eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
329 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
13 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با این موارد با مشاوران ما تماس بگیرید🙏 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @ja_nafas @drghazanfari شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
معایب تک فرزندی به نقل از روزنامه ی Scotsman بریتانیا : تک فرزندی برای فرزند شما موجب می شود اعمال و رفتارهایشان بیش از بقیه زیر بین قرار بگیرد. کودکتان به فردی خرابکار و غیرقابل تحمل تبدیل شود. از حد مورد توجه و محبت قرار بگیرد. کمتر به دنبال ماجراجویی باشند. فرصت کافی برای و وقت گذراندن با کودکان هم سن خود را نخواهند داشت. ممکن است کودکان تک فرزند به رفتارها و توجهات والدینش عادت کنند و زمانی که در محیط جامعه قرار می‌گیرند، رفتارهای نامناسب دیگران بر روی روحیاتش اثر منفی بگذارد و او را سرخورده کند. 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
✅تک فرزندها با هر کسی کنار نمی‌آیند. 👨‍👩‍👦 تک‌فرزندها کمی هستند و گاهی کمال‌گرایی بیش از اندازه کار دست‌شان می‌دهد. 🔸برخی روانشناسان معتقدند یک تک‌فرزند، با چنین ویژگی‌هایی بهتر است با کسی که بچه اول خانواده است 🤵👰‍♀ازدواج نکند و سراغ بچه‌های که آرام‌تر، صبورتر و حرف گوش‌کن‌تر هستند برود. 🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈• 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
بنده تک فرزند دهه هفتادی هستم. البته تک فرزندی من خواست خداوند بوده و به اختیار والدینم نبوده و با توجه به تلاشها و پیگیری مداوم شان باز هم من صاحب خواهر یا برادر نشدم متاسفانه. با توجه به اینکه اطرافیان من خانواده های پر جمعیت داشتند، همیشه این احساس خلا را داشتم از بچگی. اما بروز نمی‌دادم که خاطر والدینم مکدر نشه. چون خودشون هم دوستدار خانواده پر جمعیت بودند. در دوران بچگی همه چیز تقریبا خوب پیش می‌رفت تا اینکه من رسیدم به سن ۲۱ سالگی و اوج جوانی در کمال ناباوری مادرم را از دست دادم. من ماندم و یک دنیای نامتناهی که احساس پوچی هر لحظه به سراغم می آمد. در آن دوران من دانشجوی شهری دیگر بودم و چند روز هفته را در کنار پدرم نبودم. هرچقدر از سختی اون روزها بگم باز هم حق مطلب ادا نشده. اون روزا دلم می‌خواست یه خواهر یا برادر داشته باشم. که همدمم باشه. هم من هم پدرم هردو گوشه گیر شدیم و خلا هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. حدود یکسال و نیم بعد از فوت مادرم، ازدواج کردم و مدتی بعد هم پدرم ازدواج کرد. اون روزها خیلی سخت گذشت خیییلی... در صورتیکه اگر یه خواهر و برادر داشتم به صورت چشمگیری اون روزهای سخت راحت‌تر سپری می‌شد. الحمدلله هم همسرم، هم خانواده شون خیلی حامیم بودن در تمام مراحل زندگی. ولی کمبود اعضای خانواده چیزی نبود که بشه جبرانش کرد. در دوران بچگی؛ بچه های فامیل که ظاهر زندگی من را می دیدند، اکثرا حسرت می‌خوردند که چرا تک فرزند نیستند😏 اما الان که دقت میکنم، می‌بینم چقدر زندگی اونها شیرین‌تره. چرا؟؟؟ فقط و فقط به دلیل داشتن خواهر و برادرهاشون که الان حامی هم هستند. و در حال حاضر از نظر مالی هم علی رغم اینکه در خانواده های پر جمعیت بودند و هیچگونه حامی مالی نداشتند با زندگی من که به اصطلاح یه دونه بودم، هیچ فرقی نداره حتی میتونم به جرات بگم که وضعیت مالی خیلی‌هاشون بهتر هم هست. من الان یه دختر ۴ ساله دارم و همیشه و هر لحظه از خدا خواستم بهم فرزندان زیادی عطا کنه. دلم می‌خواد با پدر و مادرهای امروزی که تک فرزندی رو برای بچه هاشون انتخاب می‌کنن تک تک، رو در رو صحبت کنم و از عواقب این اشتباه بگم... من چون شاغل هستم و دخترم اصلا مهد نمی موند، مجبور بودم برای نگهداری دخترم به هرکسی رو بزنم. اگرچه که خیلی از دوستان به من لطف داشتند ولی یک روز که خونه ی یکی از دوستان می گذاشتمش، روز دوم خودم معذب می‌شدم. و این درد بزرگیه... فقط کسی که تجربه داره می‌دونه چی میگم. ای پدر و مادری که تک فرزندی رو برای بچه ت انتخاب کردی، بدون که با دست خودت بچه ت رو بی کس و کار می‌کنی. ذکر قنوتهای من اینه: رب هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین وجعلنا للمتقین اماما... التماس دعا. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 👶مرکز مردمی نفس سبزوار👶 https://eitaa.com/nafas110530
داستان شب ۱۰۶۵ من متولد ۷۲ و اولین و آخرین فرزند خانواده هستم‌. در کودکی با خوش‌شانسی با بچه دیگری هم‌بازی بودم و مثل برادر بود برام‌. شاید کمتر از بقیه ی تک فرزندها اذیت شدم. ولی خوب یادمه که اشکم دم مشکم بود و خیلی احساسی بودم و بهم میگفتن: لوس. از اواخر دبیرستان سعی کردم خودم رو بالا بکشم و از این لوسی بیام بیرون. برا همین برام مهم نبود کدوم دانشگاه برم. یک سال رفتم دانشگاهی با ۱۶ ساعت راه. و بعد هم خدا رو شکر انتقالی جور شد.😁 سال ۹۷ با همسرم به صورت سنتی آشنا شدم، طی ۶ ماه، مراسم نامزدی و عقد و عروسی برگزار شد. مراسم‌ها ساده برگزار شد. مراسم عروسی هم با موسسات ازدواج آسان برگزار کردیم. بدون آهنگ و رقص و گناه. همسرم میگفت کاش میشد با بچه وارد خونه و زندگی‌مون بشیم. من که قبلاً تخمدان پلی‌کیستیک داشتم و چاق بودم ولی در عرض چند ماه بعد از عروسی باردار شدم. این بارداری سریع و بدون درمان رو ثمره ی اون گذشت و ازدواج آسان و بدون گناه که داشتیم میدیدم. اوایل بارداری، دل دردهای خیلی شدید، روده‌های تحریک‌پذیر، در کنارش حالت تهوع و استفراغ‌های صبح‌گاهی نابودم کرده بود. چند بار آزمایش دادم تا مطمئن شدند که چیزی نیست. خدا رو شکر بعد از ۴ ماه، این دل‌درد ها هم رفت. ولی میتونم بگم اکثر علائم‌ بارداری که طی هفته‌های مختلف ممکنه به وجود بیاد، برا من بروز می کرد. یادمه یه هفته علائم رو نخونده بودم. خارش شدید داشتم. هفته بعد که یادم اومد، همینجوری برای هفته قبل رو خوندم. دیدم خارش هم نوشته بود و گفتم ای خدا، یعنی در این حد؟ گذشت و تیرماه سال ۹۹ دختر کوچولوم با زایمان طبیعی به دنیا اومد. کسی باورش نمیشد که من بدون تمرین و ورزش، تونستم طبیعی زایمان کنم. از وقتی دخترم دنیا اومد، مشکلات مالی سرازیر شد تا الان که هنوزم هست😅 ولی ما دست از هدفمون نکشیدیم. از تقریبا یک سالگی دخترم، تصمیم گرفتم جلوگیری نداشته باشم تا خدا هر موقع به صلاح مون بود، بازم بهمون بچه بده. دو ماه بعد من یک ماهه باردار بودم، به همین راحتی. اوایل فقط همون حالت تهوع و استفراغ بود. کم کم موقع شیر خوردن دختری، درد‌های شدید داشتم. تحمل کردم تا یک سال و نیمی دخترم و دیگه از شیر گرفتمش. چالش های زیادی با دخترم داشتم. مثلا اون اوایل شیر خودمو نمیخورد. تا ۳ ماهگی میدوشیدم و بهش میدادم و شیرافزا میخوردم. شیرم کم بود ولی بود. بیشتر شیر خشک میخورد. کم کم که بچه بزرگتر شد و علاقه به خوردنش بیشتر شد، تونستم شیر خودمو مستقیم بهش بدم و از لحظه‌ای که مطمئن شدم دیگه کامل ارتباط گرفته، شیر خشک با شیشه رو قطع کردم. هیچکس باورش نمیشد که بعد از چند ماه بچه برگرده به شیر مادر. دختر بدقلقی هم بود و هست. صبر و تحمل من رو میخواد که منم ...🥴 خلاصه که دختر دومم اردیبهشت ۱۴۰۱ به دنیا اومد. یه دختر زشت😅 من همش نگران بودم که بعداً همه میگن خواهر اولی قشنگه، پس این دومی چرا اینقدر فرق داره؟ و خلاصه ذهنیات دخترم رو بد بکنن (که البته میگفتن هم واقعاً 🙈 و دل من فقط می شکست) این دختر ما تو شرایط مالی خیلی بد دنیا اومد ولللللییی خونه‌دار شدیم بدون هیچ هزینه‌ای و به لطف پدر شوهرم. اوضاع مالی همچنان سخت. فقط از شر اجاره خونه راحت شده بودیم. دخترم هم بزرگ‌تر شد و ماشالا قشنگ شد😍 الان واقعا کسی نمیتونه بگه که کدوم شون قشنگ‌تره یا زشت‌تره؟ خیال من هم راحت شد. گذشت تا ماه رمضون ۱۴۰۲ در ۱۱ ماهگی دختر دومم. تصمیم به بارداری مجدد و خدا رو شکر خیلی زود بارداری حاصل شد. همچنان فقط حالت تهوع بود. فقط با این تفاوت که تا آخرش ادامه داشت😕 و خب شیردهی تو بارداری واقعاً دردناکه برام. دختر دوم رو هم تا یک سال و نیمی شیر دادم و تمام. دو ماه استراحت کردم از شیردهی تا شیردهی😊 دختر سومم دی ۱۴۰۲ قدم سر چشممون گذاشت. همون اول، یخچال و بخاری و ماشین، خراب شد😱 با هزینه‌های زیاد برای تعمیر. ولی خدا رو شکر به لطف این بچه، الان همسرم آزمون استخدامی قبول شدن. البته خیلی تلاش کردن ولی خب من به چشم برکت ورود بچه میبینم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 👇👇👇ادامه
👨‍👩‍👧احساس تنهایی،لجبازی،شکنندگی،کم تحملی، پرتوقعی،سرخوردگی، اعتماد به نفس کاذب و بسیاری از آسیبهای رفتاری و.دیگر از جمله پیامدهای روحی وروانی است. که بنا به نظر روانشناسان حمایت های بی دریغ پدر و مادر هم نمی تواند جایگزین مناسبی برای آن باشد. تک فرزند در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل می شود. و نمیتواند با سایر همسالان برخورد مناسبی داشته باشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
۱۰۸۶ من دهه هفتادیم. در خانواده ای متوسط و نسبتا مذهبی بزرگ شدم. ما چهار بچه ایم. بچه که بودیم وقتی با خانواده میرفتیم بازار دقیقا در مسیر خونه ما روی یکی از دیوارهای یه اداره، خیلی بزرگ، درشت، پررنگ و با رنگ و لعابهایی که هنوز یادمه، نوشته بودن فرزند کمتر زندگی بهتر... برای همین تو اون بحبوحه که ما سه بچه نسبتا از آب و گل در اومده بودیم، وقتی خبر بارداری خدا خواسته و چهارم مادرم رو در آستانه ی سی و پنج سالگیش شنیدم، فوق العاده ناراحت شدم و بدخلقی کردم. خدا منو ببخشه. ولی عوضش وقتی به دنیا اومد واقعا عجیب، عشق و محبت این بچه تو دل همه جا باز کرد. اون بچه، خودش الان بیست سالشه ... اما از همه ما مهربونتر و خوش اخلاق تر و فوق العاده دلسوز و دل رحم نسبت به پدر و مادرم و ما خواهر و برادرهاست... من اون موقع ها نمیفهمیدم، ولی الان که فکر میکنم میبینم این بچه نه تنها از بچگی، رزقش با خودش بود بلکه این آبجی ما، رحمت و خیر فراوانی به زندگی پدر و مادرم آورد. مثلا بعد از سالها زندگی تو یه خونه کوچیک و دور از شهر، پدرم خونه رو فروخت و با پولش که هیچکس باور نمیکرد، تونست زمین بخره و با مقداری که هیچکس باز باور نمیکرد تونست زمین رو بسازه و بعد از سالها سوار پیکان درب و داغون شدن، به یمن وجود آبجی کوچیکه، پدرم یه پراید نو خرید تو اون سالها ... تو مدرسه هم جزو شاگردای نمونه و زرنگ بود و الحمدالله هر سال امتیاز در مراحل و مسابقات درسی و قرآنی میاورد و کلی جایزه و حتی گاهی مبالغی پول ... البته ما چهار خواهر و برادر همگی جزو شاگردان برتر مدرسه بودیم ولی این آبجی خدا خواسته، واقعا یه چیز دیگه بود. نه تنها ما، بلکه کل فامیل، این آبجیم رو خیلی دوست دارن و میگن که خانمی و ادب و متانت از وجودش میباره. اینو گفتم برا عزیزانی که اگه مادرشون یا اطرافیانشون با سن بالا یا حتی داشتن داماد و عروس باردار شدند، تو رو خدا تا میتونید بهشون دلداری و امید بدین و بدونین که چقدر همراهی کردن یه مادر باردار اجر و ثواب داره 😊 وقتی تو سن بیست سالگی ازدواج کردم، همون اوایل شوهرم بهم گفت چهار تا بچه ازت میخوام😄دو دختر و دو پسر👍👍 منم که داغ بودم اون موقع و زیادشوهرمو دوست داشتم گفتم چشم ده تامیارم🤣🤣 ولی با این وجود چون دانشجو بودم بارداری رو گذاشتم واسه بعد دانشگاه. دانشگاهم که تموم شد همون ماه اول خدا یاری کرد و پسرنازنین مو باردار شدم. بارداری نسبتا معمولی داشتم که سختیهایی هم داشت. ولی از همه بدتر زایمان فوق العاده سخت و طولانی داشتم. من از مادران پر خطر بودم و باید سزارین میشدم ولی نمیدونم چرا تحت تاثیر اطرافیان قرار گرفتم که هی میگفتن طبیعی خوبه. تو زایمان اول نزدیک بود بچه رو از دست بدم و بعدش نزدیک بود جون خودمم از دست بره. با اینکه طبیعی قطعا از سزارین بهتره ولی مادران عزیز با دکتر متخصصتون همراه باشید و هر کدوم رو براتون تجویز کردند اصرار بر دیگری نکنید. پسرم که به دنیا اومد کولیک داشت از نوع شدید و این شروع ماجرای پر درد من بود. بی‌قراری ها و گریه های ممتد بچم اونقدر شدید بود که گاهی اون گریه میکرد منم روبروش می نشستم و گریه میکردم. بی تجربه و خام بودم و واقعا هیچی از بچه داری نمیدونستم. با اینکه چند صباحی هم خونه مادرم بودم ولی عملا من نوزادی پسرمو خوب درک نکردم و به نوعی خودمم دچار افسردگی پس از زایمان شدم. شوهرم هم از من بی تجربه تر. اصلا تو اوضاع بچه داری کمکم نمیکرد و بچه که گریه میکرد هی میگفت شیرش بده. بلد نبود چند دقیقه بچه رو نگه داره یا شبها اونم از خوابش بزنه و چند دقیقه بچه رو بگیره که منم بخوابم. از پا قدم پسرم بخوام بگم دروغ چرا، اوضاع مالی مون به شدت خراب شد. نمیدونم خدا میخواست ما رو امتحان کنه یا هر چی، شوهرم ورشکسته شد و کلی قرض و بدهی بالا آوردیم و صابخونه تو اون شرایط عذرمونو خواست و ما مدتها ویلان خونه پدر یا پدر شوهر بودیم و در نهایت خونه ای تو حاشیه شهر اجاره کردیم و اوضاع مون به کلی خیط بود و همه این شرایط، (زایمان بد، بیقراریها و کولیک چند ماهه بچه،افسردگی، شب نخوابیها و خستگیهای طولانی که گاهی منو به مرز جنون و انفجار میرسوند، مستاجری و بدهیهای زیاد، و از همه بدتر اون شعار لعنتی فرزند کمتر زندگی بهتر، که از بچگی ملکه ذهنم شده بود) همه و همه دست به هم داد که من کلا قید بچه رو دیگه بزنم و همش میگفتم همین یکی به ثمر برسونم کافیه و این شد که تمام کودکی پسر من در تنهایی و غریبی گذشت. ادامه 👇👇👇👇👇
۱۰۸۶ ادامه از قبل خدا میدونه چه روزهایی که از تنهایی و نداشتن همبازی گریه میکرد ولی من نمی فهمیدم که این بچه، خواهر یا برادر میخواد و با بردن به خونه اقوام یا پارک یا خیابون چند دقیقه ای سرگرمش میکردم ولی همین که به خونه برمی‌گشتیم باز بچه نا آرام بود و من دائما فکر میکردم این بچه چرا اینقد نق میزنه؟ گاهی باهاش بازی هم میکردم ولی حال و حوصله ما بزرگترها کجا و بازی بچه با بچه کجا؟؟!! شوهرم به دلیل مشکلات خودش و بدهیهاش، به نوعی دچار افسردگی بود و حال و حوصله نداشت با بچه بازی کنه و برخلاف اوایل ازدواج، هرگز دیگه بهم نگفت بچه میخوام یا این بچه همبازی میخواد.😔 گذشت این روزها و بدهی ها کم کم صاف شد و اوضاعمون کم کم بهتر شد و تازه زندگیمون یه مقدار افتاده بود رو غلطک. پسرم مدرسه میرفت و تازه فهمیده بود همه خواهر و برادر دارند ولی خودش تنهاست. این بود که شروع کرد به بهونه گیری که نی نی میخوام. منم از حدود سه چهار سال پیش که عضو کانال شما شدم تازه فهمیدم که رهبری امر به فرزندآوری کردن و جمعیت شیعه رو به افوله. فهمیدم امامون یار میخواد و ما باید دست به کار شیم. با شوهرم درمیون گذاشتم و کم کم شروع به مراحل اداریش کردیم🙈ولی زهی خیال باطل. من که بچه اولمو در اولین اقدام و طبق برنامه ای که میخواستم باردار شدم، به خودم مغرور شده بودم که آره، هر وقت و تو هر زمان بخوام، دومی هم با یه حرکت حله ... انا نخیر از این خبرا نبود. هر ماه میگذشت و من منتظر، ولی هر ماه یا بی بی منفی میشد یا حتی زودتر از موعد، دوره ام شروع می‌شد. این اوضاع با اینکه همش چند ماه بود ولی به شدت تو روحیه ام تاثیر گذاشت. حس آدم نازا بهم دست داده بود. از همینجا واقعا به خانمایی که چند ساله منتظر بچن میگم که ما واقعا ذره ای از حال شما رو شاید بتونیم درک بکنیم و شاید هم نکنیم. الان میفهمم انتظار چقد سخته ... مجبور شدم برم دکتر. فهمیدم اوضاع خیلی خرابه. من تنبلی داشتم و فیبروکیستیک و از همه بدتر، سینه هام درد میکرد. سونو دادم وقتی دکتر موقع سونو، چیزای عجیب می‌گفت و زوم میکرد دلم هری ریخت. بله هر دو سینم نه تنها کیست بلکه توده های فیبرو داشتن ... اخ که از حال اون روزم نگم. از مطب اومدم بیرون تو خیابون تو بغل شوهرم چقدر گریه کردم. مرگ رو میدیدم در چند قدمی و از همونجا به غلط کردن افتادم. گفتم خدایا پسرم تنها و بی کسه. خواهر و برادر واسش نیاوردم که هیچ حالا هم خودم هم تنهاش بذارم؟😭 روزها و حتی چند ماه گذشت تا به خودم مسلط شدم. مطبهای دکتر و دارو و درمان و نمونه برداری هم داشتم. با اینکه همه این سالها پسرم تو اتاق تنها با اسباب بازیهاش بازی میکرد و عادی بود، الان که نگاهش میکردم هر بار بازی میکرد و با اسباب بازیهاش تنهایی حرف میزد انگار جیگرم آتيش میگرفت. تکه ای از وجودم انگار کنده می‌شد. میرفتم تو آشپزخونه بی صدا گریه میکردم که این همه سال، هم اونو محروم کردم و هم خودم دچار این بیماریها شدم. چه بسا اگر فرزندان دیگه هم داشتم این بیماریها و هزینه های گزاف ماهیانه اش هم نداشتم. من این همه سال از ترس مستاجری و قرض و بدهی بچه نیاوردم و حالا تقریبا به همون اندازه خرج مطب و دکتر میشد. خدا میدونه چه شب و روزایی غصه خوردم و از خدا طلب مغرفت میکردم. حتی گاهی گله میکردم که من بچه نخواستم تو چرا بی برنامه دو سه تا بهم ندادی. من اشتباه کردم خدا، ولی تو که میتونستی بدی بهم... این جریان حدود یک سال و نیم طول کشید و به مراکز ناباروری هم ارجاع شدم و آخرین باری که رفتم دکتر با اینکه کلی دارو هم خورده بودم دکتر گفت این ماه اوضاعت از همیشه بدتره و کلی فولی ریز نابالغ داری. این ما هم کنسله. اون روزم باز از دم بیمارستان تا نزدیکای خونه گریه کردم. غم چشای پسرم، اتاق پر اسباب بازی ولی بدون همبازیش، زندگی یکنواخت و کسل کننده شده مون، و دارو درمانهای بی اثر هر ماه حسابی اشکمو درآورده بود.. رفتم خونه و هرچی دارو بود همه رو تو سطل اشغال انداختم و گفتم دیگه نمیخوام تموم. شد شد نشد به درک ... اون ماه هم باردار نشدم. ماه بعدش رفتیم مسافرت... مسافرتمون کاری بود و حدود دو سه هفته به چند شهر مختلف رفتیم. برگشتنی نزدیک زمان دوره ام بود، با اینکه اون ماه انتظار بارداری نداشتم ولی باز هم ناراحت شدم و از زمین و زمان گله کردم. یک هفته گذشت و خبری از دوره ام نبود. حدود بیست روز همینجوری گذشت، تا اینکه گفتم فایده نداره برم دکتر دارو بده. بعد گفتم اول یه آزمایش بدم چون مطمئن بودم دکتر قبول نمیکنه بدون آزمایش دارو بده، واسه همین بعد از ظهر رفتم آزمایش دادم. گفتن غروب بیا برا جوابش. ادامه 👇👇👇👇
۱۰۸۶ تو راه برگشتن به خونه هی تو فکر بودم خدایا کاش بشه جواب مثبت شه. دوباره میگفتم نه خیلی بعیده، تا غروب تو دلم آشوب بود. من همیشه تو شرایط فوق العاده سخت زندگیم ک فکرم مشغول میشه و تو دوراهی گیر میکنم یه استخاره به قرآن می زنم. اون روزم گفتم بذار قرآن رو باز کنم ببینم خوب میاد یا بد... آیه ای ک اومد بدجور تکونم داد. سوره حجر ص ۲۶۵...(فرشته ها بر او وارد شدند، بگو ما تورا به غلامی حکیم بشارت میدهیم)😇😇😇 شب که جواب آزمايش رو گرفتم تو بغل شوهرم گریه و خندم تو ماشین قاطی شده بود. این شیرین ترین جواب مثبت زندگیم بود😭 خدا میدونه چه حالی بودم، احساس کسی که اصلا بچه نداشته و حالا پس از سالها خدا نظر لطف بهش کرده داشتم. از استرسهای بارداریم که داشتم دیگه چیزی نمیگم فقط اینو بگم که بخاطر اینکه ما تمام اطرافیانمون با بچه مخالفن تا نزدیکای هفت ماهگی هیچکس خبر نداشت حتی خانوادم و وقتی فهمیدن همه شوکه شدن...😝 در مورد زایمان هم بگم که کل بارداریم با این ترس گذشت که نکنه زایمانم عین قبلی باشه ولی در دقایق نود که بیمارستان بودم دوباره اوضاع بد شد و این بار سزارین شدم. هرچند که درد اونم کم از طبیعی نبود ولی هزاران مرتبه شکر که فرشته کوچکم به سلامت بعداز اون همه استرس بغل گرفتم.🥰🥰🥰 از وجود نازنین کوچکم بخوام بگم حقیتا بعد از سیزده سال زندگی انگار این اولین بچمه. شور و شوقی که به خونه مون اومده با بچه اول هم نیومده بود. پسر ساکت منزوی آروم و کم حرف من که تا قبل از بچه حتی لقمه دهنشم من آماده میکردم اینقدر مستقل شده و روحیه اش خوب شده که حتی اطرافیان هم فهمیدن... خانوادم چنان عاشقشن که خدا داند و میگن که بعد از سالها زندگی ما هم انگار شاد شده با وجود بچه تو... من و شوهرم جوری عاشقشیم که هرشب بهش میگیم اگه میدونستیم اینقد خوبی زودتر میاوردیمت😘هر بار به چهره پاکش نگاه میکنم و برام میخنده و چشاشو ناز میکنه، دلم براش ضعف میره و حس میکنم خدا یکی از فرشته هاشو گلچین کرده و از بهشت برام فرستاده. از برکت وجودشم اصلا نمیخوام چیزی بگم اصلا چیزی از خدا نمیخوام چون وجود همین دوتا بچه سالمم خودش برکته، خنده هاشون نعمته و وقتی شادی پسرمو میبینم تمام درهای رحمت انگار به روم وا شده. عشق و امید و شوقی که به زندگی من و پدرش وارد شده سراسر نو رو رحمت و برکت خالصه❤️ همه چیز که نباید پول باشه... از همینجا میگم شرمندتم پسرم که این همه سال تو رو تنها گذاشتم و بی همبازی در تنهایی بزرگ شدی. من تا ابد مدیونتم😔😔. بعد از سیزده سال زندگی من میتونستم حداقل سه یا چهار بچه داشته باشم و شاید بیشتر نه دو تا😪 بازهم از رحمت خدا ناامید نیستیم. دخترم دو ماهشه و چند ماه دیگه مجدد میخوام اقدام کنم برا سومی هرچند از واکنش اطرافیان میترسم ولی دست خدا بالای تمام دستهاست و انشالله کسی دلمونو با حرفهاش نشکنه. خداوندا به حق پهلوی شکسته مادرمون زهرا تمام منتظران رو به داشتن فرزندانی سالم و صالح چشم روشن بگردان و بچه های ما رو که به امر ولی جامعه مون به این دنیا وارد کردیم سرباز صاحب زمانمان و عصای دستمان در پیری قرار بده. عذر میخوام که طولانی شد چون من تا حالا با هیچکی درد و دل نکرده بودم و اینجا سنگ صبورم شد. اگه از من بود بیشتر براتون میگفتم ولی میترسم مدیر منو بیرون کنه😄😄همه تونو دوست دارم و منتظر خوندن تجربه های بیشتر شما عزیزان هستم. 👌👌 "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 تک فرزندی و واقعیتی انکارناپذیر 🚨سندرم آشیانه خالی 😢 به فرزندمان رحم کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 تک فرزندی و واقعیتی انکارناپذیر 😢 به فرزندمان رحم کنیم... مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار ╭──👶  ⃟⃟⃟ ⃟   ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 تک فرزندی و واقعیتی انکارناپذیر 🚨سندرم آشیانه خالی 😢 به فرزندمان رحم کنیم... نفس |نجات فرزندان سقط @Nafasir1401
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️آثار مثبت خانواده های شلوغ 👶👧👦🧒👼🤱 ❌به فکر آینده تک فرزندان خود باشید. مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530