eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
337 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
998 ویدیو
8 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با این موارد با مشاوران ما تماس بگیرید🙏 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱❤️❤️ چرا نمی تونم با شوهرم گفتگو کنم ⁉️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
🌱❤️❤️ همونقدر که زن رو باید فهمید! مرد رو هم باید درک کرد! همونقدر که زن «اهمیت و امنیت»میخواد، مرد هم «اطمینان»میخواد! همونقدر که باید قربون صدقه ی زن رفت! باید فدای خستگی مرد هم شد! همونقدر که باید بی حوصلگی های زن رو دید و بهش توجه کرد، کلافگی های مرد رو هم باید فهمید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با زدن روی این هشتگ👈 مطالب مرتبط رو مطالعه کنید،و برای اطرافیانتون بفرستین، امیدوارم براتون مفید باشه👌🌹
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 قبل از سقط جنین حتما ببینید! ✅ در این ویدیو با حضور دکتر تن ساز در مورد اینکه سقط جنین علاوه بر عذاب وجدان و تاثیر منفی بر روی روحیات شخص ممکن است باعث ناباروری و خونریزی رحم شود همچنین بهتر است قبل از اقدام به سقط حتما با یک مشاور مشورت لازم را داشته باشید صحبت می کنیم. منتشر کنید شاید نجات یک فرشته بیگناه به دستان شما باشد شماره کارت نفس سبزوار با کلیک کپی میشود
6037997950482761
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘ 💞✨ مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘ قسمت 11
سرگذشت مینا قسمت یازدهم بابام یه مبلغ بالایی بابت شیربها طلب کرد و بابای حامدم گفت ما پولی نداریم که بابت شیربها بدیم. بعدم وقتی شما یک سال بیشتره که دخترتو رها کردی شیربها برای چی میخوای؟ شیربها بدیم باید جهیزیه آنچنانی بدی و .... این وسط مامانم با مامان حامد بحث و جدل داشت. همزمان با بابامم بحث می کرد! عاقد که تازه فهمیده بود چه خبره؟ داشت فکر می کرد امشب حق الزحمه که خبری نیست، معلومم نیست ازدواج سربگیره😔. من دست به دامن عمه ام شدم. گفتم عمه جان ما اومدیم مهمون شماییم لطفا یه کاری بکنید که ما بتونیم آبرومندانه ازدواج کنیم. ما به شما پناه آوردیم. یک سال میشه که باهم آشنا شدیم و الان قصد ازدواج داریم. عمه جانم که معلوم نبود اون شب چی باعث شد همکاری کنه! همه رو ساکت کرد و گفت. در اینکه شما همه تون باهم مشکل دارین شکی نیست! ولی این دو تا طفل معصوم بچه های شما هستند. اگر کمک نکنید که حلال هم بشن. مجبورن به گناه بیفتن. شما که هیچکدوم کاری برای بچه هاتون نکردین. لطفا الانم کاری نکنید! اجازه بدین در صلح و صفا باهم ازدواج کنند. عاقد خیلی سریع وسط رو گرفت و شروع کرد صیغه محرمیت رو خوندن. _مهریه چقدر باشه عروس خانم؟ +من چیزی نمیخوام. فقط کاری کنید که زودتر وصلت سر بگیره. مامان و باباها همه شون دیگه ساکت شده بودند و فقط بعد از خوندن صیغه نامه همه شون تهش رو امضا کردند. به جز بابای من که گفت: من به این ازدواج راضی نیستم تازه وسط مهمونی خواستگاری، انداخت رفت بیرون😞 ☘☘💐💐💐 درکش می کردم خیلی بده آدم دخترشو عروس کنه ولی هیچی دستشو نگیره! سر ازدواج اولم کلی پول شیربها گرفت و همه رو دود کرد رفت به آسمون! 🔱🔱🔱🔱 مامانم روز بعد مثلا عقد کنون ما بلیط گرفت رفت تهران! همین الانشم دوشب موند خیلی بود. معلوم نبود شوهرشو چطور میخواد قانع کنه موقع رفتن گفت: هرزمان پول و پله دستت رسید بیا تهران جهیزیه ات رو بگیریم باهم. تنوع اجناس تهران خیلی بالاست. بابای حامدم که فهمیده بود هرکی هرکیه، گفت هرزمان جهیزیه عروس آماده شد بگین من یخچال و گاز و ... رو بیارم. همه شون بلوف میزدن و هیچکدوم قصد کمک نداشتند. نه جهیزیه خبری بود و نه وام و نه ... من و حامد،گرچه دوست داشتیم که مثل بقیه دخترپسرا ازدواج کنیم ولی این مدل ازدواج برای ما میسر نیست؟😞 همین که من و حامد تونستیم اجازه بگیریم و هردومون بریم‌سرخونه و زندگیمون برای ما بسه. من و حامد اگر تا الان در مورد کمک پدر و مادرامون شک داشتیم الان به یقین رسیدیم که آبی از اونا برامون گرم نمیشه. حالا دیگه من و حامد زن و شوهر بودیم. به حامد گفتم بیا قید همه چیز و همه کس رو بزنیم. به رسم و رسوماتم کاری نداشته باشیم و تو بیای همین خونه مجردی من و باهم زندگی مون رو شروع کنیم. حامد که خیلی دوست داشت از زندگی با مادرش فرار کنه، خیلی سریع به پیشنهاد من پاسخ داد. خونه ای که من اجاره کرده بودم. فقط یک دست رختخواب داشت با چندتا لیوان و قاشق و ظرف ولی برای شروع یه زندگی خیلی هم خوب بود. من و حامد تصمیم گرفتیم هیچ انتظاری از کسی نداشته باشیم و از صفر شروع کنیم. شاید بعد مدتی اونا هم قبول کردند که ما رو به رسمیت بشناسن و اگر شد یه مراسم کوچیک آبرومندانه بگیریم. مادر حامد که در ظاهر با ازدواج ما موافق بود از ما خواست فعلا ازدواج مون رو ثبت نکنیم. و هرزمان خواستیم مراسم بگیریم اینکار رو انجام بدیم. ما برامون مهم نبود فقط مهم بود که باهم باشیم بدون اینکه دلهره و ناراحتی داشته باشیم. اگر توی پارک یا مهمونی ما رو باهم بگیرند با افتخار بگیم ما عقدنامه داریم.😉 👰🏻🤵🏽👰🏻🤵🏽 من توی کارگاه جوراب بافی کارم خوب بود و بعد مدتی مسئول همون قسمت شدم. و کمی حقوقم بهتر شد. حامد هم رفته بود توی این مدت جوشکاری یاد گرفته بود و اونم درآمد بخور و نمیری می گرفت. اکثر شبا میومد پیش من و مامانش رو تنها میذاشت. ولی خونه من وسیله زیادی نداشت. حتی یه یخچال کوچیک هم نداشتم که موادغذایی مو توش بذارم. یک شب هم من و هم حامد بعد خوردن غذایی که از روز قبل مونده بود و داخل یخچال نبود مسموم شدیم. مادر حامد منع کرده بود اومدنش رو به خونه من😒 حامد ولی فکر چاره کرد! از تبلیغ دیوار رفتیم یه یخچال کوچیک دست دوم‌گرفتیم. فکر خوبی بود. میشد کم کم وسیله هایی که لازم داریم همینجوری بخریم😉 این داستان ادامه دارد .... مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار ╭──👶  ⃟⃟⃟ ⃟   ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا