eitaa logo
نفس بوشهر
242 دنبال‌کننده
617 عکس
356 ویدیو
13 فایل
مرکز مردمی نفس(پویشی جهت نجات فرزندان سقط) در صورت برخورد با افرادی که به هر دلیلی قصد سقط جنین سالم خود را دارند این شماره را تحت عنوان مامای مشاور معرفی کنید. 09944969488 (ساعات پاسخگویی ۹ صبح الی ۹ شب) 6037997950501776 ارتباط با ادمین👈 @Nafaskhoda50
مشاهده در ایتا
دانلود
دقیقا پارسال اول محرم بود که فهمیدم باردارم، یه بارداری ناخواسته یعنی همون خداخواسته، خیلی شوکه شده بودم وقتی به همسرم گفتم خیلی ناراحت و عصبانی شد و گفت سقطش کن، الان که تازه آزمایش دادی و هنوز کوچیکه بهتره.... من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم،۳تا دختر و ۲تا پسر، یکی از دخترام هم ازدواج کرده بود و داماد داشتم، تو این شرایط به فکر حرف مردم، یه لحظه خودم هم با همسرم موافق بودم که، زشته من داماد دارم، بچه هام بزرگن و... ولی واقعا ترسیدم و به همسرم گفتم من هیچ کاری نمیکنم و از خدا میترسم. چند روز گذشت ولی همسرم هنوز مصمم بود و پافشاری میکرد و گفت باید سقط کنی تا بچه بزرگ نشده، اقدام کن چون بچه هام بزرگ بودن بیرون میرفتیم و در این مورد حرف میزدیم ولی به نتیجه ای نمیرسیدیم، و من نمیتونستم همسرم را قانع کنم که نمیتونم اینکار را بکنم و اصلا این کار هم از نظر شرعی و هم از نظر قانونی اشتباهه... کارم شده بود گریه و التماس ولی فایده نداشت، به زور من رو برد پیش متخصص زنان و باهاش صحبت کرد، خانم دکتر گفتن که اینکار غیرقانونی هستش ولی میتونید برید سونوگرافی انجام بدید اگه قلب جنین تشکیل نشده باشه به صورت قانونی سقط میکنی، من پیش ماما هم کلی گریه کردم و بهش گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگم هستش و نمیتونم بلایی سرش بیارم، دکتر با همسرم صحبت کرد و گفت شما وقتی خانمت راضی نیست و بچه را میخواد نمیتونی برای سقط مجبورش کنی، ولی همسرم بهش گفت پیش یه دکتر دیگه میریم، خانم دکتر برام سونوگرافی نوشت، روز بعد سونوگرافی را انجام دادم البته قبل از رفتن برای سونوگرافی زیارت عاشورا خوندم و کلی گریه کردم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، نوبتم رسید و منشی اسمم را صدا کرد، رفتم و روی تخت خوابیدم. دکتر وقتی سونو را داشت انجام میداد، ازم پرسید چندتا بچه داری بهش گفتم ۵تا گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن و به منشی گفت دوتا ساک حاملگی... من واقعا دیگه چیزی نمیشنیدم و فقط گریه میکردم و به این فکر میکردم که چطور به همسرم بگم، سریع از روی تخت بلند شدم و به همسرم زنگ زدم چون سرکار بود خیلی شوکه شد و بهم گفت بعدازظهر آماده شو دوباره بریم دکتر، باید سقط کنی... تا همسرم از سرکار بیاد کلی گریه کردم، بچه هام تعجب کردن مامان چی شده؟ چرا اینقدر گریه میکنی؟! اتفاقی افتاده؟... چیزی بهشون نگفتم، همسرم که اومد، دوباره باهاش حرف زدم التماسش کردم، به دست و پاش افتادم ولی فایده ای نداشت وقتی دیدم فایده ای نداره، با پدرومادرم صحبت کردم اومدن خونه مون و با همسرم حرف زدن ولی فایده نداشت، همش میگفت خدا رو شکر ۵تا بچه داریم دیگه نمیخواهیم. وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام رو جمع کردم و رفتم خونه پدرم. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» https://eitaa.com/dotakafinist ☘مرکز مردمی نفس بوشهر https://eitaa.com/nafasbushehr
وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام روجمع کردم و رفتم خونه پدرم، تصورش رابکنید دختر بزرگم ۲۱ ساله، پسرم ۲۰ ساله، یکی از دخترام ازدواج کرده، من لباسام رو جمع کنم و برم خونه پدرم، واقعا برام خیلی سخت بود. از طریق تلفن با همسرم در ارتباط بودم و باهاش حرف میزدم و او همچنان پافشاری میکرد تا اینکه برام پیام فرستاد که اگه بچه ها‌ رو سقط نکنی طلاقت میدم، وقتی پیامک همسرم را دیدم واقعا دلم شکست و خیلی ناراحت شدم و گریه زیادی کردم، گوشیم رو خاموش کردم. دوباره زیارت عاشورا خوندم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، خونه پدرم روضه داشتن، چون ایام محرم بود به روضه خوان گفتیم روضه حضرت علی اصغر علیه السلام بخونه و به همه گفتیم دعا کنن، دیگه هیچ ارتباطی با همسرم نداشتم فقط بچه هام بهم سر میزدن. یک هفته گذشت و در کمال ناباوری دیدم که همسرم اومد دنبالم و بهم گفت واقعا نمیدونم چی بگم، من به خاطر خودت گفتم این بچه ها رو سقط کن ۳۹ سالته، بدنت ضعیفه، بارداری آخرت چقدر سخت بود و استراحت مطلق بودی... ولی واقعا نتونستم نظرت رو عوض کنم. بیا خونه ان شاءالله کمکت میکنم. خدا رو شکر کردم، از امام حسین علیه السلام و حضرت علی اصغرعلیه السلام تشکر کردم و نذر کردم که ان شاءالله هر سال تو خونه مون روضه باشه والحمدلله به خونه برگشتم. بعد از چند روز درد شکمم و کمرم شروع شد، رفتم دکتر گفت باید استراحت کنی و دارو برام نوشت، تا ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم و دارو استفاده میکردم. هفته ۲۸ دردهای زیادی داشتم دقیقا مثل دردهای زایمان، بیمارستان که رفتم، گفتن احتمال زایمان زودرس هستش و بستری شدم. خدا‌ رو شکر دردها بهتر شد ولی دکتر گفت ما اینجا امکانات نداریم و بچه ها کوچیکن اگه باز درد داشتی باید بیمارستانی بری که nicu داشته باشه، چون شهری که من توش زندگی میکنم شهر کوچیکی هستش و تقریبا دو ساعت فاصله هست تاجایی که بیمارستان و امکانات بستری نوزاد نارس داشته باشه، مجبور شدم برم خونه خواهرم که تو مرکز استان بود و به بیمارستان نزدیک... تو این مدت که استراحت مطلق بودم، چقدر همسرم و بچه هام کمکم کردند، غذا میپختن کارهای خونه را انجام میدادن، و... خواهرم هم کوچیکتر از منه، وقتی خونه شون بودم خیلی به من محبت کرد و واقعا با تمام وجودش از من مراقبت کرد. خدا خیرش بده همیشه براش دعا میکنم. دوباره دردهام شروع شد ولی ایندفعه با تدابیر طب اسلامی، الحمدلله باز هم دردهام قطع شد و تونستم بچه ها رو تا ۳۳ هفته نگه دارم. خدا رو شکر بچه ها ۲۹ بهمن به دنیا اومدن و در بخش نوزادان دوهفته بستری شدن، و خدا رو شکر بچه هام الان وزن گرفتن و حالشون خوبه و همسرم خیلی خوشحاله و خیلی بچه ها رو دوست داره درسته که همسرم اولش راضی نبود و میخواست که بچه ها رو سقط کنم ولی بعد که دید من راضی نیستم، خیلی کمک کرد. حواسش به بچه ها بود، به خصوص پسر ۵ سالم که خیلی بهانه گیر شده بود، آشپزی میکرد، ظرف می شست و... خدا رو شکر وقتی دوقلوها بدنیا اومدن، یه پسر و یه دختر ناز و ریزه میزه، همه خیلی خوشحال شدیم بخصوص همسرم، درطول این دو هفته که بچه ها بستری بودن و من هم پیششون بودم در کنارم بود لحظه ای منو تنها نگذاشت، چقدر به من دلداری میداد، چون خیلی نگران بودم برای دوقلوها، الحمدلله وقتی مرخص شدن و به خونه رفتیم، بچه ها خیلی خوشحال بودن بلاخره مادرشون و دوقلوها بعد از تقریبا دوماه ونیم به خونه برگشتن. کلا خونه مون حال و هوای دیگه داشت، پسر کوچیکم خیلی خوشحال بود و مرتب بچه ها‌ رو میبوسد، همسرم و بچه ها خیلی کمکم کردند، دوقلوها خیلی کوچیک بودن و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتن، خودم هم چون سزارین کرده بودم، زیاد حالم خوب نبود و بدنم خیلی ضعیف شده بود. الان همسرم اینقدر این بچه ها رو دوست داره و ازشون مراقبت میکنه، من که مادرشون هستم اینقدر حساس نیستم. من و همسرم خدا‌ را هزار مرتبه شکر میکنیم به خاطر نعمت فرزندآوری درپایان میخواستم بگم هیچوقت به خاطر حرف مردم و یا خرج و مخارج زیاد و یا فشار همسر، بچه تون رو سقط نکنید، امیدوار باشید‌ و با مشکلات بجنگید الان و در این زمان واقعا فرزندآوری جهاد است، وقتی یه عمریه برای ظهور امام زمان عجل الله فرجه دعا می کنیم خدای بزرگ و مهربان من و همسرم رو امتحان کرد که آیا میتونیم برای ظهور حضرت سرباز آماده کنیم و میتونیم سختی های این مسیر رو تحمل کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» https://eitaa.com/dotakafinist ☘مرکز مردمی نفس بوشهر https://eitaa.com/nafasbushehr
🌱 👇 ما خانواده پر جمعیتی هستیم. ۶ خواهر و برادریم خداروشکر، پدر و مادرم خیلی وقت نمی‌کردن که با ما بازی کنن‌، اما چون ۶تا بودیم این مسئله ها اصلا به چشم مون‌ نمیومد. دعوا میکردم، بازی میکردم، خلاصه خوش بودیم. خداروشکر، بنده فرزند پنجم خانواده هستم و متولد ۷۱ و به شدت ازدواجی از ۱۳ سالگی خواستگار داشتم ولی خانواده ام راضی به ازدواج من نمیشدن تا اینکه یکی از اقوام پدرم به خواستگاری میان و پدرم جواب مثبت میدن و تو سن ۱۵ سالگی رفتم سر خونه زندگی خودم، با یه عروسی کم هزینه و اندک جهیزیه که به خانواده ها فشار نیاد. خانواده همسرم کم جمعیت هستن یه خواهر و برادر، همسرم به شدت عاشق بچه و من اصلا دوست نداشتم تا چند سال بچه دار بشیم، یه روز که از صبح تا شب حالم بد بود و دل درد داشتم احتمال آپاندیس دادیم، رفتیم بیمارستان دکتر آزمایش نوشت وقتی جواب آزمایش رو همسرم گرفت با خوشحالی اومد گفت بارداری😁😍 و من با تعجب😳 گفتم شوخی میکنی ؟!! همسرم با ذوقی عجیب گفت داری مادر میشی😁 خلاصه رفتیم خونه و من کم کم داشتم به این نی نی عادت‌ می‌کردم که مشکل پیدا کردم و نی نی مون متاسفانه سقط شد. بعد اون دیگه خودم تمایل داشتم که بچه دار شیم و خدای مهربان بعد ۸ ماه، دختر گلم رو بهمون داد با کلی ویار بد و استراحت و استرس که بلاخره دختر گلمون آذر ۸۹ به دنیا اومد😍 البته نتونستم طبیعی به دنیا بیارم و ارژانسی بردن سزارین متاسفانه دخترم خیلی آروم بود و زیبا و تو دل برو همین آروم بودنش کار داد دستمون😁 و همسرم گفت این بچه مون که آرومه یکی دیگه هم بیارم که فاصله سنی شون‌ کم باشه و منم قبول کردم. خدا جونم بعد یک سال و نیم دخترم یه بچه دیگه بهمون داد. همین که اطرافیان مون متوجه شدن، کلی تیکه انداختن و بعضیاشونم‌ میگفتن برو سقط کن میخوای چیکار😳😒 خلاصه پسرگلمون هم به دنیا اومد و تیر ۹۲ ما شدیم خانواده چهار نفره😍 همگی خوشحال که هم دخترش رو داری هم پسرش رو، خداروشکر با بدنیا اومدن هر کدوم از بچه هامون رزق مون بیشتر میشد😍 ولی فعلا نه خونه داشتیم نه ماشین. چون بچه های پشت سرهمی مثل دوقلو می‌مونن، در کل روز خیلی خسته میشدم و دیگه دوست نداشتم بچه دار بشم گذشت تا اینکه همسرم دوباره گفت بیا یکی دیگه هم بیاریم ۲ تا کمه😐 من می‌گفتم نه بسه دیگه نه حوصله اش رو دارم نه دوست دارم دوباره بچه بیارم چون سزارین هم هستم خیلی اذیت میشم ولی همسرم حرف خودش رو میزد. سال ۹۸ متوجه شدم که خدا بهمون یه نی نی دیگه داده و دوباره ویار بد و کمر درد و غیره 😢 از طرفی هم کرونا اومده بود و خیلی اذیت شدم تا اینکه فروردین ۹۹ پسرمون بدنیا اومد😍 خیلی دعا کردم و متوسل شدم به اهل بیت و امام زمان که بتونم از پسش‌ بربیام، خیلی صبورتر شده بودم خداروشکر انگار با وجود این پسرمون خدا بهم صبر و آرامش هدیه کرده بود😍❤️ بعد یک سالگی پسرم صاحب خونه گفت که باید بلند شی و ما دنبال خونه و هر جا می‌رفتیم میگفتن خونه به کسایی که ۲ تا بیشتر بچه دارن نمی‌دیم😳😔 یا اگه هم میدادن خیلی کرایه اش زیاد بود. به لطف خدا یه جای رو پیدا کردیم که براشون تعداد مهم نبود، بعد این پسرمون حالا من دلم میخواست که بچه دارشیم و به حرف رهبر عزیزمون لبیک بگیم خدای مهربان دوباره به ما یه بچه دیگه داد شهریور۱۴۰۲ دختر گلمون بدنیا اومد😍 چون خیلی تو بارداری و حین زایمان و بعد زایمان اذیت شدم بدنم خیلی ضعیف شد همسرم گفتن که دیگه بچه نیاریم چون سلامتی مادر در خانواده خیلی مهمه مادر خونه باید سالم و سلامت باشه که بتونه به خوبی از پس کارهاش و تربیت بچه هاش بر بیاد. حالا دیگه باید این از این خونه هم دربیایم چون پسر صاحب خونه میخواد بیاد بشینه😢 و ما چند وقته که دنبال خونه هستیم و میگن تعدادتون‌ زیاد 😢🥺 نهایتن‌ به ۴ نفر خونه اجاره میدن 😐 حتی چندجا رفتیم که خونه هاشون ۳ خوابه و اجاره ها هم بالا بود گفتن به ۴ نفر خونه نمی‌دیم😔 خیلی از برخورد صاحب خونه ها ناراحت شدم و دلم شکست😭 با اینکه بهشون می‌گفتیم همون جوری که خونه رو تحویل میگیریم تحویل میدیم باز قبول نمی‌کردن اکثراً هم دنبال همکف بودیم که هم همسایه ها هم بچه ها اذیت نشن. به بچه هام نگاه میکنم و تو دلم میگم این همه آدم میگن اللهم عجل لولیک فرج، خدایا ظهور امام زمانمون رو برسون ولی راضی نیستن به سربازهای کوچیک امام زمان خونه بدن😔 همه می‌دونیم ظهور نزدیکه ولی بعضیامون‌‌ راضی نیستیم کمک کنیم به فرج آقا، چون سختی داره چون اذیت شدن داره، برخی فکر میکنن فقط بشینن و دعا کنن فرج حاصل میشه بعضی از مردم بخاطر همین مشکل مسکن بچه نمیارن. از خدای مهربان می‌خوام که از امتحاناتش سربلند در بیایم و فرج آقامون رو هر چه زودتر ببینیم😍 "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 ☘مرکز مردمی نفس بوشهر https://eitaa.com/nafasbushehr