🏴🌱🏴🌱🏴
#شهادت_امام_هادی
#امام_هادی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
#سید_حمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
🌱🏴🌱🏴🌱
هدایت شده از آرشیو فایل
sokoot_228459.mp3
4.94M
🦋🌺🦋🌺🦋
#میلاد_امام_علی
شعر در شأن تو، شرمنده به همراهم نيست
واژه در دست من آنگونه كه ميخواهم نيست
من كه حيران تو حيران توام ميدانم
نه فقط من كه در اين دايره سرگردانم
همه عالم و آدم به تو ميانديشد
شك ندارم كه خدا هم به تو ميانديشد
كعبه از راز جهان، راز خدا آگاه است
راز ايجاز خدا نقطه بسمالله است
كعبه افتاده به پايت سر راهت سرمست
«پيرهنچاك و غزلخوان و صراحي در دست»
كعبه وقتي كه در آغوش خودش يوسف ديد
خود زليخا شد و خود پيرهن صبر دريد
كعبه بر سينهي خود نام تو اي مرد نوشت
قلم خواجهي شيراز كم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداختهاي يعني چه
مست از خانه برون تاختهاي يعني چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عين عليست
كهكشانها نخي از وصله نعلين عليست
روز و شب از تو قضا از تو قدر ميگويد
«ها علي بشرٌ كيفَ بَشر» ميگويد
ميرسد دست شكوه تو به سقف ملكوت
اي كه فتح ملكوت است براي تو هبوط
نه فقط دست زمين از تو تو را ميخواهد
ساليانيست كه معراج خدا ميخواهد
زير پاي تو به زانوي ادب بنشيند
لحظهاي جاي يتيمان عرب بنشيند
دم به دم عمر تو تلميح خدا بود علي
رقص شمشير تو تفريح خدا بود علي
واي اگر تيغ دو دم را به كمر ميبستي
واي اگر پارچه زرد به سر ميبستي
در هوا تيغ دو دم نعره «هو هو» ميزد
نعره حيدري «أينَ تَفرّوا» ميزد
بار ديگر سپر و تيغ و علم را بردار
پا در اين دايره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز كه در كعبه پديدار شدي
يازده مرتبه در آينه تكرار شدي
راز خلقت همه پنهان شده در عين عليست
كهكشانها نخي از وصله نعلين عليست
روز و شب از تو قضا از تو قدر ميگويد
«ها علي بشرٌ كيفَ بَشر» ميگويد
#سید_حمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
🌺🦋🌺🦋🌺
🔆💐🔆💐💐
#امام_زمان
#امام_عصر علیهالسلام
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمت ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنۀ کعبه اذان میخوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#ماه_شعبان
@NafasseAmigh
💐🔆💐🔆💐
🌴❣🌴❣🌴
#امام_زمان
#انتظار
﴿تو آفتابی و هرگز نمیشوی انکار﴾
شدی به مضجع چشمان عاشقان تکرار
طلوع تر ز حضور صلاة دلهایی
ظهور نور الاهی به صولت دیدار
کلام کامل عشقی ؛ شکوه شور وصال
قیام قامت رازی به پرده ی اسرار
فراز فجر خدایی؛ شکیب شعر امید
نیاز نغمه ی ایمان؛ غرور نسل قرار
سلام صبح حجازی؛ علیک مروه ی مهر
به کعبه تکیه کنی روز میشود بیدار
به گوشه گوشه ی دنیا رسد نوای بهشت
همان زمان که عیانی به دیده ی اخیار
«چگونه شرح دهم غصه ی فراق تو را»
که نیست بر قلمم طاقت همین اقرار
بیا که اهل زمین غرقه ی محال خودند
بیا که شر شده دامی برای استمرار
تمام شب به نگاه تو صبح میگردد
تو آفتابی و هرگز نمیشوی انکار.....
#بچه_شیعه
مصرع اول از #سید_حمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
❣🌴❣🌴❣
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
#معرفی_کتاب ﴿ فاطمه زهرا در شعر فارسی﴾ @NafasseAmigh
#معرفی_کتاب
نام: فاطمه زهرا در شعر فارسی
مجموعه شعر گرد آوری شده حضرت زهرا(سلام الله علیها) از شاعران آیینی کشور
#استاد_غلامرضا_سازگار
#استاد_علی_انسانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
#محمدجواد_غفورزاده
#سیدحسن_حسینی
و.......
به کوشش : محمد صحتی سردرودی
انتشارات : پرتو دانش
@NafasseAmigh
#عید_غدیر
سلیقه داشته آری!!! سلیقه داشته است
خدا تخلص خود را «علی» گذاشته است
#سید_حمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
🏴
#محرم
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیدهاند
«آیینهای که آه نسازد مکدّرش»
واحیرتا که این دو جوانان زینباند
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟
با جان و دل، دو پاره جگر وقف میکند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیهگاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...
::
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شدهست
از بسکه رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
::
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...
#سید_حمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
🏴
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#محرم
نباشد در جهان وقتیکه از مردانگی نامی
به دنیا میدهدبیتابی گهواره پیغامی
#سید_حمیدرضا_برقعی
همایش شیرخوارگان حسینی
22مرداد1400
آستان مقدس امامزاده صالح(ع)
@NafasseAmigh
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
#محرم نباشد در جهان وقتیکه از مردانگی نامی به دنیا میدهدبیتابی گهواره پیغامی #سید_حمیدرضا_برقعی
#حضرت_علی_اصغر
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا می دهد بی تابی گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه
گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی بینم
سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت، حق مطلب خود را ادا کردی
چه لبخند پر از وحیی؛ چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری
چه ایجازی، چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایهامی
تو را از واهمه در قامت عباس می بیند
اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی
الا یا قوم! ان لم ترحمونی فارحمو هذا ...
برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی
چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می داشت
به سوی خیمه ها گامی؛ به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد
ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی
کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست
برایش می برد با دست خون آلوده پیغامی
شعرخوانی #سید_حمیدرضا_برقعی همایش شیرخوارگان حسینی تهران 22 مرداد 1400
آستان مقدس امامزاده صالح(ع)
@NafasseAmigh
▪️✨▪️✨▪️
#محرم
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از چنگ کمان
خسته از ماندن و، آماده ی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینه ی در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه ی کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده، چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
خاک بر معجر بانوی حرم می ریزی
بر دلم بر جگرم آتش غم می ریزی
خانه ویران شده ام خانه ات آباد ببین
بر سر اهل زمین خاک عدم می ریزی
بال و پرهای تو را جمع نمودم اما
حتم دارم که به یک آه به هم می ریزی
می کشم در بغل خود بدنت را ببرم
صبر کن تا در خیمه پسرم می ریزی
هر کجا می نگرم رد تو باقی است هنوز
بس که از نیزه و شمشیر و سنان می ریزی
عمه ات آمده و گریه کنان می گوید
چه سرت آمده هر نیم قدم می ریزی؟
✔️ #سید_حمیدرضا_برقعی ✔️
@NafasseAmigh
✨▪️✨▪️✨
🏴🌱🏴🌱🏴
#شهادت_امام_هادی
#امام_هادی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
#سید_حمیدرضا_برقعی
@NafasseAmigh
🌱🏴🌱🏴🌱