🌙🦋🌙🦋🌙
#عاشقانه
«ور تو آیی نشود چاره ی تنهایی من»
که دگر یخ زده احساس اهورایی من
از اساطیر نوشتند و فقط ما خواندیم !!
شاید اینبار تویی مدرک شیدایی من
از حضور تو همین شعر برایم مانده
تو بخوان قصه ی مجنونی و لیلایی من
یوسف از چاه به در آمد و زندانی شد
تویی افسانه ی معروف زلیخایی من
با سر و زلف پریشان منشین رو به دلم
خط مکش بر همه ایمان تماشایی من
شانه بر شانه ی من تکیه مده؛ رنج مده
که فروریخته آن شوکت عنقایی من
از تو و عشق تو و نام تو من دل کندم
ای همه زندگی و حسرت رویایی من
برو و نام مرا از دل خود بیرون کن
تا مبادا بشوی همدم رسوایی من
عشق تو مُرده و میدانی و میدانم من
نشود معجزه گر شعر مسیحایی من!!
#بچه_شیعه
@NafasseAmigh
#عاشقانه
مرا میخواهی اما در مقابل شرط هم داری
عجب رویی! عجب عشقی! ولی انگار کم داری؟!
شبیه منحنی های ریاضی خط خطی هستی
شبیه چاده ی چالوس و حیران پیچ و خم داری
همین که شعر می گویم برایت ؛ کار بسیاریست
وگرنه تو کجا حق نشستن در بَرَم داری؟
ز دست کارهای تو شدم دیوانه و مجنون
کمی آرام باش عشقم! مگر درد و اَلم داری ؟
همیشه عشق ساده آرزوی این دل من بود
چنان در فکر آشوبی که قصد کشتنم داری
دو خط شعر و کمی احساس و یک فنجان چای داغ
بشین اینجا کنار من ؛ که رازی با دلم داری
تو مثل شعر حافظ تازه و نابی؛ پر از شوری
بخوان تک بیت احساست! که دستی بر قلم داری...
#بچه_شیعه
@NafasseAmigh
#عاشقانه
اى سيبِ سرخِ غلت زنان ،
در مسيرِ رود
يك شهر...
تا به من برسى،
عاشقت شده است..!❤️🩹🍎
|
#فاضل_نظری
🎀💙🎀💙🎀
#عاشقانه
از منظره ات عکس به تعداد گرفتم
از هرچه به جز چشم تو ایراد گرفتم!
من سارق یک مثنوی از چشم تو بودم
دزدیدم و هی " دست مریزاد" گرفتم
در برکه ی آغوش تو لغزیدم و ناگاه
از پیرهنت ماهی آزاد گرفتم!
خطّاط نبودم؛ به تماشات نشستم...
از خطّ ِدواَبروی خودت یاد گرفتم
رفتی و من از پستچی ِتازه ی تقدیر
هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم
از آذر دستان من امروز رها شد
آن دست که در گرمی مرداد گرفتم
باد آمد و برداشت تو را، حقّ من این بود!
باید بدهم هرچه که از باد گرفتم...
#محمد_علی_نیکومنش
@NafasseAmigh
#عاشقانه
ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد
دل من ریخت که باز عشق قدیم احیا شد
از کنار هوس باغچه گویی رد شد
بین حوض وسط خانه؛ رُخش پیدا شد
خنده اش مستی پاییز و بهاری مخلوط
ز دو چشمش دل یخ کرده پر از گرما شد
با نگاهی که فقط سمت دلم مایل بود
زیرلب گفت سلامی و دلم دریا شد
نفس پر عطشم روی نگاهش سُر خورد
گونه اش رنگ گرفت و چقدَر زیبا شد
تاب بیتاب حیاط از قدمش رقصان شد
دل بیتاب من اما بد و بی پروا شد
تلخ شد کام ترک خورده ی احساس جدید
گرهی خورد به ابرویم و حکم امضا شد
سمت در کرد اشاره سرِ انگشتم و او
بغض کرد و دل من بار دگر اغوا شد
به اتاق آمده و دفتر شعرم را برد
دل برای صدمین مرتبه اش رسوا شد
#بچه_شیعه
@NafasseAmigh
#عاشقانه
کلمات به پرواز در میآیند❣
وقتی صدایم میزنی:❣
عزیزه دلم *___
@NafasseAmigh
☘❣☘❣☘
#عاشقانه
چه رفتن ها که می ارزد به ماندنهای پوشالی
پُرم از گفتن افسانه های عشق جنجالی
سکوت و وحشت و نفرین، هجوم درد بی تسکین
نشد یکدم خیالم راحت از هر رمل و هر فالی
غزل هایم میان آبِ نهرِ باغ پرپر شد
پشیمان شد قلم، وقتی که پرسیدی مگر لالی؟!!!!
به چشمم وعده ها دادم، اگر دیدم تو را حتما
نگیرم از تو او را، شد اجایت بعد صد سالی
ولی وقتی رسیدی، مثل یک بیگانه خندیدی
دو چشمم کور، دندم نرم، ندارد هیچ اشکالی
گذشتم از کنار این غریبِ روزگاری دوست
به دل گفتم صبوری کن،تو هم چون من بد اقبالی.....
#بچه_شیعه
@NafasseAmigh
❣🌟❣🌟
#عاشقانه
گره کور نگاهم ز دو چشمش وا شد
فاصله کم شد و این بار غزل معنا شد
بین افسون شکرخنده ی او جادو بود
لابلای نفسش معنی عشقم جا شد
گم شدم بین مسیری که به منزل میرفت
کوچه تار و لب خشکیده پر از آوا شد
تا رسیدم به خودم، دور شدم از عطرش
باز برگشتم و اینبار چه بی پروا شد
من و اویی که جدا از همه عالم بودیم
قصه ی عشق نوشتیم که (ما) پیدا شد
فارغ از فاجعه ی تهمت و بدنامی ها
چشم بستیم و بهار، آخر این دنیا شد
خنده ها از ته دل بود ولی آهسته
مُهر عشقی که به لب خورد چُنان رویا شد
تن تبدار من و چشم خمار از عشقش
شاعر ساده ی دلبسته چه بد رسوا شد!!!
آخر قصه نشد آنچه که در ذهنم بود
بد نشد!! تجربه ای تازه و بی همتا شد!!!
#بچه_شیعه
@NafasseAmigh
#عاشقانه
امـروز حواسـت نبـود
نام ڪوچڪم را صدا زدے
همیـن بـراے یڪ
عمـر زیستـن ڪافی بود
زندڪَیسـت
و
همیـن
دلخـوشیهاے ڪوچڪ!!!
#فاطمہ_صابرےنیا
@NafasseAmigh