eitaa logo
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
852 ویدیو
46 فایل
@MLN1360 کانال دوم ما: 🎀دونفره های عاشقی🎀 💌 @DoNafarehayeAsheghi 💌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آرشیو فایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی خوش سلیقه ام @NafasseAmigh
🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
#فاطمیه بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی خوش سلیقه ام #وحید_قاسمی @NafasseAmig
🥀🖤🥀🖤🥀 بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام  مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام !؟  زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟  داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟  دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم  با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم  با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت  با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت  این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد  حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد  زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند  باید کمک کنم، کمرت درد می کند  آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن!  فکری به حال وروز بد ِ کائنات کن  تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد  دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد  ازدست تو، به آه شکایت بیاورم  نگذاشتی طبیب برایت بیاورم  با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم  راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم  جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم  دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم  جارو نکش! که عطربهشت ست می بری  روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری  باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست  ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست  گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...  فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....  آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی !؟  خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی!؟  زهرا به جای نان، غم ما را درست کن  حلوای ختم شیرخدا را درست کن  مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری!  دست شکسته جانب دستاس می بری!؟  جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت !  شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت!    شُستی تن حسین وحسن با کدام دست !؟  آماده کرده ای تو کفن با کدام دست !؟  حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه  ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه  حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین  خونابه های پیرهنت ناله زد حسین @NafasseAmigh 🥀🖤🥀🖤🥀
🇮🇷⭐️🇮🇷⭐️🇮🇷 خدا می خواست از سر رد کند این قوم طوفان را به دستِ مرد دریایِ حوادث داد سکان را نجات کشتی از گردابها، زحمت فراوان داشت خدا خیرش دهد آن مرد را، پیر جماران را نگاهش فجر صادق بود، فجرِ انقلاب نور به پایان بُرد بعد سالها شام غریبان را به امر او فرشته دیو را از شهر بیرون کرد گواهی می دهد تاریخ رسوایی شیطان را ازاین اعجاز بالاتر !؟ بهار آورد در بهمن گرفت از چشمِ گندم زارها خوابِ زمستان را صدایِ انفجار نور او لرزاند یکباره قَطیف و قدس را، حتی بلندی های جولان را هزاران شاه دید این مُلک، اما سیزده قرن ست به رویِ چشم خود بگذاشته شاه خراسان را 🌹 🌹 @NafasseAmigh 🇮🇷⭐️🇮🇷⭐️🇮🇷
گذرم بر در میخانه ی مهتاب افتاد در سرم عطر خوش سیب و مِی ناب افتاد تا که دیدم همگان ذکر «حسن» می گویند باز هم مثل همیشه دهنم آب افتاد @NafasseAmigh
🏴⭐️🏴⭐️🏴 شُرطه های مدینه بدبین اند دلشان سنگ و دست سنگین اند کارشان بی گناه را زدن است زائرِ بی پناه را زدن است حرف زخم است و استخوان،ای وای بشکند دستهایشان، ای وای پشتِ در آنکه اهلِ دعوا بود قوم و خویش یکی از اینها بود مادری بود و آهِ خونجگری زخمیِ لشکری چهل نفری شاخه یاسی که ریشه داشت،شکست مادری بارِ شیشه داشت شکست ✔️ ✔️ @NafasseAmigh ⭐️🏴⭐️🏴⭐️
✨🌸✨🌸✨  دارد زمان آمدنت دیر می شود  دارد جوان سینه زنت پیر می شود  وقتی به نامه ی عملم خیره می شوی  اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود  کی این دل رمیده ی من هم؛ زهیروار  در دام چشم های تو تسخیر می شود؟ این کشتی شکسته ی طوفان معصیت با ذوق دست توست، که تعمیر می شود   حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه با حلقه های زلف تو درگیر می شود  در قطره های اشک قنوت شب شما  عکس ضریح گمشده تکثیر می شود  تأثیر گریه های غریبانه ی شماست  دنيا غروب جمعه چه دلگیر می شود ⭐️ ⭐️ @NafasseAmigh ✨🌸✨🌸✨
🏴🌿🏴🌿🏴 از حالِ زار نامه برت حرف می زنند از این سفیر دربه درت حرف می زنند  در مسجدی که عطرعلی می وزد از آن از بی نمازی پدرت حرف می زنند نیزه فروش هایِ نظرتنگ ِ چشم شور ازقد وقامت پسرت حرف می زنند کاراز بهای گندم ری هم گذشته است ازقیمتِ سر قمرت حرف می زنند دیدم کنیزهای دم بخت ِ بی جهاز از دختران در سفرت حرف می زنند دیدم که درمحله ی خورجین فروش ها خولی و شمر پشت سرت حرف می زنند ✔️ ✔️ @NafasseAmigh 🌿🏴🌿🏴🌿
دیدم بیابانی پُر از خار مغیلان را بالای محمل آفتابی سخت سوزان را 《انا الیه راجعونت》کُشت زینب را نسپار دست باد گیسوی پریشان را پنداشتم از دور نخلستان به چشمم خورد! از ناقه هامان دور کن این نیزه داران را دلواپسم! این شیوه ی مهمان نوازی نیست! دیدی ببندد میزبانی راه مهمان را !؟ با نیتِ عرض خوش آمدگویی آوردند یک لشکر از شمشیرهای مست و بُران را انگار خوبی های تو از یادشان رفته! یادآوری کن قصه ی دیروز باران را سربسته می گویم! یقین دارم که می بینی در چشم های دخترت ترس از بیابان را از حج نیمه کاره ی دیروز دانستم در کربلا باید بگیری عید قربان را ✔️ ✔️ @NafasseAmigh
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر از کــوچــه نــگــاه و قیــح یــهــودیــان بــا یــک لبــاس پــاره گـذر می کنم پدر حــالا بـرو به قـصر ولی نیـمه شب تو را بـا گــریه های خویش خبر می کنم پدر این گریه جای خطبه کوبنده مـن است من هم شبیه عمه خطر می کـنم پدر بــا دیـدن جـراحــت پـیـشـانی ات دگر از فـکـر بوسـه صــرف نــظر می کنم پدر شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لطــف تو - خورشید روی نیزه- سحر می کنم پدر   امـشب اگـر که بوسه نگیرم من از لبت در ایــن قـمــار عشق ضرر می کنم پدر ✔️ ✔️ @NafasseAmigh 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
✨🖤✨🖤✨ بالم شكسته ، از پرم چيزی نگويم از كوچ پُر دردسرم چيزی نگويم طوفان سختی باغمان را زيرورو كرد از لاله های پرپرم چیزی نگويم حق می دهم نشناسی ام؛ اما برادر از آنچه آمد بر سرم، چيزی نگويم وقت وداعِ آخرت، عالم به هم ريخت از شيون اهل حرم چيزی نگويم آتش گرفتن گرچه رسم وسنت ماست از دامن شعله ورم چيزی نگويم بگذار سر بسته بماند روضه هايم از ماجرای معجرم چيزی نگويم كم سوتر از چشمان من، چشمان زهراست از گريه هایِ مادرم چيزی نگويم آن صحنه هایِ سهمگين يادم نرفته افتادنت از رویِ زين يادم نرفته از نعل اسب و بوريا چيزی نگويم از آن غروب پُر بلا چيزی نگويم در عصر عاشورا النگوهام گم شد از غارت خلخالها چيزی نگويم گفتم به تو انگشترت را در بياور ! از ساربانِ بی حيا چيزی نگويم در كوچه های كوفه ناموست زمين خورد اصلاً شبيه مجتبی؛ چيزی نگويم شهر علی نشناخت بانوی خودش را از جامه هایِ نخ نما چيزی نگويم شاگردهايم سنگ بارانم نمودند از چهره هایِ آشنا چيزی نگويم بی آبروها ! چادرم را پس ندادند از اين به بعد روضه را... چيزی نگويم ای خيزران خورده،لبم بی حس تر از توست از خاك برخيز و بگو كه اين سر از توست؟ از خاطراتم همسفر چيزی نگويم حتی كمی هم مختصر ! چيزی نگويم منزل به منزل، محملم در تيررس بود از سنگهایِ خيره سر چيزی نگويم حتماً خبر داری مرا بازار بردند! آن هم منی كه… !؟ بيشتر چيزی نگويم از درد پهلو لحظه ای خوابم نمی برد از گريه هايم تا سحر چيزی نگويم من در مدينه طشت ديدم،سر نديدم! از كاخ شام و طشت زر چيزی نگويم طفلی سكينه داشت جان می داد از ترس دق می كنم اين بار اگر چيزی نگويم ديدم كه ملعون تر از آن شامی، يزيد است از جمله ی -باشد ببر- چيزی نگويم شرمنده ام كه درد و دل كردم برادر بی تو چگونه خانه برگردم برادر!؟ @NafasseAmigh ✨🖤✨🖤✨
🌺✨🌺✨🌺 پیربزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود مسندنشین کرسی تدریس علم ها شایسته صفات حکیم و علیم بود نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش استاد درس حکمت و پند کلیم بود برمردمان تب زده ی شهرشرجی اش عطر مبارک نفسش چون نسیم بود زحمت کشید وباغ تشیع شکوفه داد مسئول باغبانی باغی عظیم بود قلبش شبیه شیشه ی تنگ بلور بود عمری به فکر نان شب هر یتیم بود از ابتدای کودکی اش تا دم وفات نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود منت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم امروز اگر نبود شرایط وخیم بود!!! تازه سروده ام غزل مدحتش ولی یادش میان قافیه ها از قدیم بود @NafasseAmigh ✨🌺✨🌺✨
🖤🌺🖤🌺🖤 شكسته تر شده و دست بركمر دارد  چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟  به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش  عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد  شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود  فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد  گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...  تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد  شهود خواسته از دختر نبي خدا  اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد  سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش  ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...  كسي نبود به معمار اين محل گويد  عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟ @NafasseAmigh 🌺🖤🌺🖤🌺