#روضه #چله_نمازشب
یا امام هادی ، نانجیب متوکل گفت بذار ما کارو انجام بدیم، هیچ ردّی هم از ما تو تاریخ نباشه، گفت آقا رو بندازین تو بیشه ی درندگان، حیوانات درنده، شیر و پلنگ و هر چی که باشه، گفت: حیوانات بدنشو تکّه تکّه میکنن گردن ما هم نمیفته، ساعتی بعد اومدن نگاه کردن از بالای اون بیشه، دیدن شیرها همه اومدن پوزه هاشونو روی پای آقا گذاشتن... روضه م امشب این باشه، میخوام بگم درندگان، وحوش، حیا کردن، پوزه هاشونو رو پای حضرت گذاشتن به رسم ادب، من بمیرم برای اون آقایی که درندگانِ انسان نما اومدن تو گودال، یه نفر با نيزه میزنه، یه عده با شمشیر میزنن، یه عده سنگ میزنن، پیرمردها قُربَةً اِلی الله میومدن، عصاشونو بر بدن #ابی_عبدالله ...*
یا حسین...
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
*هر چی حاجت داری از در این خانه باید بگیری. امام صادق فرمود: همه ی مردم حاجت دارند درِ خانه ما میان اما ما حاجت داریم در خانه مادرمان زهرا میریم*
هست جبریل دعا گوی محبّ زهرا
تا زمانی که به زیر علمِ فاطمه است
*چقدر مصیبت این بانو برای اهل بیت سخت و تلخ بود.راوی میگه امام کاظم نقلی از پیغمبر خدا فرمود ،:" اَلا إنّ فَاطِمَة بَابُهَا بَابِي" آی مردم بدانید..درِ خانه زهرا در خانهٔ منه "وَ بَیْتُهَا بَیْتِي" خانه اش خانه منه
پیغمبر خدا میفرماید "فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَكَ حِجَابُ اللّهِ" کسی که این خانه را هتک حرمت کنه هتک حجاب الهی رو کرده. راوی میگه اینجا بود امام کاظم گریه کرد طولانی آنقدری گریه کرد که ناله اش قطع شد"و قال: هُتك وَ الله حجابُ الله" یعنی به خدا قسم حجاب الهی را هتک کردن. نامرد دومی میگه اول که با لگد زدم این در شکست صدای شکستن استخوانهای پهلوش رو شنیدم وارد خانه شدم تا اومدم نگاه کنم به چهرهٔ زهرا انقدر این چهره نورانی بود چشمانم کور شد نتونستم ببینم.. اما یا صاحب الزمان عذرمیخوام آقای من سادات عذر میخوام.. میگه با دو دست آنچنان به دو گونهٔ مادر زدم گوشواره از گوشش کنده شد*
غریبی مرا مردم همه با چشم خود دیدن
میان شعلهٔ آتش گلم را با لگد چیدن
*نمیشه دل را رو کربلا نبری اینجا خانه امیرالمؤمنین تاریکه، غمخانه است.یه روزم میاد یه زهرای سه ساله تو خرابه شام وقتی که همراه بابا میره آنقدر غم خانه شد اون خرابه.. خانم زینب میگه بعد از شهادت خانم رقیه دیدم امام سجاد داره گریه میکنه چی شده پسر برادرم خیلی گریه میکنی ؟گفت: عمه جان همین دیشب اومد رو پام نشست گفت داداش خیلی گرسنمه..*
یا #امام_زمان
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
*وقتی مختار قتله ی کربلا رو گرفت.حرمله رو گرفت، گفت شد جایی هم دلت بسوزه؟
گفت سه تا تیر سه شعبه داشتم یکیشو زدم به قلب حسین، یکیشو زدم به چشم عباس، یکیشم زدم گلوی شیرخواره، خوب کجا دلت سوخت؟گفت اونجایی که قنداقه رو زیر عبا مخفی کرد هی میرفت هی برمیگشت... تاریخ نوشته همین سوالو از زجر پرسید..گفت شد جایی دلت بسوزه؟گفت مختار! عاشق اینجوری ندیده بودم که دیدم، گفت چطور مگه؟گفت حسین یه دختر سه ساله داشت رو خار مغیلان دووندمش، پا شد گفت: أبتا..! انگار نه انگار کف پاش پرخاره. با تازیونه زدمش بلند شد گفت: أبتا..! انگار نه انگار زدمش.گفت یجا اینقد زدمش خودم خسته شدم اما دیدم دوباره پا شد گفت: أبتا..!*
یا #امام_حسین
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
*حالا یک سال و نیم گذشته منتظر اون نگاست دوباره چشم تو چشم ابی عبدالله بشه*
یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا روبروی من
* آخه چند جا روبروی من قرار گرفتی هیچ وقت یادم نمیره تو بازار کوفه همه اومده بودن ما رو تماشا کنند این شهر همه ما رو میشناختند. دست ما رو بسته بودن داشتم حرف میزدم یهو دیدم یه نیزه داری داره میاد اینجا روبروی من بالای نی قرار گرفته چند روز بعد کربلا بود دیگه سه روز بعد عاشورا بود یه نگاهی از دور کردم دیدم این نیزهدار داره میاد یه آرزویی کردم..*
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
اینجا من میگم ای کاش این حرف زینب مستجاب میشد این سر، سر حسین نمیبود چرا؟قدری که گذشت لحنش عوض شد، نگاهش عوض شد تا سر حسینو دید یه جوری حرف زد یهو دید این لبهای مطهر داره تکون میخوره، سر شروع کرد به قرآن خوندن اینجا بود میگفت ای کاش سر تو نبود، همین که قرآن خوند، رو به برادرزاده گفت: من یادمه این لبها رو پیغمبر میبوسید مگه سر قاری قرآن رو با سنگ میزنن؟
یک سال و نیم ماند غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا رو به روی من
*یه جایی خیلی بهم برخورد سر تو تو تشت گذاشته بود ما همه بودیم نامرد تو اون حال عصبیت خودش چوبشو طلب کرد یهو، یه خانومی از جمع ما دوید سرتو از تو تشت برداشت، این سر رو گذاشت رو قلبش دیدم رباب داره میگه این حسین منه، با لب و دندانش اینجوری نکن چوبو به این لب و دندان نزن..*
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
*به عبدالله ابن جعفر فرمود: من دیگه رفتنیام خدا نیاره برا مادری که یه روزی کس و کار و پسر داشت؛معمولاً مومن زودتر که میفهمه رفتنیه به همه پیغام میده ...پسر حاج حسین همدانی میگفت بابام که از سوریه برگشت زنگ زد به تک تک ما گفت امشب بیاین ببینمتون وقتی جمع شدیم گفت این سفری که دارم میرم دیگه برگشت نداره،جلوتر میفهمه وقت رفتنشه، همه رو جمع میکنه.. وقت رفتن زینب شد نگاهی به دور و برش انداخت دید نه داداشش هست، نه کفیل زینب اباالفضل هست، نه اون خوش قد و بالایی که پاشو رکاب کرد علی اکبر هست، نه قاسم هست، نه آقازادههاش هست.. گفت: حالا که قراره بی کس از دنیا برم میشه یه درخواست ازت کنم بسترم رو زیر آسمون پهن کن، اینو باید بشکافم، برات یه کمی میخوام اینجا بیشتر با دلت بازی کنم، بیشتر ازت اشک بگیرم، میفهمی یکی به یکی بگه بسترمو یه جا پهن کن یعنی چی؟یعنی خودش دیگه نمیتونست کاراشو انجام بده کجا رفتی؟ یه نفر میشناسم اونم آخریها همینجور شده بود بهامیرالمومنین فرمود میشه صورتمو اینور اون ور کنی کیو میگی؟ اره مادر ما فاطمه، عجیبه والا هزاری جلو بعضیا روضه بخون داد نمیزنه گریه نمیکنه تا نام فاطمه میاد اینجوری به هم میریزه، بگو اگه جوونه ۱۸ ساله نبود بهم بر نمیخورد یکی دیگشم بگم اگه باردار نبود بهم بر نمیخورد..آیت الله بهجت میفرمود تو روضه اشکت جاری شد بدون آقات داره نگات میکنه. امشب از عرش به من نگاه کن اومدم برا خواهرت گریه کنم ما امشب صدامونو تو روضه #شهادت_حضرت_زینب بلند میکنیم و ناله میزنیم
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
آخ حسین جان!همون روزی که تورو ازم جدا کردن کاش میمردم،دعا کردم خدا مرگمو برسونه اما انگار قراربود بعد تو پرچمدار خواهرت باشه علمدار زینبت باشه اون دستی که شب عاشورا گذاشتی رو قلب زینب منو نگه داشته...والّا منمبارقیه تو خرابه دق میکردم..*
ای کاش لحظه ای که رسد جان من به لب
بودم کنار قبر تو درکربلای تو
ای کاش لحظه ای که میایی به دیدنم
از تن سرم بریده شود پیش پای تو
حسین جان!
جان میدهم به بستر مرگم در آفتاب
*هر چی عبدالله اصرار کرد بیا بسترت رو ببرم تو اتاق گفتم عبدالله تو که نبودی ،ندیدی من دیدم چی دیدی زینب
آخ او می دوید و....*
جان میدهم به بستر مرگم در آفتاب
مثل تنِ به بیابان رهای تو
حسین جان!
بر روی، سینه پیروهنت را گرفته ام
تا اینکه باز زنده شود ماجرای تو
*چه ماجرایی که زینب وبیچاره کرده
لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ چه مصیبتی؟ مصبتةً ما اعظمها..کدوم ماجرا؟ زینب یه ذره حرف بزن همه رو تو سینه ات نگه ندار..دم آخره. یذره خودت رو سبک کن
قول میدیم ما با گریه ی توگریه کنیم قول میدیم ما با روضه ی تو ضجه بزنیم..کدوم ماجرا؟..*
گودال بود و ولوله ی نیزه دارها
گم بود بین هله هله هاشان صدای تو
*اینقدر دور گودال هلهله کردن کسی صدات رو نشنوه ..چندجا اگه میزاشتن صدای حسین آدما رو عوض میکرد کافی بود بشنون حسین داره استغاثه میکنه برمیگشتن به سیدالشهدا قسم نذاشتن گریه ی حسین رو نذاشتن کسی بشنوه
کجاها نذاشتن صدای حسین روکسی بشنوه..یبار بالاسر علی اکبرنذاشتن...گفتن الان صدای گریه ی حسین رو دشمن بشنوه زیرو رو میشه.یبارم داشت خطبه میخوند سوار شتر بود با لباس پیغمبر دیدن کلام حسین داره دلا رو زیرو رو میکنه نذاشتن ...یبار داشت خودش رو معرفی میکرد نذاشتن.. یبار بالاسر علی اکبر نذاشتن صدا حسین به لشگر برسه، یبار داشت خطبه میخوند نذاشتن ،یبار داشت خودش معرفی میکرد نذاشتن.یبار هم اون لحظه های آخر داشت مناجات میکرد صورتش رو خاک بود داشت با خدای خودش حرف میزد نذاشتن ..اما این یدونه با بقیه فرق داشت.. دفعه های قبل اگه نذاشتن صدای حسین رو کسی بشنوه یا هلهله کردن یا سنگ زدن یا کف زدن اما این دفعه ی آخری چجوری،صداش رو قطع کردن..داشت میگفت یا غیاث المستغیثین
ی مرتبه دید محاسنش تو دست قاتلشه
دید سینه اش سنگینه یه نگاه کرد والشمر جالس ...ای حسین.....
آخ برات بمیره مادرت
حسین غریب گیر آوردنت
حسین برات بمیره مادرت
غریب گیر آوردنت
*خدا به #زینب و به غصه های دل زینب فرج امام زمان ما برسان.خدا شب سوم عمه امام زمان توفیق زیارتش رو در همین ماه رجب به همه ی ما چله نشینان نمازشب و همه شیعیان عطا بفرما..خدا به اشک های حسین تو آخرین لحظه و تو آخرین مناجاتش قلم عفوت رو برجرایم و گناهان ما بکشان*
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
خانم جان یا حضرت زینب
*خانم دو بار آتیش دیدی، یه بار وقتی مادرت بین در و دیوار بود یه بار وقتی خیمه ها را آتیش زدند..مدینه بیشتربهت سخت گذشت یا کربلا ؟ خانم میگن دوتا تشت دیدی یکی پاره های جیگر امام حسن یکی تو مجلس یزیدِ نامرد..*
چشمان تو را پر آب دیدم
دورِ سر تو شراب دیدم
*خانم دو تا شلوغی دیدی یکی کوچه مدینه
یکی تو گودال دیدی نیزه ها میره دست خالی بر میگرده شمشیر دار میره بدون شمشیر بر میگرده ، خانم هر دو جا میگن دیر رسیدیم مدینه دیدی مادرت رو زمین افتاده..کربلا یه لحظه ای رسیده ای که دیدی سر حسین تو پنجه های شمره..*
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
*منتظر اگه منتظر باشه، اگه کارشو بلد باشه، نیمه شب امامشو با سر میکشونه، دیدید دخترا معمولا دو جورن؟ یا خیلی آروم و ساکتن و تو خودشون میریزن، یا همه چیزو زود بروز میدن و چیزی تو دلشون نگه نمیدارن، بعضی از بچه ها مخصوصا دختربچه ها تو خونه اینجوری هستن، میای تو خونه صداش میزنی خبری ازش نیست، وقتی خبری ازش نیست باید نگران بشی، میای گوشه کنار تو اتاقا رو میگردی میبینی یه جایی نشسته زانوهاشو بغل گرفته، بغلش میگیری میگی چی شده عزیزم؟ اینقد باید بغلش بگیری یهو میبینی بغضش میترکه، یه کلمه حرف میزنه، احساسشو اینجوری بروز میده، اما بعضیا تا پاتو از خونه بیرون میذاری شروع میکنن گریه کردن، شلوغش میکنن، زود میگه: بابا! معلومه تو کجایی؟ تو اصلا میدونی فلانی به من چی گفت؟ حالا باید نازشو بخری...
میگن: بین دخترای ابی عبدالله اون دختری که سر زبون داره و چیزی تو دلش نگه نمیداره سکینه است، تا جایی که میتونه ابی عبدالله رو از بالای مرکب بیاره پایین، ابی عبدالله گفت دخترم اینجا چرا وایستادی؟ گفت نمیرم تو خیمه، بیا پایین کارت دارم، اومد پایین، جانم عزیزم؟ گفت: بغلم کن، کی میتونه غیر سکینه بگه: بابا! "رُدَّنا الی حرم جَدُّنا؟" اول ما رو برگردون حرم پیغمبر بعد برو، کی میتونه به علی اکبر بگه: علی جان! "اِرحم غُربَتَنا؟" داداش! به غربت ما رحم کن...
میگن: اين بی بی سخنوره، اهل خطابه ست، شاعره ست، هر جایی کربلا دختربچه ها گیر میکردن، یه چیزی میخواستن بگن، سکینه رو صدا میزدن، میگفتن تو برو بگو... اگه گفتی کجا؟ مشکو گرفت بغلش، عمو جان! قربون دستات، علی اصغر داره میمیره...
خوب روضه ات این بود؟ نه میخوام یه چیز دیگه بگم، روضه ام اینه، اگه همچین دختری تو خونه داری، امان از اون روزی که این دختری که سر زبون داره ساکت بشه، اگه اومدی دیدی همچین دختری ساکت و سربزیر شده بدون کار بدجوری گره خورده، در عوض دختری که همیشه ساکت بوده اگه دیدی داره ناله میزنه، اون روز هم باید نگران بشی، خوب چی میخوای بگی روضه خون؟ میدونی ماجرا کِی اتفاق افتاد کربلا؟ تا از مجلس یزید ملعون بیرون اومدن، اومدن تو خرابه، دیگه از اون روز سکینه ساکت شد، الهی بمیرم برات بی بی جان! نمیدونم تو کاخ اون ملعون به این خانم چی گفتن که به غرورش برخورد، یا چجوری نگاش کردن؟ نمیدونم چه اتفاقی تو کاخ افتاد، که اومد یه گوشه ی خرابه نشست زانوهاش رو بغل گرفت، دیگه کسی صدایی از سکینه نشنید... اما عوضش رقیه دختر سه ساله که همیشه ساکت بود، اینقد شب آخر گریه کرد همه ی شامو ریخت بهم...
نوشتن از اون شبی که این بچه خرابه رو به هم ریخت، دیگه روضه ها علنی شد، مردم روزا میومدن میشِستن گوشه ی خرابه گریه میکردن...
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب در #ماه_رجب
*جلو زندان جمع شدن شیعیان دوره ی موسی بن جعفر زیاد بودن. انقدر خوشحال بودن گفتن موسی بن جعفر داره آزاد میشه همه جمع شدن یک عده ای میگفتن اگه آقا رو ببینیم دست و پاشو میبوسیم. یکی میگفت اگه آقامو ببینم میگم آقا مادرم آرزو داشت ببیندت هرروز سر سفره میگفت ان شاءالله آقامون آزاد بشه ولی عمرش کفاف نداده ..یکی میگفت اگه آقامو ببینم میگم من بچگیام یبار دیدمت آرزو داشتم ببینمت..هیشکی حرف نمیزد همه تو خودشون بودن چشما به یکجا فقط دوخته شده بود اونم در زندانه یوقت دیدن لنگه های در زندان داره باز میشه شیعیان صلوات فرستادن همه بلند شدن گفتن الان آقامون و میبینیم اما نمیدونم چی دیدن.. از جلو جمعیت صدا ناله اومد دیدن چهارتا حمال زیر یک لنگه ی دری رو گرفتن هی میگن "هذا اِمامُ الرّافِضَهِ" گفت: سلام من بر آن بدنی که سرش از لنگه ی در آویزون بود .خدا موسی بن جعفر چهارده سال زندان بوده همچنان سنگینی میکنه
حضرت صورتش لاغر شده عبا رو کنار زد دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پا آقاست..ای حسینیا!شیعیان کفن آوردن تاریخ میگه هفت تا کفن قیمتی فرستادن گفتن آقامون و باید بهترین کفن و براش ببریم شیعیان اومدن بهترین تشییع جنازه
ای حسینیا خبر داری کربلا .. امام رضا وقتی اومد شیعیان دورش و گرفتن آقاجان خدا صبر ت بده بدن بابا رو دید تازیانه خورده است زخمیه ، لاغره اما بالاخره بابا رو دید و شناخت اما من بمیرم برا اون دختری که همچین که وارد گودال شد دید عمه داره گریه میکنه گفت: عمه بلند شو این بدن کیه براش داری زار میزنی؟ صدا زد عمه جان این بدن بی سر باباته یه کاری کردن دختر بابا رو نشناخت ..*
یا حسین…..
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐به خودتون ببالید که #امام_حسین دارید
به #چله_نمازشب ببالید که هرشب روضه امام حسین میخونید
💐برای دیگران هم ارسال کنید
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب در #ماه_شعبان
بی بی زینب سنّ و سالی نداره، یه مرتبه از خواب پرید، شروع کرد گریه کردن. مظهرِ عاطفه، مظهرِ مهربانیِ خدا فاطمه ست... دوید زودی بغلش گرفت گفت :دخترم زینبم! چی شده مادر؟ عرضه داشت مادر خواب دیدم، نگرانم دلشوره دارم.. گفت: دخترم زودی بیا ببرمت پیش جدّت رسول خدا. تا آورد خدمت رسول خدا، نوه ی عزیزش زینب رو بغل گرفت، عزیز دلم! آینه ی فاطمه، زینبِ من، هی میگفت: زینبِ من! نبینم گریه اتو..بگو ببینم چه خوابی دیدی.. صدا زد.. یا رسول الله !خواب دیدم تو یه بیابونی هستم، طوفان شدیدی شد، پناه بردم به یه درختی، تا پناه بردم به اون درخت، درخت از ریشه کنده شد همه جا تاریک شد.. طوفان به راه خودش ادامه داد. دستمو دراز کردم یه شاخه ای رو گرفتم، اون شاخه شکست. پیغمبر آروم آروم گریه کرد. بابا یا رسول الله! شاخه ی دیگری رو هم گرفتم، اون شاخه هم شکست، دو تا شاخه ی دیگه مونده بود، اون دو شاخه رو هم که گرفتم، اون دو شاخه هم شکست. من تو این بیابون تو اون تاریکیا خیلی ترسیدم..
ناله ی پیغمبر بلند شد. صدا زد: عزیزم! خوابت رو تعبیر میکنم. اون درختی که دیدی من بودم بابا! اول شاخه ای که گرفتی مادرت فاطمه بود بابا! دوم شاخه بابات علی بود.همه ی امیدت به حسن و حسین بود عزیزم! همهٔ شاخه ها شکستن تا رسید به شاخه ی آخر..رسول الله فرمود: یه روزی تو یه بیابونی حسینت رو ازت میگیرن..زینبم تو آواره ی بیابان ها میشی عزیز دلم......!
ابی عبدالله هر چه کرد دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، پیرمردی رو صدا زدن، حضرت فرمود: به من بگید اینجا کجاست؟ صدا زد.. آقا جان اینجا رو نینوا میگن، گفت: آقا جان! قدیمیا میگن اینجا کربلاست. فرمود:...*
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکَش با دل و جان آشناست
*اینجا همون جائیه که جدّم فرمود.همچین که حسین اومد پایین یه وقت خبر دادن گفتن آقا خواهرت زینب کارت داره... همچین که اومد بی بی فرمود: حسین! جونِ زینب بیا برگردیم، حسین جان! از همون لحظه ای که وارد این سرزمین شدی دلم شور میزنه. داداش وارد این سرزمین شدیم ناخودآگاه بچه ها دارن گریه میکنن.. یه دختری دامن عمه رو گرفت گفت: عمه! مگه نگفتی میخوایم مهمونی بریم. عمه پس چرا نیزه هاشون رو به ما نشون میدن.. حسین، حسین....
تا ابی عبدالله دستور داد بار بگشایید، اول کسی که اومد جلو، اباالفضل بود، آقا جان امر، امر شماست.. فرمود: عباس جان! با دیگران خیمه ها رو بر پا کنید. با تمام سختیا و بیچارگیایی که تو این مسیر کشیدن، با احترام از این مَهمِلا پایین اومدن، عمو عباس رقیه رو بغل گرفت. سکینه رو با عزّت و احترام پایین آوردن.. پایین اومدن بی بی زینب مقدّمات داره، آخه عقیله ست... جوونای هاشمی اومدن کوچه باز کردن برا عمه شون، قاسم اومد سرشو پایین انداخت مؤدب، دست عمه رو گرفت، یه دستشو علی اکبر گرفت، یه نگاه کرد به صورت قاسم گفت: پسرم! دلم برا داداشم تنگ شده، کاش بابات بود میدید حسین چقدر غریب شده..
اما این آخرین باری بود که عمه رو اینجور با احترام پایین آوردن، گفت: حسین جان! قلبم داره میلرزه، چهار پنج ساله بودم بین در و دیوار مادرمو کشتن.. بابامو تو کوفه کشتن..گفتم داداش دارم سایه ی بالا سر دارم. هفتِ صفر پاره های جیگر داداش حسنمو دیدم. حسین جان بیا بریم نمیخوام سر بریدت رو بالای نیزه ها ببینم..*
https://eitaa.com/nafeleh_shab
روضه #چله_نمازشب #ماه_شعبان
"اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ أَمیرِ المؤمِنین
السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَه،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ ،السَّلامُ عَلَیـکِ یَا اُمَّ المَصَائِـبِ وَ یا عقیلةَ بَنی هاشٌم"
گفتیم آسمانی و دیدیم برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری
گفتیم دختر اسدالله غالبی
ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری
تو از زمان کودکیات تا بزرگیات
شیواترین مُفَسِّر الله اکبری
*یعنی اگه نور تو زندگیت میخوای،اگر میخوای حقیقت عالمو ببینی،اون حقیقتی که عالمو روشن میکنه زینبه...توکوفه همین کار و کرد، توشام همین کارو کرد آنچنان طلوع کرد بر عالم که تاقیامت راه از بیراهه جدا شد...*
نزدیک ترین راه به الله حسین است
بی راهه مرو که فقط راه حسین است
ای ماورای حدِّ تصور کمال تو
بالاتر از پریدن جبریل، بالِ تو
غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم
در انعکاس آینه های زلالِ تو
نزدیک سایه های عبورت نمی شویم
نامحرمانِ عشق کجا و خیال تو؟!
یه روایتی یکی از علما میخوند،خیلی عجیب بود میفرمود زخم زبون گناهیه که خدا ازش نمیگذره تا سرت بیاد، به کسی زخم زبون نزن،تحقیرش نکن، حرمتش رو نشکن اونم جلو خانواده اش ..اولین جایی که جلوی خونواده حرمت کسی رو شکستن مدینه بود، دومیش تو کربلا بود، فلذا میگه کوفه به ما سخت گذشت، شهر ما بود کوفه، اهل قرآن اومدند به ما گفتند اینا خارجین، اما از کوفه خیلی سخت تر شام بود. شامی که امام زین العابدین از خدا خواست کاش تو این دنیا نیومده بودم، اینجا به ما زخم زبون میزدند، میگه خانوم زینب یه آهی کشیدبا اشاره ی دستش گفت: ساکت بشید.همه ساکت شدن حتی زنگ شترها هم از کار افتاد،یعنی اینکه عالم تو مشتِ دختر علیه ،خانوم فرمود: کی گفته من اسیرم شماها اسیرمنیید، بی بی شروع کرد صحبت کردن . محکم گفت هرچی تلاش داری هرچی رسانه دارید همه اش رو استفاده کن نمیتونی اسم ما رو از عالم حذف کنی، اسم حسین همیشه موندگاره...اینا دیدن این جوری پیش بره رسوا میشن، گفتن جلوشو نمیتونیم بگیریم باشه.. اما میتونیم رو زخمشون نمک بپاشیم، یهو دیدن یه نیزه دار اومد جلو،سر ارباب بی کفن مارو آوردتا جلو زینب یهو دیدن زینب مکس کرد خیره شد به یه نقطه، شروع کرد به گریه کردن..*
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
*داغت تموم نمیشه، دخترِ معصوم امام رو باید امام دفن کنه،حتما زین العابدین اومد،نشست کنار این بدن چقدر شکسته شدی قوربونت برم، عمه من وببخش به جای من کتک خوردی.عمه خیلی از این بچه ها گریه ات روندیدن اما من نیمه شبا میدیدم تو خلوتت گریه می کنی اشکات روپاک می کنی..عمه الان چادر انداختن رو بدنت، اما من یاد روزی افتادم که معجرم نداشتی....تازه برا زین العابدین روضه شروع شد..وقتی بی بی رو تجهیز کردن اومدن تشیع کنند فرمود: با احترام جنازه رو بلند کنید،خانوما رو دعوت کرد جنازه رو بلند کردن گذاشتن رو شونه،حالا خانوم زینب داره روانه قبرستان میشه، خلاصه دارن با احترام میخوان دفنت میکنن ..درسته به شهادت رسیدی زجر کشیدی اما این چهره قابل تشخیصه..
اما من بمیرم برا حسینت....
افتاده ای روی زمین و سر نداری
یکجای سالم در همه پیکر نداری
نه کفن داشت،نه تشیع جنازه داشت، نه سری دربدن داشت تا اونو بشناسن....
#میلاد_امام_زمان منجی بشریت
https://eitaa.com/nafeleh_shab
⚠️ اطلاع رسانی توجه
با سلام و احترام🌷🌸
خدمت شما همراهان اهل #نماز_شب
امشب شب آخر #چله_نمازشب هست
(همه دوستان سعی کنید امشب در خواندن نماز شب شرکت کنید درشب آخر حاجتهای زیادی برآورده خواهد شد ان شاالله)
حتی کسانی که همراه چله نبودن
بعد چله،نماز شب رو ترک نکنید واین مهم رو ادامه بدید
دنیا می خواهی، #نمازشب بخوان.
آخرت می خواهی نمازشب بخوان.
(آیت الله قاضی ره)
بنده رو ازدعای خیرتون فراموش نکنید🤲🏻
https://eitaa.com/nafeleh_shab