#روضه چله #نمازشب
شنیدهاید امام حسین روز عاشورا هر وقت عزیزانش بلند گریه کردن فرمود:عزیزانم تا من زندهام اینجور گریه نکنید.جناب علیاکبر سلاماللهعلیه رو فرستاد فرمود: به اهل حرم بگو امام حسین فرمودن بلند گریه نکنید.دشمن منو ملامت میکنه..وقتی تنها شده بود اومد توو میدان ایستاد: "هل من ناصر ینصرنی"صدای گریه از خیمههاش بلند شدخودشو نزدیک کرد عزیزانم: مگه نگفته بودم بلند گریه نکنید.لحظهی وداع، دخترشو توو دامن نشاند، شروع کرد گریه کردن..بابا! دست نوازش به سر من بکش.فرمود: دخترم تا من زنده ام اینجور گریه نکن..*
*ولی امام رضا قبل از اینکه حرکت کنه وداع سنگینی داشت.همهی اهل بیت و اقوام رو جمع کرد.راحت باشید خوب برام گریه کنید.گفتن آقا گریه پیشِ روی مسافر میمنت ندارد.فرمود: آری مسافری که امید برگشت داشته باشد.من دیگه به اهل بیتم رجوع نمیکنم به مدینه برنمیگردم. لذا این وداع برا عزیزانش خیلی وداع سنگینی بودغوغایی توو دلشون بپا شده بود..همینطورم شد دیگه نتونستن امام رضا رو ببینن..فاطمهی معصومه سرِ شما سلامت باد..حرکت کرد، ولی نشد به دیدار برادرش برسه..*
*اباصلت میگه از خانهی مامون بیرون آمد
دیدم عبا به سر کشیده توو فاصلهی خانهی مأمون تا منزل هی روو زمین مینشیند برمیخیزد.حال حضرت خیلی سنگینه.نمیدونم این زهر به سرعت چه کرد با امام رضا..؟!وارد خانه شد.فرمود: درِ خانه را ببند..کسی بر من وارد نشه..تعبیر مقاتل اینه رفت توو حجره درِ حُجره رو بست.فرش حجره رو جمع کرد" يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ"مثل مارگزیده به خودش میپیچید..درسته در غربت بود عزیزانش نبودند مسموم بود تنها بود مظلوم بود.ولی امام جواد تشریف آورد سرِ بابا رو به دامن گرفت..*
*ولی در کربلا به عکس شد...دیدن "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ"هی صدا میزند ولدی علی.. ولدی علی.." لقد اِسْتَرَحَتَ مِن هَمِّ الدّنيا و غَمِّها وبَقِىَ ابُوكَ وحيداً فريداً.."*
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬تنها #سپر کارآمد در برابر حالات روحی منفی
#امام_زمان
🎙️استاد #شجاعی
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه چله #نمازشب
لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جیگر بذار
مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود
نده با اشک، زندگیم و به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد
عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
لالائی، عموش رفته آب بیاره
*ولی عموش نیامدعموش قول داده بود ولی نیومد.امام حسین اومد بالا سرعباس سعی کرد این بدن رو جمع کنه.صدازد:"یا اَخی ما تُریدُ مِنّی؟! "حسینم میخوای با من چه کنی؟! من و به خیمه ها نبری.مادرش فهمید دیگه از عمو خبری نیست.لحن مادر عوض شد.انقطاع برای او حاصل شد.دست به آسمون بلند کرد...*
«لالائی الهی بارون بباره»
لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاریِ آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟
*مقتل مقرَّم نوشته "وَ رَجَعَ الحُسین إلَی الْمُخَیَّم"دخترا همه نگاه می کردندهمه منتظر بودند.دیدند حسین برگشت."مُنکَسِراََحَزیناََ باکیاََ"دیدند کمرش خم شده داره گریه می کنه."یُکَفکِفُ الدُّموعَهُ بِکُمِّه"قبل از اینکه به خیمه ها برسه هی با آستینش اشکاش رو پاک می کرد.سکینه آمد جلو "وَ سَاَلَتهُ عَن عَمِّها"بابا عموکجاست؟"فَاخبَرَها بِقَتلِه"عموت رو کشتن، دستاش رو بریدن ،پاهاش رو بریدن.زن ها شروع کردن گریه کردن راوی میگه نگاه کردم دیدم"فَبَکی الْحُسَین مَعَهُنَّ "دیدم وسط زن ها ایستاده داره گریه می کنه...*
علیم داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاه مضطر بابا
«لالائی، الهی بارون بباره»
لالا لالا، مادر تو بشه فدات
خون می بارن فرشته ها با گریه هات
سوخته دلم رو نفسایِ داغِ تو
آهی بکش شاید که بارون بگیره
خدا تو رو، نمی بره زِ یاد
خونده برات، بابا "وَ إنْ یَکاد"
الهی که، سپیدیِ گلوت
به چشمِ حرمله نیاد
*گفت:حرمله مگه نمی بینی بچه شو رو دست بلند کرده؟ یه اتفاقی افتاد.یه وقت
خون پاشید تو صورت امام حسین."فَذُبِحَتِ الطِّفل مِنَ الاُذُنِ الی الاذُن"سر بچه رو گوش تا گوش بریدن.اینجا خون گلوی علی به صورت امام حسین پاشیدساعتی نگذشت سینه مبارکش سنگین شداون ملعون نشست.نفس عالَم ایستاد آسمان ها تیره و تار شد.خون که به صورتش پاشید،منادی صدا زد:"قُتِلَ الحُسین...." *
ای هق هق تو زمزمهٔ آب آب آب
جز اشک چَشم خویش ندارد رباب آب
این سوی دشت یک سره در پیچ و تاب، طفل
آن سوی دشت یک سره در پیچ و تاب،آب
رفته است ماه علقمه با مَشکِ تشنه ای
تا آورد به سوی حرم با شتاب، آب
شَقُّ القمر شد و کمرِ کوه را شکست
صدا زد:"اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری"کمرم شکست
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه چله #نمازشب
ابی عبدالله دو نفرو به زینب خیلی سفارش کرد، یکی عبدالله بن الحسن بود یکی رقیه بود، اما دوتاشون طاقت نیاوردن، عبدالله که وقتی دید عمو غریبانه تو گودال افتاده دست عمه رو رها کرد، تو مجلس یزید هم همینطور بود وقتی یزید داشت چوب به لبای اباعبدالله میزد، یه مرتبه دیدن یه دختری دستشو از عمه جدا کرد، گفت نزن! بابای منه، نزن نامرد دندون بابامو شکستی، همچین که سرو آوردن خرابه یه نگاه کرد گفت: بابا!صورتت زخمیه منم صورتم زخمیه، بابا! تشنه کشتنت منم هنوز تشنه ام، بابا !چشمات ورم کرده چشم دخترت هم ورم کرده، اما بابا تو با من فرق میکنی تو چوب به لبات زدن، لب رقیه ات سالمه..*
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
*منتظر اگه منتظر باشه، اگه کارشو بلد باشه، نیمه شب امامشو با سر میکشونه، دیدید دخترا معمولا دو جورن؟ یا خیلی آروم و ساکتن و تو خودشون میریزن، یا همه چیزو زود بروز میدن و چیزی تو دلشون نگه نمیدارن، بعضی از بچه ها مخصوصا دختربچه ها تو خونه اینجوری هستن، میای تو خونه صداش میزنی خبری ازش نیست، وقتی خبری ازش نیست باید نگران بشی، میای گوشه کنار تو اتاقا رو میگردی میبینی یه جایی نشسته زانوهاشو بغل گرفته، بغلش میگیری میگی چی شده عزیزم؟ اینقد باید بغلش بگیری یهو میبینی بغضش میترکه، یه کلمه حرف میزنه، احساسشو اینجوری بروز میده، اما بعضیا تا پاتو از خونه بیرون میذاری شروع میکنن گریه کردن، شلوغش میکنن، زود میگه: بابا! معلومه تو کجایی؟ تو اصلا میدونی فلانی به من چی گفت؟ حالا باید نازشو بخری...
میگن: بین دخترای ابی عبدالله اون دختری که سر زبون داره و چیزی تو دلش نگه نمیداره سکینه است، تا جایی که میتونه ابی عبدالله رو از بالای مرکب بیاره پایین، ابی عبدالله گفت دخترم اینجا چرا وایستادی؟ گفت نمیرم تو خیمه، بیا پایین کارت دارم، اومد پایین، جانم عزیزم؟ گفت: بغلم کن، کی میتونه غیر سکینه بگه: بابا! "رُدَّنا الی حرم جَدُّنا؟" اول ما رو برگردون حرم پیغمبر بعد برو، کی میتونه به علی اکبر بگه: علی جان! "اِرحم غُربَتَنا؟" داداش! به غربت ما رحم کن...
میگن: اين بی بی سخنوره، اهل خطابه ست، شاعره ست، هر جایی کربلا دختربچه ها گیر میکردن، یه چیزی میخواستن بگن، سکینه رو صدا میزدن، میگفتن تو برو بگو... اگه گفتی کجا؟ مشکو گرفت بغلش، عمو جان! قربون دستات، علی اصغر داره میمیره...
خوب روضه ات این بود؟ نه میخوام یه چیز دیگه بگم، روضه ام اینه، اگه همچین دختری تو خونه داری، امان از اون روزی که این دختری که سر زبون داره ساکت بشه، اگه اومدی دیدی همچین دختری ساکت و سربزیر شده بدون کار بدجوری گره خورده، در عوض دختری که همیشه ساکت بوده اگه دیدی داره ناله میزنه، اون روز هم باید نگران بشی، خوب چی میخوای بگی روضه خون؟ میدونی ماجرا کِی اتفاق افتاد کربلا؟ تا از مجلس یزید ملعون بیرون اومدن، اومدن تو خرابه، دیگه از اون روز سکینه ساکت شد، الهی بمیرم برات بی بی جان! نمیدونم تو کاخ اون ملعون به این خانم چی گفتن که به غرورش برخورد، یا چجوری نگاش کردن؟ نمیدونم چه اتفاقی تو کاخ افتاد، که اومد یه گوشه ی خرابه نشست زانوهاش رو بغل گرفت، دیگه کسی صدایی از سکینه نشنید... اما عوضش رقیه دختر سه ساله که همیشه ساکت بود، اینقد شب آخر گریه کرد همه ی شامو ریخت بهم...
نوشتن از اون شبی که این بچه خرابه رو به هم ریخت، دیگه روضه ها علنی شد، مردم روزا میومدن میشِستن گوشه ی خرابه گریه میکردن...
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه چله #نمازشب
شب وقتی همه تو خیمه ناله میزدن اومد تو خیمه دید داداش قاسمش نشسته..گفت: داداش! خوش به حالت، گفت عبدالله چرا گریه میکنی؟گفت داداش دیدی عمو بهت چی گفت ! چی گفت داداش ؟دیدی بهت گفت تو هم فردا شهید میشی..داداش اگه من فردا شهید نشم چکار کنم.. اینقده این آقازاده اضطراب داشت..ابی عبدالله بیشتر از بچه های خودش به این بچه ها محبت میکرد.
روز آخری قاسم رفت. همه رفتن همین قدر بهت بگم علی اصغرم رفت. ابی عبدالله داشت میرفت میدان یه نگاه کرد گفت: زینب! این بچه یه کاری دست خودش میده دستش رو رها نکنی ها. لذا دستش تو دست عمه زینبش بود..
بی بی هر چند دفعه از تل زینبیه اومد بالا و برگشت این بچه هم با عمه می اومد بالا تل برمیگشت.. تو همین رفتن و اومدن ها یه دفعه زینب دوید.یهو یه نگاهی کرد..*
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
*ابی عبدالله با صورت رو زمین خورد
همینکه ابی عبدالله افتاد یه لشکر هجوم آوردند.هر چه نگاه کرد دید ریختن سر عمو عمه رهام کن عمه، یهو دست رو کشید دوید زینب بدو عبدالله بدو ..دوید طرف میدان...*
از زیر پلکهای پر خون
دیدم دویدی تو میدون
گفتم که زینب، ای خواهر!
امانتی رو برگردون
برشگردون، باباش رو برومه
برشگردون، کار من تمومه
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه چله #نمازشب
حضرت زهرا برا هرکسی یه وصیتی داشت برا اسماء یه وصیتی داشت، برا فضه یه وصیتی داشت، برا علی برا حسن، برا خانوم زینب، برا هرکی یه وصیتی کرد. اما انتهای هر وصیتی میگفت: همه رو شنیدیدیادتون میمونه؟ گفتند: آره خانم، آره مادر، آره عزیزم، آخر همه می گفت حواستون به حسینم باشه... اسماء این کارو بکن این کارو بکن حواست به حسینم باشه. علی اگر می تونی در نیم سوخته رو عوض کن آخر گفت حواست به حسینم باشه....
امان از اون روزی که زینب رو صدا کرد گفت: بیا عزیزم! بیا قربونت برم! بیا مادر!
نمیدونم تا حالا دقت کردی یانه کسیکه میخواد از دنیا بره چند روز قبلش سرحال میشه یه مقدار روبه راه میشه این لحظه بود زینب رو صدا کرد. گفت برو اون بقچه رو بیار آورد. گفت کنار بگذار بنشین عزیزم نشست.. اول اومد خودش باز کنه تمام بدنش تیر کشید. چی شده مادر چی میخوای؟ قربونت برم به من بگو ،گفت: این بقچه رو باز کن دونه دونه بندای بقچه رو باز کرد همینکه سفیدی کفنا معلوم شد یه آهی کشید زینب، یه نگاهی به مادرش کرد. اینا چیه عزیزم ؟گفت: زینب جان! همه وصیتام رو کردم سخت ترین وصیت برا توئه صبور باش صبر داشته باش تحمل کن .اول این رو بردار عزیزم، کفن رو برداشت،این چیه مادر؟ گفت: این کفن منه! از یه طرف می خواد خودش رو بندازه تو بغل مادر میدونه درد داره از یه طرف نمیدونه چیکار کنه... گریه امانش رو بریده کنار بستر مادر هی میگفت: مادر بس کن! ایشاالله حالت خوب میشه ..
بی بی فرمود: صبر کن زینب جان! تحمل داشته باش عزیزم، قربونت برم،اینو باید بدی بابات علی یادت نره خوب بشنو..یه دختر چهار پنج ساله این همه داغ این همه درد من میگم خیلی طول کشید زینب رو آرام کرد من میگم دست شکسته رو بالا آورد ..گفت شاید دیگه نتونم دخترم رو بغل کنم. گفت بذار کنار گذاشت کنار..گفت بعدی رو بردار دستش می لرزید بعدی رو برداشت.گفت: بفرما مادر! این دیگه چیه؟ گفت :این کفن، کفنِ بابات علیه. وقتش که رسید بایدبدی داداش حسنت حنوطش کنه کفنش کنه... گفت: کفن بعدی رو بردار. کفن بعدی رو برداشت ..گفت این کفن، کفنه حسنه یه جا غصه خورد گفت باید داغ حسنمم ببینم....
از یه جادیگه گفت خداروشکر من قراره قبل از حسینم برم چون کفنی دیگه نیست که،قراره من زودتر برم خداروشکر حسین میمونه، گفت خداروشکر داغ حسینم رونمیبینم گفت این مال حسنته یه مرتبه دست برد زیر بستر یه پیراهنی رو بالا آورد گفت این چیه دیگه مادر؟ این پیرهن چیه؟ گفت این مال حسینته.. بعضیها میگن ناله زد گفت: حسین! هیچوقت اینطوری ناله نزد بگه حسن، هیچوقت اینطوری نگفت علی، هیچوقت اینطوری نگفت مادر، چون دختر علیه میدونه شهید معرکه کفن نمیخواد. گفت: مگه قراره چه اتفاقی بیفته چرا پیراهن کفنه؟ قراره چه بلایی سر حسینم بیاد؟!.....
گفت فاطمه جان داری میری پشت علی رو خالی میکنی یه امام کنار یه عزیز نشست گفت داری میری پشت منو خالی کنی
کربلا هم یه آقایی کنار یه بدنی زانو بغل گرفت... یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
Naseri-11.mp3
3.5M
🎧 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) لحظه ای از ما غافل نیست
🎙️آیت الله #ناصری(ره)
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 دعایی که همان لحظه بدون برو برگرد مستجابه
#امام_زمان
🌙کانال معرفتی #نماز_شب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙آیت الله ناصری(ره)
ماجرای تشرف شیخ محمد کوفی به محضر #امام_زمان ارواحنا فداه
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/joinchat/2963013828Cc1c8a52b09
#روضه #چله_نمازشب
*یکی از علمای اخلاق فرمود: جاییکه احساس کردید کارد به استخوانتون رسید امیدتون از هر جا ناامید شد خدا رو یه قسم بدید و شروع کنید به حرف زدن باهاش، گفتم چی بگم؟ گفت: خدا رو قسم بدید به شرمندگی اباالفضل،
*مشک رو به دندان گرفت یه اتفاقی افتاد " فَوَقَفَ العَبّاس مُتحیّرا "وقتی تیر به مشکش خورد همون جا ایستاد. نه راه پیش داره نه راه پس، چنان با عمود آهن به سرش زدن با صورت به زمین افتاد. صدا زد" یا اَخا اَدرِک اَخاک" دیگه بیا به دادم برس. امام حسین رسید بالای سرش یه نگاهی انداخت. صدا زد"« أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي " کمرم شکست "وَ قَلَّت حِيلَتِي"سعی کرد این بدن رو جمع کنه..عباس صدا زد: "یا اخی ما تُرید منّی" ؟ میخوای چیکار کنی ؟ یوقت منو به خیمه ها نبری ...*
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدار حرم باشی
این بچه ها دیگه نمیخوان آب تو رو میخوان
میشه براشون باز سقاشی
عباس من!
وقتی خجالت می کشی شرمنده تر میشم
*دخترا و زنهای اهل حرم همه منتظر بودن هی سرک میکشیدن خدایا! چرا از علقمه خبری نمیشه نه امام حسین اومد نه علمدار اومد. همینجور که نگاه میکردن یوقت دیدن"وَ رَجَعَ الحُسَین الی المُخَیَّم" دیدن آقا داره تنها میاد
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چگونه از جایگاه خودمان نزد امام زمان ارواحنا فداه مطلع شویم ؟
#امام_زمان
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/joinchat/2963013828Cc1c8a52b09
🔴 غیبت فرصتی است برای تامین نیروی جبهه امام مهدی علیه السلام
🟢 امام مهدی علیه السلام برای قیام خود به افرادی صالح، با اراده هایی پولادین نیاز دارد و این افراد باید در کوره حوادث غیبت امام مهدی علیه السلام ساخته شوند و از نظر ایمان و عمل به رشد و شکوفایی لازم دست یابند تا آنگاه که عده لازم برای یاوری آن حضرت فراهم گشت؛ آن حضرت از پس پرده غیبت برون آید.
#امام_زمان
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/joinchat/2963013828Cc1c8a52b09
#روضه چله #نمازشب
آی قربون اون کسایی که اومدن امشب متوسل به قنداقهی حضرت علی اصغر بشن،
فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد
دستِ بابات نبود، تیر سرت را میبرد
* آی رفقا! میخوام برای خودمون امشب روضه بخونیم، حاضریم همه جوره حتی حاضریم جان بدیم اما نبینیم یه نفر بخواد روی پدرمون رو زمین بندازه، تا حالا چقدر گفتی: " بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، یا اَباعَبْدِاللَه " روضهی من همینِ، آی مردم! حسین با محاسن سپیدش علی رو بغل گرفت، اومد وسط میدان، فرمود: بر من منت بذارید این بچه رو اصلا خودتون ببرید سیرابش کنید*
ای تیر خطا کن هدفت قلب رباب است
یا حنجرهی سوختهی تشنهی آب است
* خدا نیاره یه مادر یه بچه شیرخواره داشته باشه که تشنه باشه، اصلاً یه مادر بچه اش خوب هم که باشه، هی نگرانه، هی میگه: سردش شد، چرا لبش اینجوری شد، چرا نگاهش اینجوری شد، حالا میخوام بهت بگم رباب چقدر نگران بود...*
رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است
نه تیر! تو نه، چارهی کارش فقط آب است
این طفل گناهی که نکرده کمی انصاف
اینجاست ببینید که حالش چه خراب است
این مرثیه را ختم کنید آی جماعت
یک جرعه نه، یک قطره دهیدش که ثواب است
*ابی عبدالله علی رو روی دست گرفت، سر آویزانِ، همهی لشکر متحیرن، حسین داره امروز چه میکنه؟ هنوز صحبت حضرت تموم نشده بود یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله! بچه رو سیراب کن...
بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره، حالا خودت تشخیص بده یه حلقوم بچهی شیرخواره مگه چقدره؟*
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه چله #نماز_شب
گل زخم های پیکرِ صد پاره ی حسین
آیات بی شماره ی قرآنِ زینب است
سرهای نوکِ نیزه همه دسته های گل
تنهای پاره پاره، گلستان زینب است
*بابا این زینب به دنیا اومده تو بغل حسین بوده، همه ی مدینه میدونستن علاقه ی این خواهر به برادر چگونه ست، هر دختری برا ازدواجش شرط داره، حق طبیعیش هم هست اما یه دخترو تو این عالم پیدا کن شب عروسیش بگه، شرط من اینه، به عبدالله بن جعفر گفت عبدالله من هیچی ازت نمیخوام، فقط عبدالله من از حسین جدا بشم میمیرم، عبدالله یه روزی حسینمو نبینم آب میشم، پژمرده میشم، کجای دنیا دیدید یه خواهری به این شکل؟ همه ی مدینه میدونستن، اگه زینب حسینشو به مرگ طبیعی از دست میداد، همه ی مدینه بهش حق میدادن دق کنه و بمیره. مرگ طبیعی کجا، گودال قتلگاه کجا..
آن نیزه ای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دلِ سوزان زینب است
ای تشنه لب حسین حسین
عشق زینب حسین حسین
*زینبی که یه روز حسینشو نبینه، یک سال و نیمه از حسینش جدا شده، یه سال و نیم نوشتن بعد کربلا، کی باورش میشد، یه روز ده روز یه ماه یک سال و نیم حسین جان زینب مونده بدون تو، کی باورش میشه؟
*یکی از سخت ترین لحظه های سفر کربلا لحظه ایه که میخوای از کربلا خداحافظی کنی، وقتی دستتو میاری بالا...*
خداحافظ ای برادر زینب
خداحافظ سایه ی سر زینب
یعنی میش یه بار دیگه بیام هی میری تو حرم هی میای کفشاتو میپوشی، هی میری تو خیابون، هی دوباره برمیگردی، انگار دلت نمیاد خداحافظی کنی، هی با حسرت نگاه میکنی، یعنی نکنه دیگه نیام، نکنه سفر آخرمه، نکنه بمیرم و دیگه نبینمت...چند روز مگه کربلا رفتی؟ دو روز نه سه روز نه یه هفته، اصلا روایت داریم کربلا زیاد نمونید. سه روز میری کربلا به حرم حسین عادت میکنی، صبح میری نماز ظهر میری نماز شب میری زیارت، سه روز حسینو میبینی سختته ازش جدا بشی..
امان از دل زینب.... پنجاه و چهار سال میدید حسینش کنارش ایستاده. امان از اون لحظه ای که نیزه ها رو کنار زد...*
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه من در مقابل
او میکشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
*یه نگاه کرد دید زینب بالا تلِ زینبیه، دستاشو گذاشته رو سرش.. هیچ مقتلی ننوشته لحظه ای که سر از بدن ابی عبدالله جدا کردند رو کسی دیده باشه، حتی زینب.. ابی عبدالله اشاره کرد.. تا نگاه کرد دید زینب بالای تل داره نگاه میکنه، حسینه، پنجاه و چهار سال زینبو بزرگ کرده،میدونه این زینب این صحنه رو ببینه دق میکنه، میگن با چشماش اشاره کرد زینب برگرد.. بعضیا نوشتن حضرت فرمود: "اِرجِعی اُخَیَّ اِلَی الفُسطاط" خواهرم برگرد، تو باید کوفه بری، شام بری، اینجا رو نبینی خواهرم.. زینب برگشت، امر امر امامه، نمیتونه اطاعت نکنه، دو سه قدم اومد عقب، هنوز به خیمه ها نرسیده، یه دفعه دید زمین داره میلرزه، یه نگاه کرد..
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد، سر برادر زینب
*عبدالله جعفر میگه هر چی بهش گفتم خانم جان بذار بسترتو ببرم داخل حجره.. هوا گرمه، گفت: نه عبدالله، برو بستر منو زیر آفتاب پهن کن. گفتم چرا؟ فرمود: خودم دیدم سه روز بدن حسینم زیر آفتاب، و بی کفن روی خاک کربلا بود.
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه چله #نماز_شب
آقا جان یا #امام_زمان
آقایی که خودت فرمودی: یا جَدّاه! اگه اشک چشمم تمام بشه من خون گریه میکنم...
اما ما هنوز نشده خون برا جدت ابی عبدالله گریه کنیم، امام رضا فرمودند: أقرَحَ جُفُونَنا اونقدر ما برا جدمون گریه می کنیم پلک هامون زخم میشه...
یا صاحب الزمان! گریه های شما کجا و گریه های ما کجا؟...
آخه سئوال کرد اون عارف در عالم رویا، یا صاحب الزمان! فرمودید: خون گریه میکنم، برا کدوم مصیبت خون گریه می کنید؟ مصیبت علی اکبرِ؟ فرمود: علی اکبر هم خون گریه میکنه... مصیبتِ عباسِ؟ فرمود: عموجانمون هم خون گریه میکنه... آقا کدوم مصیبتِ؟ صدا ناله ی امام زمان بلند شد، فرمودن: امان از اسیریِ عمه جانمون زینب... آخه گفت: داداش! حسين!...*
از قوم ما کسی به اسارت نرفته بود
حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود
*ببین روزگار زینب به کجا رسید، دیدن اُم حبیبه داره نذری میده، تا نذری رو به این اُسرا داد، بی بی زینب سریع گرفت، گفت: صدقه بر ما حرام است...
اُم حبیبه گفت: خانوم جان! من نذر دارم، هر اسیری تو کوفه میاد بهش نذری میدم، بی بی فرمود: برا چه چیزی نذر کردی؟ صدا زد: نذرم اینه یه بار دیگه خانومم زینب رو ببینم... الله اکبر، کنیز خانه ی زینب بوده اُم حبیبه، بعد سئوال کرد: شمارو از كجا آوردن؟ بي بي فرمود: ما از شهر پیغمبر مدینه اومدیم... اُم حبیبه یهو بهم ریخت، باز سئوال کرد: از کدوم محله؟ بی بی فرمود: بنی هاشم... سبد نذری رو رها کرد، گفت: خانوم! بگو خانومم زینب رو میشناسی یا نه؟ یه وقت بی بی صدا زد: اُم حبیبه! حق داری زینب رو نشناسی، من زینبم...
اُم حبیبه صدا زد: باورم نمیشه زینب باشی، چرا؟ گفت: آخه زینبی رو که من میشناسم هر جا میرفت با حسینش بود، پس تو حسینت کو؟ گفت: تو سرت رو بالا بیار، اون سری که روی نیزه میدرخشه، سر حسینِ منه...
امشب تو هم دلت بره کربلا، حسین جان! چقدر دلم برا کربلات تنگ شده...از همین راه دور سلام بدیم...
"اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین"
بعد از روضه ی سیدالشهدا دعا مستجاب میشه، خدا رو با این اسم صدا بزنیم، هفت مرتبه:یا أَرْحَمَ الرّاحِمین...
به دستانِ بسته ی زینب، دست ما جلو نامرد دراز مگردان، همه مرضا شفا مرحمت بفرما، اموات، گذشتگان بد وارث و بی وارث همه رو امشب غریق رحمتت بفرما، ظهور امام زمان ما برسان، رهبر و مملکت ما محفوظ بدار، دشمنان ما سرنگون بگردان، هر کسی امشب به هر حاجت و مطلبی وارد این کانال نمازشب شده حاجت روا بگردان، بِنَبیٍّ وَ آله رَحِمَ اللهُ مَن یَقراءُ الفاتحه مَعَ الصَلَوات...
https://eitaa.com/nafeleh_shab
40 صباح دعای عهد_462.mp3
1.58M
🎧۴۰ صباح خواندن دعای عهد
🎙حجت الاسلام فرحزاد
#امام_زمان
#دعای_عهد
#ظهور
برای دوستان خود ارسال کنید
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ #راه_حل_مشکلات ، #استغاثه به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
#امام_زمان
#صاحب_الزمان
سخنران حجت الاسلام سید حسین مومنی
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 وقتی اعمالمان را به #امام_زمان ارواحنا فداه هدیه میدهیم چه اتفاقی میافتد؟
#به_زودی چله نماز شب همراه با حدیث کساء در این کانال برگذار میشود
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه بعد نماز شب
بچه هاش امشب نمیتونن گریه کنن، شما امشب گریه کنین، بیاین بجای اربابتون امشب بلند بلند گریه کنین*
*آخه نگفته بود چیشده، به سلمان گفته بود: سلمان! گریه میکنم از جای زخم میخ در خون جاری میشه..*
برای حرف زدن، زار التماسش کرد
تمام بی کسی اش را به کار برد و سرود
دو دیده باز کن ای نور دیده های علی
چرا ز خانه سفر کردی ای عزیزم زود
«آی جوونِ علی...»
*همچین که گفت من علی ام چشماش رو باز کرد، دیدی رو کسی که از هوش رفته آب میریزن چشماشو باز میکنه.. فاطمه از دنیا رفته، با آب ریختن به صورت که کسی که از دنیا رفته برنمیگرده، مگه اشک علی یه کاری کنه، هر جوری صداش زد، فاطمه جان! ای دختر رسول خدا! ای دختر کسی که زکات رو با عباش میبرد درِ خونه ی بیچاره ها، دید جواب نمیده، مادرِ حسن! فاطمه رفته، مادرِ حسین! فاطمه رفته، چی بگم؟ زهرا جان من علی ام، های های شروع کرد گریه کردن..*
شکفت بر لبِ زهرا دمِ غریبم وای
به روی چِشم خدا دیده ی کبود گشود
گرفت اشک علی، به دست زخمی و گفت
شنیدم از پدرم نیمه ی شبی فرمود:
که عرش لرزه بگیرد ز گریه ی مظلوم
*چقدر مظلومیت غزه رو دیدی؟ بچه ها رو دیدی، خانواده ها، زن و بچه، اونایی که دستشون به هیچ جا نمیرسید، چقدر وجودت آزرده شد؟ همه ی عالم اگه اینطوری مظلوم بشن، به اندازه ی یه ساعتِ مظلومیت علی نمیشه، ببین اربابت چی بود که علی میفرمود: لا یوم کیومک یا اباعبدالله..*
به عرش لرزه بیفتد ز گریه ی مظلوم
بساز با غم زهرا بخاطر معبود
سپرده ام به همه فاطمیه دم گیرند
*شما رو بی بی صدا میزنه، شخصا دعوت میکنه، محرم هم بی بی صدات میزنه، اصلا تا حالا کجا دیدی بری خونه ی مادرت، داداشت دعوت کنه؟ مادرت میگه فلان شب بیا، آخ مادر، کاش برای تشییع پیکرت ما رو هم صدا میزدی..*
علی جان!
سپرده ام به همه فاطمیه دم گیرند
فداییِ تو شدن عشق قلبیِ من بود
*مَن ماتَ علی حُبِّ علی ماتَ شَهیدا، ببین حالا اگه کسی برای علی شهید بشه چی میشه..*
کجاست آنکه بگوید به مادر سادات
دو جمله روضه ی جانانه ی شررآلود
*علی کنار پشت و پناهش نشست، آروم گریه میکرد..*
کنار ساقی و در پیش آن همه دشمن
چقدر خسته و تنها حسین گریه نمود
حجاب قامت زینب به خاک افتاد
عمود خیمه ی سلطان عرش خورده عمود
شنیده ایم سرش را به روی نِی بستند
چه کرده با سرِ سردار عشق، ضرب عمود
همین که از کفِ شیرِ علی عَلم افتاد
برای غارت خیمه، شغال پنجه گشود
بگو به گوشِ دلیرِ غیورِ آلِ علی
چقدر دشمن از این خیمه گوشواره ربود
اباالفضل!
چه خوب شد که ندیدی چه حال سختی داشت
کبوتری که اسیر شرار آتش بود
به گوش میرسد از عرش آهِ امّ بنین
زمین زده قمرم را نگاه های حسود
یا #امام_زمان
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه بعد نمازشب
*امام صادق علیه السلام فرمودن : برای #مادر ما بلند بلند گریه کنید. گریه بلند برای مادر خجالت نداره دستور معصومه فقط یک نفر مراعات میکرد آروم گریه میکرد اونقدر به خودش میپیچید هی آستین به دهن میگرفت.. آی همون آقا داره روضه میخونه
السلام علیکِ یا زوجهَ مرتَضی.السلام علیکِ یا امَّ الحسن وَ الحسین.السلام علیکِ یا سیدتی و مولاتی،یا فاطمه الزهراء،لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حقّك يا أُمي يا سيِّدَتي وَ مولاتي يا فاطمة الزهراء سلامالله علیها"
*خوبا بهت سلام میدن.ما کی باشیم؟
ولی جواب سلام ما رو هم میدی...شنا فقط مادر خوبا نیستین مادر بچه بد رو هم تحمل می کنه...مادر از بچه بدش رو برنمیگردونه....خسته آمدم...گرفتار آمدم...امیدم به فاطمیه بوده...امید من رو ناامید نکن...به حق اون لحظه ای که هر چی پسرات صدات زدند،جواب ندادی،ناامید شدند،من رو ناامید برنگردون...به حق اون لحظه ای که علی خودش رو رسوند بالای پیکر بی جونت،هرچی صدات کرد،جواب ندادی...ما روضه حضرت زهرا زیاد خوندیم...روضه در و دیوار خوندیم...روضه کوچه خوندیم...به من بگن: جانسوزترین بخش روضه کجاست؟ برای من اینه:اون موقعی که بی بی رو دفن کرد...عزیزش رو به خاک سپرد..."فَلَمّا نَفَضَ یَدَهُ مِن تُرابِ القبر..."وقتی امیرالمومنین این دست ها رو به هم زد..."هاجَ به الحُزن..." غم و اندوه به قلبش هجوم آورد..."و اَرسَلُ دُموعُه علی خَدَّیه..." گریه مرد سخته...مردا تحمل گریه هم رو ندارن...هیات میری،روضه میری حال گریه نداری...تا می بینی بغل دستیت،جلوییت،مرده داره شونه هاش تکون می خوره،دلت میشکنه...برا بچه هات بمیرم...مرد وقتی جلوی بچه هاش گریه کنه،چی میشه؟! بچه دلش از جا کنده میشه،نمی تونه برا باباش کاری کنه...
خلاصه من الان در خونه اتم...سرافکنده اومدم مادر...مادر...مادر..
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 قدرت #امام_زمان در برابر #تکنولوژی روز دنیا
🔹 کرامتی جالب از آیت الله حسنعلی #نخودکی
به زودی چله نمازشب همراه با حدیث کساء در این کانال برگذار میشود
🌙کانال معرفتی نمازشب 👇
[به جمع نمازشبی ها ملحق شوید]
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه بعد نمازشب
مرحوم مجلسی در بحار نوشته:"وَ لَمَّا رَأَی الْعَبَّاسُ وَحْدَةَ أخِیهِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)"
وقتی دید #برادر تنها شده دیگه کسی نمونده،اصحاب همه رفتند.بنی هاشم همه شهید شدند.علی اکبر رفته قاسم رفته.عون و جعفر رفتندبرادراشو فرستاده گفته برید جلو چشمم شهید بشید.اومد مقابل امام حسین ایستاد.صدا زد:"یَا أخِی! هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ؟ "مولای من اجازه میدی برم میدان جونم رو فدات کنم؟
«ولایت پذیری اینه.یه عمری مشق رزم کرده بود.یه عمری به خودش وعده داده بود،گفته بود میرم مقابل این لشگر می ایستم،جونم رو فدای امامم می کنم.»
تا اومد اجازه خواست.مجلسی نوشته:"فَبَکَى الْحُسَیْنُ(علیه السلام) بُکَاءً شَدِیداً"آقا شروع کرد های های گریه کردن ثُمَّ قَالَ:"أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی."تو پرچمدار منی.تو علمدارمنی"و اِذا مَضَیتَ تفرَّقَ عسگری"اگه تو بری لشکرم از هم می پاشه.لشکری برات نمونده.عباس تو برای من یه ملتی.تو برای من یه لشگری اگه تو بری شیرازه ی خیمه های من از هم می پاشه.ستون خیمه های من پایین میاد.
عباس صدا زد:"یا أخی قَدْ ضَاقَ صَدْرِی..."
سینه م سنگینی می کنه."وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ"دیگه از زندگی خسته شدم."وَ أُریدَ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ"ميخوام ازاين منافقین خونخواهى کنم.
آقا امام حسین به جای اینکه بفرماد برو میدان،برورجز بخون. ماموریت رو برای عباس یه چیز دیگه تعیین کرد"فَقالَ الْحُسَین فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ."یه ذره آب برای بچهها بیار.هر چی شما بگیدمعطل نکرد.نوشته:"فَذَهَبَ العَباس"عباس رفت مقابل لشگرایستاد شروع کرد موعظه کردن"وَ وَعَظَهُم و حَذَّرَهُم"موعظه کرد.اونا رو از آخرت و بلاش تحذیر داد."وَلم یَنفَعَهُم"فایده ای نداشت
"خَرَجَ اِلی اَخیه،فَاَخبَره"اومد مقابل برادرش ایستاد.به آقا گزارش داد،این جورگفتم،فایده ای نداشت.همچین که داشت با امام حسین حرف میزد؛"فَسَمِعَ الاَطْفال،یُنادونَ العَطش،العَطش"این صدای بچه ها به گوشش می رسید؛"فَرَکِبَ فَرِسَه"سوار بر اسب شد.آخرین نگاه ها رو به مولا انداخت..آخرین بار به خیمه رباب نگاه کرد.نمیدونم علی اصغر رو دید یا نه...
"فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ"سوار بر اسب شد و نیزه رو برداشت" وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ"مشک رو برداشت و سمت فرات رفت."فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ"چهار هزار نفرمحاصره ش کردند."وَ رَمَوهُ بِالنَّبالِِ."اول تير بارانش کردند."َفَکَشَفَهُم"لشکر رو شکافت."وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ."بر اساس روایت هشتاد ملعون رو به جهنم فرستاد و وارد شریعه شد."فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ"همچین که یه مشت آب بالا آورد؛"ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ" یادش افتاد هم آقا تشنه هست هم بچه ها تشنه اند آب رو روی آب ریخت"وَ مَلَأَ القُربَةَ"مشک رو پر کرد.."وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَه "مشک رو روی کتف راستش انداخت.به سمت خیمه ها برگشت...
"فَقَطَعُوُا عَليَه الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ "راهش رو بستند.عباس رو از هر طرف محاصره کردند...
ساعتی بعد دور برادرت رو گرفتند.حسینت داخل قتلگاه افتاده بودجلو می رفتند،عقب می آمدند.گفتند بذار بترسونیمش
" فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا"دست راستش قطع شد...
"فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ "مشک رو به شانه چپش انداخت."فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ"دست چپ جدا شد...سریع مشک را به دندان گرفت...
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه بعد نمازشب
شب وقتی همه تو خیمه ناله میزدن اومد تو خیمه دید داداش قاسمش نشسته..گفت: داداش! خوش به حالت، گفت عبدالله چرا گریه میکنی؟گفت داداش دیدی عمو بهت چی گفت ! چی گفت داداش ؟دیدی بهت گفت تو هم فردا #شهید میشی..داداش اگه من فردا شهید نشم چکار کنم.. اینقده این آقازاده اضطراب داشت..ابی عبدالله بیشتر از بچه های خودش به این بچه ها محبت میکرد.
روز آخری قاسم رفت. همه رفتن همین قدر بهت بگم علی اصغرم رفت. ابی عبدالله داشت میرفت میدان یه نگاه کرد گفت: زینب! این بچه یه کاری دست خودش میده دستش رو رها نکنی ها. لذا دستش تو دست عمه زینبش بود..
بی بی هر چند دفعه از تل زینبیه اومد بالا و برگشت این بچه هم با عمه می اومد بالا تل برمیگشت.. تو همین رفتن و اومدن ها یه دفعه زینب دوید.یهو یه نگاهی کرد..*
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
*ابی عبدالله با صورت رو زمین خورد
همینکه ابی عبدالله افتاد یه لشکر هجوم آوردند.هر چه نگاه کرد دید ریختن سر عمو عمه رهام کن عمه، یهو دست رو کشید دوید زینب بدو عبدالله بدو ..دوید طرف میدان...*
از زیر پلکهای پر خون
دیدم دویدی تو میدون
گفتم که زینب، ای خواهر!
امانتی رو برگردون
برشگردون، باباش رو برومه
برشگردون، کار من تمومه
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab
#روضه #چله_نمازشب
*منتظر اگه منتظر باشه، اگه کارشو بلد باشه، نیمه شب امامشو با سر میکشونه، دیدید دخترا معمولا دو جورن؟ یا خیلی آروم و ساکتن و تو خودشون میریزن، یا همه چیزو زود بروز میدن و چیزی تو دلشون نگه نمیدارن، بعضی از بچه ها مخصوصا دختربچه ها تو خونه اینجوری هستن، میای تو خونه صداش میزنی خبری ازش نیست، وقتی خبری ازش نیست باید نگران بشی، میای گوشه کنار تو اتاقا رو میگردی میبینی یه جایی نشسته زانوهاشو بغل گرفته، بغلش میگیری میگی چی شده عزیزم؟ اینقد باید بغلش بگیری یهو میبینی بغضش میترکه، یه کلمه حرف میزنه، احساسشو اینجوری بروز میده، اما بعضیا تا پاتو از خونه بیرون میذاری شروع میکنن گریه کردن، شلوغش میکنن، زود میگه: بابا! معلومه تو کجایی؟ تو اصلا میدونی فلانی به من چی گفت؟ حالا باید نازشو بخری...
میگن: بین دخترای ابی عبدالله اون دختری که سر زبون داره و چیزی تو دلش نگه نمیداره سکینه است، تا جایی که میتونه ابی عبدالله رو از بالای مرکب بیاره پایین، ابی عبدالله گفت دخترم اینجا چرا وایستادی؟ گفت نمیرم تو خیمه، بیا پایین کارت دارم، اومد پایین، جانم عزیزم؟ گفت: بغلم کن، کی میتونه غیر سکینه بگه: بابا! "رُدَّنا الی حرم جَدُّنا؟" اول ما رو برگردون حرم پیغمبر بعد برو، کی میتونه به علی اکبر بگه: علی جان! "اِرحم غُربَتَنا؟" داداش! به غربت ما رحم کن...
میگن: اين بی بی سخنوره، اهل خطابه ست، شاعره ست، هر جایی کربلا دختربچه ها گیر میکردن، یه چیزی میخواستن بگن، سکینه رو صدا میزدن، میگفتن تو برو بگو... اگه گفتی کجا؟ مشکو گرفت بغلش، عمو جان! قربون دستات، علی اصغر داره میمیره...
خوب روضه ات این بود؟ نه میخوام یه چیز دیگه بگم، روضه ام اینه، اگه همچین دختری تو خونه داری، امان از اون روزی که این دختری که سر زبون داره ساکت بشه، اگه اومدی دیدی همچین دختری ساکت و سربزیر شده بدون کار بدجوری گره خورده، در عوض دختری که همیشه ساکت بوده اگه دیدی داره ناله میزنه، اون روز هم باید نگران بشی، خوب چی میخوای بگی روضه خون؟ میدونی ماجرا کِی اتفاق افتاد کربلا؟ تا از مجلس یزید ملعون بیرون اومدن، اومدن تو خرابه، دیگه از اون روز سکینه ساکت شد، الهی بمیرم برات بی بی جان! نمیدونم تو کاخ اون ملعون به این خانم چی گفتن که به غرورش برخورد، یا چجوری نگاش کردن؟ نمیدونم چه اتفاقی تو کاخ افتاد، که اومد یه گوشه ی خرابه نشست زانوهاش رو بغل گرفت، دیگه کسی صدایی از سکینه نشنید... اما عوضش رقیه دختر سه ساله که همیشه ساکت بود، اینقد شب آخر گریه کرد همه ی شامو ریخت بهم...
نوشتن از اون شبی که این بچه خرابه رو به هم ریخت، دیگه روضه ها علنی شد، مردم روزا میومدن میشِستن گوشه ی خرابه گریه میکردن...
یا #امام_زمان
https://eitaa.com/nafeleh_shab