روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
✅#سجده_دل را خالی میکند..
⌛️ #بطری وقتی پر است و میخواهی خالی اش کنی، خمش میکنی.هر چه #خم شود خالی تر میشود، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر #خالی میشود.
❤️ #دل آدم هم همین طور است، گاهی وقتها پر میشود از #غم، از غصه😔
📖 قرآن میگوید:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛ خم شو و به #خاک بیفت.
👈وَكُن مِّنَ السَّاجِدِین.
🔻#سجده کن؛ ذکر خدا بگو; این موجب میشود تو خالی شوی تخلیه شوی، سبک شوی؛
📝این #نسخهای است که خداوند برای #پیامبرش پیچیده است:
📖وَلَقَدْ نَعْلَمُ.
ما قطعا میدانیم #اطلاع داریم، دلت میگیرد؛
📖فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ و َكُن مِّنَ السَّاجِدِینَ
سر به سجده بگذار و خدا را
#تسبیح کن.
📚سوره ی حجر: آيه ۸۹
سلام و عرض خسته نباشید
من ۱۹ ساله هستم
گاهی اوقات توفیق پیدا میکنم و نماز شب میخوام
تاثیراتش که بی نهایت است و مطمئنم هرکس نمازشب بخواند و هر آرزویی داشته باشد برآورده میشود
من وقتی نماز شب می خواندم برای تمام کسانی که می شناختم که مشکل دارند از ته دل دعا میکردم
یکی از آن ها خاله ام بود که بعد ۷ سال باردار شد
دیگری یکی از دوستان بود که زندگی اش پای طلاق بود ، اما برگشت و زندگی اش شد بهشت
دیگری برادرم بود که شغل پیدا کرد
پولی نیاز داشتم که فقط یک مرتبه در نماز از خدا خواستم همان هفته پول جور
حفظ آبرو و سلامتی و امنیت هم تاثیراتش هست
به نظرم اگر با وجود خالص نماز شب بخوانی و برای دیگران هم دعا کنی ، قطعا خدا جوابمان را میدهد
همه ی این حاجت ها به کنار ، وقتی نماز شب میخوانی خدا را طور دیگری حس میکنی ، واقعا احساس میکنی وجود خدا در رگ های تو است طوری که مطمئن هستم اشک از چشمان جاری خواهد شد
من امسال دومین سال کنکورم هست ، چهل شب نماز شب نذر کردم که جواب بگیرم
امیدوارم همه حاجت روا باشید
((کانال بزرگ (( نماز شب ))
سلام و عرض خسته نباشید من ۱۹ ساله هستم گاهی اوقات توفیق پیدا میکنم و نماز شب میخوام تاثیراتش که
👆👆👆 از حس و حال یکی از اعضا خوب کانال بزرگ نماز شب💐
شیطان اگر بتواند، نمیگذارد بکاری. اگر کاشتی نمیگذارد جوانه بزند. اگر جوانهاش زد، نهالش را میشکند.
«شیطان تلاش میکند انسان را به کارِ غیراهمّ مشغول کند و یا اگر مشغول به کار اهّم شد او را مأیوس کند و اگر انسان بر یأس غلبه کرد، انگیزههای دیگری مثل حرص و حسد به دنیا و رقابت مادی و این قبیل انگیزهها را میآورد؛ یعنی بیتردید شیطان انسان را رها نمیکند و تدبیر هم دارد.
خدا رحمت کند آقای صفایی را، میگفتند: شیطان اگر بتواند، نمیگذارد بکاری! اگر کاشتی نمیگذارد جوانه بزند! اگر جوانهاش زد، نهالش را میشکند! تا بالاخره یک کِرْمی در میوهاش می گذارد. نمیگذارد کار به نتیجه برسد و برای این هدف، تدبیر و برنامهریزی میکند.
بنابراین، مقابلۀ با شیطان (برای اینکه انسان بتواند از فرصت ها استفاده کند و آن کاری را که خدای متعال میخواهد، به بهترین شکل انجام بدهد)، نیاز به تدبیر و محاسبه و مراقبه و کنترل خود انسان دارد و بدون این، شدنی نیست».
#نفسِ_انسان مثل #حوضهای_قدیمی است که وقتی تکانش میدهی، لجنهایش بالا میآید!
«بزرگان، نفس انسان را به حوضهاي قديمي يا خزينههاي قديمي مثال ميزنند که ته آنها لجن مينشست و روي آنها آب صاف بود که با يک تکان آب آلوده ميشد.
گاهي نفس ما هم اينگونه است. يک چيزهايي ته نفس ما وجود دارند که #يک_تکان براي بر هم زدن و کثيف کردن وجود ما کافي است.
آدمي که #خيال_ميکرد خيلي نفس آرامي دارد و خيال ميکرد که در زندگي #حسود_نيست؛ ناگهان ميبيند وضع رفيقش از او بهتر شده، در صورتي که از او کمتر درس خوانده! [با خودش میگوید] چطور وضع او بهتر شده؟! میبینید که همه وجودش به هم ریخته است!
اي بندۀ خدا! از خدا درخواست کن! چه کار داري خدا به او چي داده است!؟ چرا سر در کيسۀ مردم ميکني؟ ادعاي زيادي هم نباید داشته باشیم.»
سلام
من تو یه خانواده ای داشتم بزرگ میشدم و قد میکشیدم که خیلی فقیر بود، از همه لحاظ فقیر بودیم از نظر فرهنگی ، اعتقادی ، اقتصادی ( در آمد پدرم متوسط بود ولی متاسفانه فوق العاده خسیس بودن )، اجتماعی و.... نه اهل نماز بودن ،نه غذای خوبی میخوردیم نه لباس خوبی میپوشیدم ، نه تفریح ومسافرت، نه آداب معاشرتی و رفت و آمدی ،پدرم اعتیاد داشت،نه معنای سیزده بدر و نه معنای شبهای قدر رو میدونستیم ، بخوام براتون مثال بزنم اکثر وعدهای نهارمون نون و ماست بود و یا از اول مهر برا مدرسه رفتن از بچه های فامیل کیف و کفش سال قبلشون رو میگرفتم برا سال جدید خودم ، خونمون بیشتر شبیه به میدون جنگ بود از بس پدرومادرم دعوا کتک کاری داشتن بعضی وقتها هم میرفتن دادگاه شکایت هم میکردن و دادگاه هم منو به عنوان شاهد میخواست تا ببینه حق با کیه پدرم راست میگه یا مادرم ،وقتی منو میخواستن صدا بزنن با القاب روانی و دیونه صدا میزدن و خیلی رفتارهای نامناسبی که اصلا اینجا جای گفتنش نیست
خیلی دوست داشتم نماز بخونم و یا روزه بگیرم اما هیچ راهی برای یادگیری نداشتم اطرافیانم که اهلش نبودن حتی تلویزیونم نداشتیم ، بالاخره یاد گرفتم البته با این تفاوت که مدت ها رکوع رو دوبار میرفتم چون فکرم این بود چون سجده دوبار هست . این مربوط به سن 9 الی 10 سالگیم میشه تا اینکه حدود 18-17 ساله بودم که تصمیم گرفتن منو شوهر بدن به چه کسی؟؟؟
چند تا خواستگار پیدا شد اما فکر میکند یه دختر تو همچین خانواده چه جور آدمی هایی خواهانش هستند!!!
تا اینکه یک پسر و خانواده ای که هزارارن برابر از خانواده خودم بدتر بودن بطوری که وقتی اقوام میشنیدن با تعجب میومدن پیش پدرم و میگفتن همچین کاری نکن حیف این دختره هست...
من خیلی خسته و دلشکسته شده بودم از این زندگی از این روزهای جوانیم که ایطور دارد سپری میشود بسیار غمیگین و ناراحت بودم و هیچ کاری هم از دست برنمی آمد.
یادمه در همسایگیمان یک جوانی فوت شد و برای ما یه کتابچه ارتباط با خدا آوردن این اولین کتاب دعا توی خونه ما بود.
یه روز داشتم برگهاشو ورق میزدم تا رسیدم به طرز خواندن نماز شب، فضیلتهاش خیلی به دلم نشست تصمیم گرفتم بخونمش طبق دستور عمل ، یادمه ماه مبارک رمضان بود شاید حدود 20شب نمازشب خوندم اما با دلی شکسته و نا امید از همه جا و همه کس.....
بخدا میگفتم منو از این زندگی نجات بده......
تا اینکه با عنایت خاص و ویژه خدا به بنده حقیرش ورق زندگیم برگشت....
یکی دو هفته بعد از ماه مبارک رمضان یه خواستگار برام پیدا شد و پدر و مادرمم که تنها هدفشون این بود که یک نون خوری کم بشه سریع از طرف من جواب مثبت دادن و من ازدواج کردم تا اون زمان نمیدانستم چه سرنوشتی در انتظارم هست و به کجا قرار برم اما وقتی کم کم آشنا شدم با همسرم و خانوادش دیدم خدا حاجتم رو داده......
همسرم شغلشون کارمند یکی از ارکان های دولتی بود، فوق العاده آدم مومن و مذهبی ، هیئتی و ولایتی و خانوادش هم هزاران برابر از خودش بهتر....
حالا من وارد یه خانواده ای شده بودم که چی جز عزت و احترام نمیدیدم لقبم شده بود: عزیزم ، خانوم ، جونم ، دخترم ، عروس گلم...
بهترین خریدها رو برام میکردن هرچی دوست داشتم از هر چیزی چندتا...بهترین طلاها...
طرز صحیح نماز خوندن ، غسل کردن ، حجاب داشتن ، آشپزی کردن، خانه داری رو بهم یاددادن.
همسرم ثبتنام دانشگاهم کرد تا مقطعه کارشناسی ارشد درس خوندم ودر حال حاضر توی یه رشته دانشگاهی دیگه در مقطع لیسانس در حال تحصیلم
ماشین برام خرید، خونه ی خوب با امکاناتش ، سفرهای زیارتی از مشهد و کربلا و ثبتنام مکه و... انواع سفرهای تفریحی و غیره
الانم که وارد سی سالگی شدم مادر دوتا فرزند هستم بهتره بگم دوتا دسته گل
شاید براتون سوال بشه که چطور منو پسندیدن برای خودمم خیلی تعجب آور بود که چی شد که منو انتخاب کردن بخاطر همین ازشون پرسیدم شوهرم گفت من از حضرت زهرا یه همسر خوب خواستم و مطمئن بودم بهم میده و مادر شوهرم گفت اولین باری که دیدمت یه معصومیتی توی چهرت موج میزد که دلم رو لرزوند ولی من این موضوع رو نه تنها شانس و یا اتفاق نمیدونم بلکه فقط معجزه و خواست از جانب خدا میدونم و مطمئن بودم از همون چند شب نماز شب خوندنه سرچشمه میگیره
نا گفته نماند هرچند وقت یکبار سر خاک اون جوانی که فوت شده بود و به واسطه او کتاب دعا به دستم رسید سر میزنم.
توی این مدت زندگی مشترکمان نه تنها همسرم خانوادم رو به رویم نیاورد بلکه بهشون نهایت احترامم میزاره و هرکمکی از دستش بر بیاد درحقشان دریغ نمیکنه
دوستان عزیز دنیا چه خوب و چه بد میگذرد...
از تک تک شما عزیزان التماس دعا دارم...
من ایمان دارم که شما پیش امام زمان عج آبرو دارید حداقل یکبار هم که شده نام من و خانواده ام رو در نماز شبتان بیاورید...
یا حق...
((کانال بزرگ (( نماز شب ))
سلام من تو یه خانواده ای داشتم بزرگ میشدم و قد میکشیدم که خیلی فقیر بود، از همه لحاظ فقیر بودیم از ن
از حس و حال یکی از اعضا خوب کانال بزرگ نماز شب💐
وداستان زندگی این خواهر عزیزمون❤️🌹❤️
((کانال بزرگ (( نماز شب ))
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،
لحظهی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
✍شیوه ای بسیار جالب برای #جذب جوانان به نماز
پیشنهاد پدرم برای #دیکته شب 👌
👈پدرم در هفته انجمن اولیا و مربیان پیشنهادی را در مدرسه مطرح کرده بود و اتفاقا مورد پسند بیشتر حاضران از جمله معلم ما قرار گرفت.
که برای کتاب خون کردن بچه ها بهتره که برای دیکته شب از کتاب های #غیر_درسی استفاده کنند ... پدرم هر شب از یک کتاب، دیکته می گفت، شب گذشته کتاب پر پرواز را انتخاب کرده بودند، پدرم می گفت از جناب آقای اصغر آیتی نویسنده ی کتاب که از دوستانش هم هست هدیه ...
📂موضوع کتاب؛ #معارف_نماز برای دانش آموزان است پدرم صفحه 78 کتاب انتخاب کرده بود با عنوان #طناب_کشی؛
💥 همه از کار جوان #تعجب کرده بودند و با نگاه عجیبی به او نگاه میکردند و احیاناً بعضی نیز او را مسخره میکردند. جوان که قد بلندی هم داشت و آستین لباسش را بالا زده بود؛ طناب بلندی به دست گرفته و آنرا از در خانهای تا مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) میکشید.
عابران با تعجب به او نگاه میکردند اما جوان، مشغول کار خودش بود.
یکی از رهگذران پرسید: مشغول چه کاری هستی؟
جوان بدون اینکه دست از کار بکشد، گفت: #پیرمرد_نابینایی که همسایه ماست از من درخواست کرده طنابی را از در خانهاش تا مسجد بکشم تا بتواند با گرفتن طناب به #مسجد و نماز جماعت برسد.
⁉️رهگذر با تعجب پرسید: حالا مگر چه میشد نماز را در #خانهاش میخواند؟
🔺جوان در حالی که طناب را به دست داشت و به جلو حرکت میکرد گفت: #رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرموده، اینکار را انجام دهد تا از نماز جماعت #محروم نباشد.
🚶♀🚶♀رهگذر که در حال رفتن بود، آرام با خودش گفت:
پس ما که چشم داریم و سالم هستیم، اگر در نماز جماعت شرکت نکنیم دیگر...🤔