eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
111 دنبال‌کننده
494 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فال حافظ گرفتم و دیدم جای خالیت پر نخواهد شد . . ‌.🤦‍♂🚶‍♂
بیدل چنانکه سایه ب خورشید میرسد من نیز رفته رفته به دلدار میرسم
گر که روزی ز قضا حاکم این شهر شوم سر صد شیخ فدای سر یک مست کنم! وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند...
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرده خداوندش را
ای عابر همیشگی! چشمهای من باران گرفته است، نیا خیس میشوی
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم سوزانده شدن باد سزای همهٔ ما فاصل 👌🏻
دیگر بس است عدل، پس از این ستم کنید لطفی کنید و از سر ما سایه کم کنید 😐 ناصر فیض
شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی لحظهٔ آغاز با پایان، چه فرقی می‌کند؟ مهدی شفیعی
کوه باشی سیل یا باران... چه فرقی می‌کند سرو باشی باد یا توفان... چه فرقی می‌کند مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می‌کند هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند شعله در شعله تن ققنوس می سوزد ولی لحظه ی آغاز با پایان چه فرقی می کند مهدی شفیعی
مریم از یک نسبت عیسی عزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز نور چشم رحمت للعالمین آن امام اولین و آخرین آن که جان در پیکر گیتی دمید روزگار تازه آئین آفرید بانوی آن تاجدار هل اتی مرتضی مشکل گشا شیر خدا پادشاه و کلبه ئی ایوان او یک حسام و یک زره سامان او مادر آن مرکز پرگار عشق مادر آن کاروان سالار عشق آن یکی شمع شبستان حرم حافظ جمعیت خیر الامم وان دگر مولای ابرار جهان قوت بازوی احرا جهان در نوای زندگی سوز از حسین اهل حق حریت آموز از حسین سیرت فرزندها از امهات جوهر صدق و صفا از امهات مزرع تسلیم را حاصل بتول مادران را اسوه کامل بتول بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت با یهودی چادر خود را فروخت نوری و هم آتشی فرمانبرش گم رضایش در رضای شوهرش آن ادب پروده صبر و رضا آسیا گردان و لب قرآن سرا گریه‌های او زبالین بی‌نیاز گوهر افشاندی بدامان نماز اشگ او بر چید جبریل از زمین همچو شبنم ریخت بر عرش برین رشته آئین حق زنجیر پاست پاس فرمان جناب مصطفی است ورنه گرد تربتش گردیدمی سجده‌ها بر خاک او پاشیدمی اقبال لاہوری
مطلع: رشته آئین حق زنجیر پاست پاس فرمان جناب مصطفی است ورنه گرد تربتش گردیدمی سجده‌ها بر خاک او پاشیدمی
شیرینی فراق کم از شور وصل نیست گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر... فاضل 👌🏻
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت... فاضل 👌🏻
ای یار جفا کردم و دیدم ثمرش را بشکن تو طلسم نظر و خط سپیده ای یار کجا دوری و همسایه‌ی مایی همسایه تویی چشم گنه کار ندیده صد بار بگفتی که بیا در بر من باش صد بار نشد راهیت این نفس پلیده احسنت به صبری که تو داری ز بر خویش لعنت به من مست ز ساغر نچشیده «در کوی تو معروفم و از روی تو محروم» «گرگ دهن آلوده یوسف ندریده»
شماره : ۵۲۷ جز من که راهِ عشق به تسلیم می روم با دستِ بسته هیچ شناگر، شنا نکرد @khalvat_kadeh_mastan
شماره : ۵۲۹ قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا @khalvat_kadeh_mastan
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی می کند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مُردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست خانه ی من با خیابان ها چه فرقی می کند مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟ فرصت امروز هم با وعده ی فردا گذشت بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند فاضل 👌🏻
شماره : ۵۳۱ دلبر برایِ کشتنِ من، استخاره کرد چون استخاره خوب نیامد، دوباره کرد @khalvat_kadeh_mastan
‌┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔰شعری بسیار زیبا و پر مضمون، از دوست ادیب و شاعرمان آقای «علی‌رضـٰاصـٰابـرےٖ» متخلّص به «عَیــنٌ.صــٰاد» 👌🏻 هر روز ابیاتی از این قصیده پر مغز رو براتون میزارم، فیض ببریم باهم 👏🏻 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
‌┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ در بیان داستانِ گداختنِ عشقی ناکام (یا کامیاب! نمی‌دونم والّا 🤷🏻‍♂) فی‌مابین "دختر اصلاح‌طلب" و "صـٰابـ‌ر"، فرمانده پایگاهِ بسیجِ سرِ کوچه 😁 [نسخهٔ ادیت‌شده 😐]: 🔰 فصل اوّل: باز هم عطر عجیبی به مشامـم خورده دختری صلح طلب قصد تکاپو دارد در دلم باز به خود، باز به خود پیچیدم چه بگویم؟ چه کنم؟ او چه در این سر دارد؟ ترس و خشم و غضبم هر سه پدیدار شده زانکه در جای زبان، دشنه و خنجر دارد! بعد یک روضه بی منطق و بس طولانی که بیانش به شما عذر مقدّر دارد گفتمش هرچه که گفتی همه را فهمیدم ختم کن قائله را حوصله‌ام حد دارد رفت و فردای دگر باز بیامد آنجا و عجب اینکه چرا چادر و معجر دارد؟! 🤔 گفتمش پایگه ما چه گناهی کرده که حضوری ز شما بس متکرّر دارد؟ گفت بگذر و بدان پایگه‌ت فرمانده یک زن از جبهه‌ی اصلاح طلب کم دارد... 🙄 فصل اول، قسمت اول (ادامه دارد...)
‌┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔰 ادامه ماجرا: [گفت بگذر و بدان پایگه‌ت فرمانده یک زن از جبهه اصلاح‌طلب کم دارد 😎] گفتمش یاوه مگو طنز سیاسی منویس چه نیازی به تو این پایگه من دارد؟ 🤨 هر چه گفتی دگرم بس و دگر بیش مگو که ‌از این صحبت تو بوی شرر می‌بارد گفت اما تو چرا این همه بی رحم شدی دست کم چادر و پوشیه تشکر دارد 🥺 از چه اینقدر مرا از بر خود میرانی؟ شاید این بنده‌ی بد قصد تغیّر دارد 😌 گفتمش هرچه که تغییر تو را حاصل شد زین سپس مال خودت (نفس اگر بگذارد) گفت بی رحم ترین آدم تاریخ تویی دل شکستن به خدا عاقبتی بد دارد 😤 ناگهان قلب مرا آتش دل پر پر کرد "دست کم چادر و پوشیه تشکر دارد!" 🤒 تو که هستی که دلی می‌شکنی از مردم این قساوت چه بود جای تفکر دارد 🤔 گفتمش تا که نرنجانده‌امت بیش از این قصد خود را تو بگو حوصله ام حد دارد گفتمش فاش بگو از چه تو اینجا هستی؟ از چه این بنده‌ی بد قصد تغییر دارد؟ فاش گفتم که از این طرز بیان عفّم کن شاید از قفل زبان یک کَمَکی بگشاید تلخ خندی زد و در جاده‌ی ممتد گم شد شایدم رفت که دست از سر من بردارد... فصل اول، قسمت دوم (ادامه دارد...)
‌┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔰 فصل دوم: [تلخ خندی زد و در جاده‌ی ممتد گم شد شایدم رفت که دست از سر من بردارد...] ماه ها رفت و دگر هیچ نیامد آنجا گفتمش رفت ز سر آنچه که در سر دارد روز در کار به مشغولیتی چون بودم ناگهان بانگ زدی آنکه مرا میخواند تا که آن بانگ شنیدم به تکاپو گفتم که چنان مادر فولاد زره می ماند 😶 چشم چرخاندم و جز دخترکی خرد نبود که چنین بانگ نشاید که از آن برآید 😳 باز گفتم چه کسی بود صدا زد "صـ‌ٰابِـر" روی خود فاش کند آنکه مرا میخواند ناگهان دخترک از پله‌ی درگاه آمد و کنون دیدمش او را که چه معجر دارد! باز با بارقه‌ای آتش دل سوزان شد کاش او بود، که هم اوست! که او می‌آید!!! ❣ گفت من آمده ام تا که تو را عضو شوم گفتم این شوخیتان در سر ما میماند 🤣 باز هم آمدی و قصه ملاّ گفتی؟ هیچ زن نیست در اینجا که قدم بردارد 🙄 گفت احسنت، چرا هیچ زنی اینجا نیست؟ و چرا نیست زنی تا که قدم بردارد؟ باز میگویمت این پایگهت فرمانده یک زن از جبهه‌ی اصلاح طلب کم دارد... 😎 فصل دوم، قسمت اول (ادامه دارد...)
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۵۳۴ هم‌ بزمِ غیر گشت که هجران‌ طَلَب شوم می‌گیردَم به مرگ که راضی به تب شوم @khalvat_kadeh_mastan