┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔰 فصل دوم:
[تلخ خندی زد و در جادهی ممتد گم شد
شایدم رفت که دست از سر من بردارد...]
ماه ها رفت و دگر هیچ نیامد آنجا
گفتمش رفت ز سر آنچه که در سر دارد
روز در کار به مشغولیتی چون بودم
ناگهان بانگ زدی آنکه مرا میخواند
تا که آن بانگ شنیدم به تکاپو گفتم
که چنان مادر فولاد زره می ماند 😶
چشم چرخاندم و جز دخترکی خرد نبود
که چنین بانگ نشاید که از آن برآید 😳
باز گفتم چه کسی بود صدا زد "صـٰابِـر"
روی خود فاش کند آنکه مرا میخواند
ناگهان دخترک از پلهی درگاه آمد
و کنون دیدمش او را که چه معجر دارد!
باز با بارقهای آتش دل سوزان شد
کاش او بود، که هم اوست! که او میآید!!! ❣
گفت من آمده ام تا که تو را عضو شوم
گفتم این شوخیتان در سر ما میماند 🤣
باز هم آمدی و قصه ملاّ گفتی؟
هیچ زن نیست در اینجا که قدم بردارد 🙄
گفت احسنت، چرا هیچ زنی اینجا نیست؟
و چرا نیست زنی تا که قدم بردارد؟
باز میگویمت این پایگهت فرمانده
یک زن از جبههی اصلاح طلب کم دارد... 😎
فصل دوم، قسمت اول (ادامه دارد...)
#عیــن_صاد
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۵۳۴
هم بزمِ غیر گشت که هجران طَلَب شوم
میگیردَم به مرگ که راضی به تب شوم
#قاضی_یحیی
#دلبرانه
#خلوتکده_مستان
@khalvat_kadeh_mastan
دولتمند خلف - گر قبیل ملال نیام.mp3
7.49M
🔰 دُوٖر مَـــشـوٖ...
🗣 #دولتمند_خالاُف
📖 برگرفته از اشعار:
«مـولانــٰا»👌🏻
و
«صـٰائِبتبریــزے» 👌🏻
🔰 ادامه ماجرا:
[باز میگویمت این پایگهت فرمانده
یک زن از جبهه اصلاحطلب کم دارد 😎]
گفتمش مفسده از بعد حضورت هم هیچ
خود امنیتتان جای تأمل دارد! 😅
گفت گر حافظم آن است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
گفتمش حکمت فریاد اناالحقت چیست؟
و چرا همچو صدایی ز تو در میآید؟ 🧐
گفت در پایگهی که همه فریاد زنند
یکه فریاد من آخر به نظر میآید؟ ⁉️
خسته از بحث و جدل زجه از این کار زدم
تا که دست طمع از کله ما بردارد
گفت یک کار تو بسپار به من بعد از آن
بین که زن از پس آن کار چه بر میآید
گفتمش کار تو با اسلحه میدانی چیست؟
یک ژسه قد تو را یک تنه در بر دارد 😂
گفت این اسلحه ارتشی و محدود است
و بسیج است کلاش آنچه که در بر دارد 😌
گفتمش این چه جدال غلط و بی مغزیست
کشورت پایگه دخترکان هم دارد 😤
خنده بر لب زده با روی مصمم گفتم
که خداوند تو را حفظ و نگه میدارد...
فصل دوم، قسمت دوم (ادامه دارد...)
#عیــن_صاد
27.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 قطعهٔ «پَــــنـٰاھ...»
🗣 #دولتمند_خالاُف
📖 شعر از: محمود حبیبی کسبی
🎼 آهنگساز: تویجان آتابای نیازی
شهر کابل خطهٔ جنت نظیر
آب حیوان از رگ تاکش بگیر
چشم صائب از سوادش سرمه چین
روشن و پاینده باد آن سر زمین
در ظلام شب سمن زارش نگر
بر بساط سبزه می غلطد سحر
آن دیار خوش سواد ، آن پاک بوم
باد او خوشتر ز باد شام و روم
آب او براق و خاکش تابناک
زنده از موج نسیمش ، مرده خاک
ناید اندر حرف و صوت اسرار او
آفتابان خفته در کهسار او
ساکنانش سیر چشم و خوش گهر
مثل تیغ از جوهر خود بی خبر
#اقبال_لاهوری
🔰 فصل سوم:
[خنده بر لب زده با روی مصمم گفتم
که خداوند تو را حفظ و نگه میدارد]
لحظه رفتن او بود و دلم را دیدم
در پِیَش چند قدم شوق پریدن دارد
متعجب شدم اما دگر از دستم رفت
متوجه شدم این را که دلم غم دارد 😭
به خدا حافظی تلخ در آن هنگامه
دل من سرّ نهانیست که در بر دارد
شرح حال نفسم لحظه رفتن این بود
که دمی هست ولی بازدمی کم دارد
قلب من نیز در آن لحظه خودش را گم کرد
ایستادست که این لحظه چه دیدن دارد ❤️
و بیان شد همهی آنچه نباید میشد
و بدان یک کلمه آنچه نباید دارد
یک «بـمـان» گفتم و جان را به لبم آوردم
این بمان گفتن من نیز شنیدن دارد 😢
باز انگار نه انگار که خود را کشتم 😤
ناز کردست ولی جای خریدن دارد
چشم وا کردم و ای وای کجا رفتست او
و کنون چیست که قفل از دهنم بردارد... 🤐
فصل سوم، قسمت اول (ادامه دارد...)
#عیــن_صاد
Homayoun Shajarian - Flaming (320).mp3
9.45M
🔰 شُــعْلـِـہٖوَر...
🗣 #همایون_شجریان
📖 شعر از: مولانا
♻️ کاور شده بر قطعه «نه من بیهوده» از نصرت فاتح علی خان 👌🏻
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
#شهریار
#ارباب_زمستان
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
#شهریار
#انتحار_تدریجی
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدیگر نرسیدن بود
#حسین_منزوی
Na man bihode.mp3
14.09M
🔰 نَـہمنْبـیٖھـودھ...
🗣 #نصرت_فاتح_علیخان
📖 اشعار از: مولانا
🔆 پ.ن:
۱. نسخه اصلی شعلهور از همایون شجریان
۲. این قطعه، به سبک «قَوّالي» که یکی از سبک های سنّتی شبهقاره هند میباشد اجرا شده است. 👌🏻
هرچند که بی لنگر هرچند که بی فانوس
حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوس
#علیرضا_آذر
🔰 ادامه ماجرا:
[چشم وا کردم و ای وای کجا رفتست او
و کنون چیست که قفل از دهنم بردارد... 🤐]
در پِیَش چند قدم من به تکاپو رفتم
نکند رفته که دست از سر من بردارد 😟
نکند وهم و خیالم همه را ساخته بود
چه بلاییست که اکنون به سرم میبارد 🤕
هر کجا مینگرم هیچ نمیبینم من
آنچنانم که دلم فاتحهای کم دارد
خواستم تا که صدایش بزنم فهمیدم
فرصتی چند ندادم که زبان بگشاید
نامی از او نشنیدم، چه صدایش بکنم؟
دختری را که دلم از همه مِهتَر دارد 💖
نگهان داد زدم پایگه من اکنون
"زنی از جبههی اصلاح طلب کم دارد" 😢
دست بر سینه زده در جلویم حاضر شد
مثل جنّی که به بسماللهی عادت دارد 😧
گفت از بهر چه هی دور خودت میچرخی
از چه اینقدر نگاه تو چنین غم دارد 😡
گفتمش هیچ شنیدی که چه میگفتم من؟
اینکه این پایگهم شخص تو را کم دارد؟
گفت اما تو که با شور و تلاطم گفتی
کشورم پایگه دخترکان هم دارد
تو همانی که مرا طنز سیاسی کردی
مغز تو یک نظر ثابت و محکم دارد؟ 🧐
گفتم اما تو . . . بگفتا که کنون ساکت شو
کافهای هست، که آن چای معطر دارد... 😎😉
فصل سوم، قسمت دوم (ادامه دارد...)
#عیــن_صاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شــٰاھِ٘مَـرْداں…
🗣 #نصرت_فاتح_علیخان
پ.ن: به سبک «قوّالي»، سبک سنّتی شبهقاره هند
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل
یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف
#حافظ
🔰 ادامه ماجرا:
[گفتم اما تو . . . بگفتا که کنون ساکت شو
کافهای هست، که آن چای معطر دارد... 😎😉]
گفتمش کافه و یک چای معطر با تو !!؟ 😳
حال تو حال خوشی هست و خریدن دارد 😑
چادر و پوشیه بستی بروی تا کافه؟ 🧕🏼
اجتماع دو نقیض است و که باور دارد؟
که کسی بهر حیا پوشیه بستست و کنون
کافه رفتستْ و با غیر نشستن دارد ☕️
گفتمش چادر و پوشیه اگر شیرین است
بهر حجب است و حیا ورنه چه فرقی دارد؟
که کسی خویش عیان دارد و محسون دارد
لیک در باطن خود سر ز حیا بردارد
گفمتمش از چه در این هیمنه محسور شدی
تن خود را برهان گر ز برت غم دارد
خشم در هر دو نگاهش به عیان ظاهر شد
دست خود برد که تا پوشیه را بردارد 🤭
ناگهان دست بینداخت و با گامی گفت
من هر آنگونه که هستم به تو ربطی دارد؟ 😠
با خدای خود اگر قول و قراری دارم
به توی وحشی بی مغز چه ربطی دارد؟ 😡
تو مرا راندی و اکنون ز چه ام میخوانی
پایگاه تو پزشکی ز روان کم دارد 🤬
دست از دامن من برکش و آزادم کن
تا که اینگونه خطر ها ز برایت دارد...
فصل سوم، قسمت سوم (ادامه دارد...)
#عیــن_صاد
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را
مرا سودای بترویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟
#شیخ_اجل
#سعدی
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۵۴۸
ھمه عُمر برندارم سَر از این خُمارِ مَستی
که ھنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی
#سعدی
#دلبرانه
#خلوتکده_مستان
http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
#سعدی_شیرازی
#واج_آرایی_شین😍
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۵۴۹
چشمم همین که خُورد به چشمِ حرم، گریست
سلطان سلام، از طَرَف هر کسی که نیست
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
#ناشناس
#آیینی
#خلوتکده_مستان
http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
#شهریار_گزیدهٔ_غزلیات
#زندان_زندگی