eitaa logo
🌹نسیم تربیت🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
65 فایل
حاوی مطالب شاد..جذاب همراه بامسابقات و برنامه های متنوع ارتباط با ادمین کانال:نفیسه شامحمدی @sha900
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴بسته ویژه 🖼 درس عاشورایی... ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
🏴بسته ویژه 🖼 درس عاشورایی... ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
🏴بسته ویژه 🖼 درس عاشورایی... ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴 از امروز نه تنها درب خانه ها، بلکه مساجد،‌ مدارس، حسینیه ها، هیئت ها، پایگاههای بسیج، تکیه ها و کوچه ها و معابر حال و هوای حسینی به خودش میگیرن و دلهای عاشقان حسینی رو با مکتب حسین، با هدف حسین، با آرمان حسین، با عشق و‌ارادت حسین، و در یک جمله با معرفت حسین پیوند میدیم ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
قصه اول ✅ تولد خورشید‌خانم تازه از خواب بیدار شده بود، سرش را از بالِشِ کوه بالا آورده بود و به یکی از خانه‌های شهر مدینه نگاه می‌کرد. آنجا خانه امام حسین(ع)بود. فرشته‌ کوچکی هم روی دیوار خانه نشسته و به خانمی که توی خانه بود نگاه می‌کرد. نام خانمِ خانه، ام‌اسحاق۱ بود.ام‌اسحاق در بستر دراز کشیده بود و خانم دیگری که به او "ماما"۲ می‌گفتند، بالای سرش بود.ماما به ام‌اسحاق کمک می‌کرد تا کودکش را هر چه زودتر به دنیا بیاورد. یک‌دفعه صدای گریه کودک در خانه پیچید. همه به اتاق ام‌اسحاق نگاه کردند. ماما به مادر کودک نگاه کرد و لبخند زد. -مبارک باشه ام‌اسحاق! مبارک باشه! خورشید‌خانم هم خندید و نور و گرمایش را به خانه بخشید. همه کسانی که در خانه بودند تولد نوزاد را به امام حسین(ع) و ام‌اسحاق تبریک گفتند. سکینه۳ دختر بزرگتر امام حسین(ع)که مادرش رباب‌خانم۴ بود، او هم خیلی خوشحال بود خدا خواهری زیبا به او داده بود. خواهری که مدت‌ها منتظر آمدنش بود. فرشته‌ کوچکی ‌که در خانه بود بال‌هایش را به هم زد و گفت:مبارک باشه‌!مبارک! بعد هم نگاهی به نوزاد و خواهرش سکینه کرد و گفت:چه جالب! دو تا دختر، هر دو خواهر اما از دو مادر! یکی از خانم‌های خانه گفت:نوزاد چه قدر به مادرش؛ ام‌اسحاق رفته است.۵ خانم دیگری گفت:نه‌خیر، بیشتر به بابایش حسین(ع) رفته است. خانم سوم گفت:این دختر به رقیه رفته است. -کدام رقیه؟ خانم جواب داد:خاله‌ی باباحسین(ع)و دختر بابامحمد(ص).۶ فرشته کوچکی که به حرف خانم‌ها گوش می‌داد، بال زد، جلو آمد، رو‌به‌روی نوزاد نشست و به چهره نوزاد خوب نگاه کرد و گفت:آن‌چه گفتید، درست است، اما این نوزاد بیشتر به مامان‌بزرگش؛ فاطمه زهرا(س) رفته است. نامش را رقیه بگذارید اما او را فاطمه صُغرا(فاطمه کوچک)صدا بزنید! ادامه دارد... 📌زیرنویس ۱. اربلی در کشف الغمه و مفید در الارشاد، ام اسحاق را که پیش از آن همسر حسن بن علی بوده‌است، مادر رقیه دانسته‌اند. ۲.آن‌که زن حامله را در هنگام زادن یاری کند و بچه او را بگیرد.(دهخدا) ۳و ۴.سکینه دختر امام حسین(ع) از رباب دختر امرؤ القیس بود. (اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۹۴). ۵. به کسی رفتن: شبیه او شدن. ۶.رقیه پیش از هجرت پیامبر(ص) در مکه زاده شد. از او به عنوان دومین و کوچک‌ترین دختر رسول خدا(ص) یاد شده است.(ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج‏۴، ص۱۸۳۹). سید جعفر مرتضی عاملی بر این باور است که رقیه، دخترخوانده پیامبر(ص) و خدیجه(س) است نه دختر آنها.(عاملی، بنات النبی اَم ربائبه؟، ۱۴۱۳ق). بخشی از کتاب منتشرشده عزیز بابا؛ رقیه ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم زندگینامه حضرت رقیه(س) قصه دوم ✅دو خواهر رقیه‌کوچولو هر روز که می‌گذشت زیباتر و شیرین‌تر می‌شد. گاهی در دامان مادر شیر می‌خورد و غان‌و‌غون۱ می‌کرد. این‌طوری با مامان حرف می‌زد و می‌خواست به او بگوید خیلی خوشحال است. مامان این را می‌فهمید و جواب رقیه را می‌داد. - نوش جانت عزیزم! وقتی سیر می‌شد به دور و بر اتاق نگاه می‌کرد و دست‌هایش راتکان می‌داد. انگار دلش برای بابا تنگ شده بود. بابا حسین(ع) که می‌آمد، رقیه را در آغوش می‌گرفت، روی دست بالا می‌برد، توی خانه تاب می‌داد، با او حرف‌ می‌زد و حرف‌های قشنگ و زیبا در دهانش می‌گذاشت. رقیه حرف‌های زیبای بابا و مامان را تکرار می‌کرد؛ بابا! ماما! بابا! ماما! گاهی وقت‌ها هم به اتاقی که سکینه و مامان رباب بودند نگاه می‌کرد و دست تکان داد. با شنیدن صدای بابا و آبجی‌رقیه، سکینه از اتاق بیرون می‌آمد مثل کبوتری آغوش باز می‌کرد، رقیه را از باباحسین می‌گرفت و زیر سایه نخل خانه می‌برد و گنجشک‌ها را نشانش می‌داد.رقیه با دقت به صدای گنجشک‌ها گوش می‌داد. ادامه دارد... (بخشی از کتاب منتشرشده عزیز بابا؛ رقیه) ۱.غان و غون . [غان ْ ن ُ ] (اِ صوت مرکب) حکایت صوت بچه‌های دوسه ماهه(دهخدا) در این سن‌، کودک هر وقت شاد و راضی است به آرامی غان‌و‌غون می‌کند و صداهایی را از خود درمی‌آورد. ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم زندگینامه حضرت رقیه(س) قصه سوم ✅ داداش‌کوچولو چند‌وقتی بود که خورشید‌خانم از خانه امام‌حسین(ع)خبر نداشت.از سکینه و رقیه خبر نداشت.نمی‌دانست که رقیه‌کوچولو سه‌ساله شده است. یک روز مثل هر روز خورشید‌خانم از خواب بیدار شد، سر از بالش کوه بر داشت و خمیازه‌ بلندی کشید. چشمش را که باز کرد نگاهش به خانه‌ها و شهرها افتاد. با خودش گفت‌: باید امروز سری به خانه امام‌حسین(ع)بزنم، خبری بگیرم و ببینم آنجا چه خبر است. وقتی به خانه نگاه کرد فرشته‌ کوچکی را در اتاق مامان‌رباب دید.رقیه دم در اتاق مامان‌رباب ایستاده بود. فرشته کوچولو به رقیه نگاه می‌کرد. -خوش به حالت رقیه‌جان! خدا امروز به تو یک دادش کوچولو می‌دهد. ساعتی بعد صدای گریه کودکی از اتاق آمد.زن‌ها به اتاق دویدند.رقیه خواست برود. اما خانمی که دم در ایستاده بود اجازه نداد. رقیه کمی ناراحت شد اما بعدا مامان رباب او را صدا زد، بوسید و نی‌نی کوچولویی را نشانش داد.رقیه با تعجب به آن نی‌نی یک روزه نگاه کرد. -این کیه؟ -داداش‌کوچولوی تو! -داداشمو بده بغل بگیرم. ادامه دارد... (بخشی از کتاب منتشرشده عزیز بابا؛ رقیه) ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کلیپ و سرود زیبا برای حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام) ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
17.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کلیپ زیبا برای حضرت قاسم بن الحسن (علیه السلام) ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
شعر کودکانه حضرت ابالفضل علیه السلام 🏴 عمو با مشک خالی شده روونه آب کنار نهر فرات به قصد چاره آب الان عمو میاد و برامون آب میاره از اون همه تشنگی برامون آب میاره دل عمو دوباره پر ز اضطرابه با مشک پاره پاره راه برگشت نداره من عمو رو میخوام شه وفارو میخوام علم دارو میخوام سپه دارو میخوام ▪️▪️▪️ امید اون یه آبه خوشحالی ربابه اما از این واقعه حرف دلش سرابه ما بچه های خیمه دیگه آبی نمی خوایم برید به بابا بگید آب بی عمو نمی‌خوایم من عمو رو میخوام ... ▪️▪️▪️ دویدم و دویدم کنار آب رسیدم بند دلم پاره شد از اون چیزی که دیدم نگاه من به چشمش نگاه اون به آبه کی میگه که عمومون خورده از آب ، سیرابه من عمو رو میخوام ... ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
ای یگانه کودک یکتا پرست وی به طفلی مست صهبای الست گر چه شیر مادرت خشکیده است شیر رحمت از لبت جوشیده است غم مخور ای بهترین همراز من غم مخور ای آخرین سرباز من غم مخور ای کودک خاموش من قتلگاهت می شود آغوش من غم مخور ای کودک دُردی کشم من خودم تیر از گلویت میکشم در حرم زاری مکن از بهر آب چون خجالت میکشم من از رباب می برم تا آنکه سیرابت کنم با خدنگ حرمله خوابت کنم مخفی از چشم زنان دلپریش می کنم قبر تو را با دست خویش صورتت را می گذارم روی خاک تا ز خاک آید ندای عشق پاک ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 @nafiseshamohamadi
ای یگانه کودک یکتا پرست وی به طفلی مست صهبای الست گر چه شیر مادرت خشکیده است شیر رحمت از لبت جوشیده است غم مخور ای بهترین همراز من غم مخور ای آخرین سرباز من غم مخور ای کودک خاموش من قتلگاهت می شود آغوش من غم مخور ای کودک دُردی کشم من خودم تیر از گلویت میکشم در حرم زاری مکن از بهر آب چون خجالت میکشم من از رباب می برم تا آنکه سیرابت کنم با خدنگ حرمله خوابت کنم مخفی از چشم زنان دلپریش می کنم قبر تو را با دست خویش صورتت را می گذارم روی خاک تا ز خاک آید ندای عشق پاک ┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅ @nafiseshamohamadi