eitaa logo
آرامش
1.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1هزار ویدیو
56 فایل
یادداشتها و تجارب دکتر رضامنتظر در بحث آرامش و سایر مطالب کاربردی مفید در این موضوع آرامش که لازمه سعادت دنیا و آخرت است، نیاز به آموزش دارد لطفا فایل های آرامش را از منشی مجازی به آی دی ذیل دریافت و مطالعه و نظرات خود را ارسال کنید @visitmontazer
مشاهده در ایتا
دانلود
افسوس بَرین عُمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم... سعدی
میدانيد آخرين زنگ زندگی تان کی ميخورد!؟ خدا ميداند، ولی آن روز که آخرين زنگ دنيا میخورد، ديگر نه ميشود تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت! آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه بزرگی اش از يک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود. آن روز تازه می فهميم که زندگی عجب سوال سختی بود! سوالی که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد. خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا ميخورد، روی تخته سياه قيامت، اسم ما را جزءِ خوب ها بنويسند. خدا کند حواسمان بوده باشد که زنگ های تفريح آنقدر در حياط نمانده باشيم که ((حيات=زندگی)) را از ياد برده باشيم. خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنيم و بدانيم که دفتر دنيا، چرک نويسی بیش نيست؛ چرا که ترسيم عشق حقيقی در دفتر ديگر است
در قیامت، عابدی را دوزخش انداختند هرچه فریادش، جوابش را نمی پرداختند داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هر شب نماز پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز و نیاز یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی آن ندا گفتا همان کس که زدی تهمت بر او طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر زیباست 👌 خانمی به دکتر گفت: نمیدانم چرا افسرده ام و خود را زنی بدبخت میدانم. دکتر گفت: باید ۵ نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند. زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما اینبار اصلاً افسرده نبود. به دکتر گفت: برای پیدا کردن آن ۵ نفر، به سراغ ۵۰ نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینهایند رفتم، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت ترم. خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت بدست نمی آید. خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست، نه افسوس بابت نداشته ها ... خـــ♡ــــدایا شکرت
امیرمومنان علی علیه السلام: دنیا دو روز است. یک روز با تو و روز دیگر علیه تو روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو زیرا هر دو پایان پذیرند هیچ وقت به خودت مغرور نشو برگ ها همیشه وقتی می ریزند که فکر می کنند،طلا شده اند
🔴 بندگی من یا آزادی تو؟ روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت:«اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت. غلام گفت:آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من در آن است». پیام متن: گاهی ثروت های مادی آدمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم وین یک‌دمِ عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیْرِ کُهَن درگذریم با هفت‌هزار سالگان سربه‌سریم در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش جامی است که عقل آفرین میزندش صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف می‌سازد و باز بر زمین میزندش
در دنیای امروز "فقر" آتشی است که خوبیها را میسوزاند. و "ثروت" پرده ایست که بدیها را میپوشاند... چه بی انصافند آنانکه یکی را می پوشانند به احترام "داشته هایش" و دیگری را "میسوزانند" به جرم نداشته هایش ..
از حکیمی پرسیدند: چرا هیچ از عیب مردم سخن نمیگویی ؟ حکیم گفت: هنوز از محاسبه عیب های خــودم فارغ نشدم تا به عیب های دیگران بپردازم˝ خوشا به حال آن کس که عیب خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران، باز می دارد...
👌عاقل را اشارتی کافیست! روی اتفاقات به ظاهر بدی که برایمان می افتد فکر کنیم. شاید هشدارهایی هستند برای آگاه کردن ما که مسیرمان اشتباه است 📝یک داستان از مثنوی معنوی مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آوری کرد و خانه پاسخ داد: هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها