eitaa logo
«نَّفْس خویش»
1.3هزار دنبال‌کننده
289 عکس
29 ویدیو
4 فایل
مـن نـدانـم اهـرمـن‌ام یـا انـسان... خـود هواۍ نفـس خـودم یـا شیـطان...› حرفی که قراره راز باشه،هرگز از زبان جاری نمی شود.اینجا از ناگفته های که روزی راز بودند خواهیم گفت کانال تلگرام:https://t.me/+Y2quAhtVDJQ3MjFk
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی با نویسندگان و اهل قلم،چه کرده ایم و چه خواهیم کرد؟!/۲ میرصادقی افزود:«در اغلب داستان های معاصر حوادث بدو ناگوار و فاجعه بار چنان آدم ها و شخصیت های داستان پشت سرهم اتفاق می افتد که انگاری تقدیری شوم و یا نیروی ماوراءالطبیعی و اهریمنی آن ها را به دلایل مرموز نهفته مجازات می کند.مثلا در داستان صحبت از زن درمانده ای است،همه ی حوادث معقول و نامعقول یک باره برای او اتفاق می افتد،زن از کار بیکار می شود،صاحب خانه اش او را از خانه بیرون می کند،بچه هایش مریض می شوند،شوهرش او را ترک می کند و زن دیگری روی هم می ریزد و همینطور بدبختی ها و بدبیاری ها از آسمان و زمین سرش می بارد»(همان۱۶۹) «خانم دکتر می‌گفت من خسته شده ام از بس درباره زندگی شخصیت های درمانده و افسرده و مریض احوال خوانده ام از فضای تیره تاریک و غم زده داستان ها دلم می گیره.چرا نویسندگان ما اینقدر به صحنه های دلخراش و ناهنجار و موضوع های اندوه بار علاقمند هستند و آدم ها اینقدر خود را می آزارند و شکنجه می کنند،برای چه اینقدر شخصیت ها مریض احوال اند و خود را می کشند یا کشته می شوند یا آدم می کشند،جای شادی ها و خوشی ها کجاست؟آدم های خوشبخت و موفقی وجود ندارند؟» (همان ۱۷۰) درون نمایه اندوهبار و حرمان زده داستان های نوین چنان فراگیر و امر مسلم فرض شده که اگر یکی سعی کند از این حلقه بسته خودش بیرون بکشد و پرده ها را پس بزند و نور آفتاب را به درون بتاباند از طرف بعضی از منتقدان مورد مواخذه قرار می گیرد و او را به خوشبینی و ساده اندیشی حتی سطحی نگری بودن متهم می کنند.امیدوارم نویسندگان آینده در این خیال غرق نشوند که اندوه ورزی و فاجعه انگیزی داستان های آن ها را عمیق تر و تاثیر گذار تر می کند.این خرافه را از سر خود بیرون کنیم که غم عمیق تر از شادی است،ما فراموش کرده ایم شادی،نفس زندگی و بارآوری است و اندوه یادآور مرگ و نیستی.(جمال میرصادقی،عرق ریزان روح) نفس خویش←@nafsma
فرا رسیدن تاسوعای حسینی و شهادت علمدار دشت کربلا را خدمت همگی تسلیت عرض میکنم. نفس خویش←@nafsma
با عرض تسلیت ایام تاسوعا و عاشورا حسینی،لازم شد توضیحی در رابطه با سابقه ی عزاداری که به اشتباه گمان می رود رسمی بیگانه و غیر ایرانی ست باید داده شود،به عنوان مثال فردوسی در شاهنامه از مویه و زاری در فراق عزیزان بسیار آورده است برای نمونه رستم و سپاهیان در مرگ سهراب مویه میکنند: گو پیلتن سر سوی راه کرد/کس آمد پیش زود آگاه کرد که سهراب شد زین جهان فراخ/همی از تو تابوت خواهد نه کاخ! چو بشنید رستم خراشید روی/همی زد به سینه همی کند موی بزرگان لشگر همه همچنان/غریوان و گریان و زاری کنان لازم به ذکر است: هرودت کهن ترین تاریخ نویس یونان، در کتاب دوم خود نیز از سینه زنی مصریان و شکافتن پیشانی با خنجر در مراسم خدایان یاد کرده و مانند همین سینه زنی و گل مالی به سر و صورت را در مصر باستان در عزای مردان برجسته ذکر نموده است. حتی اسپانیاییها به هنگام ورود به سرزمینهای آزتکها در معابد آنان نوعی زنجیر زنی را در پیشگاه خدایان دیده بودند. شعرای ایرانی هم بسیار در رثا و عزای بزرگان اشعار حزن انگیز سروده اند که خود نشان عمیقی از این گونه اشعار در ادبیات ایرانی است برای مثال خاقانی در عزای امام محمد بن یحیی گوید: آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد/وآن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد سرو سعادت از تف خذلان زکال گشت/اکنون بر آن زکال جگرها کباب شد چل گز سرشک خون زبر خاک در گذشت/لابل چهل قدم زبر ماهتاب شد ماتم سرای گشت سپهر چهارمین/روح الامین به تعزیت آفتاب شد. اگر چه گفتار در تاریخ عزا و رثا در ایران بسیار گسترده و خود به پهنای تاریخ ایران است اما در این مقدمه به همین بسنده میکنیم و گفتار را با تاریخ تعزیه در ایران پی میگیریم : تعزیه را در واقع باید کمال هنر و فرهنگ ایرانی در عزاداری دانست چرا که هنوز عربها که خود آورندگان اسلام هستند چنین مراسمی ندارند که این خود نشان از ریشه دار بودن این فن در ایران است. اگر چه برخی ظهور تعزیه را در ایران از زمان آل بویه یا صفویه گمان برده اند اما ترکیب قوی هنرهای ایرانی و با توجه به سابقه دیرپای عزاداری در ایران ریشه های این مراسم را به هزاران سال پیشتر میرساند. هنرهایی مانند: شعر...نمایش...موسیقی...صحته آرایی...داستان نویسی...نقاشی... صدا...تدوین...و غیره نشان میدهد که این ترکیب در یک دوره و یک عصر بوجود نیامده است. و فرمهای گوناگون آن باید در انواع مراسم و در دوره های گوناگون در تاریخ ایران اجرا شده باشد. از همه اینها که بگذریم عزا وتعزیه تنها سوگواری نبوده و اهداف بلند تری را در پی داشته که خود راز ماندگاری این مراسم را نشان میدهد به طور خلاصه باید گفت: ماهیت ظلم ستیزی عزاداریهای امام حسین خود در دورانهای ستمگری خلفا و حاکمان نقطه اتکا و اتحاد و همبستگی مردم برای دادخواهی و عدالت جویی نیز بوده است صدای فریاد مظلوم و انعکاس آن به جامعه ستمدیده خود بزرگترین فریاد یک ملت علیه بیدادگری و ستمگری و امیدواری مظلومان بوده است به نظر میرسد فلسفه عزا داری برای مردم ایران علاوه بر یک گردهم آیی دینی خود نوعی دادخواهی و مبارزه و استمرار حرکتهای آزادیخواهانه در اعصار و قرون بوده است. و از اینرو هماره به صور مختلف نیز ادامه خواهد داشت. نفس خویش←@nafsma
هویت ایرانی؛ از سوگ سیاوش تا تعزیت عاشورا برگزاری باشکوه سالروزِ رویدادهای تاریخی و فرهنگی هم در جوامعِ پیشامدرن و هم در دوران جدید از ابزارهای عمده برای تداوم و زنده نگاه داشتنِ خاطراتِ جمعی یا هویت قومی و ملی پیشامدرن در گذشته و هویت ملی در دوره‌ی جدید بوده است. در ایران، برگزاری نوروز باستانی و مراسم دهه‌ی عاشورا، که هر دو از تقدسِ خاصی برای ایرانیان شیعه برخوردارند، ملاتِ عمده‌ی هویت ایرانی شیعه یا، به زبان دیگر، دو ستون اصلی آن را تشکیل می‌دهند. ظاهراً مراسم دهه‌ی عاشورا، که به طور رسمی و علنی به فرمان معزالدوله‌ی دیلمی بویه‌ای در سال ۳۵۲ ق. در بغداد آغاز شده بود، با نشیب و فرازهایی تا دوره‌ی صفوی ادامه یافته و همراه با مراسم عید نوروز، که برای آن احادیثی پرداخته شده بود، به منزله‌ی پراهمیت‌ترین مراسمِ سالانه‌ی ایرانی شیعی نهادینه شده و تا به امروز تداوم یافته است. البته در آن زمان در بغداد دو جشنِ ایرانی پراهمیتِ نوروز و مهرگان برپا می‌شد. هنگامی که در سال ۳۹۸ ق.، عاشورا و مهرگان در یک روز همزمان شدند، به فرمانِ شاهنشاه بویه‌ای ابتدا مراسم عاشورا را برگزار کردند و روز بعد جشن‌های مهرگان را؛ در زمان شاه عباس که نوروز و عاشورا در سال ۱۰۲۱ ق. همزمان شدند، او هم رویه‌ی آل‌بویه را به کار بست. تعزیه‌ی شهادتِ شاه شهیدان امام حسین (ع) از بسیاری جاری شباهت به سوگ سیاوش داشت که سالروز آن در دوران پیش از اسلام برگزار می‌شد و اشاره به آن در آثار گوناگون نظم و نثر فارسی دیده می‌شود. سوگ سیاوش چنان ریشه در اسطوره‌های پیش از اسلام داشت که تا اوایل دوران اسلامی نیز در سغد و خوارزم برگزار می‌شد. چنان که در تاریخ بخارا آمده است: "و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن .. سرودها را کین سیاوش گویند. و محمد بن جعفر گوید که از این - تاریخ سه هزار سال است و الله اعلم. شاهرخ مسکوب در تحلیل ماندنی خود از سوگ سیاوش می‌گوید: «حتی هنوز در پاره‌ای از گوشه‌های دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصه‌ی آن است». آن‌گاه به نقل قول از صادق هدایت می‌گوید: «در مراسم سوگواری نیز در کوهکیلویه زن‌هایی هستند که تصنیف‌های خیلی قدیمی را با آهنگ غم‌ناکی به مناسبت مجلس عزا می‌خوانند و ندبه و مویه می‌کنند. این عمل را سوسيوش (سوگ سیاوش) می‌نامند» (نوشته‌های پراکنده هدایت، با مقدمه حسن قائمیان، امیرکبیر). سوگ سیاوش که در عهد اساطیری تاریخ سنتی ایران در اواخر عهد ساسانی در خدای‌نامک‌ها تدوین شده و به ثبت رسیده بود، در دست پرتوانِ فردوسی در شاهنامه، حماسه‌ای جاودانه شد. به نوشته‌ی شاهرخ مسکوب: سلسله‌ی سیاوشان تاریخ در سرودهای یارسان، که اهل حق بدان‌ها پایبندند، و روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و یحیی و سیاوش و امام حسین در گردش آمده است. آنان برگزیدگان و پاکان و مظلومان تاریخ‌اند. گردش روح شهیدان بزرگ تاریخ، که سالار شهیدان حسین (ع) بر تارک آنان می‌درخشد، نشانه‌ی تداوم تاریخی شهادت در هر دوره‌ی تاریخی است، چنان که گویی زمین هیچ‌گاه از شهید خالی نیست. در تشیعِ ایران، سیاوش، که اسطوره‌ای بود، جای خود را به شهید کربلا، که وجود تاریخی داشت واگذاشت و بدین‌گونه تعزیه، جای سوگ سیاوش را گرفت. در واقع شباهت‌های دو مراسم ممکن است تا حدی گسترده محبوبیتِ عاشورا را در میان ایرانیان تبیین کند؛ همان‌طور که احسان یارشاطر در مقایسه‌ی خود از دو مراسم نتیجه می‌گیرد: «شهادت امام حسین (ع) و اهل بیت او یک زمینه‌ی واقعی در سنت ایرانی پیدا کرد تا به یک نمایش سوگواری الهام‌دهنده و سنجیده تبدیل شود. این مراسم، وارثِ ویژگی عمده‌ی مراسمِ بسیار کهنی بود که ریشه‌های عمیقی در روح ایرانی داشت». 🔴 منبع: هویت ایرانی، احمد اشرف (دو مقال از جراردو نیولی و شاپور شهبازی)، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشر نی نقل قول از مسکوب: سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز تهران، نشر خوارزمی نقل قول از احسان یارشاطر: Yarshater, Ehsan, "Ta'zia and Pre-Islamic Mourning Rics in Iran", in Peter Chelkowski.. ed., Ta'sieh Ritual and Drama in Iran, New York: New York University Press, New York University Studies in Near East Civilization, Number 7, 1979), pp. 88.94. نفس خویش←@nafsma
گفتاری کوتاه از سابقه عزاداری در ایران،گفتاری از فرشاد فرشید راد آنگونه که به غلط پنداشته میشود که در ایران تا پیش از اسلام عزاداری نبوده! نادرست و بدون پشتوانه تاریخی است.ابوبکر نرشخی در تاریخ بخارا که هزار سال پیش نوشته شده تاریخ عزاداری برای سیاوش پسر کیکاوس را به سه هزار سال پیشتر میرساند (تا روزگار ما چهار هزار سال) و آنرا گریستن مغان نامیده است. در نقاشیهای پنج کنت در اطراف بخارا نیز مراسمی از تابوت گردانی و نوحه خوانی و نوعی تعزیه با حضور زنان و مردان دیده میشود که به بیش از دو هزار سال پیش تعلق دارد.(شاید این قدیمی ترین نقاشی از دسته عزاداری در جهان باشد) نفس خویش←@nafsma
گفتاری کوتاه از سابقه عزاداری در ایران،گفتاری از فرشاد فرشید راد/1 همان طور که میدانید امروزه در جامعه ما روز به روز شور و اشتیاق فرهنگی در بین مردمان بیشتر پدیدار میشود و ایرانیان بیش از پیش به دنبال شناخت تاریخ و فرهنگ دیرپا و کهن سال خود میباشند. در این زمینه هر ساله کتابهای فراوانی منتشر میشود و شبکه های اجتماعی نیز به صورت گسترده در فضای مجازی فعالیت دارند. اکنون کمتر کسی از اخبار اینستاگرامی و تلگرامی و یا کلیپهای یوتیوب و فیس بوک بی خبر میماند و اطلاعات علمی فرهنگی، اجتماعی و ورزشی بی وقفه هر لحظه منتشر میشود و ملیونها بازدید کننده دارد. در این میان اخبار و اطلاعات فرهنگی نیز جایگاه بالایی در بازدیدهای اجتماعی دارند. اما شوربختانه آفت این انفجار اطلاعاتی ضد و نقیضهایی است که حقیقت موضوع را زیر سؤال می برد و گاهی دیده میشود که برخی از این مطالب به ظاهر عوام پسند درست و مستند نیستند. اما به واسطه گسترش و همه گیری شبکه های اجتماعی این اطلاعات نادرست در بین مردم به سرعت شیوع پیدا میکند و بعد از مدتی آموخته،شده و به تدریج در فرهنگ مردم جای می گیرد. برای مثال چندی پیش در یکی از صفحات شبکه اینستاگرام مطلبی به عنوان گریه برای مرده ممنوع از قول یکی از کارشناسان نسبتاً پر سابقه باستان شناسی منتشر شد که ایشان در انجمنی میفرمود: ایرانیان باستان برای مرده گریه نمی کردند و اگر برای مرده در آئین زرتشت اشک بریزی رودخانه ای میشود که اجازه نمیدهد کشتی به مقصد برسد برای همین ایرانیان گریه را سمبل بسیار اهریمنی می دانستند و از هر فرصتی استفاده میکردند که جشن بگیرند، در این کلیپ صدای احسنت و آفرین باشندگان از هر سو بلند بود و پیام هایی مانند : به به چه آئینهای خوبی داشتیم و یا چقدر ایرانیان جشن داشتند و چه مردمان شادی بودیم و مانند اینها فرستاده شده بود که به ظاهر مورد قبول و رشک برانگیز می نمود و شاید با برداشتهای نادرست از این گفتار برخی گمان بردند که باید در مراسم در گذشتگان عزیرانمان منبعد از این شادی و پایکوبی کنیم و به جای اشکی از غم دوری آنها خنده مستانه سر دهیم چرا که نیاکان ما نیز چنین می کردند. نفس خویش←@nafsma
گفتاری کوتاه از سابقه عزاداری در ایران،گفتاری از فرشاد فرشید راد/2 با کمی تأمل و مطالعه در متون کهن ایرانی میابیم که این گفتارهای،عامه پسند و به اصطلاح «فالور » جمع کن با طبیعت انسانی و حقایق تاریخی ما بسیار متفاوت است و شعارهایی آرمانی و رویایی بیش نیست. اگر چه میدانیم جشنها و شادیها در فرهنگ ایران باستان جایگاه ویژه ای داشته است و ایرانیان مردمانی غمگین نبوده اند اما چنین هم نبوده که آنان بی احساس و بی عاطفه بوده و هرگز سوگواری نمی کردند به راستی چگونه ممکن است ملتی که در نازک خیالی و سرودن منظومه های عاشقانه روزگاری در میان ملل باستان بی همتا بوده اند را چنین بی عاطفه و سنگ دل نشان دهیم که اشکی در غمی یا مصیبتی از چشمانشان جاری نمیشده است و سرخوشانی رقصنده بیش نبوده اند؟! اکنون برای توضیح این مسئله خوب است به برخی متون کهن بنگریم و خود داوری کنیم تا واقعیت را دریابیم در اوستا آپه مان نام مدت زمانی است که خویشاوندان مرده باید دور از دیگران و در تنهایی بگذرانند که از پنج روز تا یک سال متغیر است. این مدت احتمالا اندوه بار و عزا گونه بوده است. برای نمونه در بند یکم فرگرد دوازده وندیداد آمده:«هر گاه پدر و یا مادر کسی بمیرد تا کی پسر برای پدر و دختر برای مادر باید در آیه مان باشد؟ تا کی برای نیکوکار و تا کی برای گناهکار اهورا مزدا پاسخ داد برای نیکو کار سی روز و برای گناهکار شصت روز باید در آیه مان باشد» این متن خود گویای نوعی مراسم و یا خلوتی برای آمرزش و آرامش روحی در گذشتگان را نشان میدهد.در تاریخ بخارا آمده است :«چون سیاوش کشته شد او را در درگاه کاه فروشان بخارا که آن را دروازه غوریان خوانند دفن کردند و مغان بخارا آن جایگاه را عزیز دارند و هر ساله مردی خروسی به یاد او بکشد و پیش از برآمدن آفتاب روز نوروز مردمان بخارا در کشتن سیاوش نوحه ها میکنند چنان که در همه ولایت ها معروف است و آن را سرود ساخته اند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است تا زمان ما چهار هزار سال پیش لازم به ذکر است که رسم نوحه سیاوش تا هم اکنون در بخارا و در کشور تاجیکستان مرسوم است در سال ۱۳۹۸ خبر گذاری بی بی سی در برنامه «بلور بنفش گزارشی بنام شلاق رستم و سوگ سیاوش در ارگ بخارا را نمایش داد که خوانندگان میتوانند این برنامه را در شبکه یوتیوب مشاهده نمایند. این مراسم شبیه تعزیه های امروز با همان علم و علامت و دسته های عزاداری رایج در ایران است که می نماید عزاداری به این شیوه حداقل چهار هزار سال است که در ایران سابقه تاریخی دارد. همچنین در نقاشیهای پنج كنت بخارا تصویری از مراسم تابوت گردانی و نوحه خوانی و مویه زنان دیده میشود که دور نیست همان سوگ سیاوشان باشد». نفس خویش←@nafsma
گفتاری کوتاه از سابقه عزاداری در ایران،گفتاری از فرشاد فرشید راد/3 در ارداویراف نامه که متنی دینی به زبان پهلوی است خواهران ویراز همان موبدی که قرار است به جهان مردگان برود برای او گریه می کنند و از انجمن مزدیسنان میخواهند که او را به سفر آخرت نفرستند چون آنان جز این برادر سرپرستی ندارند و تحمل این فراغ را ندارند یادآوری این که هر هفت خواهر وی راز طبق متن ارداویراف نامه راهبه بودند و اوستا را از حفظ داشتند و پیوسته به ذکر و دعا مشغول بودند: «... آنان دین را از حفظ داشتند و پشت می کردند... در کارنامه اردشیر بابکان، زمانی که اردشیر به شکار می رود و گور ماده ای را دنبال می کند وقتی میبیند چگونه گور نر جانش را برای جفت خود به خطر می اندازد گور نر و ماده را رها میکند و بدنبال بچه گور میرود. این بار گور ماده خطر میکند تا بچه اش را نجات دهد از فداکاری گورهای نر و ماده اشک اردشیر جاری میشود و به بانگ بلند میگرید وقتی همراهان علت گریستن او را پرسیدند. اردشیر میگوید حیوانی زبان بسته از همسر و فرزند خود دفاع کرد اما من دستور دادم همسرم و فرزندی را که در شکم داشت بکشند ... اشاره به دختر اردوان و پسرش شاهپور در یادگار زریران که متنی پهلوی است نیز سرداران سپاه بر گشته زریر می گریند و بر نوجوانی بستور پسر زریر که برای خون خواهی پدرش آمده اشک می ریزند. هم چنین در لغت فرس اسدی طوسی زیر عنوان واژه سرشک شواهدی از شعرای بزرگ آورده است که در اینجا بیان میکنیم: من همانم که مرا روی همی اشک شخود من همانم که مرا دست همی جامه درید فردوسی: ببارید پیران زمژگان سرشک تن پیلسم در گذشت از پزشک عنصری: همه دیده پر خون و رخ پر سرشک سرشکش روان بر شکفته سرشک در شاهنامه واژه های گریستن حدود صد و ده بار زاری کردن هشتاد و پنج بار اشک سه بار سرشک چهل و سه بار و گریه کردن هفده بار تکرار شده که در مجموع بیش از دویست و پنجاه بار گریستن در مناسبت های مختلف در سوگواری و غم ها آورده شده است. در مقابل این واژگان خنده بیست و پنج بار و خندیدن صد و هفتاد و پنج بار آمده که در جمع دویست بار در شاهنامه به کار رفته که نشان میدهد وزن خندیدن هنوز کمتر از گریستن است. همچنین واژگان شاد کام حدود شصت بار شاد کامی هشت بار شادمان یک صد بار شادمانه نه بار شادمانی شصت و پنج بار شادی یک صد و سی بار، شادی فزا هفت بار شادی کنان سه بار و شادی گرای یک بار در شاهنامه به کار رفته است که مجموعاً بیش از سیصد و هشتاد بار واژگان با ترکیب شادی در شاهنامه آورده شده است. در مقابل واژگان غم دویست بار غم خوار چهار بار غم خواره هفت بار غم گسار بیست بار غمناک بیست و هشت بار غمی ده بار اندوه شصت و دو بار اندوهگین ده بار و انده سیبار به کار رفته که در مجموع این واژگان غم انگیز نیز حدود سیصد و هفتاد بار در شاهنامه آورده شده است. اکنون با توجه به آمار فوق می یابیم تعداد واژگان غم و شادی و ترکیبات این دو در شاهنامه نزدیک به هم هستند. این برداشت آماری یک زندگی اجتماعی متعادل را مینماید و در حقیقت نیز می نماید زندگی آمیزه ای از غمها و شادی ها است. نفس خویش←@nafsma
گفتاری کوتاه از سابقه عزاداری در ایران،گفتاری از فرشاد فرشید راد/4 مانند آن که رستم دستان که در بزم ها و رزم ها هماره کام روا و پیروزمند است اما در مرگ سهراب چنین مویه میکند: چو بشنید رستم خراشید روی همی زد به سینه همی کند موی بزرگان لشگر همه همچنان غریوان و گریان و زاری کنان با توجه به موارد فوق میتوان نتیجه گرفت که علی رغم ادعاهای نادرست برخی پژوهشگران جامعه باستانی ما آن چنان نبوده که ایرانیان پیوسته در رقص و شادمانی بوده و نیششان در هر مناسبتی تا بناگوش باز بوده است تحریم گریستن از کجا وارد شده: اکنون پرسش این جاست که تحریم گریستن و اهریمنی دانستن آن در ایران باستان از کجا وارد گفتگوهای امروز شده است و ریشه این تفسیرها کجاست؟! باید گفت با « مطالعه و خواندن کتاب که شوربختانه در میان ایرانیان کمرنگ شده است در برخی متون قدیم میایم که موبدان مردمان را از گریستن و بیتابی بسیار و انجام کارهای نادرست در عزاداری نهی کرده اند؛ اما نه این که عزا و اشک ماتم ممنوع شده باشد چون در یک زندگی عادی احساس اندوه و جاری شدن اشک واکنشی طبیعی است و نمیتوان آن را اهریمنی و حرام دانست. در ارداویراف نامه که کتابی به زبان پهلوی است آمده است: «... جایی فراز آمدم و دیدم رودی بزرگ و پر زور و تاریک چون دوزخ روان است که روان فروهران در آن با رنج میگذشتند. پرسیدم این کدام رود است و این مردم کیستند؟ سروش و ایزد آذر گفتند این رود آن اشک بسیاری است که مردمان بر خلاف قانون (اعتدال) از پس در گذشتگان از چشم میریزند و آنان که نمی توانند بگذرند آنهایی هستند که بسیار شیون و مویه کرده اند و آنان که آسان تر می گذرند کمتر این کار را کرده اند به جهانیان بگو شیون و مویه و گریه خلاف قانون غیر معمول) مکنید چون این بدی و سختی به روان در گذشتگان شما رسد» با توجه به متن فوق میتوان دانست که منظور شیون و زاری زیاد و خارج از حد است. نه این که اشک ماتم از سر دلسوزی و دلتنگی ممنوع شده باشد این گونه روایات حتی در دین اسلام هم وارد شده مانند حدیث معروفی از پیغمبر اسلام (ص)که نیاحه من اعمال جاهلیه یعنی شیون کردن از کار جاهلیت است. ابن قضاعی در شرح این حدیث در ترک الاطناب آورده است:«... در جاهلیت مویه گر بیامدی و هنرهای مرده را یاد کردی و آنگاه زنان دست بر روی و سینه همی زدندی و وای وای کردندی پس پیغمبر گفت که شیون از کار جاهلیت است...» پایان سخن این که فرهنگ ایرانی سراسر سفارش به عشق، شادی، تندرستی نیکوکاری و آبادانی است مانند آن که در مینوی خرد آمده: «... زمینی که در آن شیون و مویه کنند و زمین آبادی که ویران شود ناشاد است...» که می نماید ابتدا باید غم و رنج نباشد تا مردمان شاد باشند و مویه و شیون نکنند و این از آبادی کشور و آسایش مردمان شدنی است و چه بهتر که در پناه عدل و داد کشور آبادان و شاد باشد و از دروغ و دشمن و خشکسالی دور ماند اما از سویی باید بپذیریم که تاریخ ما هماره مشحون از شادی و سرخوشی نبوده است. چه بسیار تهاجمات و حوادث دهشتناکی که مردمان باستان را اندوهگین و عزادار کرده که صفحات تاریخ گواه آن است. از اینرو نیاکان ما در زندگی طبیعی خود هم گریسته و هم خندیده اند. و امروزه با نگاه آرمانی و تصویر سازیهای ذهنی برخی لاف زنان و شیرین گفتاران فرهنگی نتیجه ای جز انحراف و نابودی تاریخ و فرهنگ اصیل ایرانی و به تدریج رسیدن به مرزهای بی هویتی نخواهد بود. نفس خویش←@nafsma
هوالباری قرص شریف ماه محرم الحرام ۱۴۴۶ هجری قمری در برج و صورت فلکی جُدی(بز ماهی) گذر ماه از کنار زحل دو شب دیگر... خورشید وارد برج و صورت فلکی سرطان(خرچنگ) شد همنشینی ناهید و خورشید در این روزها.. دوهفته ی دیگر مانده تا طلوع شعرای یمانی تیشتر شباهنگ یا همان ستاره خنک.... و بهتر شدن هوا... @ALTAFHIM
امرداد، نامیرایی که مردنی شد؛امرداد را به اشتباه مرداد می‌گویند و این‌گونه است که واژه‌ای با معنای نامیرایی، به مرگ ختم می‌شود. در زبان­شناسیِ تاریخی پدیده‌ای وجود دارد به نام "قیاس" که سرآغاز دگرگونی در بسیاری از واژه‌ها است. مثلاً واژه "زمین" در اصل "زمی" بوده اما چون معمولا همرا با "آسمان" که آخرش "ن" دارد، به کار می‌رفته،  از این همجواری تأثیر گرفته و در قیاس با این کلمه یک "ن" به آخرش اضافه شده و شده "زمین" اما این نون در ریشه‌اش وجود و معنا ندارد.   برای اَمِرداد بیچاره نیز چنین اتفاقی افتاده؛ زیرا در کنار واژه خرداد قرار گرفته و این همجواری او را از جاودانگی و نامیرایی به میرایی و مردنی تبدیل کرده است!   واژه "امرداد" (اَمِرِتات) از سه بخش تشکیل شده: 1- پیشوند "اَ" که سر هر وایه‌ای بیاید، معنیآن را متضاد می‌کند. 2- ریشه اوستایی مَر  به معنی مرگ و مردن   3- پسوند "تات".   بنابراین "مرتات" که در زبان امروز به مرداد بدل شده، یعنی میرا و مردنی، در حالی که امرتات (امرداد) یعنی نامیرا، بیمرگی و جاودان.   شاید برای بسیاری این پرسش پیش بیاید که نام‌های خرداد و مرداد به عنوان دو تا از ماه‌های سال خورشیدی، در پی هم و در کنار هم نیستند و با وجود ماه تیر که در میانه آنها قرار می‌گیرد چطور تا این حد همجوار شده‌اند که امرداد چنین تأثیری پذیرفته است؟باید گفت که ماجرای امرداد و خرداد فراتر، ژرف تر و کهن‌تر از دو نام است و همنشینی آنها را باید در اسطوره‌های زیبای ایرانی جست و جو کرد.   امرداد و خرداد دو تن از امشاسپندانِ اهورامزدا هستند. امشاسپندان که جلوه‌های خداوند در جهان به شمار می‌آیند، جاودانان مقدسی هستند که هرکدام در رابطه با آفرینشِ یک یا چند پدیده از هستی وظیفه‌ای دارند.امردادِ امشاسپند گیاهان را می‌رویاند و گله‌ها و رمه‌ها را افزایش می‌دهد. او می‌کوشد تا گیاهان پژمرده نشوند.   در اسطوره آفرینش، زمانی که اهریمن به آفرینش نخستین در جهان حمله‌ور شد، امرداد از جوهره وجودی گیاهان محافظت کرد؛ به این صورت که گیاهِ خشک شده و آسیب دیده از سوی اهریمن را برمی‌گیرد، می‌ساید و با یاری ایزد باران در جهان پراکنده می‌کند تا بدین ترتیب رستنی‌های گوناگون در همه دنیا سر از خاک بیرون بیاورند.از سوی دیگر خردادِ امشاسپند آب را حمایت می‌کند، با ایزد باران یار و همکار است و شادابی گیاهان نشانه‌ای از وجود اوست.   بنابراین عملکرد او و امرداد با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. این دو امشاسپند مؤنث هستند و در متن‌های کهن معمولاً به عنوان نمایندگان رویش و زندگی، نامشان در کنار هم می‌آید. این همنشینی، همان است که سبب شد امرداد به مرداد بدل و معنایش کاملاً متضاد شود.نکته جالب توجه دیگر آن که در اسطوره‌ها، هر یک از این امشاسپندان، یک دشمن مستقیم دارند که این دشمنان از سوی اهریمن مأمور شده‌اند تا در کار آنها کارشکنی کنند و امرداد و خرداد دشمنانشان نیز وظایف مرتبط دارند.   دشمن خرداد دیوی است به نام "تَئیری" و دشمن امرداد دیو دیگری به نام "زئیری". زئیری وظیفه‌اش ساختن زهر است و تئیری باید گیاهان و دام‌ها را با این زهر بیامیزد و از بین ببرد.البته خرداد و امرداد با همکاری هم، مانع از آن می‌شوند که جهان پژمرده و زهرآلود شود و همچنان که می‌بینیم زندگی در سراسر هستی همچنان جریان دارد.   سیمن دخت گودرزی   منابع: - راهنمای زبان های باستانی؛ دکتر محسن ابوالقاسمی -تاریخ اساطیری ایران؛ دکتر ژاله آموزگار -فرهنگ کوچک زبان پهلوی؛ دیوید نیل مکنزی، ترجمه دکتر مهشید میرفخرایی نفس خویش←@nafsma