ما زن ها همیشه توی حوادث دلمان می جوشد. خال می زند. اشک امانمان نمی دهد. هر چه بگویند «حالا که چیزی نشده.» گوش نمی کنیم. یعنی دست خودمان نیست. ما زن ها دنیا را با اشک هایمان بهم می زنیم. اصلا ما با اشک کار انجام می دهیم. کارهای نشدنی و باورنکردنی را توی قطره های چشم می بینیم.
ما زن ها و اشک ها و زارها دنیا را عوض می کنیم.
حالا توی شهر ما نزدیکی محل حادثه باران گرفته است. من اشک هایم را قاطی آب باران می کنم. می فرستم برای آن چهارتن. آرزو می کنم معجزه کند.
https://eitaa.com/nafys3390
ما ترکها تو مصیبتها فقط بلدیم اوخشاما بخونیم. فقط اینجوری آروم میشیم.
یورگون جانوا قربان.
یولاردا قالان جانوا قربان
یولاردا جان وردن
لای لای لای لای
هدایت شده از روزنه
همه ایران داغدار شد
ما اما داغمان یک سر و گردن بیشتر است از همه ی ایران
نماینده رهبرمان، محبوب همه ی مردم شهر نه، استانمان.
استاندار جوان جدیدمان که دل مان بهش روشن شده بود، که هنوز فرصت نکرده بود خانواده اش را نقل مکان دهد به تبریز
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
امام غریبم خادم های مخلص را با خود برد.
امروز باورم شد
روزها هم دل دارند و آدم شناس هستند.
روزها حرف دارند.
«به من گفت روزیکه به عنوان سومین شهید محراب به شهادت رسیدم این تصویر مرا چاپ کن.»
به نقل از بهزاد پروینقدس (عکاس)
https://eitaa.com/lashkarekhoban
| @mabnaschoole |
امروز توی مبنا توی دوره خلاق برای هنرجویان از دست ها حرف می زنیم. دوستانم این عکس ها را فرستادند. دلم خون شد. چرا این مرد مظلوم را ندیدم. چرا فکر کردم همیشه وظیفه اش هست که در کوه و بیابان بگردد. چرا قاب تلویزیون او را روی صندلی نشان نمی داد. چرا.... مظلومیت این مرد مرا دیوانه کرده است. هر چه می روم می گردم جز زبان پاک از او پیدا نمی کنم حتی مقابل زورگویان. کاش اینقدر مهربان نبودی...
https://eitaa.com/nafys3390
من فقط ذهنم پیش اون چند ساعت تنهایی است. بین دارو درخت بین بوی سوختگی بین باران بین سرما. بین....
اینها ما مردم تبریز را دیوانه می کند. اینها ما را می کشد نمی گذارد بفهمیم کجا هستیم و چه می کنیم. ما گیج و ویج وقایع مانده ایم. ما چشم دیدن جایگاه خالی را نداریم....😭🖤🖤
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله آل هاشم تا سه ساعت بعد از حادثه زنده بودند و تلفنهارا جواب میدادند. ولی بقیه ظاهرا همان لحظه سقوط به شهادت رسیده بودند
از زبان غلامحسین اسماعیلی
ظاهرا شهید آل هاشم قبل از انفجار به بیرون پرتاب شده بودند
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
امروز دنبال یک مطلبی کتابی بهم معرفی شد. باز دلم ترکید.
کتاب
صبح شام نوشته
حسین امیرعبداللهیان
😔
چگونه گذر کنیم. هر آن که بوی عطر تو در کوچه ها هنوز باقی است.
این کد تخفیف برای سایت کتابستان است.
می توانید با تخفیف سی درصد کتاب را سفارش دهید.
کد تخفیف:
ETYB
صبح زود بلند میشوم و چشمهایم را می مالم. دنبال بهانه برای خواب هستم اما فکرم مشغول است. صفحه گوشی را باز میکنم و چشمم به صورت تو می افتد. آن خط های ریز دور چشم مرا می کشد. چه کسی نمی داند اینها از بی خوابی است. چه کسی نمی داند اینها نشانه خستگی چندساله است. چشمهای مهربان تو به من توان میدهد. خون توی رگهایم می ریزد. خستگی را شرمنده می کند.
تو همچنان داری کار انجام می دهی.
بخاطر نام نویسنده خواندم. داستان ها موضوعات جالبی داشت اما نویسنده با برش طولانی و پرشهای ناگهانی سوژه را نابود کرده بود. بعضی داستانها که از نظر زاویه دید کلا ناامید کننده بود. شخصیت ها اکثرا تنها و دارای غم تنهایی بودند. یک مورد جالب چالش نویسنده در به تصویر کشیدن دوران خفقان ترکیه بود. این نگاه برایم جنبه تازه ای داشت.
در کل کتاب ۲۳/۱۰۰ انتخاب ضعیفی بود.