༺◍⃟📚჻❥༅#طاووس ჻ᭂ࿐❁
🎨نقاشی #طاووس🦚🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥༅#طاووس ჻ᭂ࿐❁
🎨نقاشی #طاووس با انگشتان دست 🥰
🔸️شعر حیوانات اهلی و وحشی
🌸حیوونا خیلی هستن
🌱اهلی و وحشی هستن
🌸گاو بچهاش گوساله
🌱بز بچهاش بزغاله
🌸گوسفند و میش و بره
🌱میچرند توی دره
🌸اسب و شتر تو صحرا
🌱بار میبرند به هر جا
🌸روباه و شیر و پلنگ
🌱حیونای رنگارنگ
🌸تو دشت و کوه و بیشه
🌱پیدا میشه همیشه
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅ آخ جون #بازی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥༅#طاووس ჻ᭂ࿐❁
🎨نقاشی #طاووس مرحله به مرحله 🦚
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
💕💕
#قصه_متن
ماجرای تپلک و زیرک
📚ماجرای تپلک و زیرک
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود
توی جنگل سبز،یک مدرسه بود. در آن مدرسه حیوانات زیادی درس می خواندند.بچه های آهو،خرگوش، روباه، شغال،میمون،موش،فیل،طاووس،عقاب،کلاغ،کبوتر،هدهد و چندتا حیوان و پرنده ی دیگر هم بودند. خانم جغد، معلم خیلی خوبی بود. او به بچه ها خیلی چیزها یاد می داد: حساب،هندسه،تاریخ،جغرافی،خواندن و نوشتن و نقاشی و ورزش.
همه ی حیوانات مدرسه را دوست داشتند و هر روزبا خوشحالی به مدرسه می رفتند و درس می خواندند. مبصر کلاس، یک بچه میمون کوچولوی بامزه به اسم زیرک بود.او توی همه ی کارها به خانم معلم کمک می کرد و کلاس را ساکت و مرتب نگه می داشت.
یک روز یک خرس قهوه ای از جای دوری به جنگل سبز آمد. او یک دختر داشت. اسم دخترش تپلک بود. تپلک دختر چاق و خنده رویی بود. خانم جغده، تپلک را کنارزیرک نشاند. زیرک که خودش لاغر و ریزه میزه بود، با دیدن هیکل چاق تپلک خنده اش گرفت و یواشکی زیر گوش تپلک گفت:« تو چقدر چاق و گنده ای! درست مثل یه بشکه ای، یه بشکه ای که حرکت می کنه!» تپلک چیزی نگفت و سرش را زیر انداخت و ساکت نشست. زنگ تفریح تمام بچه ها دور او جمع شدند.سیاه چشم که آهوی مهربانی بود، می خواست با او حرف بزند وبا او دوست شود؛ اما زیرک با صدای بلند به تپلک خندید و گفت:«بچه ها نگاش کنید چه قدر چاق و خپله! مثل یه بشکه می مونه!» بچه ها خندیدند و تپلک خجالت کشید و ناراحت شد.بعد همه ی بچه ها از دور و بر تپلک کنار رفتند و او تنها گوشه ی حیاط ایستاد، چون کسی حاضرنبود با یک حیوان چاق و خپل که شکل بشکه بود ،دوست شود. وقتی مدرسه تعطیل شد، تپلک به خانه برگشت و با گریه به مادرش گفت:« مامان من دیگه به مدرسه نمیرم.میخوام توی خونه بمونم و تو کارهای خونه کمکت کنم. من این مدرسه و بچه های شیطون رو دوست ندارم.»
مامانش وقتی فهمید که زیرک و بقیه ی بچه ها تپلک را مسخره کرده اند، خیلی ناراحت شد. رفت پیش خانم جغده و ماجرا را برایش تعریف کرد. خانم جغده گفت:« شما تپلک را به مدرسه بیارید، من مشکلشو حل می کنم.» خانم خرسه تپلک را به مدرسه آورد و خودش به خانه برگشت. تپلک با ناراحتی کنار زیرک نشست و سرش را پایین انداخت. خانم جغد که متوجه شده بود زیرک بیشتر از همه ی بچه ها، تپلک را مسخره می کند فکری کرد و نامه ای نوشت و به زیرک داد و گفت:« پسرم، این نامه را بخون و به من کمک کن تا بتونیم به بچه ها یاد بدیم که دیگه تپلک رو مسخره نکنن...»
زیرک به گوشه ای رفت و نشست و نامه را باز کرد و خواند.خانم جغد نوشته بود:« زیرک عزیز، به کمکت احتیاج دارم.حتماً تو هم فهمیدی که از دیروز که تپلک به این مدرسه آمده، بچه ها آزارش داده اند و مسخره اش کرده اند؛ برای همین مدرسه را دوست ندارد. تو پسرزرنگی هستی و می توانی به بچه ها بگویی که قیافه ی یک شخص نمی تواند نشان دهنده ی اخلاق و شخصیت او باشد. اگر تپلک چاق است و هیکل درشتی دارد، اما در عوض بسیار مهربان و خوش اخلاق است. اگر تو به بچه ها یاد بدهی که با تپلک مهربان باشند، دیگر کسی او را اذیت نخواهد کرد و او هم مدرسه را دوست خواهد داشت. از تو به خاطر همکاری با خودم تشکر می کنم.معلم تو: خانم جغد»
زیرک نامه را چندین بار خواند و فکرکرد.فهمید که خانم جغد متوجه شده که او تپلک را ناراحت کرده است. از خودش خجالت کشید وتصمیم گرفت دیگر کسی را مسخره نکند. همان روز رفتارش با تپلک عوض شد، با او دوست شد و دیگر او را مسخره نکرد. بقیه بچه های مدرسه هم از او یاد گرفتند که با تپلک مهربان باشند.چند روز گذشت. تپلک به مدرسه علاقه مند شد و هر روز با خوشحالی به مدرسه می آمد. زیرک و بچه ها به او یاد می دادند تا ورزش کند، چون می خواستند به او کمک کنند تا لاغر شود.آخر سال تپلک کمی لاغر شده بود و دوستان زیادی هم داشت. حتماً شما هم فهمیدید که چرا تپلک به مدرسه علاقه مند شد، مگرنه؟ خانم جغده هم با خوشحالی به بچه ها درس می داد و خدا را شکر می کرد که همه ی شاگردانش بچه های خوب و حرف شنو و مهربانی هستند.
قصه ی ما به سر رسید، کلاغه به خونه ش نرسید.😊
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام 💔
💝 به نام خدای مهربان 💝
💐🥰سلام گلهای باهوش💐🥰
💞 با هم بگیم سلام آقاجون مهربون
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅ آخ جون #بازی
🧠دقت و تمرکز🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥༅#شعرزنبور჻ᭂ࿐❁
🎨نقاشی #زنبور فانتزی🥰
🔸️شعر زنبور
🌸رو عکس من نشسته
🌱یه زنبور طلایی
🌸داره میگه جونم جون
🌱چه دشت با صفایی
🌸نشستهام تو این عکس
🌱میان دشت پر گل
🌸تو دشت عکس من هست
🌱بنفشه، یاس و سنبل
🌸این زنبوره رو عکسم
🌱میره پایین و بالا
🌸میخواد عسل بسازه
🌱حالا با شهد گلها
🌸میگم آقای زنبور
🌱پرکار و زیبا هستی
🌸اما به جای صحرا
🌱رو عکس من نشستی
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟📚჻ᭂ࿐❥༅••┅ #کاردستی ჻ᭂ
🎨 گل خمیری خوشگل درست کنیم
🪴🥰
#فوایدکارباخمیر 👇👇
🔮تخلیه روحی روانی
🔮کسب مهارت
🔮تقویت دستورزی و خلاقیت
🔮کاهش استرس و ....
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥༅#زنبور ჻ᭂ࿐❁
🎨نقاشی #زنبورمرحلهبهمرحله 🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅ آخ جون #بازی
🧠دقت و تمرکز🥰
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
-1112465661_563934668.mp3
13.11M
#نمـیـخـوام_بـخـوابـم💤😴
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شب ها به موقع بخوابیم
#داستان
#وسواس
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲سال
#قصه_صوتی
#گوینده:معینالدینی
😴شب بخیر گلهای زیبا 😘🥱😴
با هم بگیم
آقاجون مهربون
دوست داریم
لطفاً زودتر بیا
دلتنگیم
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام 💔
💝 به نام خدای مهربان 💝
💐🥰سلام گلهای باهوش💐🥰
💞 با هم بگیم سلام آقاجون مهربون
💞
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110
༺◍⃟📚჻❥༅#خرچنگ ჻ᭂ࿐❁
🎨نقاشی #خرچنگمرحلهبهمرحله 🥰
🔸️#شعرخرچنگ
🌸لباسی از سنگ دارم
🌱شاخ ندارم چنگ دارم
🌸نه دم، نه پر، نه گردن
🌱خرچنگ خندانم من
آموزش نقاشی صفر تا صد
💯 @naghash110