eitaa logo
آموزش نقاشی صفر تا💯
226 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
580 ویدیو
13 فایل
آموزش نقاشی صفر تا 💯 نقاش حرفه ای شو نقاشی🎨 بازی ⚽️ شعر 📖 قصه‌های قشنگ 🎼 #آموزش_نقاشی_صفر_تا_صد_برای_۳تا_۱۲سال کپی برداری فقط با ذکر منبع با تشکر تبادل ادمین: @sadatkarimeh
مشاهده در ایتا
دانلود
با دیدن شعله‌های آتش، فکر دیگری به ذهن روباه رسید و نقشه دیگری کشید. روباه چند شاخه‌ی خشک جمع کرد و کنار درخت گذاشت. بعد به‌طرف آتش دوید. شاخه درختی را به دندان گرفت و سر شاخه را داخل آتش نگاه داشت. وقتی چوب آتش گرفت، روباه به‌طرف درخت برگشت. این بار روباهِ مادر، آتش را به عقاب نشان داد و گفت: «ای عقاب بی‌رحم، اگر بچه‌ام را رها نکنی، درخت را آتش می‌زنم تا جوجه‌هایت در آتش بسوزند.» روباهِ مادر، آتش را به عقاب نشان داد و گفت: «ای عقاب بی‌رحم، اگر بچه‌ام را رها نکنی، درخت را آتش می‌زنم عقاب با دیدن آتش به خود آمد. فهمید که اگر به حرف روباه گوش نکند و بچه‌اش را آزاد نکند، جان خودش و بچه‌هایش در خطر می‌افتد. این بود که بچه روباه را برداشت و او را کنار مادرش بر زمین گذاشت. روباه از دیدن بچه‌اش خوشحال شد و او را بغل گرفت. بچه روباه هم خوشحال بود. آموزش نقاشی صفر تا صد 💯 @naghash110
وروجک دوباره به یاد قوطی کبریتی افتاد که روی اجاق دیده بود و بی اختیار به طرف اجاق رفت. وروجک با خودش گفت: «فقط به آن دست می‌زنم. استاد اِدِر گفت که توی کارگاه نباید به کبریت دست بزنم. چون بُراده های چوب خیلی زود آتش می‌گیرند؛ اما در مورد آشپزخانه چیزی نگفت!» وروجک یک سیخ کبریت را آتش زد. قلبش داشت از شادی و هیجان می‌تپید. بعد با فوت، سیخ کبریت را خاموش کرد و گفت: «تا وقتی فوت دارم می‌توانم آتش را خاموش کنم. پس زیاد هم خطرناک نیست.» وروجک می‌خواست یک سیخ کبریتِ دیگر را آتش بزند که صدای قدمهایی را روی پله ها شنید. این صدای پای استاد اِدِر بود. وروجک زود کبریت و شمعها را زیر روزنامه قایم کرد و بی خیال کنار پنجره نشست. استاد اِدِر فقط درِ اتاق را باز کرد و نگاهی به داخل اتاق انداخت و موقعی که دید همه چیز روبه راه است از آنجا رفت. حالا وروجک باید همه چیز را جمع و جور می‌کرد. او شمعها را دوباره داخل جعبه اش گذاشت. شمع أخری فتیله اش سیاه شده بود. وروجک آن را برداشت و با دقت نگاه کرد. وروجک با خودش گفت: «این شمع قبلاً استفاده شده است. حالا که می‌توانم سیخ کبریت را با فوت خاموش کنم، پس خاموش کردن شمع هم باید خیلی آسان باشد.» او کمی تردید داشت؛ اما بالاخره یک سیخ کبریت را آتش زد و با آن شمع را روشن کرد. شعلۀ شمع خیلی قشنگ بود. وروجک شمع را به دست گرفت و شروع به بالا و پایین پریدن کرد؛ اما یکدفعه تعادلش را از دست داد و به زمین خورد و شمع از آن بالا روی روزنامه افتاد.