eitaa logo
قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
8هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
8.1هزار ویدیو
1هزار فایل
#قصه ها و کلیپ های کودکانه ایده و #نقاشی و #کاردستی مورد استفاده در پایه ابتدایی قابل استفاده برای معلمان و اولیا و دانش آموزان
مشاهده در ایتا
دانلود
آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته بازم کتاب قصه کنار من نشسته عجب کتاب نازی! عجب کتاب نابی! بابام برام خریده به به چه انتخابی وا می کنم با شادی صفحه اولش را مثل نویسنده ها اول میگم بسم الله @naghashi_ghese
قشنگم و تمیزم پر از چراغ و میزم کتاب دارم فراوان برای هر کتابخوان چند تا کتابدار دارم اعضای بسیار دارم کتاب ها دسته دسته در قفسه نشسته کتاب دانه دانه بزرگ و کودکانه چیده شده مرتب از هنر و از ادب کتاب مهربانند رفیق کودکانند کتاب ها را باز کنید با آنها پرواز کنید ! 💖
اون چیه که لباس ورق ورق پوشیده هزار هزار تا لغت رو دامنش خوابیده پیرهنش از کاغذه رو پوشش از مقوا رو پیرهنش گاهی هست نقاشی های زیبا دوست همه‌ی بچه ها کتاب خوب و زیبا @naghashi_ghese
📚تاثیر کتاب‌خوانی والدین کتاب خواندن والدین باعث رشد و تکامل ذهنی و رفتاری کودکان می‌شود. این مهم بایستی با سن کودک تناسب داشته باشد. کتاب خواندن والدین برای کودکان تنها برای خواباندن آن‌ها نیست، بلکه برای بیدار کردن و آگاهی بخشی آن‌ها باید به کار رود. این کار نه تنها برای امروز کودک مفید است بلکه روی شخصیت آینده وی نیز تاثیر مستقیم دارد. به‌طوری که کارشناسان ادبیات معتقدند خواندن داستان و قصه نقش بسیار مهمی‌ در تکوین شخصیت کودک دارد. @naghashi_ghese
📚کی کتاب بخوانیم؟ هر وقت کودک تقاضای گوش دادن به کتاب‌خوانی را داشت یا تا زمانی که کودک با حوصله به سخنان شما گوش می‌دهد، کتابخوانی را ادامه دهید. هیچ‌گاه بیش از حد به مطالعه کتاب اصرار نکنید چون این امر نتیجه معکوس دارد و کودک را از کتاب گریزان می‌سازد. فراموش نکنید اگر خودتان ساعاتی از روز را به مطالعه نپردازید، توجه کودک را به مطالعه به سختی می‌توانید جلب کنید. گاهی مطالعه درحضور کودک، تمایل وی را به آوردن کتاب‌هایش و خواندن آنها بیشتر می‌کند. پیش از خواب، زمان مناسبی برای گوش کردن به کتاب‌خوانی شماست. @naghashi_ghese
آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته بازم کتاب قصه کنار من نشسته عجب کتاب نازی! عجب کتاب نابی! بابام برام خریده به به چه انتخابی وا می کنم با شادی صفحه اولش را مثل نویسنده ها اول میگم بسم الله 💖تخصصی واحدکار عمودانا ┏━━━━━━📚🍃━━━┓ 🆔 @naghashi_ghese ┗━━📘🍃━━━━━━━┛
قصه کودکانه " کتاب ماندگار " کتاب پیر شده بود.خسته شده بود. ورق هایش کهنه و زرد شده بود. اما دلش می خواست برای آخرین بار، قصه ای بنویسد. بعد شروع کرد به نوشتن قصه. قصه ی دیو، قصه ی فیل خرطوم دراز، قصه ی مار دو سر، قصه ی موش عینکی. اما این قصه ها برایش تازه نبود، چون آن ها را توی همه ی کتاب ها خوانده بود. حالا که پیر شده بود دلش می خوسات یک چیز تازه بنویسد! با خودش گفت: « حالا چی بنویسم؟ از کجا بنویسم؟ » فکر کرد و فکر کرد. بعد شروع به نوشتن کرد. یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، چند تایی قصه بودند. نه یکی، نه دوتا، نه سه تا، اصلا ما چه کار داریم چند تا قصه بود. قصه ها راه افتادند و رفتند و رفتند و به ابرها رسیدند. ابرها تا قصه ها را خواندند، فهمیدند این قصه ی آخره. گریه شان گرفت، باریدند. قصه ها هم پریدند روی باران و آمدند پایین. کتاب، یک ورق دیگر خورد. دوباره نوشت، یک دفعه اتوبوس قصه، از راه رسید. قصه ها پریدند توی اتوبوس و راه افتادند. اتوبوس قصه، ورق ورق رفت تا به یک سربالایی رسید. از سربالایی گذشت و به سر پایینی رسید. از یک خیابان بزرگ هم رد شد، تا به چراغ قرمز رسید. قصه ها گفتند: « این جا آخر خط است. پیاده شویم. » اتوبوس قصه گفت: « نه، نه، این جا چراغ قرمز است که من ایستاده ام. هنوز چند ورق دیگر مانده است. » چراغ سبز شد و اتوبوس قصه دوباره به راه افتاد. قصه ها گُل می گفتند و گُل می شنیدند. اتوبوس از پُل گذشت. از کنار جنگل هم گذشت. چند تا حیوان و پرنده هم از توی جنگل پریدند توی قصه ها. اتوبوس باز هم رفت، تا رسید به آخر کتاب. قصه ها پیاده شدند. کنار اتوبوس مداد بود. خودکار بود. قلم بود. جوهر بود. کتاب و دفتر هم بود. آن ها بالا پریدند و پایین پریدند و هورا کشیدند. کتاب ورق آخر را هم زد، بعد گفت: « این هم قصه ی ناتمام. حالا خسته ام باید بخوابم. » و گرفت گوشه ی میز مطالعه، خوابید. صبح که شد، کتاب بسته شده بود. رویش نوشته شده بود، بالا رفتیم ماست بود، پایین آمدیم دوغ بود، قصه ی ما همین بود. و این جوری شد که کتاب پیر، چمدانش را بست. او در کتابخانه قسمت کتاب های ماندگار ماند و تاریخی شد داستان کتاب و کتابخوانی @naghashi_ghese