#نماز_جمعه_شهرستان_فومن
#خطبه_دوم
✅یکی از برکات #نظام_ولایت_فقیه و #جمهوری_اسلامی_ایران این است که اکثریت قریب به اتفاق #مسئولین از اقشار متوسط و مستضعف جامعه هستند.
🔻نماینده ولی فقیه، استاندار، امامان جمعه، فرمانداران، نماینده های مردم در مجلس، شهرداران، روسای ادارات و... اکثریت روستازاده و افرادی که سختی ها را چشیده اند.
این گوی و این میدان، بیاییم و بیایید برای این #بهترین_مردم #بهترین_خدمت را تقدیم کنیم.
💢قبل از انقلاب #شاه میمُرد پسرش جایش می نشست، خان میمُرد پسرش جایش می نشست. چرا ؟؟؟؟ !!!! چون از خون او بود، حالا کمالات و لیاقت و شانیّت دارد یا خیر؟؟ ملاک و مهّم نبود، همانگونه که امروز هم شاهد هستیم در کشورهای پادشاهی مثل انگلیس #ملکه میمیرد پسرش یک شبه شاه می شود، اما در #جمهوری_اسلامی_ابران انتخاب مسئولین به مردم سپرده شده است.
پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمین محمدامین نقدی
💠 @NAGHDI_ir
💠 @NAGHDI_ir
◾◾◾
سالروز #کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ شمسی؛
#خیانت_آمریکا به مرحوم مصدق و #خیانت_شاه به ملّت و استقلال ایران
هزینهی #اعتماد_به_استکبار :
#مصدق سقوط کرد
#قذافی کشته شد
#عبدالله صالح کشته شد
#شاهِ پدر اخراج شد
#شاهِ پسر فرار کرد
#صدام اعدام شد
#حُسنی مبارک کشته شد
و...
❎#کودتای_سیاه
پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمین محمدامین نقدی
💠 @NAGHDI_ir
💠 @NAGHDI_ir
❄❄
#نماز_جمعه
#خطبه_اول
در زیر سایه #ولایت_الهی عزت دینی و کرامت انسانی حاصل میشود، به عنوان نمونه #شهید شیخ فضلالله نوری در مقابل پیشنهادی که خواستند به سفارتی #پناهنده شود تا جانش در امان باشد، پرچم خارجیای که برایش فرستاده بودند را نشان داد و گفت: این را فرستادهاند که من بالای خانهام بزنم و در امان باشم. اما رواست من پس از ۷۰ سال که محاسنم را برای اسلام سفید کردهام حالا بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟ هرگز !!
اما اگر کسی زیر سایه #ولایت_طاغوت باشد در دنیا و آخرت ذلیل خواهد شد؛ اردشیر زاهدی میگفت من یک جمله #شاه را هرگز از یاد نمیبرم. بعد از فرار شاه از ایران آمریکاییها به بهانههای مختلف میکوشیدند تا از ورود وی به #آمریکا جلوگیری کنند اظهار داشت: #ای_کاش هرگز به دنیا نیامده بودم! اکنون متوجه شدهام که آمریکاییها #نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمیدهد در بیمارستانهای آن کشور بستری شوم...»”
منبع: کتاب «۲۵ سال در کنار پادشاه»
🔗در پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمین محمدامین نقدی #عضو_شوید.👇
💠 @NAGHDI_ir
💠 @NAGHDI_ir
🔴گوشه ای از #عبرت_تاریخ
🔹#جنایات_وحشیانه افسران #شاه بر ضد #مردم_لرستان شاید در تاریخ بشریت بیسابقه .باشد.
ویلیام.او داگلاس آمریکایی از زبان یک پیرمرد لرستانی مینویسد:
...سرهنگ چندین نفر از جوانان ما را که اسیر کرده بود جمع کرد و بلافاصله دستور داد با زغال آتش روشن کنند من فوراً متوجه شدم در حال تدارک چه جنایت فجیعی است.
او دستور داد یک طاوه آهنی بزرگ آماده کنند و طاوه را روی آتش بگذارند تا خوب تفته و قرمز رنگ بشود.
آنگاه دستور داد یکی از جوانان لُر را بیاورند دو نفر سرباز دستهای جوان را محکم گرفتند و سومی هم با یک شمشیر تیز در عقب او ایستاد؛
سپس با اشاره، سرهنگ سرباز جلاد با شمشیر سر جوان را قطع کرد؛ هنگامی که سر از بدن جدا شد و به کناری افتاد؛ سرهنگ فریاد کشید، بدو بدو و همزمان یکی از افراد #طاوه_سرخ شده را روی گردن بریده چسباند. جسد بی سر از جا بلند شد و یکی دو قدم دوید و بعد افتاد.
🔹سرهنگ مثل اینکه از این عمل شنیع خود رضایت حاصل نکرده باشد فریاد کشید آن جوان بلند قد را بیاورید؛ فکر میکنم که او بهتر از اینها بدود.
خلاصه آن بیچاره را هم آوردند و این بار با دقت بیشتری سر او را بریدند و طاوه آهنی را روی گردن بریده محکوم قرار دادند، به طوری که این بار جسد بی سر توانست یکی دو قدم بیشتر بدود.
خلاصه این عمل سبُعانه ادامه پیدا کرد تا اینکه یکبار سرهنگ خودش شخصاً در این عمل شرکت کرد و اینبار خود مسئولیت گذاشتن طاوه آهنی تفته را روی گردن محکوم قبول نمود؛ ولی چون او به موقع نتوانست طاوه را روی گردن بریده قرار دهد لذا وقتی جلاد سر محکوم را از تن جدا کرد خون از گردن محکوم در حدود یک متر فواره زد و سر و روی او و همه اطرافیان را خونی کرد.
پس از این که چند نفری از جوانان با این وضع فجیع کشته شدند.
فکر تازهای در مغز دیوانه سرهنگ خطور کرد تا بر سر بی سر شرطبندی کنند و بر سر تعداد قدمهایی که اجساد میتوانند بدوند برد و باخت راه بیندازند.
🔹خلاصه این جنایت بارها و بارها تکرار شد تا آنجا که بالاخره اجساد و سرهای همه محکومین هر کدام یک طرف روی زمین تلنبار شد.
گفتنی است که هر بار که این عمل وحشیانه انجام میشد خود سرهنگ و افسران و درجهداران و سایر افراد مثل تماشاچیان مسابقه فوتبال با دست زدن و هورا کشیدن و #هلهله دوندگان بی سر را تشویق میکردند که قبل از افتادن هرچه بیشتر بدوند. پیرمرد که از فرط خشم و غضب صورتش به زردی گراییده بود مکثی کرد و من از این فرصت استفاده کردم و پرسیدم خب بالاخره در این مسابقه دو اجساد برنده چه کسی بود؟
او چند دقیقهای سکوت کرد. سپس گفت: سرهنگ در اغلب شرطبندیها برنده شد.
فکر میکنم او فقط در یکی از شرطبندیها که جسد توانست پانزده قدم بدود هزار ریال برنده شد.
📚سرزمین شگفتانگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی، ویلیام.او داگلاس، ص175
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c