📼 #روایت_تماس
دلگرمی
از تماس گرفتن ترس داشتم ولی از اون طرف هم از اینکه برای فلسطین کاری نمیکنم از خودم ناراحت بودم😔
پوستر قرار جمعی پویش رو که دیدم دلم رو زدم به دریا و گفتم *به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل،*
حالا یه تماس بگیرم از اون طرف تلفن نمی خورنم که!
گوشی رو یکی از همشهریهای خودم، یه خانم معلم شیرازی جواب داد😍
بعد از معرفی و احوالپرسی بهشون از دلیل تماس گرفتنم گفتم و از حالی که داشتم، ایشون هم همراهی کردن و گفتن از اینکه هر روز تصاویر بچههای فلسطینی و خونههای خراب شده لبنانی رو میبینم دلم به درد مییاد و آتیش میگیره🥺
هفته قبل طلاهایی که با حقوقهاشون خریده بودن و پس انداز کرده بودن رو برای کمک به جبهه مقاومت اهدا کردن اما بازهم از اینکه نمیتونن کاری کنن که این جنگ تموم بشه و جلو کشتار مردم بیگناه گرفته بشه عذاب وجدان دارن.
از عملیاتهای وعده صادق 1و2 احساس غرور می کردن و خاطرات شادی مردم بعد از عملیاتها رو یادآوری کردن و گفتن مردم ایران همه ته دلشون از این اتفاق احساس غرور دارن، حتی اونهایی که در ظاهر مخالفن🥹
بهشون دلگرمی دادم و ازشون خواهش کردم برای کمک بیشتر به جبهه، از بقیه افراد هم دعوت کنن که اونها هم به اندازه وسعشون کمک کنن.
راستش رو بخواید بعد از اینکه مکالمه تموم شد بیشتر از اینکه من به ایشون دلگرمی بدم، من بودم که از صحبت با ایشون احساس دلگرمی و غرور میکردم و انگیزهای شد برای اینکه شمارههای بعدی رو هم بگیرم و با بقیه مردم هم صحبت کنم.
〰〰〰〰〰〰
🌐 ble.ir/naghshema_bot
🆔 @naghshe_ma