#باقر
امشب شب شهادت مظلوم باقر است
او پنجمین امام شیعه و از آل طاهر است
گر خوب بنگری به شکافنده علوم
او بر قتال کرب و بلا نیز ناظر است
او زاده علی پسر شاه کربلاست
او کودکی اسیر به چنگال کافر است
او دیده تازیانه دشمن به عمه ها
او راس جدّ بدید که در خون شناور است
او شاهد است و دیده که باباش به بند بود
در مجلس یزید پلید او دلاور است
او کودکی سه ساله به سن رقیه بود
آنجا که عمّه زرد و چو گلبرگ پرپر است
امشب ببست بار سفر باقر العلوم
او کشته هشام ستمکار جابر است
می خواهم از خدا که شوم من غلام او
هر آنکه گشت نوکر ایشان چه فاخر است
🎶دلسوخته
•┈•❀@nahayate_arezoha2❀•┈•
تولد آقا جان امام علی النقی (ع)
فلک بار دگر دُردانه آورده
براین عالم دُری شاهانه آورده
به دامان سمانه نور تابان است
ز دامانش گُلی در خانه آورده
مُنوّر از وجودش خانه عصمت
جواد امشب گُلی فرزانه آورده
بود نامش علی چون جدّ مظلومش
زمانه بولحسن رندانه آورده
الهی من شوم پروانه بر قبرش
دو گُل رَبْ در حَرم جانانه آورده
دلسوخته؛ ذی الحجه۱۴۰۲
@nahayate_arezoha2
شاه ولایت
امیرالمومنین حیدر،که او داماد پیغمبر
مثال شیر در لشکر،فرود آرد در خیبر
نشاند مشرکین برجا،زند کوس ان الحق را
که من شیر خدا هستم،نه در اینجا و در هرجا
ولی در خرقه حاکم،شوم من چون ابولقاسم
زهی مردم نفهمیدند،حق با اوست نه با ظالم
به روز دفن پیغمبر،نمودند غصب حقش را
بیا زهرا ببین مولا چه تنها گشته در اینجا
ولی مولا به شب هنگام،با زهرا و فرزندان
نمود اتمام حجت بر تمام قوم و بر یاران
نمودند عهد با مولا،در آن شب شاهدش زهرا
ولی فردا نیامد از چهل جز چار بر آقا
خلیفه از پی آقا،فرستد چند بی پروا
زنند آتش در بیت انیس و همدم مولا
نکرده شرم آن ظالم ز روی خانه طاها
چرا که پشت در زهرا،نشسته مضطر و تنها
به مسجد می برند او را،به گردن ریسمان دارد
برای حفظ دین حق،عجب صبری نهان دارد
به پای منبر ظالم،به زیر تیغه شمشیر
نکرد بیعت به باب دل،علی آن مرد با تدبیر
ولیکن رفت در منزل،ولی دارد غمی آقا
برای رفع غم مولا،نوسید مصحفی یکجا
به شبها می رود مولا،به سوی چاه در صحرا
زند ناله سرش در چاه،چرا که هست او تنها
ز سوی روم و ایران گاه گاهی قاصدی آید
ولی باید علی باشد که پاسخ را بفرماید
ابوسفیان بد کینه شبی آمد سوی مولا
بیا بیعت نما حیدر،کنم غوغا کنون اینجا
ولی مولا نماید حیله آن مرد را خنثی
برو ای پیرمرد اکنون نباشد موقع بلوا
دو سال از رحلت ختم رسول آخرین بگذشت
در آن اوضاع ، ثانی جایگاه اولی بنشست
به زیر پا نهاد او چند از احکام پیغمبر
نگوئید جمله "حی علی خیرالعمل" دیگر
برای حل هر مشکل روند سوی علی مردم
چرا جز او نمی باشد چنین قاضی در آن هنگام
عمر گوید به مردم گر نباشد شوهر زهرا
شوم اندر قضاوت بین مردم حاکمی رسوا
بگوید عایشه مردم که حیدر بهترین باشد
اگر شک کرد انسانی بدان او بدترین باشد
بکرده نقل سلمان از نبی یا کز رسول حق
که باشد صاحب سرم در این دنیا علی الحق
ابوذر از برای حیرت مردم چنین گوید
اگر امر ولایت بر در بیت علی باشد
اگر حق تقدم در ولایت جای خود گیرد
خدا از هر طرف نعمت برای مردمان ریزد
ولی افسوس و صد افسوس مولا رنجها برده
به خانه بیست و پنج سال است که تنها غصه می خورده
ز بعد کشتن عثمان،روند سوی علی مردم
بیا حیدر نما بیعت،که کرده اشتباه این قوم
بگفتا شیر حق مردم که من شیر خدا هستم
به راه و رسم شیخین هیچگونه دل نمی بندم
بود قرآن و پیغمبر مثال روشن را هم
بجز آن دو دگر از هیچ کس پندی نمی خواهم
ولی افراد دنیا دوست،ز عثمان می خورند افسوس
که او اموال بیت المال را می کرد منحوس
به نزدیکان و فامیل هر چه کردند خواهشش می داد
یکی در هم،یکی را او هزاران در همش می داد
ولی مولا نماید شمع بیت المال را خاموش
عقیلش را ز غالی تا بیاید بر سر او هوش
ولی افسوس یاران قدر مولا را ندانستند
سوار بر اشترو بر جنگ با آقا کمر بستند
ز بعد فتنه آنها بشد جنگی دگر بر پا
ولی این دفعه نادانان همه باشند ز شامیها
بکرده جنگ با آنها علی یکسال بی پروا
به هنگام ظفر شیطان،بکرده خدعه با آنها
بگفت با لشکر شامی،کنید بر نیزه قرآن را
که یاران علی باور نمایند خدعه هامان را
به هرصورت بشد نیرنگ او،کاری که او می خواست
ابوموسی بشد مغلوب ،چرا که پیری بی تقواست
همانانی که بر مولا چنین ظلم و ستم کردند
خوارج گشتن و بر مرتضی جنگی عَلَم کردند
ولی در جنگ با شیر خدا مغلوب گردیدند
برای کشتنش شمشیر زهرآگین بسائیدند
سحرگاهان به مسجد شد برای کشتن آقا
که او فرزند مُلجم باشد و اشقی ترین اعدا
به نامردی بزد شمشیر زهرآگین سر مولا
بگفت"فزت و برب الکعبه"از دل آن زمان آقا
شود صد جان مثل من فدایت ای شه عالم
بفرمودی حسن جان مهربان باش بر سگ ملجم
اگر عمرم به دنیا باشد و ماندم در این دنیا
ببخشم ضارب خود را اگر چه باشد او اعدا
ولی چون روحم از جسم برون شد ساعتی دیگر
فقط یک ضربه کافی باشد و نه ضربتی دیگر
علی جان،امت شیعه بگردیدند بی سرور
بدا بر حال مسکینان که گردیدند بی یاور
ببین اطفال بی بابا زهر سو شیر آوردند
یتیمان بر در بیتت برایت ضبحه ها کردند
چو می دانند آنها بار دیگر بی پدر گشتند
تو بودی بهترین حامی،دگر بی بال و پر گشتند
علی سوی خدا رفت و عدالت رخت را بربست
چه زیبا شال تقوا را علی دور کمر می بست
عدالت با علی مفهوم عدل و دادها دارد
عدالت بی علی بوئی تعفن وار می آرد
بیا بنگر دگر اکنون که طلقا زاده شد حاکم
دگر مردم نخواهند دید عدالت نزد این ظالم
خداوندا به حق مرتضی داماد پیغمبر
رسان فرزند بر حقش عدالت گستر برتر
خداوندا تورا سوگند بحق فرق بشکسته
نما افزون غضب بر ابن ملجم و معاویه
الهی جان مولا کن نظر با لطف بر شیعه
بیاید صاحب ما سوی مکه ظهر آدینه
بگیرد انتقام خون پاک خاندانش را
کند مستضعفان را حاکمانی بهر این دنیا
خداوندا بکن لطفی غلام مصطفی باشیم
به دنیا و به عقبی نوکری بر مرتضی باشیم
الهی روزی ما کن شهادت در ره خود را
کنیم صد جان ناقابل،فدای عترت طاها
دلسوخته
ولادت امام کاظم
غُنچه ای خوشبو ز گُلزاری مُطهّر آمده
هفتمین نور وَلا از آل کُوثر آمده
چشم شیعه روشن از این غُنچه از باغ نَبی
در عبادت بر زمین سجّاد دیگر آمده
باب خورشید خراسان باب ماه است او به قُم
باب انجمهای خُوش عِطر و منوّر آمده
کَظمِ غیظ او زَبان زَد در جهان است بین ناس
گوئیا در عالم اِمکان پِیمبر آمده
باب حاجات است این گُل چون عَمو
مُژده مُژده شیعیان مُوسی ابن جعفر آمده
ماه حجّ و هم ولایت پر ز شادی و شَعف
عیدی ما تا ببینیم ماه انور آمده
دلسوخته؛ تیرماه۱۴۰۲
@nahayate_arezoha2
شام میلاد هفتمین نور است
در سما عیش عرشیان جور است
دل شیعه پر از شعف گشته
ماه شادی است، غم ز دل دور است
دلسوخته: تیرماه ۱۴۰۲
@nahayate_arezoha2
امام کاظم
یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر
ای نور علی دوگیتی ای فرزند کوثر
شیعه را امیدی ای طبیب جانها
هم عابد هم زاهد تو سجاد دیگر
در زندان هارون، چه زجری کشیدی
تا اینکه چو گُلی گردیدی تو پَرپَر
پس از آن تشیع و هم خاکت سپردند
قتلگه حسین جان تنش گشته بی سَر
غربت جان سپردن جان سوزاست و جان کاه
ای وای از حسین و تن چاک اکبر
شیعه گشته مضطر خاکش گشته بر سَر
شد حسین زهرا هم بی یار و یاور
حاجاتم روا کن دردامو دوا کن
هستی مشکل گشا چون عباس و اصغر
دلسوخته: ۱۴۰۲
@nahayate_arezoha2
محرم آمد
محرم آمده و شور حسینی گشته بر پا
دوباره بیرق و خیمه به پا گردیده هر جا
محرم آمد و زانوی غم در بر گرفتیم
دوباره جمع به زیر خیمه ها عشاق زهرا
محرم آمد و دلدادگان حضرت دوست
دوباره یا لثارات الحسین و وای سقا
محرم آمد و یاد حسین و خنجر و نی
دوباره اشکها کرده روان در داغ مولا
محرم آمد و سرهای خوبان بر سر نی
دوباره داد مظلومیتی کرده هویدا
محرم آمد و بغضی گلو را می فشارد
دوباره یاد اصغر باز بر دستان بابا
محرم آمدو زینب ببین گشته هراسان
دوباره ناله ی طفلی غمین آن سوی صحرا
محرم آمد و در بین گلها بوده حیران
دوباره نازدانه در میان باغ گلها
محرم آمد و زنجیر و غل با تازیانه
دوباره خون سرازیر از گلو و دست و پاها
محرم آمد و دستان عدوان در اسیری
دوباره می نوازد گوش طفلی بی محابا
محرم آمد و ای وای و صد فریاد از شام
دوباره خیزران و تشت و آن لبهای زیبا
دلسوخته:
محرم۱۴۰۱
@nahayate_arezoha2
ای وای مولامان حسین ای وای مولا
پر بوده از خارمغیلان دشت و صحرا
در بین آنها عطر گلهایی هویدا
ما بین گلها غنچه هایی نو رسیده
خوشبو تر از هر نوع گلی در بین گلها
البته بی طاقت ز بی مهری بگشتند
آنگه که شد قطع آب هم از سوی اعدا
زیبا و خوشبو لاله هایی مست و عاشق
پروانه وار بر گرد شمعی بی مهابا
همچون ستاره می درخشیدند و پر نور
تا جان دهند از بهر ماهی بس دلارا
یک یک میان دشت پرپر گشته گفتند
صدها هزاران جان چو ما هدیه به مولا
تا میزبان شد این زمین از بهر خورشید
آنگه که شد راسی جدا از آل طاها
طوفان به پا غمگین سما از این جنایت
جن و ملک خون گریه کرده بهر آقا
ای کاش خرگاه حسین آتش نمی دید
یا دامنی سوزان نمی دیدیم آنجا
زینب میان گل و گلبرگ است حیران
گل غرق خون راسش به نیزه رفت بالا
گلبرگها عطشان و نالان بین آتش
هر یک سوال و جمله می خواهند بابا
اما جواب هر کدام است تازیانه
یا رویشان نیلی ز سیلی هاست پیدا
اما چو خورشید از عزاخانه درآمد
گرد اسیری هم نشست بر جسم آنها
بر ناقه هایی لخت در بین بیابان
تا کوفه و شام بلا و رقص زنها
تا مجلس می، راس در تشتی طلایی
تا چوب شد مهمان لبهای گل ما
تا آنکه شد مهمان دختر در خرابه
همراه شد آن نازدانه رفت عقبی
اما بسوز و هم بنال ای نی در این غم
از داغ بانویی که برگشت است اما
مویش سپید و قد خمیده بی برادر
آمد مدینه شوی او نشناخت او را
رفت بر سر قبر نبی و شکوها کرد
از ظلم و جور مردمان پست دنیا
گفت از سران بر نی و زجر اسیری
از مجلس می تشت و از اعمال و فیها
حا آنکه بگذشته هزار و خرده ای سال
خون حسین جوشان و رخشان است هرجا
تا آنکه آید منتقم از پشت پرده
معنا بگیرد یا لثارات الحسین ها
دلسوخته؛ محرم ۱۴۰۲
@nahayate_arezoha2
حسین حسین گل زهرا حسین
ای آسمان خون گریه کن، که مُحرم آمد
خون گریه کن که ماتَم، ابن خاتَم آمد
دوباره نوحه و عزا، همه جا به پا شد
ز ظلم ابنُ طُلَقا، که به کربلا شد
از عَطش آل عبا، خون ز دیده بارید
از غم اصغر به خدا، صبح و شب بنالید
ز قامت اکبر او، که شده چاکِ چاکْ
شبیه پیغمبر و بود، زعَدو چه بی باک
به تیغ و شمشیر عدو، اکبرش کُشته شد
بر سر و سینه ها زنید، بدنش مُصله شد
ساقی عطشان حَرم، غرق خون فِتاده
به چشم نافظش عدو، تیر خود نَهاده
ز پیکر رشید او، بازوان جُدا شد
خاک عزا به سر کنید، ماتمی به پا شد
به قلگه تَن حسین، بی سَر است و عُریان
بر سر نی سر حسین، خوانده خطّ قران
بُریده انگشت حسین، بُرده انگشترش
شیعه کند خاک عزا، بعد او بر سَرش
آتش کین به خیمه ها، کرده غارت چرا؟
عَدو ز کینه از علی، کرده این ماجرا
دخترکان اهلبیت، رُخشان نیلی است
به روی هر گُل حَرم، جای یک سیلی است
زِ آتش خیمه نگر، دامنی سوخته
پای پرهنه تیغ خار، پای او دوخته
زینب زار و مضطرب، چه کند زاین میان
زِ داغ نور دیدگان، شُده اندر فغان
ارض و سما ز کربلا، غرق ماتم و غَم
جن و ملک ز داغ گُل، شُده غرق ماتم
دلسوخته؛ محرم ۱۴۰۲
@nahayate_arezoha2
میلاد ختم المرسلین
آفتابی در میان آسمانهای حجاز
در میان ظلمت و تاریکی و سوز و گداز
بانگ« الله ُصَمد» بعداز بزرگی خدا
در مناره می نوازد پای گوش اشقیا
«لا الله» جمله ای زیباست در بین بتان
خالق دنیاست «هو» جز او نباشد در جهان
روشنی بخشید، ظلمت گشت عین روشنی
قلبهای سخت و تیره موم در دستی جلی
راستگویی و مروت درسهای رهنما
خُلق نیکو تک دلیل خَلق این عبد خدا
گرچه طوفانهای سختی پشت سر بگذاشت او
گرچه در نامردمی ها حامی او بود« هو»
لیک این قبله نما ره داد در عالم نشان
تک مسیری تا خدا بسیار زیبا و عیان
تا که پا بگذاشت در دنیا به همراهش صفا
برکتی در قوم دایه برکتی بی منتها
جمله بتهای جهانی نقش بسته بر زمین
کاخ کسری لرزه ای و ساکنانش هم حزین
چارده تا کنگره از آن در آن شب ریخته
«ساوه» آبش خشک، گویا که اَلَک آویخته
جای آن پر آب گردیده «سماوه»، گشته رود
گشت خاموش، آتش آتشکده رنگش کبود
طاق کسری هم دوتا شد با شکاف در میان
نوری آمد از حجاز و شد در این عالم عیان
تختهای پادشاهان سرنگون و زیر و رو
لال گردیده سوارانش همه بی آبرو
کاهنان جمعیتی جاندار و هم انسان نما
ساحران هم سحرشان شد باطل از این ماجرا
آمنه فرمود طفلم سجده کرد معبود را
نوری از او ساتع و دیدم به چشمم این ندا
بهترین مخلوق آمد از وجودت در جهان
نام او باشد «محمّد» خاتم پیغمبران
پای شیطان کنده شد از آسمان هفتمین
خَلق «عیسی» راند او را تا سماء چارمین
منع شد از آسمانها پای ابلیس پلید
چونکه پای «احمد مرسل» زمین آنشب رسید
حال ما جمع مسلمان و صراط مستقیم
پیروان دین« احمد»، ساکن دار عقیم
عهد می بندیم با خون تا بمانیم استوار
سقلهای اکبر و اصغر نماد اقتدار
پای حفظ آن دو می مانیم شاهد هم خدا
همچو ناموسی کنیم ما حفظشان در این سرا
تا شود خشنود جان عالم امکان ز ما
جان عالم« احمدست» بگذاشت در عالم چو پا
روشن از ایشان تمام هستی و کل حیات
شادی پیغمبر و صادق جمیعأ صلوات
دلسوخته؛ ربیع ۱۴٠۲
@nahayate_arezoha2
زینب(سلام الله علیه)
کوه پُر صبر و صلابت دُختِ دُختِ مصطفی
خواهر شیران غیرت دخت ناب مرتضی
مادری پُر غصه و غم غیرتش حیدرنما
یاور دین و ولایت راوی دشت بلا
در کنار رأس بی تن در میان دشتها
داغ پر سوز برادر غصه آن طفلها
شاهد شبهای کوفه شاهد شبهای شام
دیدن جُرم و جنایت بر خیام انبیا
جرأتش زهرای اطهر در مصاف کوفیان
خطبه می خواند چه زیبا هست بی باک و رسا
لیک می گوید ندیدم جز قشنگی زآن میان
در جواب او که گوید کُشت اقوامت خدا
حفظ فرمود جان مولایش امام السّاجدین
بازگردانیده قمریها به دشت نینوا
روی ایوب نبی از صبر زینب شد سفید
کرد پَرپَر نیمه روزی قوم او را اشقیا
بارک الله بر چُنین صبر و شجاعت زینبا
اُسوه صبر و شجاعت اُسوه حجب و حیا
دلسوخته؛ آبان۱۴٠۲
@nahayate_arezoha2
ولادت امام باقر(ع)
ماه رویی هاشمی که مفتخر کرده زمین
اولین روز رجب سجاد دارد یک نگین
نسل پاک اوست تنها هر دو سو از فاطمه
مفتخر دنیاست از این شاهزاد بی قرین
افتخار چشم جابر دیدن این دُرگوهر
افتخار شیعه باشد او امام پنجمین
درک کرده کربلا و در رکاب جدّ خویش
خردسالی در بغل تا آنکه باشد پشت زین
باقر است و می شکافد هسته علم جهان
قدر گوهر کی شناسند جاهلین و اهل کین
با همه نامردمی ها روشن از نورش جهان
کاش آید با دعایش مصلح و موعود دین
رخت بندد شب به نور ماه ناب هاشمی
وعده حقی محقق گردد و بینیم این
دلسوخته؛ اول رجب المرجب۱۴٠۲
@nahayate_arezoha2
#دو_بیتی
هرکه را در دل بود عشق علی او پادشاست
در جهان تنها علی با اذن حق مشکل گشاست
ماه ناب هاشمی دردانه مولا علی است
این طبیب دردها بر درد بی درمان دواست
سراینده:محسن بیگی آبان1397
•┈•❀@nahayate_arezoha2 ❀•┈•
در سوگ باب الحوائج
آسمان را گریه باید بر اسیری مستمر
چون کبوتر خسته دل کنج قفس بی بال و پر
سالها بالش شکسته جایگاهش قعر چاه
روز و شب صوم و نماز و داغ دل هجر پسر
جسم نه چون چوب خشکی در عبا پیچیده بود
حضرت موسی ابن جعفر زاده ی خیر البشر
کُند و زندان و یهودی زاده زندان بان او
سعی هارون لعین و حیله هایش بی ثمر
آه «خلصنا» به لبهای قشنگش نقش بست
یاربا باب الحوائج عقده وا کرده دگر
جسم نازش در غریبی بر زمین همچون حسین
نه به تابوت و به تخته می برند خاکم به سر
با نشان مادرش زهرا که نیلی روی بود
پَر گشود از قعر چاه و آسمان شد پُر گُهر
تسلیت بر حضرت سلطان علی موسی الرضا
در فراق و داغ جانسوز و غم انگیز پدر
سوخته دلسوخته در لابه لای این غزل
ای خدا بر ناله های کاظمت بنما نظر
دلسوخته؛ رجب ۱۴٠۲
@nahayate_arezoha2
شعبان المعظم۱۴٠۲
نسیمی خوش ز شعبان و ز نور (هل اتی) آمد
گل و بلبل شده ایام، بزمی با صفا آمد
معطر روز و شبهایش ز گلهایی بسی زیبا
منوّر گشته ایامش که( مصباح الهدی) آمد
یقین چشم علی و فاطمه روشن از این مولود
دو چشم شیعه روشن شافع روز جزا آمد
چه نورانی است بیت النور از این انوار نورانی
ادب بنگر پس از مولا مه کرب و بلا آمد
زبان الکن بود از وصف این ماه بنی هاشم
به بازو و شجاعت حیدری در این سرا آمد
پس از ثارالله و ماه بنی هاشم نگر دیگر
ز ره زین العباد و زینت اهل ولا آمد
به شعبان سومین مولود و چارم رهنمای حق
یقینأ او به پرچم داری خون خدا آمد
علی بعد از علی، دُر بعد دُر در خانه مولا
شبیه خاتم پیغمبران در بین ما آمد
هر آنکس چشم بگشاید محمّد را در او بیند
علیِ اکبر لیلا شبیه مصطفی آمد
به نیمه چون رسد شعبان دو مه جلوه گر و زیبا
قمر در آسمان و آن دگر در سامرا آمد
جهانی منتظِر تا منتظَر رویت کند نورش
خوشا چشمی که بیند بعد تاریکی جلا آمد
چه ماهی( کُلّهُم نُورٌ عَلّی الَنّور) است بر شیعه
الهی چشم بگشاییم و بینیم ره نما آمد
الهی چشم این دلسوخته روشن ز نورش کن
بده عیدی گل نرجس، که از پشت خفا آمد
دلسوخته؛ شعبان۱۴٠۲
@nahayate_arezoha2
بر چهره ی بی مثال مهدی صلوات
بر تک گل پر ز عطر هستی صلوات
گر هست تمام این جهان چون کشتی
بر رهبر و ناخدای کشتی صلوات
"دلسوخته"
@nahayate_arezoha2
میان ماه روزه ماه رو و مه جبینی آمده دنیا
گُلی زیبا ز جنّت گشته تک دردانه ی طاها
پسر آورده زهرا چشم پیغمبر بود روشن
از این مولود، تَبریک و مبارک باد بر مولا
چه مه رویی، بسی لاله چه زیبا سر فرود آرد
گرفتند واژگون شهرت، میان دشت و هم صحرا
کریم است و کراماتش میان شهر مشهور است
نگاه چشمها بر دست پُر مهرش کند غوغا
عجب شه زاده و شاهی، چه بذل و بخششی دارد
همه شاهان به درگاهش گدایانند بی پروا
چه خُلقی در جواب فُحش، شامی را کند اطعام
مگر نه نصف اموالش دهد بر مردمان یکجا
کرامت همچوباران می طراود از وجود او
خدایا می شود ایشان نگاهی هم کند بر ما
خدایا می شود روزی بقیع را گنبدی باشد
به زیر سقف آن گنبد بگردیم زائر آقا
دل دلسوخته یا رب امید وافری دارد
که گردد مجتبی در روز محشر ضامنش آنجا
دلسوخته؛ رمضان۱۴٠۳
@nahayate_arezoha2
هر کجا قرآن به سر بگذاشتی یادم نما
وقت الغوثت گنهکاران نما هر دم دعا
کنج قلب و روی لبها یا غیاث المستغیث
با زبانت کن دعا بر این غلام بی نوا
دلسوخته؛ رمضان۱۴٠۳
@nahayate_arezoha2
شهادت امام جعفر صادق(ع)
نسیمی غم بیاورده ز شهر حیدر و کوثر
غمی جانسوز و جانفرسا غمی سنگین بر این باور
که ظلم ظالمان و جانیان پایان نمی گیرد
همی تکرار و هم تکرار با قربانی ای دیگر
غم شوال جانسوز و همی در شهر پیغمبر
غم پیری است فرزانه به نام حضرت جعفر
چه تکراری چو مادر آتشی می سوخت بیتش را
به گردن ریسمان و می برندش هچنان حیدر
شبانگاهان که ظالم تیغ بر رویش کشید آنجا
غضب دید از دو چشمان غضب آلود پیغمبر
ولی ای کاش در کرب و بلا هم اینچنین می شد
ومی ترسید آن شمر لعین از حضرت مادر
شنیدم قتلگه قاتل شنیده ناله ای سوزان
که «وا اماه» می گفت و نگه بر خنجر و حنجر
مدینه جسم مولا زیر گل بین کفن اما
به صحرا جسم دیگر زیر سم و بوریا آخر
دلسوخته؛ ۱۴۰۳
@nahayate_arezoha2
شب رنگ خود سپرده به روزی پر از عزا
بین دو رود شد عطش و تشنگی به پا
گیرم یهود، یا که نصارا و ملحدند
در بین امّت نبوی تشنگی چرا
حال آنکه اوست زاده زهرا و هم علی
اولاد و نور چشم رسول است، هکذا
قمری میان یک قفسی مانده بی پناه
جمعی قلیل مانده به دورش پر از صفا
چون تک ستاره اکبر و، چون ماه هاشمی
یا چون حبیب و حرّ پشیمان از خطا
یا آن غلام، جون سیاهی که ماه بود
سر روی پای حضرت عشقش شود فدا
یک یک میان دشت، چو گلهای پَر پَرند
لب تشنه کامیِ همگیشان بود نما
آن سوی دشت، خولی و شمرند منتظر
خورشیدِ عالمی کند اِجلاس از سَما
تا حمله ور شوند به گلهای نَسترن
غارت شود خیام عزیزان مصطفی
سرها ی قدسیان همه بر نیزها ی دون
خورشید و ماه دورو برش هم ستارها
آتش به خیمگاه نبوّت دگر زنند
در بینشان خلیل کند عمه جان صدا
این رسم این جماعت بی شرم بوده است
درب سرای خانه زهرا و آن فضا
سیلی به روی، نیلی و غلها به دست و پا
در شام و کوفه سنگ به طفلان بی نوا
خورشید عالمین به تشتی و خیزران
میمون پرست مست، بکن از خدا حیا
این رسم روزگار بُود چون شبی سیه
تا منتقم کند چو مَهی رویت از خفا
عدل و عدالت علویمان به پا شود
خورشیدِ پشت ابر به مادر قسم بیا
دلسوخته؛ اول محرم ۱۴۰۳
@nahayate_arezoha2
در سوگ سلطان خراسان
گُلدَسته ای که وقت اذان عشق می دمد
در سُوگ آفتاب، دِلت می زند زمین
حتی کبوترانِ حَرم شال بَسته اند
بر گِرد گُنبد و همگی قلبشان حَزین
دیدم صدای ناله دَرهای قَهوه ای
با دودِ دستِ خادمِ دَر گفت اینچنین
آری بسوز دَر غَم سُلطان دِل رَئوف
حُرمت بدار اهل حَرم را تو بیش از این
حُرمت بدار زائر زاری که آمده
پابوس شاهِ خُفته دَر این مدفنِ غَمین
زیرا نگه نداشت به صحرای کربلا
کس حُرمتی برای حَرمهای مُرسلین
حُرمت که هیچ جامه و انگشتری نداشت
شاه زمین فتادهِ ی در خون زِ صَدر زِین
جانها فدای غُربتِ شاهَنشهی غَریب
سُلطان اَبَالحَسن زِ چِه رو هست اینچُنین
تَن ها که هیچ، جان به فِدایش کنیم ما
ایرانیان رضا به رضایِ تو نازنین
ایران فدای مُلک خُراسانت ای رضا
سلطان، تویی به حلقه ایرانمان نِگین
دلسوخته؛ ۱۴٠۲
@nahayate_arezoha2
روزگاری عاشقی در بین گرگانی اسیر
هوهوی زالو صفتها در بیابان بی نظیر
چون شغال و لاشخور بر کسب روزی آمدند
شاه را آورده اند کَفتارها از صدر زیر
شاه تشنه، کودکانش وا عطش بابا عطش
مَشکها خشکیده امّا بود سقایش دلیر
آب در مَشک و به سوی خیمه گه او با امید
تیغ بر بازو و مَشکش پاره از دنیاست سیر
آخر او تنها امید کودکان تَشنه بود
ساقی و سقا و در بین سپاهی او امیر
شاه دستش بر کمر می خواند آنجا« اِن کَثَر»
هم عَلمدار و برادر بود بر او هم وزیر
چون عَلم افتاد روبه ها شدند گرگان هار
آل پیغمبر به روی خاک و آنها بر حریر
رأس خورشید و مَه و نجم است بر نی ها عَیان
وای از این کوفیان، مردان فی الواقع صغیر
دست و پاهایی میان غُل و زنجیر عَدو
شرم بر آنان که گَشتند بعداز این ها سَر به زیر
عدّه ای زن از اسد شب بهر دفن جِسمها
جسمهای دفن گشته زیر خَرباری ز تیر
وای از وقت ورود کوفه این شهر بلا
رأسها بر نی، سر عباس چون ماه مُنیر
دخت حیدر حیدری می خواند آنجا خطبه ای
گفت این رنج و بلا در نزد ما باشد حقیر
بعد هم در مجلس شومی پُر از شرب شراب
باز کرد چشمان انسانهای پَست بی بصیر
آه و صد آه و فغان و شرم از آن شهر شام
شهر شومی که اهالیش همه در یک مسیر
پای کوبی کرد و می خواندند زینب خارجی
سنگ بر آل علی و شادمانیشان کثیر
این بلا ها و مصیبت بارالهی از کجاست
رأس آن باشد فراموشی اصحاب از «غدیر»
بعد از آن هم از« سقیفه» غصب جای مصطفی
آخرش جای کفن شد نور چشمش در حصیر
لعن و نفرین خدا بر ظالم و ظلم و ستم
از ازل تا صهیونیسم و قتل و کشتار اخیر
دلسوخته؛ محرم ۱۴٠۳
@nahayate_arezoha2
فاطمیه حزن و اندوه و غم و درد و فغان
فاطمیه غصب و مظلومیتش هر دم عیان
شیر در بند و گلی بی خوار پر پر پشت در
کاش آید منتقم گیرد تقاص از ظالمان