eitaa logo
ناهيدا
135 دنبال‌کننده
23 عکس
12 ویدیو
0 فایل
در اين کانال، از روشها مي‌گوييم: نگارش، ويرايش، مسأله‌يابي، منبع‌يابي، طرحنامه‌نويسي (پروپوزال)، چکيده‌نويسي، مقدمه‌نويسي، خلاصه‌نويسي، معرفي کتاب و مقاله، کليدهاي فهم متن عربي و ... ليلا صابري مدرس، پژوهشگر، ويراستار @nahida7070
مشاهده در ایتا
دانلود
هو الجمیل 💦یادی از سایه امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه، شاعر و پژوهشگر ایرانی در 6 اسفند 1306 در رشت زاده شد و در 19 مرداد 1401 در 94 سالگی پر کشید. پدرش «آقاخان ابتهاج» از پزشکان رشت و رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. امیر هوشنگ، تحصیلات ابتدایی را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران، نخستین اثرش را به نام «نخستین نغمه‌ها» به سال ۱۳۲۵ شمسی منتشر کرد. او از سال 1350 تا 1356 سرپرستی برنامه گل‌های رادیو را به عهده داشت. نیز وی، پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او را هنرمندانی مانند محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا کرده‌اند. تصنیف خاطره‌انگیز «تو ای پری کجایی؟» و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است. منزل شخصی سایه که خود آن را ساخته، در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده ‌است. دلیل این نام‌گذاری را وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه شمرده‌اند که سایه شعر معروف «ارغوان» را برای آن درخت سروده ‌است. سایه در ششمین جشنواره بین‌المللی «هنر برای صلح»، نشان عالی این جشنواره را از آن خود کرد. روحش شاد،‌ نامش خجسته،‌ یادش گرامی باد!🌷 🌾
معرفی کتاب
معرفی کتاب 📖 💠 بامداد خمار 💠 نویسنده: فتانه حاج سيد جوادي (پروين) شب شراب نيارزد به بامداد خمار سودابه دختر جوان تحصیل‌کرده و ثروتمندی است که می‌خواهد با مردی نامناسب با قشر خانوادگیش ازدواج کند. مادرش او را به پند گرفتن از محبوبه، عمه سودابه سفارش می‌کند. بامداد خمار داستان عبرت‌انگیز سیاه‌بختی محبوبه در زندگی با عشقش رحیم است که از همان برگ‌های نخست داستان آغاز می‌شود و همه کتاب را در بر می‌گیرد. ماجرا در روزهای نخست زمامداری رضاشاه روی می‌دهد، اما جز مواردی اندک، به جنبه‌های سیاسی و اجتماعی زمانه هیچ اشاره‌ای نمی‌شود. محبوبه، دختر بصیرالملک بافرهنگ و اشرافی، عاشق شاگرد نجاری می‌شود. خواستگارهایش را رد می‌کند و در برابر خانواده آن قدر مقاومت می‌نماید تا خانواده به ازدواج او رضایت می‌دهد. پدر محبوبه برای دخترش، خانه‌ای کوچک و برای دامادش، دکان می‌خرد، اما آنان را به حال خود رها می‌کند تا دخترک پانزده ساله با عشق خود، در خانواده‌ای که نمی‌شناسد، تنها زندگی نماید و از خودسری خود پند بگیرد. تنها دایه دختر اجازه دارد که ماهی یک بار سری به محبوبه بزند و مبلغی خرجی از سوی پدر به محبوبه برساند که همه خرج شراب‌خواری و زن‌بارگی رحیم می‌شود. رحیم تهیدست و از آن مهم‌تر بی‌فرهنگ، نه ‌تنها قدر این دختر بافرهنگ اشرافی را نمی‌داند، بلکه او را تحقیر می‌کند و حتی کتک می‌زند. مادر رحیم، اهریمن‌وار زندگی زناشویی آنان را به جهنمی راستین بدل می‌نماید. محبوبه پسری به دنیا می‌آورد، اما فرزند دومش را سقط می‌کند و ... پس از هفت سال از دست شوهر و مادرشوهرش می‌گریزد و دوباره به پدرش پناه می‌برد. از عشق به جز نفرت چیزی برجای نمانده‌ است. طلاق می‌گیرد و با پسرعمویش منصور که سال‌ها پیش خواستگارش بوده و حال همسر و فرزندانی دارد، ازدواج می‌کند و همسر دوم او می‌شود. محبوبه پس از ازدواج با منصور، به تدریج عاشقش می‌شود. وی هرچه معالجه می‌کند، باردار نمی‌شود و ... 💦نويسنده رمان، صحنه‌ها و گفت‌وگوها را بسيار واقعي و شيرين به قلم آورده است. دهه شصتي‌ها بامداد خمار را خوب مي‌شناسند. رمان پرفروش و عامه‌پسندي که به حق، قلم نويسنده‌اش را شايسته تقديري بيش از آثار پيشين وي کرد. 💦 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ بريده‌اي از کتاب بامداد خمار 📖 شب شش بود. ياد زايمان مادرم افتادم. چه جشني! آن بزن و بکوب ها، آن برو بياها! و من در اين جا سوت و کور افتاده بودم. فقط مادرشوهرم بود و رحيم هنوز نيامده بود. وقتي که آمد تقريبا از خود بي‌خود بود. از دستش عصباني بودم. گريه کرده بودم. بچه در کنارم به خواب رفته بود. مادرش در حياط ظرف مي‌شست. آماده بودم تا دعواي مفصلي با او بکنم. ولي وقتي چشمم به چهره برافروخته و چشمان شيرين او افتاد، فراموشم شد. عجيب بود که چگونه با شنيدن صداي پاي او تمام دلگيري‌ها، اندوه‌ها، غم‌ها و بدبختي‌هايم بخار مي‌شد. دود مي شد. واقعا او را مي‌خواستم. گفت: سلام خانم خانمها! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💠 ر. ک: بامداد خمار 📖
📝 هنر نویسندگی ✏️ نشانه‌گذاری 💦 جای نشانه جمله داخل گیومه، کجاست؟ 💧 فاطمه از راه رسید. از او پرسیدم: «آیا برای سفر آماده‌ای»؟ 💧 فاطمه از راه رسید. از او پرسیدم: «آیا برای سفر آماده‌ای؟» 💦 نشانه جمله داخل گیومه، در پایان جمله و داخل گیومه گذاشته می‌شود. 🌫