#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفدهم: «ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله»
🔻 رسول خدا در بستر بیماری آرمیده بودند همان بیماری که به ارتحال آن حضرت انجامید در آن روزها پیامبر به صورت سری و دور از چشم دیگران هزار باب دانش را به روی من گشودند که از هر باب آن هزار باب دیگر به روی من گشوده می شد. اگر مسلمانان پس از وفات آن حضرت از من پیروی می کردند و رهنمودهای مرا می پذیرفتند، از آسمان و زمین برکات الهی بر آنان نازل میشد و از نعمتهای آسمان و زمین بهره ها می بردند.
🔻 یک روز قبل از اینکه از دنیا بروند سر مبارکشان را به سینه ام گرفته بودم آن حضرت فرمودند علی جان به این آیه قرآن توجه کردهای: «آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین مردم هستند». آیا می دانی بهترین مردم چه کسانی هستند؟ عرض کردم خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمودند: «مقصود از این افراد شیعیان و یاران تو هستند وعده من با آنان کنار حوض کوثر است در آن شرایط سخت روز قیامت منادیان الهی تو و شیعیان تو را فرا می خواند و شما با چهره ای نورانی و غرق در سرور و شادی بهره مند از کرامتهای الهی پاسخ میدهید و به بارگاه خداوند حاضر میشوید».
🔻علی جان به این آیه نیز توجه کن:
« آنان که از اهل کتاب و مشرکان کافر شدند در آتش جهنم جاودان خواهند بود آنان بدترین مردم هستند. مقصود از این افراد یهود و بنی امیه و پیروان آنها هستند روز قیامت با بدبختی و در شدت گرسنگی و روسیاهی مبعوث می شوند».
🔻رسول خدا در حالی که سر بر سینه من داشتند جان به جان آفرین تسلیم کردند مسئولیت غسل ایشان با من بود با کمک ملائکه آن حضرت را غسل دادم گویی در و دیوار با من هم ناله و هم نوا بودند. فرشتگان گروه گروه فرود می آمدند گوش من پر بود از صدای آهسته ملائکه که بر آن حضرت نماز می خواندند تا آنگاه که او را به خاک سپردیم.
🔻در میان همه مسلمانان مونسی جز رسول خدا صلی الله علیه وآله نداشتم با رحلت ایشان آنچنان غم و غصه بر سر من فرو ریخت که اگر آن همه بر کوه ها فرود می آمد تحمل از دست می دادند.
بدن مبارکشان را به خاک سپردم و سپس به دستور آن حضرت گردآوری آیات و سوره های قرآن را پی گرفتم همراه با اشک های فراوان و ناله های جانسوز آنچه به من فرمان داده بودند به پایان رساندم و با بردباری و دوراندیشی همه آنها را متحمل شدم.
📚منابع:
۱. الامالی شیخ مفید صفحه ۲۶۷
۲. مناقب آل ابی طالب جلسه ۱ صفحه ۲۷۲
۳. نهج البلاغه خطبه ۱۹۷
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و چهارم
✳️ سکوت برای حفظ وحدت
🔻بعد از بیعت مردم با ابوبکر اوضاع بسیار حساس و سرنوشت ساز شده بود و بار مسئولیت من سنگین تر از گذشته می نمود. شاهد بودم، گروهی از دین اسلام بر می تابند و مردم را به نابود کردن دین محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنند؛ در چنین وضعیتی هراسناک شدم اگر من به یاری اسلام نشتابم، در دین رخنه پدید آید و این بنای تازه تاسیس در هم فرو ریزد این مصیبت در نظر من بسیار فاجعه بار تر از آن بود که خلافت را از دست بدهم؛ چراکه خلافت چند روز کوتاه است و از بین میرود پس به این نتیجه رسیدم که با مردم همراه شوم تا باطل از میان برود که بر خلاف میل کافران، عظمت کلام الهی بر همگان آشکار شود.
✳️ نگرانی از تفرقه مسلمانان
🔻به خدا سوگند اگر بیم آن نبود که تفرقه میان مسلمانان پدید آید و بازگشت به کفر در میانشان آغاز شود و دین آسیب ببیند تا می توانستم اوضاع کنونی را دگرگون می ساختم.
... و من در حوادث صبر کردم؛ همانند کسی که در چشم خار و خاشاک فرو رفته باشد!
ما به پاداش الهی امید داشتیم چنین صبری با همه تلخی هایش برای ما بهتر از آن بود که که در میان مسلمانان جدایی افتد و زمینه برای خونریزی فراهم آید.
✳️ اندکی به یاری ام آمدند!
🔻از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گروهی انگشت شمار از بیعت با ابوبکر خودداری کردند به قصد یاری من و نزد من آمدند یاری خود را به من عرضه کردند؛ از جمله آنان ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار، سلمان فارسی، زبیر و براء ابن عازب بودند ....
📚منابع:
۱. الامالی شیخ مفید صفحه ۱۵۵
۲. الارشاد جلد ۱ صفحه ۲۴۵
۳. الجمل صفحه ۲۳۳
۴. شرح نهج البلاغه جلد ۱ صفحه ۳۰۷
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست وششم:
✳️ گفتگوی مستدل با ابوبکر
🔻 ابوبکر ناراحتی ام را از چهره ام می خواند و هر چه تلاش میکرد با خوشرویی مرا به سوی خود جلب کند، موفق نمی شد، تا اینکه یک روز مرا در خلوتی پیدا کرد و از آنچه اتفاق افتاده بود عذرخواهی کرد و از دلایلش برای پذیرش خلافت سخن گفت. او به من گفت: ای ابوالحسن! به خدا سوگند که این جریان از روی تبانی و اقدام و حرصِ من صورت نگرفت و هیچ اعتمادی به خود نداشتم که بتوانم از پس این امر بر بیایم، من از هرگونه قدرت مالی و خویشان و خاندان زیاد دستم خالی بود، لذا نمی توانستم از آن طریق اساس نقشه خود را استوار سازم، پس برای چه از من ناراحت شده ای؟ و با ناراحتی و بغض و عداوت به من می نگری؟
✳️ چرا خلافت را پذیرفتی؟!
🔻 من از او پرسیدم اگر به زمامداری حریص نبودی، پس چرا آن را پذیرفتی؟ ابوبکر در پاسخم گفت: به دلیل حدیثی بود که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم:
"خداوند امتم را بر گمراهی و خطا هم رای نمیکند"
و چون اجتماع امت را دیدم از همان فرمایش پیروی کردم، به همین دلیل تن به این تکلیف سپردم اگر میدانستم حتی یک نفر هم از موافقت با خلافت من سر باز خواهد زد، خودداری میکردم.
✳️ آیا من یکی از افراد این امت نبودم؟!
🔻 به او گفتم درباره حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردی؛ آیا من نیز یکی از افراد این امت هستم یا نه؟
🔻 ابوبکر گفت: آری. گفتم هچنین آیا آن گروهی که از بیعت با تو خودداری کردهاند؛ مانند: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، سعد بن عباده و انصارِ همراهِ وی از امت به شمار می آیند یا نه؟
ابوبکر: آری، همه از امت بودند. از او پرسیدم پس با اینکه این افراد حاضر نشدند با تو بیعت کنند، چگونه به حدیث رسول خدا استدلال می کنی؟ ابوبکر گفت: پس از تحقق بیعت بر من متوجه مخالفت این افراد با خلافت شدم و ترسیدم اگر کنار بکشم اوضاع مسلمانان به هم بخورد و حتی غالب مردم از دین خارج شوند. پذیرش این کار برایم بهتر از آن بود که امت مسلمان به کفر سابق خودشان برگردند، علاوه بر این، فکر میکردم شما نیز در این باره با من موافق باشید.
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و هفتم:
✳️ ویژگیها و شروط لازم فرد شایسته حکومت؟
🔻.... به ابوبکر گفتم بسیار خوب ولی به این پرسش من پاسخ بده که یک فرد با داشتن چه ویژگی هایی می تواند شایسته امر خلافت شود؟
🔻ابوبکر گفت: شروط لازم عبارتند از: خیرخواهی امت، وفای به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت، عدالت، آگاهی از کتاب و سنت، داشتن حکمت و معرفت، زهد و تقوا، یاری مظلومان و طرفداری از ستمدیدگان دور و نزدیک. به اینجا که رسید ساکت شد.
🔻 پرسیدم: و همچنین پیشگامی در اسلام و نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ ابوبکر گفت: آری، سابقه و رابطه نیز مطرح است.
🔻پرسیدم؛ ای ابوبکر تو را به خدا سوگند میدهم، آیا در وجود خود این خصوصیات را می بینی یا در من؟
ابوبکر گفت: البته در شما می بینم ابوالحسن!!
او را به خدا سوگند دادم و ماجراهای اولین ایمان آورنده به رسول خدا و فداکاری ام در شب هجرت رسول خدا از مکه به مدینه را برای او یادآوری کردم و پرسیدم: آیا آن شخص من بودم یا تو؟ [ابوبکر گفت :شما]
✳️ یادآوری غدیر و ...
🔻 در ادامه ماجرای غدیر را برای او یادآوری کردم و او را به خدا سوگند دادم که آیا مطابق حدیث رسول خدا در روز غدیر، من مولای تو و تمام مسلمانانم یا تو؟ در پاسخ گفت: شما.
🔻و همچنین آیات نازل شده درباره انفاق انگشتر در کنار ولایت پروردگار و مباهله رسول خدا در برابر مسیحیان با خانواده و فرزندان من را به او یادآور شدم و همچنین آیه تطهیر درباره من و خانواده ام یادآور شدم و از او پرسیدم: آیا این آیات درباره تو و خانواده تو نازل شده است یا من؟ [ ابوبکر گفت: برای شما و خانواده شما.]
🔻همچنین او را به خدا سوگند دادم که آیا رسول خدا در لوای کسا برای تو و خانواده و فرزندان تو دعا کرد یا برای من و خانواده و فرزندان من که:« اینان اهل بیت من هستند آنان را به سوی خود رهنمون ساز و نه به سوی آتش»؟
باز گفت: برای شما و اهل بیت و فرزندان شما دعا کرد.
✳️ و آیات دیگر...
🔻و نیز نزول ندای *لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی* از آسمان را برای او یادآوری کردم.
در ادامه فداکاری ها و دلاوری های خود در جنگ خندق و کشتن عمر بن عبدود را برای او یادآوری کردم.
و....
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد....
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و هشتم:
✳️ اعتماد پیامبر صلى الله علیه و آله به من
🔻.... گفتم: ای ابوبکر! آیا اعتماد رسول خدا به من را برای ابلاغ پیام به جنیان به یاد داری؟ او گفت: بله، شما این ماموریت را بر عهده داشتی. همچنین انتخاب رسول خدا برای همسری دخترش فاطمه را به همسری من و نه ابوبکر را از او پرسیدم. و نیز گفتم: آیا من پدر حسن و حسین، دونواده و دو گل خوشبوی رسول خدا وسیدجوانان بهشتیان هستم یا تو؟
و ماجراهای بسیار و دیگر برتری هایم را برای او یادآوری کردم که همگی از اعتماد رسول خدا به من و مژده به من حکایت می کرد.
🔻 از ماجرای مرغ بریان شده بهشتی که با دعای پیامبر نصیب من شد تا مژده رسول خدا به جنگ من با ناکثین و قاسطین و مارقین…
به ابوبکر گفتم آیا این کلام رسول خدا که فرمود: «تو صاحب پرچم من در دنیا و آخرتی»، در حق من بود یا درباره تو؟
و این چنین بود که من سوابق خودم را می شمردم و او به یکایک آنها اعتراف می کرد. در پایان به او گفتم: این امتیازها که برشمردم و دیگر امتیازهایی که بدان اشاره نکردم و هر یک دلیلی بر شایستگی من برای خلافت رسول خداست.
✳️ پس دلیلش چیست؟
🔻پس دلیلش چیست که به خدا و رسول خدا و دین الهی توجهی نکردی و با آن که شروط حاکمیت بر عهده دین خدا را نداشتی، زمامداری شان را بر عهده گرفتی؟ ابوبکر با گریه گفت: راست گفتی ابوالحسن. به من مهلت بده تا امشب درباره حرف های تو تامل کنم. به او گفتم: هرچه می خواهی فکر کن ای ابوبکر.
✳️ ماجرای غمبار فدک
🔻از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، فدکی در دست ما بود که کسانی بر آن بخل ورزیده و کسانی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ اما بهترین داور خداست.
به راستی علی را با فدک و غیر فدک چه کار !؟ آن هم وقتی جایگاه فردای آدمی قبری است، که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و خبرهایش به دست فراموشی سپرده می شود….
🔻وقتی ابوبکر فدک را از فاطمه سلام الله علیها گرفت و نماینده حضرت را از سرزمین فدک اخراج کرد، در مسجد به سراغش رفتم و به او گفتم: ای ابوبکر! چرا فاطمه را از آنچه رسول خدا برایش قرار داده بود محروم کردی و وکیلش را اخراج کردی؟ ابوبکر گفت: فدک از اموال مسلمانان است. اگر فاطمه شاهدان عادلی داشته باشد که شهادت دهند فدک از آن اوست، آن سرزمین را به وی می دهیم…
📚 منابع:
1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115
2 . الخصال صفحه 548
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست ونهم:
✳️ آیه تطهیر
🔻از ابوبکر سوال کردم: قضاوت قرآن را قبول داری؟
ابوبکر گفت: آری، قبول دارم.
از او پرسیدم آیا این آیه در شأن ما نازل شده است یا در شأن غیر ما؟ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
ابوبکر گفت: این آیه درباره شما نازل شده است.
با این اعتراف از او پرسیدم: اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه مرتکب فحشا شده است، چگونه قضاوت خواهی کرد؟
🔻ابوبکر گفت: همان گونه که بر سایر زنان مسلمان اقامه حد می کنم، بر او نیز حد جاری می کنم.
به او گفتم: در این صورت تو نزد خداوند از کافرانی.
ابو بکر گفت: چرا؟
گفتم: برای اینکه تو شهادت خدا را رد کرده و شهادت غیر خدا را پذیرفته ای!
… خداوند متعال به طهارت فاطمه شهادت داده و وقتی تو شهادت غیرش را بپذیری، نزد حق تعالی کافری.
این سخنان موجب گریه حاضران شد؛ اما به جای اینکه از حق طرف داری کنند از مسجد خارج و متفرق شدند.
✳️ فاطمه بهترین بنده خدا در آستانه عروج
🔻زمان چندانی از رحلت رسول خدا سپری نشده بود که دخترش فاطمه در پی اندوه های فراوان و عهدشکنی هایی که از اصحاب پیامبر دیده بود، به بستر بیماری افتاد و آماده ملاقات با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می شد. فاطمه در آخرین ساعات عمرش مرا صدا زد و فرمود: می خواهم آنچه در دل دارم به عنوان وصیت با تو در میان بگذارم. ...خانه را خلوت کردم ، کنار سر او نشستم.
🔻فاطمه به من فرمود: ای پسر عمو! در مدتی که باهم زندگی کردهایم از من دروغ و خیانتی ندیدهاید و کاری برخلاف خواسته ات از من مشاهده نکردهاید؟
گفتم به خدا پناه می برم. تو با معرفت ترین فرد به خدا هستی. تو بهترین و برترین بنده خدایی، تو آن چنان پروایی از خدا داشتهای که من فردای قیامت نمی توانم ادعا کنم که کوچکترین کاری برخلاف نظر من انجام داده ای.
🔻 اندوه وغصه جدایی و از دست دادن تو برایم بسیار سخت است. افسوس که این جدایی چاره ناپذیر شده است. به خدا سوگند که با فراق تو، مصیبت رحلت رسول خدا را دوباره در خاطرم زنده کرده و جدایی از تو مصیبتی بزرگ است «انا لله و انا الیه راجعون»…
🔻 بعد از این سخنان هردو گریستیم و من سر او را به سینه چسباندم و گفتم تمام سفارش های تو را با جان و دل انجام خواهم داد و من را وفادار خواهی دید.
✳️ لحظه ارتحال فاطمه و وصایای او
🔻فاطمه از من تعهد الهی گرفت که هرگاه چشم از جهان فرو بست، وفاتش را به هیچکس اطلاع ندهم مگر به این افراد: ام سلمه همسر رسول خدا، ام ایمن و از مردان دو فرزندش حسن و حسین، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عمار بن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه.
و همچنین تو اجازه داری که پس از وفاتم با کمک زنان، بدنم را غسل دهی و تاکید می کنم که شب هنگام مرا به خاک بسپارید و کسی را از محل قبرم آگاه نکنید.
🔻وقتی شب عروج روح فاطمه فرارسید، شنیدم که فاطمه ناگاه فرمود: علیکم السلام و به من گفت ای پسر عمو، جبرئیل نزد من است و به من سلام میدهد و میگوید: ای محبوب حبیب خدا و میوه دل رسول الله ،خدا به تو سلام می رساند. بشارت بر تو باد که امروز در بهشت برین و در درجات رفیعی به پدر خویش ملحق خواهی شد. و می شنیدم که فاطمه میگوید و علیکم سلام و به من توضیح داد پسر عمو این نیز میکائیل است که همانند برادرش جبرئیل سلام و بشارت میدهد.
سومینبار نیز فاطمه گفت: و علیکم سلام اما این بار دیدم که فاطمه چشمان خود را به طور کامل باز کرد و فرمود ای پسر عمو به خدا سوگند این عزرائیل است که پر و بال خود را در مشرق و مغرب همان گونه که رسول خدا اوصاف او را شرح داده بودند گسترده است.
در این حال شنیدم فاطمه میگویند و علیکم السلام بر برگیرنده ارواح ، آمادهام.... اما با ملاطفت رفتار کن آخرین جمله ای که از فاطمه شنیدم این بود، یا رب، به سوی تو می آیم و نه به سوی آتش.
فاطمه با گفتن این کلمات چشمانش را بست گویی هرگز زنده نبوده است.
📚 منابع:
1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115
2 . الخصال صفحه 548
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ادامه دارد...
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی اميرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت سی و سوم
❇️ شورای شش نفره خلافت
🔻هنگامی که به طور ناگهانی به عمر حمله شد و در بستر مرگ افتاد، میرفت تا زمامداری امت به سهولت به دست من برسد تا بتوانم وظایفم را در قبال امت اسلامی، همراه با آینده روشن رقم بزنم، اما متاسفانه خلیفه دوم در بستر مرگ تصمیم جدید گرفت، وی شش نفر را برای خلافت کاندیدا کرد و مرا یکی از آن ۶ نفر قرارداد و هیچ یک از امتیازات مرا به حساب نیاورد؛ حتی بعضی از آن افراد را به من ترجیح داد.
🔻 در هر حال خلافت را میان شش تن به شورا گذاشت تا با اکثریت آرا فردی را از میان خود برای زمامداری تعیین کنند و پسرش را نیز بر سر ما گماشت تا اگر کسی را از میان خود به خلافت بر نگزیدیم گردن همه ما را بزند.
❇️ تعجب از بی خبری مردم
🔻 تعجبم از بی خبری مردم بود که میپنداشتند ابوبکر را رسول خدا صلی الله علیه و آله به جانشینی خود منصوب کرده است، که اگر این مطلب درست بود، از انصار پوشیده نمانده بود.
مردم از یاد برده بودند که خود آنان با تشکیل شورایی با ابوبکر بیعت کرده بودند و ابوبکر فقط با اراده و خواست شخصی خود، این مسئولیت را به عمر واگذار کرد و عمر نیز با نظر خود این انتخاب را در میان شش تن قرارداد!! بسیار جای تعجب و شگفتی است از اختلاف و تفاوت عملکرد ایشان؛ هنگامی که عمر ترکیب شورای خلافت را مشخص کرد، به عباس گفتم: خلافت را از ما گرفتند. عباس پرسید: چگونه فهمیدی؟ گفتم: از آن جا که اسم آن را کنار من قرار داده، و گفته است: نظر اکثریت معتبر است و اگر اکثریتی نباشد و دو گروه سه نفره تشکیل شود، فردی که برای خلافت انتخاب می شود از گروه عبدالرحمان بن عوف باشد، با این حساب سعد که با عمویش عبدالرحمان مخالفت نخواهد کرد، از سوی دیگر عبدالرحمان نیز داماد عثمان است. این سه تن که با هم اختلاف نخواهند کرد. عبدالرحمان هم در این جمع سه نفره قرار دارد، در نتیجه یا عبدالرحمان به عثمان رای خواهد داد یا عثمان به عبدالرحمان، درچنین اوضاعی، حتی اگر دو تن دیگر یعنی طلحه و زبیر نیز با من باشند، فایده ای نخواهد داشت.
آری من مطمئن هستم که یکی از این دو تن (یا عبدالرحمن یا عثمان) خلیفه خواهد شد.
📚منابع:
1.الخصال جلد 2 صفحه 374
2.الاختصاص صفحه 173
3.ارشادالقلوب جلد2 صفحه 351
4.کشف المحجه صفحه 245
5.تاریخ طبری جلد3 صفحه 294
6.شرح نهج البلاغه جلد1 صفحه 191
📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی اميرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت سی و چهارم:
❇️ حکمت حضور در شورای شش نفره
🔻عبدالله بن عباس همانند من پیشبینی کرد که خلافت عثمان قطعی خواهد بود؛ به همین دلیل از من خواست که از شرکت در شورا اجتناب کنم ولی من دلایل دیگری برای حضور در شورا داشتم و به او گفتم: من هم از نتیجه شورا آگاهم ولی همراه آنها وارد شورا خواهم شد؛ زیرا حضور من در شورا به معنی این است که عمر مرا شایسته خلافت دانسته است؛ در حالی که در جریان سقیفه از رسول خدا نقل میکرد که نبوت و امامت در یک خاندان جمع نمی شود. من وارد شورایی که عمرتعیین کرده می شوم تا به مردم ثابت شود رفتار وی متناقض با سخنی است که خود او به رسول خدا نسبت داده است.
❇️ گزارشی از جلسه داخلی شورا
🔻هر یک از اعضای شورای شش نفره تلاش می کرد کار را به نفع خود تمام کند. سخنان زیادی رد و بدل می شد و من در همه حال خاموش بودم تا این که از من نیز نظرخواهی کردند.
من گزارشی از گذشته و سابقه خود به آنها ارائه دادم و مطالبی که بر آنها هم پوشیده نبود، فقط به منظور یادآوری و اتمام حجت، دلیل شایستگی خودم را برای خلافت متذکر شدم و در پایان وصیت و سفارش اکید رسول خدا را که بر عهده شان بود به یادشان آوردم.
اما علاقه به ریاست و فرمانروایی و طعم شیرین دنیا و مقام و منصب و پیروی از راه و روش گذشتگان موجب شد که آنان در پی خلافت حقی باشند که خداوند برای آنها قرار نداده بود.
🔻با هر کدام از آنان که به تنهایی سخن می گفتم و سرانجام کارش را متذکر می شدم و از فرجام جایگاهی که به ناحق در جستجویش بود می ترساندمش، اظهارات مرا می پذیرفت اما برای بیعت با من شرط میکرد که پس از خود خلافت را به او واگذارم.
آنان در صحبتهای ایشان با من به وضوح دریافتند که من فقط فکر احیای حق وپیمودن صراط مستقیم الهی هستم..... و دریافتند که غیر از حقوقی که خدا برای آنها در نظر گرفته، حقی به آنها نخواهم داد، با اینکه می دانستند تنها فرد شایسته خلافت من هستم، بنابراین یکی از مستبدان جمع برخاست و با تندی کار را از دست من خارج ساخت و به طمع استفاده های نامشروع آن را به عثمان واگذار کرد…
🔻 آنان از سوابق و شخصیت عثمان به خوبی آگاه بودند و می دانستند که وی شایستگی لازم را برای زمامداری امت ندارد. او در جنگ بدر که قلّه افتخار مسلمانان بود، نقشی ایفا نکرد و در صحنه های سرنوشت ساز دیگر، رسول خدا را یاری نکرد و سابقه درخشانی از او در دست نبود..
📚منابع:
1.شرح نهج البلاغه جلد یک صفحه 189
2.ارشادالقلوب جلد 2 صفحه 353
3.الاختصاص صفحه 173
4. الخصال جلد 2 صفحه 375
📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃قسمت سی و پنجم:
❇️ نصیحت به اعضای شورا
🔻حمد و سپاس از آن خدایی که محمد (صلی الله علیه و آله) را از میان ما به عنوان پیامبر برانگیخت و به عنوان فرستاده به سوی ما فرستاد.
پس ما خاندان نبوت و معدن حکمت و امان برای اهل زمین و نجات برای کسانی هستیم که در پی سعادت هستند.
🔻ما را حقی است که اگر به ما بدهند آن را میگیریم و گرنه بر پایداری خود ادامه می دهیم اگر چه روزگارانِ درازی طول بکشد.
اگر رسول خدا تعهدی از ما گرفتند، بدون ضعف و سستی آن را به انجام میرسانیم و اگر سخنی به ما گفتهاند تا پای جان برای تحقق آن مبارزه می کنیم.
...سخنم را خوب گوش کنید و گفتارم را با دقت در نظر بگیرید شاید پس از این جلسه شمشیرها از میان کشیده شود و پیمانها بشکند و برخی پیشوای گمراهان شوند و از نادانان پیروی کنند.
❇️ خودداری از قبول پیش شرط عبدالرحمان
🔻در شورا زبیر رأی خود را به من واگذار کرد و طلحه به عثمان و سعد نیز به عبدالرحمان رأی داد. در این وضعیت رأی عبدالرحمان سرنوشت ساز شد...عبدالرحمن سه بار از ما دو نفر پرسید: کدام یک از شما امر خلافت را می پذیرید؛ مشروط بر اینکه به سیره رسول خدا عمل کنید و همانند دو صحابی ایشان ابوبکر و عمر رفتار کنید و از روش آن دو تجاوز نکند؟
🔻پاسخ من در هر بار چنین بود: من خلافت را میپذیرم، مشروط بر اینکه در میان امت اسلامی به اندازهای که امکان تلاش هست و در طاقتم می گنجد، مطابق سیره و روش رسول خدا رفتار کنم و برای موفقیت در این امر از خدایم یاری می طلبم و عثمان در پاسخ جواب مثبت میداد و عمل به سیره ابوبکر و عمر را می پذیرفت و بدین ترتیب عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد.
❇️ قصد عبدالرحمان از شرط سنت ابوبکر و عمر
عبد الرحمن گفت: من با تو بیعت می کنم، به همان شرطی که مدنظر عمر بود؛ یعنی کسی از بنی هاشم را بر مصدر امور نگماری.
🔻من در پاسخ به او با قاطعیت گفتم: وقتی مسئولیت اداره حکومت را به من واگذار می کنی، دیگر به تو چه ارتباطی دارد که من به چه کسانی مسئولیت می دهم.
وظیفه من این است که تمام سعی و تلاش خود را برای اداره امت اسلامی به کار بندم و هر کسی را که توانا و امانتدار یافتم برای اداره امور به کار گیرم، چه از میان بنی هاشم باشد یا از میان غیر بنی هاشم.
عبدالرحمان پاسخ داد: نه! به خدا سوگند تا این شرط را نپذیری با تو بیعت نمی کنم. من هم با صراحت گفتم به خدا سوگند که تا ابد چنین تعهدی به تو نمی دهم و به او یادآوری کردم با وجود کتاب خدا و سنت هیچ نیازی نیست که وام دار کس دیگری باشیم، ولی تلاش تو این است که با پیروی از سنت و سیره شیخین حکومت را از دست من خارج کنی!
🔻 وقتی او با عثمان بیعت کرد به او یادآور شدم که این اولین باری نیست که به ما هجوم آورده اید و حق ما را ضایع ساخته اید، صبری نیکو خواهیم داشت و خداوند یگانه یار و مددکار ماست. به خدا سوگند، تلاش تو بدین منظور بود که او پس از خود، تو را به مسند بنشاند و البته قدرت خداوند در هر روز تدبیری دارد.
عبدالرحمن مرا تهدید کرد و گفت: ای علی! خویش را در معرض خطر قرار نده! من بسیار اندیشیدم و با مردم نیز مشورت کردم ، مردم به غیر از عثمان راضی نبودند.
📚منابع:
1.تاریخ طبری جلد3 صفحه 297
2.العقدالفرید جلد 4 صفحه 279
3.الکامل جلد 2 صفحه 223
4.شرح نهج البلاغه جلد 1صفحه 195
📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍بازنویسی تاریخ زندگی اميرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت سی وششم:
❇️ پاسخ به یک تهمت
🔻 عبدالرحمان که در برابر استدلال های قوی من پاسخی نداشت و ناچار شد بگوید ای فرزند ابوطالب تو به امر خلافت حریص هستی.
گفتم: به خدا سوگند شما با اینکه از رسول خدا دورتر هستید بیشتر به خلافت حرص می ورزید. اما من شایسته خلافت و نزدیکتر به رسول خدا هستم. من فقط حق خویش را مطالبه می کنم و این شمایید که همواره مانع راهم شده اید.
وقتی اینگونه با وی سخن گفتم و در میان حاضران اقامه دلیل کردم، مبهوت و سرگردان ماند و نمی دانست در پاسخم چه بگوید.
❇️ اگر لب به حقایق بگشایم….
🔻به خدا سوگند مردم در حالی با ابوبکر بیعت کردند که من از همه به امر خلافت شایسته تر بودم و بیشتر از دیگران حق ورود به این عرصه را داشتم، اما همراهی کردم، زیرا نگران بازگشت مردم از دین بودم و میترسیدم که مخالفت من زمینه را برای جنگ داخلی فراهم سازد.
ابوبکر زمینه را برای بیعت مردم با عمر فراهم ساخت .... ولی باز هم به دلایل قبل همراهی کردم.
🔻اکنون عمر از دنیا رفته است، شما تصمیم گرفته اید با عثمان بیعت کنید؛ این بار همراهی نمیکنم و زیر بار نمی روم. عمر مرا در کنار پنج نفر قرارداده است و من نفر ششم شدهام! او به جایگاه و صلاحیت من هیچ توجهی نکرده است و دیگران نیز به جایگاه من اعتنایی ندارند و حقوقم را نادیده میگیرند، گویی ما همگی یکسان هستیم!
به خدا سوگند اگر بخواهم لب به سخن بگشایم و حقایقی را درباره خود بیان کنم هیچ کس نمیتواند حتی یک جمله از سخنانم را نقض کند.
❇️ اتمام حجت با شورای شش نفره
🔻[ هنگامی که اعضای شورا خلافت عثمان را پذیرفتند، برای اتمام حجت با آنها برخاستم و به بخشی از سوابق خود اشاره کردند و در پایان هر بخش آنها به درستی سخنانم اعتراف کردند]
🔻من دوست دارم از من بشنوید تا اگر حق بود، بپذیرید و اگر باطل بودند انکارش کنید.
شما را به خدا سوگند می دهم که از ضمیر شما آگاه است اگر راست بگویید او از راستگویی شما آگاه است و اگر دروغ بگویید، دروغ شما را می داند.
آیا در میان شما، کسی هست که پیش از من به خدا و رسولش ایمان آورده و در مقابل دو قبله نماز گزارده باشد؟
آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند متعال درباره اش چنین بفرماید «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»؟
آیا در میان شما جز من کسی هست که برادرش به دو بال بهشتی آراسته شده باشد؟
و به برتری های دیگرم آنها را خطاب دادم؛ مثل شناخت من از خداوند و توحیدم. همچنین عمویم که سرور شهیدان است و یا همسرم که سرور زنان اهل بهشت است و نیز دو فرزندم که سرور جوانان اهل بهشتند و نیز آگاهی ام از ناسخ و منسوخ قرآن و سنت رسول خدا ...
🔻و گفتم آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد:«هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست. خداوندا یاورانش را یاری فرما و با دشمنانش دشمنی کن. حاضران این سخنان را به غایبان برسانند»؟
و ماجراهای جنگ خیبر و رشادت ها و پرچمی که رسول خدا به دست من داد را یادآوری کردم. و نیز سخنان رسول خدا را که فرمود: « هر که با علی دشمنی میکند و می پندارد مرا دوست میدارد، دروغگوست»...و فرموده ی دیگر ایشان که:« همانا من برای تنزیل قرآن جنگیدم و تو برای تأویل آن خواهی جنگید.»
📚منابع:
1.قرآن کریم سوره نساء آیه 59
2. المناقب خوارزمی صفحه 313
3.نهج البلاغه خطبه 246
📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃قسمت سی و هفتم:
❇️تو و شیعیان تو رستگارند
🔻... و نیز گفتم آیا در میان شما جز من کسی هست که همراه با فرشتگان مقرب، رسول خدا را غسل داده باشد؟ فرشتگان یاری می دادند و من سخنانشان را می شنیدم که می گفتند پیکر پیامبرتان را بپوشانید تا خداوند شما را بپوشاند.
🔻آیا جز من، کسی اعلام کننده سوره برائت بود!؟ آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «بعد از من حق با علی است علی نیز با حق است، به هر سوی که گرایش پیدا کند حق نیز به همان سوی میگراید»
و آیاتی چون آیه صدقه دهنده در حال رکوع و آیه تطهیر و آیه ۸ سوره انسان و آیه ۱۸ سوره سجده و آیه ۶۱ آل عمران و ۲۰۷ بقره که درباره موسی و هارون است و بسیاری آیات دیگر که همگی درباره من و خانواده ام نازل شده بود، برایشان یادآوری کردم و گفتم: آیا این آیات درباره شما نازل شده است یا من و خانواده ام؟
🔻سخنان بسیاری را که رسول خدا درباره من و رابطه اش با خود فرموده بود را برای آنها یادآوری کردم.
مانند اینکه فرمودند: «تو و شیعیان تو همه رستگارانند. در روز قیامت آنان سیراب و شاداب و دشمنان تو تشنه و پژمرده می آیند» و نیز فرمودند: «تو در قصر بهشتی من با من هستی و منزل تو در بهشت روبروی منزل من است» و نیز فرمودند: «تو تقسیم کننده دوزخ هستی، تو هر کس را که ایمان آورده و اقرار کرده باشد از دوزخ خارج می کنی و هر کس را که کفر ورزیده باشد در آن رها می سازی»
و نیز فرمودند: «تو پایدارترین مردم به فرمان خدا، وفادارترین مردم به پیمان خدا، داناترین مردم به قضاوت، عالم ترین مردم در تقسیم ها و مهربان ترین فرد با مردم هستی»
و بسیاری برتری های دیگر از جمله خوردن طعام های بهشتی و ....را به آنها یادآوری کردم.
❇️دعوت به رعایت تقوا
🔻پس از این پرسش ها که همگی چارهای جز پاسخ مثبت و تایید شان نداشتند، خطاب به آنان گفتم:
اکنون که اعتراف کردید و انگیزه من برای شما روشن شد، رعایت تقوای خداوند یکتا را به شما سفارش می کنم و شما را از خشم خداوند بر حذر می دارم. پس روی برمگردانید .... وحق را به صاحبانش بدهید... زیرا اگر با من مخالفت کنید با پیامبر اکرم مخالفت کردهاید. پس آن را به کسی تسلیم کنید که سزاوار این امر است و این امر سزاوار اوست.
❇️میلی به دنیای شما ندارم
🔻به خدا سوگند، من به دنیای شما میلی ندارم و آنچه به شما گفتم، برای فخر فروشی و ستایش خود نبود، بلکه نعمتهای پروردگارم را متذکر شدم و حجت را برای شما تمام کردم.
📚منابع:
1. الامالی شیخ طوسی مجلس 20 صفحه 545
2.تاریخ دمشق جلد 3 صفحه 118
3.کشف الیقین صفحه 421
4. المسترشد صفحه 62
📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻بازنویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت سی و هشتم:
❇️ بیعت با عثمان
🔻 تذکرات من در جمع اعضای شورای خلافت به جایی نرسید و در نظر آنها تغییری ایجاد نکرد؛ چرا که آنها نگران عدالت من در حکومت بودند و اینکه نمیتوانستند نصیب و سهم در حکومت من داشته باشند، پس همگی علیه من قیام کردند و ولایت را از من به عثمان برگرداندند تا از طریق او، سهمی در حکومت، داشته باشند و خلافت را در میان خود دست به دست کنند.
🔻آنها مرا به بیعت با عثمان فراخواندند و من با اکراه بیعت کردم و صبر پیشه ساختم تا خداوند به حساب آنان برسد.
❇️ ترجیح دادن بردباری و تحمل بر هر کار دیگر
🔻همه منتظر شنیدن نظرِ من درباره زمامداری عثمان بودند؛ پس خطبهای خواندم و اعلام کردم:
همانا می دانید که من سزاوارتر از دیگران به خلافت هستم. به خدا سوگند! تا هنگامی که اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و جز بر من به فرد دیگری ستم نشود، به آنچه انجام دادهاید گردن مینهم و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن، از یکدیگر سبقت می گیرید، پرهیز می کنم.
❇️ اصرار بر اجرای حدود الهی
🔻با مشاهده وضعیت حکومت داری عثمان و ضعفهای بسیار و سستی و بی ارادگی در احکام صادره از جانب او و تعطیل حدود الهی، تذکرهای پی درپی در مورد اجرای حدّ برای افراد فاسق و متجاوز از حدود الهی، به او میدادم که در واقع، هیچ اثری هم نداشت و او اهمیتی به این تذکرات نمی داد!
🔻به عثمان گفتم: به خدا سوگند! اگر زندگی تو همین گونه ادامه پیدا کند، مردم سخنانی بدتر از این درباره تو خواهند گفت.
📚 منابع:
۱.نهج البلاغه، خطبه ۷۴
۲.الجمل، ص ۱۸۱
📗 کتاب علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت سی و نهم:
❇️ دفاع از اصحاب خاص رسول خدا ﷺ، مانند ابوذر و شهادت بر راستگویی او
🔻[ هنگامی که ابوذر به شام تبعید شده بود، معاویه به عثمان نوشت: با فرستادن ابوذر به شام، اوضاع این شهر به هم ریخته است. عثمان دستور داد: ابوذر را سوار بر مَرکبی عریان به مدینه برگردانید. وقتی ابوذر با پاهای زخم شده به مدینه رسید، او را نزد عثمان آوردند، عثمان به او گفت: به من خبر رسیده است که تو از رسول خدا ﷺ نقل کرده ای که هرگاه شمار فرزندان بنی امیه به سی تن برسد، شهرهای خدا را در میان خود دست به دست می گردانند و بندگان خدا را به بردگی خود در می آورند و دین خدا را به بازیچه می گیرند. ابوذر گفت: آری، من این سخن را از رسول خدا شنیده ام. عثمان رو به من کرد و گفت: ای ابالحسن! آیا تو چنین بیانی از رسول خدا ﷺ شنیده ای؟ من سخن ابوذر را تایید کردم و گفتم:]
🔻این سخن رسول خدا ﷺ است که فرمودند: "آسمان بر سر کسی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده و زمین کسی همچون او بر پشت خود ندیده است."
❇️ بدرقه ابوذر هنگام تبعید وی به ربذه
🔻[من در موقعیتهای مختلف از اصحاب رسول خدا ﷺ دفاع می کردم، هنگامی که شنیدم عثمان تصمیم گرفته ابوذر را به ربذه تبعید کند و مردم را از وداع با او منع کرده، برایم بسیار غمبار و تاسّف آور بود. برخاستم و به همراه حسن و حسین، عقیل، عمار یاسر و فرزندان عباس به بدرقه ابوذر شتافتیم. هنگام خداحافظی برای دلداری ابوذر به او گفتم:]
🔻 ای ابوذر! تو برای خدا به خشم آمدی؛ پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی. این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند و تو به خاطر دین خویش، از آنان ترسیدی؛ پس دنیا را برای آنان واگذار و دین خود را بر گیر و از این مردم بگریز!
🔻این دنیا پرستان به سخنان و هشدارهای تو بسی نیازمند و محتاج اند و تو از دنیای آنان بسی بی نیازی! به زودی خواهی یافت که چه کسی فردا سود می برد و مردم به چه کسی بیشتر حسد می ورزند.
🔻 اگر آسمان و زمین درهای خود را بر بندهای ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتی از میان آن دو برای او خواهد گشود. آرامش خود را تنها در حق جستجو کن و چیزی تو را به وحشت نیندازد جز باطل. اگر دنیای این مردم را می پذیرفتی، تو را دوست میداشتند و اگر سهمی از آن بر می گرفتی، دست از تو بر می داشتند.
❇️ حمایت از عمار یاسر و عبدالله بن مسعود
🔻 بعد از مرگ ابوذر هم، از تبعید عمار یاسر به ربذه توسط عثمان، ممانعت کردم. همینطور از عبدالله ابن مسعود صحابی رسول خدا ﷺ دفاع کردم و اجازه بی احترامی به او را ندادم.
📚 منابع:
۱.نهج البلاغه، کلام ۱۳۰
۲. کافی، ج۸، ص۲۰۶
۳. تذکرة الخواص، ص۱۵۶
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی اميرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت چهلم
❇️ زمینه های انقلاب علیه عثمان
🔹اعضای شورا درصدد خلع عثمان از خلافت
🔻روزی که اعضای شورا با عثمان بیعت کردند، هنوز به شب نرسیده بود که از انتخابشان پشیمان شدند و عقب کشیدند و به جان هم افتادند و یکدیگر را سرزنشها کردند. همچنین طولی نکشید که همان طرفداران عثمان که با استبداد رای او را به خلافت رسانده بودند، وی را تکفیرکردند و از او کناره گرفتند.
🔻عثمان که اوضاع را بحرانی دید، به تکاپو افتاد و سراغ طرفداران خود و سایر اصحاب رسول خدا ﷺ رفت و از آنان عذرخواهی کرد و از مفاسد ایجاد شده اظهار پشیمانی و توبه کرد.
🔻گرفتاری مسلمانان در نتیجه فرمانروایی عثمان بیشتر و دشوارتر از مشکلات پیشین شد؛ به طوری که صبر و تحمل کردن را سخت میکرد. این موضوع آن چنان بر من فشار آورد که در وصف نمی گنجد؛ ولی جز صبر و تحمل کردن، چاره دیگری نمی دیدم.
🔻از همان روز بیعت با عثمان، اصحاب شورا که متوجه عملکرد نادرست خود شده بودند، حاضر شدند تا با من بیعت کنند و عثمان را از خلافت خلع و علیه او قیام کنند و اصرار بر درخواست خود داشتند. به خدا قسم همان ملاحظه ها و خیر اندیشی هایی که پیش از این داشتم، این بار نیز مانع از قیام من می شد و می اندیشیدم که حفظ یارانم بهتر و دل آرام تر و روشنی بخش تر است از برپا کردن قیامی که به کشته شدن آنان منتهی شود؛ گرچه میدانستم یارانم برای فداکاری و جان باختن در رکاب من آماده اند و هیچ کدام بیم و هراسی از مرگ ندارند.
🔻با توجه به اخلاق و رفتاری که عثمان داشت، موقعیتش روزبهروز بحرانیتر میشد و مردم از دور و نزدیک برای برکناری او و درگیر شدن با او اقدام کردند. من به ناچار خود را کنار کشیدم و حتی یک کلمه آری یا یک کلمه نه در آن اوضاع به زبان نیاوردم.
❇️ نقش طلحه و زبیر و عایشه در انقلاب علیه عثمان
🔻طلحه و زبیر آسانترین کارشان این بود که بر عثمان یورش برند و او را ملامت کنند. در چنین وضعیتی، عایشه نیز سر برآورد و خشمی را که از عثمان در دل داشت، آشکار کرد.
❇️ دلیل اصلی قیام علیه عثمان
🔻هنگامی که فرد سوم به خلافت رسید، خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و دو پهلویش از پرخوری باد کرده و پیاپی در حال خوردن و تهی کردن بود. خویشاوندان پدری او از بنی امیه نیز به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند. عثمان همانند شتر گرسنه ای که به جان گیاه بهاری بیفتد، آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و به دست و پایش پیچید. اعمال او مردم را برانگیخت و شکمبارگی او نابودش کرد.
📚منابع:
۱. الخصال، ج ۲، ص ۳۷۵
۲. الاختصاص، ص ۱۷۴
۳. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۵۲
۴. نهج البلاغه، نامه ۱
۵. الجمل، ص ۱۳۱؛ شیخ طوسی
۶. الامالی، مجلس ۴۳، ح ۲، ص ۷۱۸
۷. نهج البلاغه، خطبه ۳
۸. علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۱
۹. معانی الخبار، ص ۳۶۰
۱۰. الارشاد، ج ۱، ص ۲۸۷
۱۱. الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۵۱
۱۲. تذکره الخواص، ص ۱۱۷
۱۳. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۵۱
📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت چهل و یکم
✳️ برداشت نادرست عثمان از اعتراضات مردم
♻️ تلاش عثمان برای فرافکنی
🔻[ عثمان با مشکلات متعددی روبرو شده بود. روزی به دیدار من آمد و گفت: ای ابالحسن! نمیدانم که زنده بودن تو برای من بهتر است یا مرگ تو؟ اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده باشم و اگر زنده باشی، مخالفان و منتقدان من همواره تو را تکیه گاه خود قرار میدهند و به تو پناه می آورند. اصلاً نمیدانم با تو و مخالفان چه کنم؟!
🔻تو همانند فرزند ناخلفی هستی که اگر بمیرد، مصیبتی برای پدرش خواهد بود و اگر زنده بماند، از دست او در عذاب است. یا تسلیم باش! که ما هم با مسالمت با تو برخورد کنیم، یا جنگ کن تا ما هم با تو بجنگیم. فقط مرا بین زمین و آسمان، متحیّر رها مکن!
🔻به خدا سوگند! اگر مرا به قتل برسانی، بعد از من روی خوش نخواهی دید و اگر من هم تو را بکشم بعد از تو راحت نخواهم شد و فتنهگر نمیتواند زمام این امت را در دست بگیرد.
در پاسخ او گفتم: ]
🔻چه شده است که مخالفان و منتقدان به من تکیه کردهاند؟! این تصور تو که مرا پناهگاه مخالفان و منتقدان و سرزنش کنندگان خود می پنداری، از بدگمانی و سوءظنی که به من داری سرچشمه می گیرد و موجب می شود در دل خود این گونه قضاوت کنی!
🔻اگر از من نگران هستی، من به تو اطمینان میدهم که از طرف من آسیبی به تو نخواهد رسید و عهد پیمان خدایی با تو میبندم که "تا وقتی دریا پشم را خیس می کند"، از ناحیه من مشکلی تو را تهدید نخواهد کرد و به یقین مراعات حال تو را خواهم کرد. اما چه کنم که کارهای من در نظر تو ارزش چندانی ندارد و برای تو سودی نمی بخشد.
🔻اما اینکه گفتی مرگ و فقدان من، تو را در هم می شکند، هرگز چنین نیست. تا هنگامی که ولید و مروان راداری از فقدان من در هم شکسته نخواهی شد!
✳️ عثمان؛ گرفتار تحلیل غلط از اوضاع جامعه
🔻 [ عثمان خیال میکرد که من مردم را علیه وی می شورانم. روزی به من گفت: تو را به خدا سوگند می دهم که مبادا باب تفرقه را بگشایی!
🔻من به یاد دارم که تو با ابوبکر و عمر از در سازگاری وارد شدی، گویی از رسول خدا ﷺ اطاعت می کردی. من هم کمتر از آن دو نیستم؛ بلکه از لحاظ خویشاوندی به تو نزدیکترم. اگر می پنداری این حکومت را رسول خدا ﷺ برای تو قرار داده است، ما خود شاهد بودیم که پس از رحلت او، نخست اعتراض کردی؛ ولی سرانجام به خلافت دیگران تن دادی! چگونه با آن دو بیعت کردی و راه مسالمت پیش گرفتی و با من مخالفت میکنی؟! اگر میگویی آن دو پسندیده رفتار کردند، من هم در دین خود و نسبت با پیامبر ﷺ کمتر از آن دو نیستم؛ پس با من هم آنگونه باش که با آن دو بودی.]
📚 منابع:
۱. شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۲۲ و ۲۳.
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت شصت و نهم
❇️ در منزلگاه ربذه
🔸نامهای به استاندار بصره
🔻[ به همراه یاران و مهاجران و انصاری که در لشکری گرد آمده بودند، از مدینه خارج شدیم. وقتی به منطقه ربذه رسیدیم، به استاندارم عثمان بن حُنیف انصاری نامه ای نوشتم: ]
از بنده خدا علی امیرالمومنین، به عثمان فرزند حنیف.
🔻اما بعد، شورشیان ستمگری که با خدا عهد بستند و عهد خود شکستند، به سمت شهر تو در حرکتاند. آنان تحت سیطره شیطان به دنبال چیزی هستند که موافق رضای خدا نیست:
"وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلًا؛
و قدرت خداوند بیشتر و مجازاتش دردناکتر است".
🔻هنگامی که آنان به نزد تو رسیدند، آنها را به بازگشت به طاعت و وفای به عهد و میثاقی که با ما داشتند دعوت کن. اگر پذیرفتند و اجابت کردند، با آنان به بهترین نحو رفتار کن و تا زمانی که نزد تو هستند، احترامشان را حفظ کن. اگر نپذیرفتند و جز به ریسمان عهدشکنی و تفرقهافکنی چنگ نزدند، با کمال قاطعیت با آنان بجنگ تا اینکه خداوند بین تو و آنان داوری کند که خداوند بهترین داوران است.
این نامه را از ربذه برای تو نوشتم و با سرعت به سمت تو در حرکت هستم، انشاءالله.
❇️ لزوم مقاومت در برابر مهاجمان
🔻[ در همین منزل ربذه بود که نامهای از استاندار بصره به دستم رسید که از رسیدن لشکر جمل به بصره حاکی بود. در پاسخ وی نوشتم: ]
🔻اگر زیر سایه اطاعت و فرمانبری رفتند، این همان چیزی است که ما دوست داریم... و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید، با کمک کسانی که فرمان تو را میبرند، به نبرد با آنان اقدام کن و از آنان که تسلیم تو هستند، برای سرکوب مخالفان مدد گیر؛ زیرا آنکس که از جنگ کراهت دارد، نبودنش بهتر از بودنش است و نشستنش بهتر از قیام و یاری کردنش خواهد بود.
❇️ اقدام لشکر جمل به قتل و غارت مردم بصره
🔻[ متاسفانه لشکر جمل دست به قتل و غارت مردم زدند، حکیمبنجبلّه و مردانی از شیعه را کشتند و نگهبانان بیتالمال را از دم تیغ گذراندند و عثمانبنحنیف را نیز ضربوشتم کردند. این خبر را به اطلاع لشکریانم رساندم و به آنان گفتم: ]
🔻خبری مهم و تکاندهنده به من رسیده است: طلحه و زبیر وارد شهر بصره شده و به استاندار من هجوم آورده و وی را به شدت ضربوشتم کردهاند، تا جایی که معلوم نیست مرده یا زنده است. آنان بنده صالح خدا، حکیمبنجبلّه را نیز به همراه مردان مسلمانی که همگی از نیکان و صالحان بودند، به قتل رساندهاند. آری، این شهدا در حالی به ملاقات خداوند شتافتند که بر بیعت خویش وفادار ماندند و در راه حق استقامت ورزیدند. طلحه و زبیر به بیتالمال نیز حمله برده و نگهبانان آن را شکنجه کرده و به طرز فجیعی از دم تیغ گذرانده اند.
📚منابع:
۱. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۸۴
۲. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۲
۳. نهج البلاغه، نامه۴
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت شصت و نهم
❇️ در منزلگاه ربذه
🔸نامهای به استاندار بصره
🔻[ به همراه یاران و مهاجران و انصاری که در لشکری گرد آمده بودند، از مدینه خارج شدیم. وقتی به منطقه ربذه رسیدیم، به استاندارم عثمان بن حُنیف انصاری نامه ای نوشتم: ]
از بنده خدا علی امیرالمومنین، به عثمان فرزند حنیف.
🔻اما بعد، شورشیان ستمگری که با خدا عهد بستند و عهد خود شکستند، به سمت شهر تو در حرکتاند. آنان تحت سیطره شیطان به دنبال چیزی هستند که موافق رضای خدا نیست:
"وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلًا؛
و قدرت خداوند بیشتر و مجازاتش دردناکتر است".
🔻هنگامی که آنان به نزد تو رسیدند، آنها را به بازگشت به طاعت و وفای به عهد و میثاقی که با ما داشتند دعوت کن. اگر پذیرفتند و اجابت کردند، با آنان به بهترین نحو رفتار کن و تا زمانی که نزد تو هستند، احترامشان را حفظ کن. اگر نپذیرفتند و جز به ریسمان عهدشکنی و تفرقهافکنی چنگ نزدند، با کمال قاطعیت با آنان بجنگ تا اینکه خداوند بین تو و آنان داوری کند که خداوند بهترین داوران است.
این نامه را از ربذه برای تو نوشتم و با سرعت به سمت تو در حرکت هستم، انشاءالله.
❇️ لزوم مقاومت در برابر مهاجمان
🔻[ در همین منزل ربذه بود که نامهای از استاندار بصره به دستم رسید که از رسیدن لشکر جمل به بصره حاکی بود. در پاسخ وی نوشتم: ]
🔻اگر زیر سایه اطاعت و فرمانبری رفتند، این همان چیزی است که ما دوست داریم... و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید، با کمک کسانی که فرمان تو را میبرند، به نبرد با آنان اقدام کن و از آنان که تسلیم تو هستند، برای سرکوب مخالفان مدد گیر؛ زیرا آنکس که از جنگ کراهت دارد، نبودنش بهتر از بودنش است و نشستنش بهتر از قیام و یاری کردنش خواهد بود.
❇️ اقدام لشکر جمل به قتل و غارت مردم بصره
🔻[ متاسفانه لشکر جمل دست به قتل و غارت مردم زدند، حکیمبنجبلّه و مردانی از شیعه را کشتند و نگهبانان بیتالمال را از دم تیغ گذراندند و عثمانبنحنیف را نیز ضربوشتم کردند. این خبر را به اطلاع لشکریانم رساندم و به آنان گفتم: ]
🔻خبری مهم و تکاندهنده به من رسیده است: طلحه و زبیر وارد شهر بصره شده و به استاندار من هجوم آورده و وی را به شدت ضربوشتم کردهاند، تا جایی که معلوم نیست مرده یا زنده است. آنان بنده صالح خدا، حکیمبنجبلّه را نیز به همراه مردان مسلمانی که همگی از نیکان و صالحان بودند، به قتل رساندهاند. آری، این شهدا در حالی به ملاقات خداوند شتافتند که بر بیعت خویش وفادار ماندند و در راه حق استقامت ورزیدند. طلحه و زبیر به بیتالمال نیز حمله برده و نگهبانان آن را شکنجه کرده و به طرز فجیعی از دم تیغ گذرانده اند.
📚منابع:
۱. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۸۴
۲. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۲
۳. نهج البلاغه، نامه۴
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت شصت و پنجم
❇️ حرکت طلحه و زبیر و عایشه به سمت بصره
🔸طراحان دیروز قتل عثمان، خونخواهان امروز او!
🔻[ هنگامی که خبر حرکت طلحه و زبیر و عایشه به سمت بصره را دریافت کردم و از شعار آنها مبنی بر خونخواهی عثمان مطلع شدم، بالای منبر رفتم و خطبهای ایراد کردم: ]
🔻هنگامی که خداوند متعال پیامبرش را از ما گرفت و آن حضرت از دنیا رفت، قریش در امر خلافت پیشدستی کرد و زمام امر حکومت را در دست گرفت و ما را از حقی منع کرد که بیش از همه مردم سزاوارش بودیم. من به این نتیجه رسیدم که در چنان وضعی صبر کردن بهتر از آن است که در میان مسلمانان تفرقه پدید آید و زمینه برای خونریزی فراهم شود؛ زیرا مردم تازه به اسلام روی آورده بودند و دین با حرکت شتابان در حال پیشروی بود و هرگونه ضعف و بیتدبیری موجب تزلزل آن و کمترین عقبگردی موجب واژگونی آن می شد. به هر حال، گروهی قدرت را در دست گرفتند و در حد توان خویش کوشش کردند و سپس به آخرت که خانه گرفتن اجر و پاداش است منتقل شدند و هم اکنون جبران سیئات و بخشش خطاهایشان به دست خداست.
🔻اما طلحه و زبیر که هیچ حقی در این حکومت ندارند، چرا حداقل یک سال، بلکه حتی یک ماه بر حکومت من صبر نکردند و بر من شوریدند و از دایره حق خارج شدند و به مخالفت با من پرداختند؟! در کاری اعتراض کردند که خداوند هیچ راهی برای اعتراض آنان نگذاشته بود؛ زیرا که آنها با اختیار خویش و بدون هیچ اجبار و اکراهی با من بیعت کرده بودند. آنان میخواهند از پستان مادری شیر بدوشند که خشکیده و بدعتی را زنده کنند که از مدتها پیش مرده است، آیا گمان میکنند برای خونخواهی عثمان قیام کردهاند؟ اینها که خود باید پاسخگوی خون باشند! به راستی که بزرگترین دلیل و حجت آنها علیه خودشان است.
🔻من به حجت خدا علیه آنان و رفتار الهی درباره آنان خشنودم. اگر آنان از راه خطایی که در پیش گرفتهاند برگردند و توبه کنند، به سهم و نصیب خود از زندگی دست خواهند یافت و جان خویش را از خطر کشته شدن حفظ خواهند کرد؛ اما اگر بر لجاجت خویش پافشاری کنند و بر مخالفتشان ادامه دهند، با شمشیر پاسخ آنها را خواهم داد. آری، شمشیر برای یاری حق و شکست باطل کفایت میکند.
📚منابع:
۱. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۸
۲. الإحتجاج، ج۱، ص۱۶۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃قسمت شصت و ششم
❇️ آغاز شورش
[ من به طور رسمی حرکت طلحه و زبیر به سمت بصره را به مردم خبر دادم: ]
🔻اما بعد، به من خبر رسیده است که طلحه و زبیر حرکت کرده و شورش خود را آغاز کردهاند. آنها عایشه را که به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله موظف به خانهنشینی بود، با خود همراه ساخته و اسباب خواری و تحقیر او را فراهم آوردهاند و فرزندان آزادشدگان (کسانی هستند که رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» پس از فتح مکّه آنها را مشمول عفو قرار دادند و مانع اسیر شدن آنها شدند) را به میدان آورده و به بهانه خونخواهی عثمان، مردم را فریفتهاند. آندو همانهایی بودند که مردم را علیه عثمان شوراندند و آن بلاها را بر سر او آوردند. طلحه و زبیر با این شورش قصد دارند مردم را به جان یکدیگر انداخته و میان مردم جنگ داخلی به راه اندازند. پروردگارا، مسلمانان را از شر آن دو رهایی بخش و آن دو را مجازات کن.
❇️ دعوت از مردم برای مقابله با فتنه
[ درخطبه دیگری که برای مردم ایراد کردم، از ریشه های اختلافات سخن گفتم: ]
🔻هنگامی که خداوند متعال انسانها را آفرید، از میان آنها گروهی را که بهترین بودند، انتخاب کرد و پاکانی برای خود برگزید و پیامبری از میان آنان برانگیخت و کتابش را بر او نازل ساخت و دینش را به عنوان شریعت، تعیین و واجباتش را مشخص کرد.
خلاصه کلام الهی در این آیه بیان شد:
" أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ؛
اطاعت کنید از خدا و اطاعت کنید از پیامبر خدا و اولو الامر".
🔻این آیه فقط مخصوص ما اهل بیت است، نه غیر ما؛ ولی شما در روزگار گذشته به عقب برگشتید و به این آیه پشتپا زدید و پیمان شکستید و عهد خود را زیر پا نهادید. البته این کار شما هیچ زیانی به خداوند نرساند [ و شما بودید که زیان کردید]. خداوند به شما فرموده بود کار را به خدا و رسول او بازگردانید و به اولی الامری که حقیقت را میفهمد واگذار کنید. شما ابتدا قبول کردید و پس از آن به انکار روی آوردید؛ با اینکه خداوند به شما فرموده بود:
"وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ؛
به پیمانی که با من بستهاید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم، و تنها از من بترسید".
🔻همچنین به آیه ۵۴ و ۵۵ سوره نساء (در مورد آل ابراهیم که صاحبان کتاب و حکمت و ایمان هستند، ولی دستخوش حسد واقع شدند)، اشاره کرده و گفتم:
هان!بدانید ما آل ابراهیم هستیم که دستخوش حسد واقع شدیم؛ همانگونه که پدران ما دستخوش حسد واقع شده بودند. نخستین فردی که به او حسادت کردند، حضرت آدم بود که خداوند وی را با دست قدرت خود آفرید، از روح خود در کالبد او دمید، ملائکه را به سجده بر او واداشت، تمام اسما را به او آموخت و او را بر جهانیان برگزید. شیطان به او حسد کرد؛ در نتیجه از زیانکاران شد. سپس قابیل به هابیل حسادت کرد و دست خود را به قتل او آلود و زیانکار شد.
🔻در ادامه به آیه ۳۳ و ۳۴ سوره مؤمنون اشاره کردم که در آن نوح علیه السلام هدف حسد قوم خود قرار گرفت.
انتخاب فرد برگزیده بر عهده خداست. هر کس را بخواهد، برمیگزیند و مخصوص رحمت خود می کند و حکمت و علم را به هرکس که بخواهد، میدهد.
🔻سپس بر پیامبر ما محمد صلی الله علیه و آله حسد ورزیدند. بدانید، ما آن اهل بیتی هستیم که خداوند رجس و پلیدی را از ما دور ساخته و ما هستیم آن جماعتی که همچون پدرانمان دستخوش حسد واقع شدیم:
" إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ؛
سزاوارترین مردم به ابراهیم، کسانی هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر است...".
🔻و به آیات دیگری از کتاب خدا اشاره کردم و در نهایت به آنها گفتم:
آیا ما جز ایمان به خداوند و کتاب او، جرم دیگری داریم؟! از تفرقه بپرهیزید تا گرفتار گمراهی نشوید. خداوند متعال شاهد است که من به شما هشدار دادم و شما را به سوی حق فراخواندم و آن برای هدایت شما بود، بیان کردم. دیگر خود می دانید و انتخاب با شماست.
📚منابع:
۱. شیخ طوسی، الأمالی، مجلس۴۳، ح۲، ص۷۱۵
۲. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۵۹
۳. قران کریم، سوره بقره، آیه ۴۰
۴. قرآن کریم، سوره آلعمران، آیه۶۸
۵. الإحتجاج، ج۱، ص۱۶۰
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت شصت و هفتم
❇️ بسیج مردم برای مقابله با فتنه ناکثین
🔸مشورت با یاران برای مقابله با فتنه گران
🔻[ با یاران خویش درباره فتنهگران مشورت کردم. نظر عمار یاسر این بود که به سوی کوفه برویم. ابنعباس نظر داد که قبلا کسی را برای گرفتن بیعت به کوفه بفرستم و سپس عازم آنجا شوم و تاکید میکرد که ام سلمه را نیز با خود همراه سازیم. در پاسخ وی گفتم: ]
🔻راه درست این است که خودم با کسانی که همراه من خواهند بود حرکت کرده و ایشان را تعقیب کنم. اگر در راه له آنان رسیدم، مانع حرکتشان شوم و اگر به آنان نرسیدم، به مردم کوفه نامه خواهم نوشت و از شهرهای دیگر هم نیروی امدادی خواهم خواست و به سوی آنان خواهم رفت. درباره ام سلمه، همسر پیامبر، باید بگویم بیرون آوردن او از خانهاش روا نیست؛ هر چند طلحه و زبیر عایشه را از خانه بیرون کشیدند و به میدان آوردند.
🔻[ پس از این گفتگو، با صدای بلند خطاب به
مردم گفتم: ]
برای حرکت آماده شوید که طلحه و زبیر بیعت شکسته و عهد و پیمان گسستهاند و عایشه را از خانه خود بیرون آوردهاند و آهنگ بصره دارند تا در آنجا فتنهانگیزی کنند و خون مسلمانان را بریزند.
🔻[ و دستهای خود را به سوی آسمان بلند کردم و عرضه داشتم: ]
پروردگارا، این دو مرد بر من ستم روا داشتند و پیمانم را گسستند و بدون اینکه حقی داشته باشند، با من به ستیز پرداختند. پروردگارا، از آن دو به دلیل ظلمی که بر من روا داشتند، بازخواست کن و مرا در برابر آن دو یاری ده و پیروزی بخش.
❇️ مماشات و مسامحه با فتنهگران، هرگز!
🔻[ در مشورت با اطرافیان، کسانی هم بودند که نظر دیگری داشتند و از من می خواستند که فعلاً به تعقیب طلحه و زبیر نپردازم و خود را گرفتار جنگ با آنها نکنم، اما به آنها گفتم: ]
🔻به خدا سوگند، من همچون کفتار نیستم که با آهنگی افسونش کنند و به خواب رود، تا صیادِ در کمین نشسته به او برسد و صیدش کند. من با یاری انسانهای حق طلب، بر سر آنکس که به حق پشت کرده است، میکوبم و با یاری افراد مطیع و فرمانبَر، کسانی را که اهل تردید و نافرمانی هستند درهم میشکنم، تا زمانی که دوران زندگانی من به سر آید و روز مرگ من فرا رسد.
🔻به خدا سوگند، من همواره از حق خویش محروم ماندهام و از هنگام وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله تا به امروز، حق مرا از من باز داشته و دیگران را بر من مقدم داشتهاند.
❇️ فراخوان مردم برای نبرد با فتنهگران
🔻برای مردم در مورد کتاب خدا و هدایت به وسیله آن، گفتم و در مورد بدعتها و شبههها که زمینه نابودی و بدبختی است، و اینکه اگر دنبال نجات و سعادت هستند، باید در سایه حاکمیت الهی قرار بگیرند و تمام تلاش خود را برای اطاعت از خداوند به کار گیرند. آنها را برای جنگ ترغیب کردم و از تصمیم خود برای مقابله با طلحه و زبیر که به مخالفت با من برخاسته بودند، آگاهشان کردم.
📚منابع:
۱. الجمل، ص۲۳۹
۲. نهج البلاغه، خطبه ۶
۳. الفصول المهمه، ص ۷۱
۴. الفتوح، ج۱، ص۹۹
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت شصت و هشتم
❇️ رهآورد بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
🔻[ برای مردم خطبهای ایراد کردم و به آنها گفتم: ]
ستایش مخصوص پروردگاری است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد. در عصری که از عرب، کسی کتابی نخوانده بود و ادعای وحی و پیامبری نداشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله با یاران فرمانبر خود به مبارزه با دشمنانش پرداخت تا آنان را به سر منزل رهنمون شد و پیش از آنکه قیامت فرا رسد، آنان را به رستگاری رساند. با خستگان مدارا کرد، شکسته دلان را زیر بال گرفت، همه را به راه راست هدایت کرد و جز آنان که راه گمراهی پیمودند و در آنها خیری نبود، همه را نجات داد و در جایگاه مناسب رستگاری، استقرار شان بخشید.
🔻به خدا سوگند، من پیوسته در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم تا باطل شکست خورد و عقب نشست و همگان دین اسلام را پذیرفتند. در این راه هرگز ناتوان نشدم، نترسیدم، خیانت نکردم و سستی در من راه نیافت. به خدا سوگند، امروز هم کالبد باطل را میشکافم تا حق را از پهلویش بیرون کشم.
❇️ شناساندن طلحه و زبیر
🔻به خدا سوگند، طلحه و زبیر و پیروانشان در کارهای من خلافی سراغ ندارند که به انگیزه اصلاحگری قیام کرده باشند. آنها میان من و خودشان راه انصاف نپیمودند. آنها حقی را میطلبند که خود ترک کردهاند و انتقام خونی را میخواهند که خود ریختهاند. اگر من در ریختن این خون شریکشان بودم، آنها نیز از آن سهمی دارند و اگر خودشان به تنهایی این خون را ریختهاند، از من چه میخواهند؟ باید از خود انتقام بگیرند. نخستین گام که باید در راه عدالت بردارند. آن است که خود را محکوم شمارند.
🔻بصیرت و حقیقتبینی من با من همراه است؛ نه حق را از خود پوشیده کردهام و نه بر من پوشیده بوده است. ناکثین گروهی سرکش و ستمگرند. تیرهدلی، خشم و کینه، زهر عقرب و شبهاتی همچون شب ظلمانی در دلهایشان وجود دارد؛ وگرنه حق آشکار است.
🔻به خدا سوگند، حوضی برایشان پر از آب کنم که تنها خود بتوانم آبش را بیرون کشم. آنها نه از آن آب سیراب شوند و نه از هیچ آبشخور دیگری!
❇️ سه شاخصه مهم در درک فتنهها و نبرد با فتنهگران
🔻اکنون آتش جنگ بین شما و اهل قبله شعلهور شده است و فقط اهل صبر و بصیرت و افراد آگاه از جایگاه حق، توان برداشتن این پرچم را دارند. پس بدانچه شما را فرمان دادهاند، عمل کنید و از آنچه شما را نهی کردهاند، دست بردارید و در هیچ کاری تا روشن نشود شتاب نکنید؛ زیرا در آنچه شما اکراه دارید، توان تغییراتی داریم.
📚منابع:
۱. نهج البلاغه، خطبه۱۰۴
۲. الارشاد، ج۱، ص۲۴۸
۳. نهج البلاغه، خطبه۱۳۷
۴. نهج البلاغه، خطبه۱۷۳
۵. الاستیعاب، ج۲، ص۳۱۸
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت شصت و نهم
❇️ در منزلگاه ربذه
🔸نامهای به استاندار بصره
🔻[ به همراه یاران و مهاجران و انصاری که در لشکری گرد آمده بودند، از مدینه خارج شدیم. وقتی به منطقه ربذه رسیدیم، به استاندارم عثمان بن حُنیف انصاری نامه ای نوشتم: ]
از بنده خدا علی امیرالمومنین، به عثمان فرزند حنیف.
🔻اما بعد، شورشیان ستمگری که با خدا عهد بستند و عهد خود شکستند، به سمت شهر تو در حرکتاند. آنان تحت سیطره شیطان به دنبال چیزی هستند که موافق رضای خدا نیست:
"وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلًا؛
و قدرت خداوند بیشتر و مجازاتش دردناکتر است".
🔻هنگامی که آنان به نزد تو رسیدند، آنها را به بازگشت به طاعت و وفای به عهد و میثاقی که با ما داشتند دعوت کن. اگر پذیرفتند و اجابت کردند، با آنان به بهترین نحو رفتار کن و تا زمانی که نزد تو هستند، احترامشان را حفظ کن. اگر نپذیرفتند و جز به ریسمان عهدشکنی و تفرقهافکنی چنگ نزدند، با کمال قاطعیت با آنان بجنگ تا اینکه خداوند بین تو و آنان داوری کند که خداوند بهترین داوران است.
این نامه را از ربذه برای تو نوشتم و با سرعت به سمت تو در حرکت هستم، انشاءالله.
❇️ لزوم مقاومت در برابر مهاجمان
🔻[ در همین منزل ربذه بود که نامهای از استاندار بصره به دستم رسید که از رسیدن لشکر جمل به بصره حاکی بود. در پاسخ وی نوشتم: ]
🔻اگر زیر سایه اطاعت و فرمانبری رفتند، این همان چیزی است که ما دوست داریم... و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید، با کمک کسانی که فرمان تو را میبرند، به نبرد با آنان اقدام کن و از آنان که تسلیم تو هستند، برای سرکوب مخالفان مدد گیر؛ زیرا آنکس که از جنگ کراهت دارد، نبودنش بهتر از بودنش است و نشستنش بهتر از قیام و یاری کردنش خواهد بود.
❇️ اقدام لشکر جمل به قتل و غارت مردم بصره
🔻[ متاسفانه لشکر جمل دست به قتل و غارت مردم زدند، حکیمبنجبلّه و مردانی از شیعه را کشتند و نگهبانان بیتالمال را از دم تیغ گذراندند و عثمانبنحنیف را نیز ضربوشتم کردند. این خبر را به اطلاع لشکریانم رساندم و به آنان گفتم: ]
🔻خبری مهم و تکاندهنده به من رسیده است: طلحه و زبیر وارد شهر بصره شده و به استاندار من هجوم آورده و وی را به شدت ضربوشتم کردهاند، تا جایی که معلوم نیست مرده یا زنده است. آنان بنده صالح خدا، حکیمبنجبلّه را نیز به همراه مردان مسلمانی که همگی از نیکان و صالحان بودند، به قتل رساندهاند. آری، این شهدا در حالی به ملاقات خداوند شتافتند که بر بیعت خویش وفادار ماندند و در راه حق استقامت ورزیدند. طلحه و زبیر به بیتالمال نیز حمله برده و نگهبانان آن را شکنجه کرده و به طرز فجیعی از دم تیغ گذرانده اند.
📚منابع:
۱. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۸۴
۲. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۲
۳. نهج البلاغه، نامه۴
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتادم
✳️ قریش از ما انتقام میگیرد
🔻[ گروهی از حجاج در مسیرحرکت خود، وارد منطقه ربذه شدند و درخواست کردند که سخنان مرا درباره فتنه اخیر بشنوند. در خیمه خویش مشغول وصله کردن کفشم بودم که عبداللهبنعباس وارد شد. وقتی مرا در حال تعمیر کفش دید، با تعجب گفت: ما برای اصلاح امورمان بیشتر به تو نیاز داریم تا کاری که به آن مشغول هستی!
پاسخ وی را ندادم تا کارم تمام شد. آنگاه کفشها را مقابل وی گذاشتم و گفتم: برای این کفشها قیمتی بگذار. گفت: اینها به چیزی نمیارزد! گفتم: بالاخره قیمتی دارند. گفت: کمتر از یک درهم. به وی گفتم: ]
به خدا سوگند، این یک جفت نعلین برای من بیش از فرمانروایی بر شما ارزش دارد، مگر اینکه بتوانم حقی را بر پا دارم یا از باطلی جلوگیری کنم.
🔻[ آنگاه از خیمه بیرون آمدم و برای حجاج سخنرانی کردم: ]
پس از حمد و ثنای خداوند و بیان هدف از رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به آنها گفتم:
🔻مرا با قریش چه کار است؟! به خدا سوگند، وقتی کافر بودند، با آنان جنگیدهام و اکنون نیز که راه فتنه و فساد را پیش گرفتهاند، خواهم جنگید... و این راهی که برای مقابله با آنان می پیمایم، عهد و پیمانی است که با من بستهاند. به خدا سوگند، باطل را چنان می شکافم تا که حق از میان پهلوی آن بیرون آید. قریش با ما کینهجویی میکند، به دلیل اینکه خداوند ما را برای ایشان برتری داده است و ما آنها را به فرمان خود درآوردهایم.
🔻[ این دو بیت شعر را نیز خواندم: ]
به جان خودم سوگند، گناه است که تو شیر خالص را بیاشامی
و سرشیر یا خرمای بیهسته بخوری [ و کفران نعمت کنی و قدر ما را ندانی ].
در صورتی که ما بودیم که این بلندی رتبه و جاه را به تو دادیم؛ و گرنه تو بلندرتبه نبودی و ما بودیم که گرداگرد تو اسبان کوتاهمو و نیزه ها را فراهم کردیم.
✳️ مخالفتهای ابوموسی اشعری
🔻[ اطلاعات یاران در خصوص مخالفتها و کارشکنیهای ابوموسی اشعری؛ استاندار کوفه، به من رسید و اینکه وی مردم کوفه را از یاری من باز میدارد.
نامهای نوشتم و با او اتمام حجت کردم: ]
🔻زمانی که فرستاده من پیش تو آید، باید تصمیم بگیری و خود را برای جنگ آماده سازی! از پناهگاه خود پای بیرون گذار و مردم را برای جنگ بسیج کن. اگر حق را با من دیدی، بپذیر و اگر تردید داشتی، از مسئولیت کنارهگیری کن! اشاره کردم که به خدا سوگند، راه ما حق است و به فرمان مرد حق انجام میگیرد و باکی ندارم که ملحدان چه میکنند. والسلام.
🔻همچنین نامهای از طریق هاشمبنعتبه برای او فرستادم، و نوشتم که مردم را همراه او بسیج کند و توجه به این امر داشته باشد که باقی گذاردنش در آن شهر، به خاطر این بود که از یاران و مددکاران من در این عرصهها باشد. والسلام.
✳️ عزل ابوموسی اشعری از استانداری کوفه
🔻[ هاشمبنعتبه نامه را برد و بعد از چند روز به من پیغام داد که ابوموسی زیر بار نرفته و حتی نامه مرا پاره کرده و وی را نیز به زندان تهدید کرده است. من نیز فرزندم، حسن و عماربنیاسر و قیس بن سعد را مأموریت دادم که به کوفه بروند و مشکل را حل کنند و نامه عزل ابوموسی اشعری را نیز توسط آنها فرستادم: ]
🔻به او یادآور شدم که شهر را به فرستادگان من بسپارد و اگر چنین نکند، به آنها دستور دادهام که به تو اعلان جنگ دهند، که خداوند خیانت پیشگان را دوست ندارد، و اگر بر تو چیره شوند، تو را قطعه قطعه خواهند کرد. درود بر هر کسی که سپاسگزار این نعمت بوده و از بیعت با من مسرور است و به امید عاقبتی نیکو برای خداوند عمل کند.
📚منابع:
۲. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸۵
۲. مجموعه ورام، ج۲، ص۹
۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۳
۴. نهج البلاغه، نامه ۶۳
۵. الجمل، ص۲۴۲
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و یکم
✳️ نامههایی به مردم کوفه
🔻نامههایی به مردم کوفه نوشتم و آنها را برای حضور در میدان جهاد دعوت کردم. اولین نامه را توسط محمدبنابیبکر و محمدبنجعفر فرستادم و مردم کوفه را به جهاد علیه اصحاب جمل ترغیب کردم.
🔻دومین نامه را توسط فرزندم، حسن و نیز عمّار و قیس برای مردم کوفه فرستادم و در این نامه به ضرورت مقابله با فتنهگران بدون هیچ شک و تردیدی پرداختم.
🔻در سومین نامهای که به مردم کوفه نوشتم، وجوب جهاد بر همگان را یادآور شدم. به آنها نوشتم: همانا سرای هجرت (مدینه) همچون دیگ به جوش آمد و از اهل خود خالی شد و مردم از آن بیرون آمدهاند.
🔻عایشه که قبلاً هم کارهای خاصی داشت، اکنون بر شتری سوار شده است و سگهای منطقه حواب نیز بر او پارس کردند! آری فتنه سرکشان برپا شده است و آن را مردانی رهبری میکنند که مدعی خونخواهی خونی هستند که خود ریختهاند و به دنبال اعاده حیثیتی هستند که خود بر باد دادهاند! آنان حرمتها دریدهاند و کارهای ناروا روا داشتهاند و اینک پیش مردم عذر و بهانه میآورند و پوزش می طلبند، بدون اینکه از خداوند پوزش بخواهند.
" يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَىٰ عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛
برای شما قسم یاد میکنند تا از آنها راضی شوید. اگر شما از آنها راضی شوید، خداوند از جمعیت فاسقان راضی نخواهد شد ".
🔻خدای رحمتتان کند! بدانید که جهاد بر بندگان خدا واجب شده است و هم اکنون پیکی به سویتان آمده است تا شما را به جهاد تشویق کند و راه سعادت را بر شما عرضه دارد...
✳️ منزلگاه "ذیقار"
🔻با ورود به منزل ذیقار از همه کسانی که مرا همراهی میکردند، دوباره بیعت گرفتم و در مورد مسائل گذشته برای آنها روشنگری کردم.
✳️ افشای نامه معاویه به طلحه و زبیر
🔻[ در این منزل، ضمن خطبهای که برای لشکریانم ایراد کردم، از همکاری و همدلی پنهانی معاویه با طلحه و زبیر پرده برداشتم و توضیح دادم: ]
معاویه از شام نامهای به طلحه و زبیر نوشته و در آن نامه آن را فریب داده است. البته آنها نامه را از من مخفی نگه داشتند و از مدینه خارج شدند. آنها به افراد سادهلوح چنین وانمود کردند که برای خونخواهی عثمان قیام کردهاند! به خدا سوگند، بهانهای برای مخالفت با من پیدا نکردند و کاری که مستحق انتقاد باشد، از من سراغ نداشتند. آنها انصاف را رعایت نکردند و به قطع، خون عثمان دامن آنها را گرفته است؛ لذا آنها باید پاسخگوی خون عثمان باشند!
🔻[ فردی به نام ابوزینب ازدی برخاست و گفت: به خدا سوگند، اگر ما بر حق باشیم، تو از همه ما به هدایت نزدیکتر و بهرهات در خیر بیشتر است و اگر خدای نکرده در گمراهی باشیم، در آنصورت گناه تو از همه ما بیشتر و سنگینبارتر هستی. اینک قصد آن داریم که به سوی این قوم برویم، دوستی خود را با ایشان قطع کنیم، بیزاری خود از ایشان را آشکار سازیم، در دشمنی با ایشان پشتبهپشت هم دهیم و جنگ کنیم و قصد ما چیزی است که خدای عزوجل آن را میداند. اکنون تو را سوگند به آن خدایی که به تو چیزها آموخته است که ما نمیدانیم، به ما بگو آیا ما بر حق نیستیم و دشمن ما در گمراهی نیست؟ پاسخ دادم: ]
🔻آری، من شهادت میدهم که اگر با نیت صحیح برای یاری دین خود قیام کرده و همانطور که گفتی، رابطه دوستی خود را با ایشان قطع کنی و بیزاری خود از ایشان را آشکار سازی، در رضوان خدا خواهی بود. ای ابوزینب! بر تو مژده باد که راه تو حق است و در این تردید مکن. همانا تو امروز با احزاب میجنگی!
📚منابع:
۱. الجمل، ص۲۴۲
۲. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۳
۳. الکامل، ج۳، ص۲۲۳
۴. قرآن کریم، سوره توبه، آیه۹۶
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و دوم
❇️ سخنرانی در میان لشکر کوفه
🔻[ با عزل ابوموسی اشعری، مردم کوفه یکدل و متحد به یاری من شتافتند و در منزل ذیقار بود که لشکریان کوفه به جمع ما پیوستند. در جمع آنها حضور یافتم و برایشان سخنرانی کردم: ]
❇️ تعریف و تمجید از اهل کوفه
🔻ای مردم کوفه، شما در میان مسلمانان گرامیترین هستید و در ارزشها میانهروترین و در رفتار عادلترین. سهمی که شما در اسلام دارید، برترین سهم است و در شایستگی و تواناییها از بهترین عرب به شمار میروید. شما شدیدترین محبت و مودت را به رسول خدا و اهل بیتش دارید. من امروز با اعتماد به خدا و اطمینان از یاری شما به سراغ شما آمدهام؛ زیرا از فداکاری و جانفشانی شما اطلاع دارم. از آن طرف، طلحه و زبیر پیمان شکستند، از پیروی من خودداری کردند، برای فتنهانگیزی به عایشه روی آورده، او را از خانه و دیارش بیرون آوردند و به بصره کشاندند، اراذل و اوباش بصره را به صف کردند و گمراهشان ساختند. البته به من خبر رسیده است که مردمان بافضیلت و متدین بصره از پیمان شکنان فاصله گرفته و تن به فرمان آنها ندادهاند و از رفتار طلحه و زبیر ناراحت بوده و حضور آنها را خوش نداشتهاند.
🔻[ اهل کوفه در پاسخ من گفتند: ما یاران تو و لشکریان تو برای رویارویی با دشمنان تو آماده هستیم و اگر ما را به مقابله با چند برابر اینان فراخوانی، با جان و دل میپذیریم و انجام آن را به حساب خدا میگذاریم و امید سعادت در آن داریم.
از آنها تشکر و قدردانی کردم و به سخنانم ادامه دادم: ]
🔻ای جماعت مسلمانان، شما خوب میدانید که طلحه و زبیر از روی رضا و رغبت و با کمال میل با من بیعت کردند. پس از آن، از من اجازه انجام عمره خواستند و من به آنها اجازه دادم. پس به بصره رفتند و مسلمانان را کشتند و کارهای زشتی انجام دادند.
🔻بار خدایا! این دو از من بریدند، به من ستم کردند، بیعت با مرا شکستند و مردم را علیه من شوراندند. پس هر گرهای که آنان ایجاد کردهاند، بگشا و هر مکری را که اندیشیدهاند، به نتیجه نرسان و بدی کردارشان را به ایشان بازگردان.
❇️ ملاقات با اویس قرنی
🔻[ در منزل ذیقار بود که به اطرافیان گفتم: ]
از سمت کوفه هزار مرد بدون کم و زیاد میآیند و به شرط جان و ایستادن تا پای مرگ با من بیعت میکنند!
🔻[ ابن عباس از این خبر نگران بود که مبادا تعدادشان کم و زیاد شود و مردم مردد شوند. سرانجام گروهی که گفته بودم رسید د ابن عباس شمارش کرد و دید یک نفر کم شده است. بر نگرانیاش افزوده شد تا اینکه نفر هزارم نیز رسید. او اویسقرنی بود که به من گفت: دست خود را بده تا با تو بیعت کنم. پرسیدم: ]
🔻بر چه چیز با من بیعت میکنی؟
[ گفت: بر اطاعت از سخنان تو و پیروی از دستورهای تو و جنگیدن در رکاب تو، تا آنکه به شهادت برسم یا اینکه خداوند فتح و پیروزی را نصیب تو کند. نامش را پرسیدم، گفت: اویسقرنی هستم. وقتی نامش را شنیدم، گفتم: ]
🔻الله اکبر! حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده بود که مردی از امت او را درک خواهم کرد که او را اویس قرنی میگویند، او از حزب خدا و رسول اوست، مرگش شهادت خواهد بود و جماعت بسیاری، به اندازه دو قبیله ربیعه و مضر، را شفاعت خواهد کرد.
📚منابع:
۱. الارشاد، ج۱، ص۲۴۹
۲. الجمل، ص۲۶۶
۳. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸۸
۴. اعلام الوری، ص۱۷۰
۵. الصراط المستقیم، ج۱، ص۱۰۶
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و سوم
❇️ ملاقات با عثمانبنحُنَیف
🔻[ در همین منزل بود که با عثمانبنحنیف، استاندارمن در بصره نیز برخورد کردم و دیدم ضرب و شتمش کرده و تمام موهای صورتش را کنده بودند! او را دلداری دادم: ]
🔻ای عثمان! من آنگاه که تو را فرستادم، ریش داشتی و اکنون با چهره بیمو بازگشتهای!
خداوندا، تو خود میدانی که آن قوم با تو گستاخی کردند و کارهای حرام را روا دانستند، خدایا! خودت ایشان را در قبال شیعیان من که آنان را کشتهاند، به قتل برسان و بهسبب آنچه با جانشین من در آن شهر انجام دادهاند، در عذاب آنان شتاب کن.
❇️ ملاقات با احنفبنقیس
🔻[ احنفبنقیس به دیدارم آمد و به نگرانی مردم بصره اشاره کرد که میگویند: اگر لشکر امیرالمومنین به بصره وارد شوند، مردان آن را به قتل میرسانند و زنان را نیز به بردگی میگیرند! به وی گفتم: ]
🔻شخصی همانند من در موقعیتی قرار ندارد که چنین نگرانیهایی از او در دلها باشد و مردم از او بترسند. اینگونه رفتار فقط از کسانی انتظار میرود که به راه حق پشت کرده و به خداوند کفر ورزیدهاند. مردم بصره مسلمان هستند و جایز نیست که با آنان چنین رفتاری شود. و البته بهزودی میبینی که کار من با آنها به کجا خواهد کشید!
اما اکنون به این پرسش پاسخ بده که آیا با من همراهی میکنی یا نه؟
🔻[ احنف پاسخ داد: اگر من با شما باشم، فقط دویست نفر را میتوانم با خودم همراه کنم. اما اگر با شما همراهی نکنم میتوانم چهار هزار شمشیرزن را از مقابله با لشکر شما باز دارم. هر کدام را شما انتخاب کنید، من آمادهام. به وی گفتم: ]
بنابراین لازم نیست با من همراهی کنی؛ بلکه مهمتر این است که اهل بصره را از پیوستن به دشمنان من بازداری.
❇️ سخنرانی هنگام عزیمت به سوی بصره
🔻[ پس از رسیدن نیرو از کوفه و آماده شدن لشکر، زمینه برای حرکت به سوی بصره فراهم شد. قبل از حرکت خطبهای ایراد کردم: ]
🔻اما بعد، همانا خداوند جهاد را واجب کرده و آن را بزرگ شمرده و به منزله یاری و نصرت خویش قرار داده است. به خدا سوگند، نه هیچ کار دنیایی بدون جهاد سروسامان میگیرد و رونق مییابد و نه هیچ کار دینی، و شیطان حزب خود را گرد آورده، لشکر خود را فراخوانده، مردم را به شبهات دچار کرده و فریب داده است، در صورتی که جریانها آشکار شده و پردهها فروافتاده است.
🔻در ادامه، شرایطی را که خائنان و فتنه گران پیش آورده و به دنبال جنگ و فتنه و بدعت بودند، برای سپاهیان تشریح و تحلیل کردم و به آنها بصیرت دادم تا بدانند راهی را که قدم در آن میگذارند بدون شک، راه حق است و من حجت را بر دشمنان تمام کردهام( آنها را بارها به راه حق دعوت کردهام و اکنون دیگر عذری ندارند).
📚منابع:
۱. الجمل، ص۲۸۵
۲. الکامل، ج۳، ص۲۲۶
۳. الفتوح، ج۱، ص۱۰۶
۴. انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷
۵. نهج البلاغه، خطبه۱۳۷
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و چهارم
✳️ فرستادن پیام و مکاتبه با سران لشکر جمل
🔸نامهای هشدار دهنده و نصیحتآمیز به عایشه
[ در نامهای که به عایشه نوشتم، وی را نصیحت کرده و به بازگشت دعوت کردم: ]
🔻اما بعد، ای عایشه! تو با معصیت و نافرمانی خدا و رسولش محمد صلی الله علیه و آله از خانهات بیرون آمدی و به دنبال کاری هستی که ارتباطی به تو ندارد و مسئولیتی در قبال آن نداری. تو خیال میکنی که برای اصلاح بین مسلمانان گام برمیداری. بهراستی به من پاسخ بده که زنان را چهکار با لشکرکشی و اصلاح بین مردم! از سوی دیگر گمان میکنی که برای خونخواهی عثمان قیام کردهای! آخر چه ارتباطی بین تو و عثمان وجود دارد که خون او را مطالبه میکنی؛ حال آنکه عثمان از بنیامیه بود و تو زنی از بنی تیم هستی؟!
🔻به جان خودم سوگند، افتادن تو در این بلاها و گرفتار شدن تو در این معاصی، گناهی بس بزرگتر از گناه قاتلان عثمان است! تو از قتل عثمان ناراحت و هیجانزده نیستی؛ بلکه به دنبال تحریک و تهییج دیگران هستی! پس ای عایشه، از خدا بترس و به خانهات برگرد و در پس پرده باش. والسلام.
🔻[ پاسخ عایشه کوتاه بود: ای فرزند ابوطالب، کار از توبیخ و عتاب گذشته است. ما هیچگاه اطاعت از تو را گردن نخواهیم نهاد. هر کاری از دستت بر می آید، انجام بده. والسلام! ]
✳️ پیام دوباره برای دورکردن عایشه از جنگ و آتش دوزخ
[ زیدبنصوحان و عبداللهبنعباس را خواستم و به آنها مأموریت دادم: ]
🔻به نزد عایشه بروید و به او بگویید: آیا خداوند متعال به تو فرمان نداده است که در خانهات باشی و پرده نشینی اختیار کنی؟ پس چرا فریب خوردی و دیگران را فریب دادی و حرکت کردی و دیگران را نیز به حرکت وا داشتی؟! از خدایی که به سوی او بازخواهی گشت و در محضرش حاضر خواهی شد، بترس و توبه کن که خداوند توبه بندگانش را میپذیرد. مبادا پیوند خویشاوندی تو با طلحه و علاقهات به عبدالله، فرزند زبیر، موجب بروز اعمالی از تو شود که در نهایت گرفتار آتش جهنم شوی!
🔻[ عایشه در پاسخ این دو گفت: من پاسخی برای شما ندارم؛ زیرا میدانم که در برابر استدلالهای علیبنابیطالب نمیتوان سخنی گفت! ]
✳️ هشدار سوم به عایشه
[ دوباره عبداللهبنعباس را به سراغ عایشه فرستادم و به وی گفتم: ]
🔻نزد عایشه بازگرد و به او تذکر بده که از بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج شده است! او را از مخالفتکردن با حکم خداوند و عملنکردن به عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بترسان و به او بگو: شایسته نیست که زنان در اینگونه امور دخالت کنند، و به تو مأموریت داده نشده است که در این کارها دخالت کنی و به سرپیچی از فرمان خدا رضایت نده! چرا راضی شدی از خانهای که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان داده است در آن مقیم باشی، بیرون بیایی؟ و اکنون خود را به بصره رساندهای، مسلمانان را به کشتن دادهای، کارگزاران مرا بیرون کردهای، بیتالمال را گشودهای، دستور دادهای مسلمانان را شکنجه کنند و ریختن خون صالحان را مباح کردهای! اکنون از خدا بترس و مراقب باش! خودت خوب می دانی که تو بیشتر از همه بر عثمان سخت گرفتی. پس خونخواهی امروز تو چه نسبتی با فشارهای دیروز تو بر عثمان دارد!
🔻[ این بار نیز پاسخ عایشه این بود که علیبنابیطالب خیال می کند مالک همه عالَم شده است. نه. به خدا سوگند آنچه در دست ما قرار دارد، بیشتر از آن چیزی است که در دست اوست! ]
📚منابع:
۱. الفتوح، ج۱، ص۱۰۹
۲. کشف الغمه، ج۱، ص۲۳۹
۳. مناقب آلابیطالب، ج۳، ص۱۵۲
۴. الجمل، ص۳۱۶
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و پنجم
❇️ عایشه گرفتار شک و تردید
🔻[ هنگامی که عایشه جمع اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را در کنار من دید و حضور سپاهیان زیادی از مردم کوفه را در لشکر من مشاهده کرد، گرفتار تردید و هراس شد.]
🔻عایشه در مشروعیت سفر خود به تردید افتاده بود و از سوی دیگر جنگ و کشتار در نظرش کاری بزرگ آمده و هراسناک شده بود. پس دبیر و کاتب خود، عبیداللهبنکعبنمیری را خواست و به او گفت نامهای برای من بنویسد:" از عایشه، دختر ابوبکر، به علیبنابی طالب." کاتب وی گفت: قلم بر این جمله نمیگردد! پرسید: چرا؟ پاسخ داد که امروز علیبنابیطالب در جهان اسلام شخص اول است؛ از اینرو باید نامه به نام او آغاز شود.
عایشه گفت بنویس:
به علیبنابیطالب از طرف عایشه، دختر ابوبکر
🔻من خویشاوندی تو با رسول خدا صلی الله علیه و آله را انکار نمیکنم و متوجه سابقه تو در اسلام هستم و جایگاه تو را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانم. قیام من برای اصلاح میان فرزندانم است و اگر تو از برخورد با طلحه و زبیر اجتناب کنی، با تو جنگی ندارم.
🔻این بخش کوچکی از نامه طولانی وی بوده که برای من نوشته بود. من هم کلمهای در پاسخ وی نگفتم تا در میدان جنگ پاسخ او را بدهم.
❇️ اتمام حجت با طلحه و زبیر
[ نامهای نیز به طلحه و زبیر نوشتم و توسط عمران بن حُصَین خزاعی فرستادم: ]
🔻در این نامه ماجرای بیعت طلحه و زبیر و جریان قتل عثمان را به آندو یادآوری کرده و با آنها اتمام حجت کردم و خطاب به آنها نوشتم: ای دو پیرمرد! از آنچه در اندیشه دارید بازگردید، که اکنون بزرگترین چیزی که دامنتان را بگیرد، ننگ و عار عقبنشینی از جنگ است؛ اما فردا پس از مرگ، ننگ و عار و آتش خشم پروردگار با هم جمع می شود و دامنگیرتان خواهد بود. والسلام.
❇️ پیام طلبکارانه طلحه و زبیر
🔻[ طلحه و زبیر پیامی را توسط فردی به نام خداش نزد من فرستادند. پیام آنها این بود: دو برادر دینی و دو عموزادهات تو را به خدا سوگند میدهند که قطع رحِم نکنی! آیا نمیدانی ما از روزی که خداوند جان محمّد را گرفت، برای دفاع از تو، مردم را رها کرده و با نزدیکان خود مخالفت کردیم؛ ولی تو هنگامی که به اندک مقامی رسیدی، حرمت ما را ضایع ساختی و ما را از خودت ناامید کردی! تو توان ما را دستِکم گرفتی. اکنون میببینی که چگونه از تو فاصله گرفتهایم و شهرهای بزرگ را در اختیار داریم! کسانی که تو را از ما رویگردان کرده و پیوند بین ما را قطع کردند، سود اندکی برای تو دارند و در مقام دفاع از تو سست هستند و بههیچوجه نمیتوانند جای ما را پر کنند. آری، آفتاب حقیقت برای کسانی که چشم دیدن دارند، طلوع کرده است! به ما خبر رسیده است که به ما هتاکی کردی و نفرین روا داشتی. ما تو را شجاعترین مبارز عرب میدانستیم! چرا زبان به لعن و نفرین ما گشودهای؟ آیا خیال میکنی این کارها موجب شکست ما در برابر تو خواهد شد؟ ]
📚منابع:
۱. کشف المحجة، ص۲۶۱
۲. نهج البلاغه، نامه۵۴
۳. الفتوح، ج۱، ص۱۰۸
۴. الإمامةوالسیاسة، ص۹۰
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و ششم
❇️ پاسخ به نامه طلحه و زبیر
[ من در پاسخ پیام طلحه و زبیر به خداش گفتم: ]
🔻به طلحه و زبیر بگو: سخن شما حجت علیه شماست و استدلال شما بر محکومیتتان کفایت میکند! اما خدا مردم ستمکار را هدایت نمیکند. شما معتقدید برادر دینی من و عموزاده من هستید. نسبت را منکر نیستم؛ گرچه هر نسبتی بریده شده، جز آنچه اسلام پیوند داده است. اما اینکه گفتید برادر دینی من هستید، اگر راست میگویید، شما با افروختن آتش جنگ علیه من، برخلاف کتاب خداوند در حق برادر دینی خود رفتار کردهاید؛ بنابراین بهدروغ، خود را برادر دینی من دانستهاید.
🔻اینکه ادعا میکنید پس از وفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از مردم کناره گرفتهاید، باید بگویم ممکن است آن روز به خاطر من و رعایت حق بوده است، اما امروز به دلیل اینکه از من کناره گرفتهاید، آن را نقض کرده و خلاف حق رفته اید. و اگر از روز اول به ناحق از مردم کناره گرفتهاید، بدانید هم گناه کنارهگیری اول را به گردن دارید و هم گناه کنارهگیری اخیر خود را! بماند که در حقیقت، هدف شما از همراهی نکردن با مردم، پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چیزی نبوده است جز طمع و آرزوی دنیا! بلی، تنها اعتراض شما به من این است که امید شما را به یاس مبدل ساختهام. خدا را شکر میکنم که به دین من اعتراض و انتقاد ندارید. آری، علت اینکه امید شما را قطع کردهام، این است که شما از حق رویگردان شدید و تعهداتِ برحق خود را از دوشتان باز کردید و به دور انداختید؛ مانند چهارپای سرکشی که مهار خود را بگسلد! پشت و پناه من خدای یکتاست که هیچ شریکی برای او قرار نمیدهم. و شما هم نگویید یاوران تو سستِ کم سودند؛ زیرا با این گفته علاوه بر نفاق، گرفتار شرک هم میشوید!
🔻اینکه گفتید من شجاعترین مبارز عرب هستم و از لعن و نفرین من نگرانید، باید بدانید که هر جایگاهی عمل خاص خود را دارد. وقتی که نیزهها درهم شود و اسبسواران همانند موج به حرکت درآیند و نفسهای شما در سینههایتان حبس شود، آن وقت است که خداوند مرا با آرامش دل یاری می فرماید!
🔻پروردگارا! زبیر را با بدترین مرگ به قتل برسان و در حالت گمراهی خونش را بریز و طلحه را خوار و ذلیل کن و در آخرت، بدتر از این برای آنها ذخیره کن، که به من ستم روا داشتند و بر من افترا بستند و شهادت خود درباره مرا کتمان کردند و از دستورهای تو و رسولت در حق من، سرپیچی کردند!
❇️ پیام خاص برای زبیر
[ عبدالله بن عباس را برای مذاکره با زبیر فرستادم و به وی گفتم: ]
🔻با طلحه دیدار مکن؛ زیرا در مواجهه با طلحه، او را همچون گاو وحشی می یابی که شاخش را راست کرده و آماده نبرد است. سوار بر مرکب سرکش شده است و میگوید: رام است. با زبیر دیدار کن که نرمخوتر است. به او بگو پسر داییات میگوید: در حجاز مرا میشناختی و اکنون در عراق مرا نمیشناسی؟ چه شد که از پیمان خود بازگشتی و بر من تاختی؟!
📚منابع:
۱. کافی، ج۱، ص۳۴۳
۲. نهج البلاغه، نامه ۳۱
۳. العقد الفرید، ج۳،ص۳۱۴
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفتاد و هفتم
✳️ صفآرایی دو لشکر
🔸دعوت از طلحه و زبیر و عایشه برای گردننهادن به حکم قرآن
🔻[ نامهها و پیامهایی که به سران لشکر جمل فرستادم، نتیجهای نداد و در نهایت صبح روز پنجشنبه، دهم جمادیالاولی، دو لشکر در مقابل هم صفآرایی کردند. مالک اشتر را فرمانده جناح راست لشکر و عمار یاسر را فرمانده جناح چپ لشکر قرار دادم و پرچم را نیز به فرزندم، محمد حنفیه، سپردم و خطاب به سپاهیانم گفتم: ]
برای شروع جنگ شتاب مکنید تا حجت را بر این قوم تمام کنم.
🔻[ عبداللهبنعباس را فراخواندم و قرآنی به دستش دادم و گفتم: ]
با این قرآن نزد طلحه و زبیر و عایشه برو و آنان را به پذیرش احکام آن دعوت کن و به طلحه و زبیر بگو: مگر شما با اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزهای شما را به شکستن بیعت من واداشته است؟ این کتاب خدا میان من و شماست.
[ ابنعباس با زبیر و طلحه و عایشه سخن گفت: ولی در آنها تاثیری نکرد و دست خالی بازگشت.]
✳️ دعوت از لشکریان جمل برای پذیرش حکم قران
🔻[ لشکر جمل تیراندازی را شروع کرد. باران تیرها بود که به سمت سپاهیان من میآمد و همه منتظر بودند دستور حمله را صادر کنم؛ ولی من برای بار دوم میخواستم اتمام حجت کنم. از اینرو قرآنی در دست گرفتم و خطاب به اطرافیانم گفتم: ]
چه کسی این قرآن را میگیرد و بر آنان عَرضه میکند و ایشان را به احکام قرآن فرا میخواند؟ البته هر کس این کار را بپذیرد، بداند که کشته خواهد شد! و من در پیشگاه خداوند برای او ضامن بهشت خواهم بود.
🔻[ جوانی کم سنوسال و سفیدپوش که مسلم نام داشت، برخاست و اعلام آمادگی کرد. من برای بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کردم و مسلم در این دو بار نیز اعلام آمادگی کرد. قرآن را به دست وی دادم و گفتم: ]
به سراغ آنان برو و به آنان عَرضه کن و آنها را به آنچه در آن است دعوت کن.
🔻[ مسلم لشکر جمل را به حکم قرآن دعوت کرد؛ ولی عایشه دستور داد وی را تیرباران کردند و کشتند.
وقتی این جوان به سمت لشکر جمل حرکت میکرد، خطاب به یارانم گفتم: ]
این جوان از جمله کسانی است که خداوند دلش را از نور و ایمان لبریز کرده است. او را شهید خواهند کرد و من از همین نگران بودم و تردیدی نیست که این قوم، بعد از کشتن وی، روی رستگاری را نخواهند دید.
🔻[ بعد از شهادت مسلم به سپاهیانم گفتم: ]
به خدا سوگند! من از آغاز در باطل بودن راه این جماعت و گمراهی آنان تردید نداشتم و فقط دوست داشتم حقیقت امر برای شما نیز روشن شود. میدانید که این جماعت، نخست حکیمبنجبله عبدی و گروهی دیگر از صالحان را کشتند و اکنون به جوانی که آنان را به کتاب خدا و عمل به آن فرا میخواند، با وحشیگری تمام حمله بردند و او را نیز کشتند! دیگر هیچ مسلمانی در جنگ با این جماعت، به خود تردید راه نمی دهد!
📚منابع:
۱. الجمل، ص۳۳۶
۲. انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۰
۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۲۰
۴. الفتوح، ج۱، ص۱۱۸
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی