eitaa logo
همراه با نهج البلاغه 📚
200 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
351 ویدیو
42 فایل
📗آشنایی با افکار و اندیشه های امیر مؤمنان علی (ع) و 🔊تبلیغ طرح نهج البلاغه خوانی 📚استفاده از شرح ها و ترجمه های نهج البلاغه ⚡شگفتی های نهج البلاغه ❤انس با نهج البلاغه 🕘پای درس امام علی (علیه السلام) با ما همراه باشید 🙂 🌹🌻🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
ترجمه و شرح حکمت 100 نهج البلاغه: واکنش امام در مقابل مدح دیگران وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ، فَقَالَ (علیه السلام): اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي، وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ؛ اللَّهُمَّ [اجْعَلْنِي] اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ [لِي] لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ. هنگامى كه كسى او را روياروى مى ستود، چنين فرمود: بار خدايا، تو از من به خودم داناترى و من خود را بهتر از ايشان مى شناسم. بار خدايا، مرا بهتر از آن دار كه اينان مى پندارند و گناهانى را كه اينان نمى دانند، براى من بيامرز. در برابر مداحان: این کلام حکمت آمیز را امام(علیه السلام) زمانى فرموده که گروهى او را در مقابلش ستودند، فرمود: «خداوندا! تو به من از خودم آگاه ترى و من آگاه تر به خودم از آنها هستم»; (وَمَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی، وَأَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ). سپس افزود: «خداوند! ما را بهتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و آنچه را نمى دانند بر ما ببخش»; (اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لَنَا مَا لاَ یَعْلَمُونَ). از جمله امورى که در روایات اسلامى از آن به شدت نهى شده، مدح و ستایش افراد در برابر خود آنهاست، از این رو در روایات دیگرى مدح و ستایش نوعى ذبح شمرده شده است. در روایتى از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «إذا مَدَحْتَ أخاکَ فى وَجْهِهِ فَکَأنَّما أمْرَرْتَ عَلى حِلْقِهِ الْمُوسى; هنگامى که برادرت را در برابرش مدح و ستایش کنى مانند این است که کارد بر گلویش مى کشى».(1) در حدیثى از امام على بن ابى طالب(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «أجْهَلُ النّاسِ الْمُغْتَرُّ بِقَوْلِ مادِح مُتَمَلَّق یُحْسِنُ لَهُ الْقَبیحُ وَ یُبَغِّضة إلَیْهِ النَّصیحُ; نادان ترین مردم کسى است که به گفته ستایش کننده اى که از راه تملق زشتى ها را در نظرش زیبا و زیبایى ها را مبغوض مى دارد، مغرور شود».(2) اگر در آثار زیان بار مدح و ستایش هاى افراطى و تملق آمیز خوب بیندیشیم خواهیم دید که اثرات آن فوق العاده مخرب است; از یک سو انسان را مغرور مى کند و همین غرور مانع راه تکامل او مى شود و از سوى دیگر عیوب و نقایص خود را نمى بیند، بلکه گاه آنها را حسن مى شمرد و در مقام اصلاح خویشتن بر نمى آید و از سوى سوم، غالبا به مداحان علاقه پیدا مى کند در حالى که آنان خواسته هاى نامشروعى دارند و او به انجام خواسته هاى نامشروعشان کشیده مى شود و عمل خود را به نوعى توجیه مى کند. در اینجا سؤال معروفى است که چگونه امام(علیه السلام) با آن مقام عصمت اعتراف به نقص یا گناه در خویشتن مى کند و از خدا آمرزش مى طلبد؟ بعضى در جواب این گونه تعبیرات و تعابیر دیگرى که در دعاها آمده و امامان معصوم(علیهم السلام) با تمام وجودشان از خداوند طلب آمرزش مى کنند مى گویند، این گونه سخنان همه به عنوان سرمشق براى مردم است و خودشان به آن نیازى نداشتند. این توجیه، توجیه صحیحى به نظر نمى رسد و با لحن دعاها سازگار نیست، به خصوص این که از روایاتى استفاده مى شود آنان هنگام خواندن این دعاها اشک مى ریختند و به خود مى پیچیدند و بى تابى داشتند. جمع دیگر معتقدند که اینها همه به سبب ترک اولى هایى است که انجام داده اند. معناى ترک اولى این نیست که ـ نعوذ بالله ـ خلافى انجام شده باشد، بلکه ممکن است از مستحب مهم ترى به مستحب کمترى منتقل شده باشند; مثلا اگر کسى در اطراف خانه اش دو مسجد باشد یکى دورتر و پرجمعیت و دیگرى نزدیک تر و کم جمعیت به یقین جماعت پر جمعیت تر از جماعت کم جمعیت تر ثوابش بیشتر است حال اگر در جماعت دوم شرکت کند با این که کار مستحب مهمى انجام داده ولى ترک اولى اى هم از او سر زده که در جماعت پرجمعیت تر شرکت نکرده است. این گونه اعمال براى افراد معمولى و حتى کسانى که در مسیر سیر و سلوک الى الله اند عیب و نقص نیست ولى پیامبران و امامان معصوم آن را براى خود نوعى گناه مى شمردند و از آن استغفار مى کردند. گاه ممکن است تمام کوشش خود را انجام مى دادند و باز هم اعمال خود را لایق مقام پروردگار نمى دیدند و از آن استغفار مى کردند; مانند کسى که میهمان بسیار محترمى پیدا مى کند و آخرین تلاش خود را براى پذیرایى به خرج مى دهد و بعد مى گوید: از این که توان بیش از این نداشتم عذر خواهى مى کنم و شرمنده ام. اساساً، معصومان(علیهم السلام) با توجه به عظمت مقام پروردگار عبادات خود را لایق او ندیده و مى گفتند: «وَما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ»(3). پی نوشت: (1). محجة البیضاء، ج 5، ص 283. (2). غررالحکم، ح 1137. (3). بحارالانوار، ج 68، ص 23. شماره ۱۰۰ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
شماره ۱۰۰ 🌴 شرح و تفسیر در کانال 👇 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
به حکمت صدم‌ از نهج البلاغه رسیدیم و‌همراهان عزیز با شمار ۲۰۰ رسیدند. امیدوارم که همه شما عزیزان در سایه امیر المومنین علیه السلام موفق و سلامت باشید و با مطالعه و انتشار این سخنان‌‌ گران بها از مواهب مادی و معنوی نهج‌البلاغه بهره‌مند گردید. همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴 حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی رحلت فقیه پارسا و عالِم ربانی آیت الله حاج شیخ محمد مؤمن را تسلیت گفتند. 📝 متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است: ◾ بسم الله الرحمن الرحیم انالله و اناالیه راجعون ◾ با تأسف فراوان خبر رحلت عالِم ربانی و فقیه پارسا و پرهیزگار آیة الله آقای حاج شیخ محمد مؤمن قمی اعلی‌الله مقامه را دریافت کردم. این ضایعه‌ئی برای حوزه‌ی علمیه است. ◾ مقام علمی و پرورش شاگردان برجسته در کنار تقوا و اخلاص این عالم بزرگوار، و نیز وفاداری و تعهد انقلابی و اجتماعی، شخصیت جامعی از ایشان ساخته بود. سابقه‌ی مبارزاتی ایشان به پیش از انقلاب برمیگردد و خدمات انقلابی ایشان در تمام دوران چهل ساله مستمراً ادامه داشته است و در دوره‌های متعدد و متوالی یکی از ارکان مهمّ شورای محترم نگهبان بوده‌اند. اینجانب درگذشت ایشان را به خاندان گرامی و فرزندان مکرّم و دیگر بازماندگان و نیز به حضرات علمای اعلام حوزه‌ی مقدس قم و بخصوص شاگردان و دوستان ایشان و به عموم مردم عزیز شهر قم تسلیت عرض میکنم و مغفرت و رحمت الهی و علو درجات ایشان را از خداوند متعال مسألت مینمایم. سید علی خامنه‌ای ۳ اسفند ۱۳۹۷ 💻 @Khamenei_ir
♦️موج شماره ۳۱۲♦️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔹بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🌀 هدف موج 👈 معرفی دستاوردهای تحریم دشمنان 💢جامعه هدف👈 گروه های مختلف 💠 ارسال این موج را هدیه می کنیم به 👈 روح شهید تهرانی مقدم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻امام خمینی: این محاصرۀ اقتصادی را که خیلی از آن می‌ترسند، من یک هدیه‌‌ای می‌دانم برای کشور خودمان، برای اینکه محاصرۀ اقتصادی معنایش این است که «ما یَحْتاج» ما را به ما نمی‌‌دهند. وقتی که ما یحتاج را به ما ندادند، خودمان می‌رویم دنبالش. ممکن است یک ده سالی زحمت بکشیم، ده سالی گرفتاری داشته باشیم، اما نتیجه آخرش این است که بعد از ده سال خودمان هستیم؛ دیگر احتیاج به اینکه دست دراز کنیم طرف این مؤسسه یا آن مؤسسه یا آن کشور و این کشور نیستیم... موج مورد نظر👇
هدایت شده از مردان خدا 📿
سردار شهید حاج سعید قهاری سعید فرمانده لشکر ۳ حمزه سیدالشهدا شهادت : ۴ اسفند ۱۳۸۵ وصیت نامه در کانال زیر 👇👇👇👇 📿 @mardane_khoda
ولى در هر حال اصل و اساس بر این است که انفاق و قضاى حوایج مکتوم باشد جز در موارد استثنایى مثل آنچه در بالا آمد. از این رو در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که «إِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ فِی التَّطَوُّعِ تَفْضُلُ عَلاَنِیَتَهَا بِسَبْعِینَ ضِعْفاً وَصَدَقَةَ الْفَرِیضَةِ عَلاَنِیَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ سِرِّهَا بِخَمْسَة وَعِشْرِینَ ضِعْفاً; صدقه مستحب اگر پنهان باشد از صدقه آشکار هفتاد مرتبه بالاتر است و صدقه واجب اگر آشکار باشد از صدقه پنهان بیست و پنج بار افضل است»(4). پی نوشت: (1). کافى، ج 2، ص 197، ح 6. (2). کافى، ج 4، ص 30، ح 1. (3). بقره، آیه 274. (4). مستدرک الوسائل، ج 7، ص 133، ح 3. شماره ۱۰۱ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
ترجمه و شرح حکمت 101 نهج البلاغه: رفع نیاز صحیح از مردم وَ قَالَ (علیه السلام): لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ.   وفرمود (ع): برآوردن حاجتها، جز به سه چيز، راست نيايد. خرد شمردن آن تا در نزد خدا بزرگ آيد. پنهان داشتن آن تا به هنگام پاداش آشكار شود و شتاب در انجام دادن آن تا گوارا شود.   سه شرط خدمت به مردم: مى دانیم برآوردن حوایج نیازمندان و حل مشکلات مردم از مهم ترین مستحبات و بهترین طاعات است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: «مَنْ سَعَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَة یَغْفِرُ فِیهَا لاَِقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَمَعَارِفِه; کسى که براى برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند براى جلب رضاى پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مى نویسد و حتى به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینى و آشنایانش مشمول غفران الهى مى شوند».(1) امام(علیه السلام) در این گفتار نورانى اش شرایط کمال قضاى حوایج را در سه چیز خلاصه کرده، مى فرماید: «برآوردن حاجات مردم کامل نمى شود مگر به سه چیز کوچک شمردنش تا بزرگ گردد و مکتوم داشتنش تا آشکار شود و تعجیل در آن تا گوارا گردد»; (لاَ یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلاَّ بِثَلاَث: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ). بسیارند کسانى که وقتى حاجت نیازمندى را بر مى آورند آن را بزرگ مى شمرند و همه جا عنوان مى کنند و گاه براى انجام دادن آن امروز و فردا دارند، به گونه اى که حاجتمند، خسته و شرمنده مى شود. این گونه قضاى حاجات ارزشى ندارد; انجام خواسته هاى مردم در صورتى ارزش پیدا مى کند که انسان آن را کوچک بشمرد و این نشانه بزرگى شخصى است که حاجت را برآورده است. هنگامى که او در نظرها بزرگ شد کار او نیز بزرگ شمرده مى شود. همچنین در صورتى ارزشمند است که آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضا کننده نزد همه محفوظ بماند; ولى از آنجا که حس کنجکاوى در مردم زیاد است، سرانجام این گونه خدمات آشکار مى شود و با اهمیت از آن و صاحبش یاد مى کنند و او را به فضایل اخلاقى مى ستایند. اضافه بر این اداى حاجتى ارزشمند و گواراست که به سرعت انجام گیرد، زیرا در غیر این صورت حاجتمند ناچار است بارها به در خانه کسى که به او نیاز دارد برود و هر بار رنج تازه اى را بر روح خود تحمیل کند. در این هنگام چنانچه حاجت او برآورده شد برایش گوارا نخواهد بود. لام در جمله «لِتَعْظُمَ» و «لِتَظْهَرَ» و «لِتَهْنُؤَ» به اصطلاح لام عاقبت است نه لام علت; یعنى این سه کار، این سه نتیجه را در پى دارد. گفتنى است که در دستورات اسلامى نه تنها مسئله قضاى حوائج از بزرگ ترین کارهاى خیر شمرده شده، بلکه چگونگى آن از جهات مختلف نیز تعلیم داده شده است تا قضاى حوائج به صورت کاملاً انسانى و گوارا صورت گیرد. شبیه همین کلام به تعبیر دیگرى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است; آنجا که مى فرماید: «رَأَیْتُ الْمَعْرُوفَ لاَ یَصْلُحُ إِلاَّ بِثَلاَثِ خِصَال تَصْغِیرِهِ وَتَسْتِیرِهِ وَتَعْجِیلِهِ فَإِنَّکَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَإِنْ کَانَ غَیْرُ ذَلِکَ سَخَّفْتَهُ وَنَکَّدْتَهُ; چنین دیدم که کارهاى نیک جز به سه خصلت اصلاح نمى پذیرد: کوچک شمردن و پنهان داشتن و تعجیل کردن در آن، زیرا هنگامى که آن را کوچک بشمرى نزد کسى که به او نیکى کرده اى بزرگ خواهد بود و زمانى که پنهانش دارى آن را به کمال رسانده اى و چون در آن تعجیل کنى گوارایش ساخته اى و اگر غیر از این باشد آن را سخیف و بى ارزش کرده اى».(2) البته در قرآن مجید دستور به انفاق هاى پنهان و آشکار هر دو داده شده و کسانى را که اموال خود را در شب و روز به صورت پنهان و آشکار انفاق مى کنند اجر الهى وعده داده شده و هرگونه ترس و غم (از عذاب هاى آخرت و مشکلات دنیا) از ایشان نفى شده است. (الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ).(3) ولى این دستور با آنچه در بالا آمد منافاتى ندارد، زیرا گاه انفاق آشکار سبب تشویق دیگران مى گردد و سرمشقى براى سایرین است و در نتیجه انفاقى انفاق هاى دیگر را در پى دارد و از این نظر مطلوب است افزون بر این تظاهر به انفاق سوء ظن مردم را به اشخاص در مورد صفت بخل و خسیس بودن و عدم اداى واجبات از میان مى برد و این خود هدف مهم دیگرى است... شماره ۱۰۱ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
شماره ۱۰۱ 🌴 شرح و تفسیر در کانال 👇 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
⭐️💫امام صادق(علیه السلام) فرمود: مؤمن را سزاوار است كه دارای هشت خصلت باشد: 1- هنگام شدائد باوقار باشد، 2- هنگام بلا شكيبا باشد، 3- در فراواني نعمت سپاسگزار باشد، 4- به آن چه خدا روزيش كرده قانع و خرسند باشد، 5- به دشمنانش ستم نكند، 6- بارش را بر دوستانش نيفكند (به خاطر دوستانش متحمل گناه نشود)، 7- بدنش از او در رنج و مشقت باشد (از بسياري عبادت و قضاء حوائج مردم)، 8- مردم از ناحيه او در آسايش باشند ؛ همانا علم دوست مؤمن است، و بردباری وزيرش، و عقل امير سپاهش (يعني اعضاء و جوارحش به فرمان عقلش رفتار كنند) ، و مدارا برادرش، و احسان پدرش باشد. 📚اصول کافی - باب خصال مؤمن همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
🔹امام على عليه السلام: اُبْذُلْ لِصَدِيقِكَ كُلَّ المَوَدَّةِ و لا تَبذُلْ لَهُ كُلَّ الطُّمَأنِينَةِ 🔺هرچه دارى نثار دوستت كن، اما هرچه دارى به پاى او مريز 📚غررالحكم حدیث 2463
هدایت شده از اشعار فاطمی
ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر شما مبارک باد 🌸🌼🍀 @fatemi84
هدایت شده از اشعار فاطمی
🔶تقدیم به مادر عزیزم و همه مادران صالح🔷 بهترین نعمـت خــــدا ، مادر مظهــر  رحمـت خــدا ، مادر در  زلال نگـــاه  پر مهــــرش چشمه پاکی و  صفــا ، مادر در جهان کس به پای او نرسد یـاور   و   یـار  بـا وفـــا ، مادر شیره جان دهد به فرزندان یک دو سال از سر رضـا، مادر کوه صبر است و با شکیبایی می کشد جور و هم جفا، مادر دُرّ  نایاب و  گوهـــر هستـی معـدن  گنـج   بی بهـــا ، مادر حاجــت مــا شـــود برآورده گر برد دستـی از دعــا، مادر برطرف می شــود ز فرزندان با دعــایـش قضـا بــلا ، مادر وقـت  بیمــاری و  گرفتـــاری دست او رحمت و شفا، مادر خطری چون رسد به فرزندان جـان خـود را کنـد فــدا، مادر شربـت او  به وقـت بیمـاری بهـتــرین  دارو   و   دوا، مادر اوج  دریـای  مهــربانـی هـا مـوج  آرامـش  و  صفــا، مادر در بهــار جوانـی  و  شـادی لالهِ ی سرخ سبــزه ها، مادر هرچه نعمت خدا به ما بخشید همه  از  رحمـت خفــا ، مادر مثل خورشید و مــاه نورانـی در زمین ، آسمان ، هـوا، مادر آن بهشتـی که  آرزو  داریـم باشـد آن را  به زیـر پـا ، مادر ای دریغـا که  رفت از دستـم دست پر مهر و با صفا ، مادر پیش از این قدر او  ندانستـم تـا  برفتی ز  پیـش مـا ، مادر ذکر هرروز و هرشبم این شد بهتـرین  نعمـت  خــدا ، مادر    حمیدرضا فاطمی 🌸🌼🍀 @fatemi84
هدایت شده از کاروان انقلاب
🎥 نشاط به معنای رقاصی یا فلان برنامه در تئاتر و تلوزیون نیست رهبر معظم انقلاب در جلسه درس خارج از فقه: 🔹اینکه ما مرتّب میگوییم نشاط و در صحبتها و گفته‌ها مکرّر بنده تکرار میکنم نشاط، بعضی‌ها خیال میکنند که نشاط یعنی رقّاصی، که فلان برنامه‌ی موسیقی را یا فلان برنامه را فلان جا بگذاریم، در تئاتر بگذاریم، در تلویزیون بگذاریم تا مردم نشاط پیدا کنند! معنای نشاط این نیست. 🔹 نشاط یعنی حوصله‌ی کار، نشاط کار، تحرّک، که دل انسان آماده باشد برای حرکت کردن، کار کردن، فعّالیّت‌ کردن؛ خسته و ملول و افسرده و مانند اینها نباشد؛ این معنای نشاط است. اگر این [جور] شد، آن وقت انسان، همکار هم پیدا میکند، دیگران هم می‌آیند دُور شما جمع میشوند، کار را پیش میبرید. بخصوص شما جوانها خیلی به این احتیاج دارید. ۹۷/۱۲/۰۵ 👊 @dolate_enghelabi
ترجمه و شرح حکمت 102 نهج البلاغه: دگرگون شدن ارزشها وَ قَالَ (علیه السلام): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ، وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ، وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ؛ يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً، وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ؛ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ [الْإِمَاءِ] النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ الصِّبْيَانِ وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ. آينده و مسخ ارزش ها (سياسى، علمى، تاريخى): و درود خدا بر او، فرمود: روزگارى بر مردم خواهد آمد كه محترم نشمارند جز سخن چين را، و خوششان نيايد جز از بدكار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل. در آن روزگار كمك به نيازمندان خسارت، و پيوند با خويشاوندان منّت گذارى، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم است، در آن زمان حكومت با مشورت زنان، و فرماندهى خردسالان، و برترى خواجگان اداره مى گردد.   پيش گويى عجيب: اين كلام حكمت آميز و پرمحتوا يكى از خبرهاى غيبى است كه امام(عليه السلام) از زمان هاى آينده بيان مى كند و هشدارى است به اصحاب و ياران و پيروانش. امام(عليه السلام) زمانى را پيش بينى مى كند كه سه گروه پست و بى ارزش، باارزش و سه كار نيك و گرانبها، زشت و بد شمرده مى شوند و سه گروه نالايق زمام حكومت را به دست مى گيرند. نخست مى فرمايد: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه تنها حيله گرانِ سخن چين، مقرب مى شوند و تنها فاجرانِ بدكار ظريف و لطيف شمرده مى شوند و افراد با انصاف، ضعيف و ناتوان محسوب خواهند شد»; (يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يُقَرَّبُ فِيهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ، وَلاَ يُظَرَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْفَاجِرُ، وَلاَ يُضَعَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْمُنْصِفُ). اشاره به اين كه در آن زمان نظام ارزشى اسلام و احكام الهى و كتاب و سنت وارونه مى شود، افراد زشت سيرت و گنه كار و فاسد بر سر كار مى آيند و نيكان را از صحنه اجتماع به عقب مى رانند. در چنين شرايطى منكر، معروف و معروف، منكر مى گردد. تعبير به «ماحِل» از ماده «مَحْل» (بر وزن جهل) به معناى مكر و حيله و در اصل به معناى خشك و بى حاصل بودن زمين است. افراد حيله گر و سخن چين و مكّار را به همين سبب ماحل گفته اند. «فاجِر» اشاره به افراد بى بند و بارى است كه هرچه بر زبانشان آمد مى گويند و از شوخى هاى ركيك و زشت ابا ندارند و آن را نوعى شوخ طبعى و ظرافت و لطافت مى شمرند. «مُنْصِف» كسى است كه حق مردم را به خوبى ادا مى كند; ولى در محيط زشت كاران چنين كسى را آدمى ضعيف و ناتوان و بى دست و پا شمرده مى شود; ولى در نظر آنها افرادى كه اموال و ثروت فراوانى از راه حرام و غصب حقوق مردم گردآورى مى كنند، آدم هاى زرنگ و لايقى هستند. سپس مى افزايد: «(سه كار بسيار خوب، بد شمرده مى شود) در آن زمان كمك به نيازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم (كه حق مسلم خويشاوندان است) منّت، و عبادت (كه وظيفه هر انسانى در پيشگاه خداست) وسيله برترى جويى بر مردم خواهد بود»; (يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ). آرى در زمانى كه ايمان و اخلاق از جامعه برچيده شود، مردم دليلى نمى بينند كه به نيازمندان كمك كنند و طبق محاسبه هاى ظاهرى مى گويند: فلان مقدار به فلان نيازمند داديم و به همان اندازه از سرمايه ما كم شد و اين خسارت است و نيز هنگامى كه به ديدار بستگان خود مى روند آن را دِين شرعى و اخلاقى و انسانى به شمار نمى آورند، بلكه گويى نعمت بزرگى به آنان داده اند و بر آنان منت مى نهند و هنگامى كه وظيفه عبادى خود را انجام مى دهند به جاى اين كه خضوع و تواضعشان بيشتر شود خود را از ديگران برتر و بلند مقام تر مى شمرند. كوتاه سخن اين كه از اعمال به ظاهر نيك خود نتيجه هاى وارونه مى گيرند. جمله امام(عليه السلام) «يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فيهِ غُرْماً» شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد آمده است كه درباره عرب جاهلى مى فرمايد: (وَمِنَ الاْعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً);(1) بعضى از عرب هاى باديه نشين (كه از تعاليم اسلام دورند) آنچه را در راه خدا انفاق مى كند غرامت و خسران براى خود مى پندارد». و جمله «صِلَةُ الرَّحِمِ منّاً» شبيه چيزى است كه در آيه 17 سوره «حجرات» آمده است: «(يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَّ تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَكُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلاِْيمَانِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ); آنها بر تو منت مى نهند كه اسلام آوردند بگو اسلام آوردن خود را بر من منت ننهيد خداوند بر شما منت مى نهد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرده است اگر (در ادعاى ايمان) صادق هستيد». ادامه در 👇👇👇👇👇 شماره ۱۰۲ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
ادامه قسمت اول: روشن است ايمان آوردن به پيامبر الهى وظيفه، بلكه برنامه سعادت و تكامل و افتخار است. اين چيزى نيست كه سبب منت بر پيامبر گردد. همچنين صله رحم همان گونه كه اشاره كرديم وظيفه دينى و انسانى است كه هر كس موفق به آن شود بايد خدا را شكر گويد و مفتخر باشد نه اين كه وسيله منّت گردد. همچنين عبادت مكتب عالى تربيت انسان است و بايد وسيله تواضع و خضوع انسان در پيشگاه خدا گردد نه اين كه وسيله برترى جويى بر مردم شود. آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به سه عامل فساد در چنين جامعه اى اشاره مى كند كه سرچشمه آن اعمال نادرست است، مى فرمايد: «در آن زمان حكومت به مشورت زنان و فرمانروايى كودكان و تدبير خواجه ها خواهد بود»; (فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ، وَإِمَارَةِ الصِّبْيَانِ، وَتَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ). بى شك، زنان در اسلام در بسيارى از حقوق با مردان برابرند، بلكه گاهى از آنان پيشى مى گيرند; ولى با توجه به ساختمان عاطفى آنها اداره بعضى از امور از توان آنها خارج است. به همين دليل در تمام دنيا حتى در زمان ما كه شعار مساوات زن و مرد در غرب همه جا را پر كرده ابتكار تمام حكومت ها و پست هاى مهم سياسى و اقتصادى و جنگى ـ جز در موارد بسيار معدودى ـ در دست مردان است چرا كه آنها آمادگى بيشترى براى اين كار دارند. حال اگر حكومت با مشورت زنان باشد مشكلات غير قابل انكارى به وجود خواهد آمد. در بعضى از نسخه ها و حتى نسخه مرحوم سيّد رضى در خصائص الائمه به جاى نساء «إماء» آمده است كه اشاره به كنيزانى است كه در دربار خلفا بودند و مورد علاقه شديد آنها قرار داشتند. آنها نيز از اين علاقه استفاده كرده و در مسائل حكومت دخالت مى كردند و حتى افرادى كه مى خواستند در امور حكومت تأثير بگذارند گاهى از طريق آنها در خليفه يا پادشاه نفوذ مى كردند. بعضى از روان شناسان امروز معتقدند زنان در مسائل جزيى دقيق تر از مردان اند; ولى در تصميم هاى كلان مشكل دارند و به همين دليل امر حكومت كه نياز به كلان نگرى دارد براى آنها مشكل است. منظور از «امارة الصبيان» (حكومت كودكان) ممكن است مفهوم ظاهرى آن باشد كه در طول تاريخ بارها كودكان كم سن و سالى به حكومت رسيده اند و امر حكومت به دست مادر يا بستگان نزديك آنها انجام مى گرفت و يا معناى كنايى آن مراد باشد; يعنى كسانى كه افكار بچه گانه دارند و دورنگر نيستند و افكار عميق ندارند. نيز «تدبير الخصيان» (تدبير خواجه ها) ممكن است همان معناى ظاهرى آن مراد باشد كه در بعضى از دوران هاى تاريخى وجود داشته و خلفا يا پادشاهان حرمسراى گسترده اى داشتند و مردانى را بر آنها مى گماردند كه خواجه باشند تا بتوانند بر آنها اعتماد كنند. آنان با كمك همسران پرنفوذ شاهان و خلفا منويات خود را در حكومت اجرا مى كردند و كسانى كه در حاشيه بودند از نفوذشان استفاده مى كردند و به اين ترتيب نظام جامعه در مسيرهاى غلط و در طريق منافع اشخاص خاصى قرار مى گرفت. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور معناى كنايى آن باشد، زيرا خواجه ها به علت از دست دادن مردانگى ظاهرى خود بسيارى از صفات مردان را نيز از دست مى دادند و تدبير آنها تدبير ضعيفى مى شد تا آنجا كه بعضى گفته اند: در ميان خواجگان در طول تاريخ كمتر نابغه اى پيدا شده است. ***** نكته: ارزش هاى واقعى: همه انسان ها طالب اشياى گرانبها و مقامات عالى و شخصيت و احترامند ولى ارزش ها را چه كسى تعريف يا تعيين مى كند؟ پاسخ آنكه كسانى كه زمام حكومت يا رشته فكرى مردم را در دست دارند، يعنى امرا و علما ارزش ها را تعيين مى كنند. حال اگر آنها از مسير منحرف شوند و به جاى ارزش هاى واقعى ارزش هاى كاذبى را عرضه بدارند، نظام ارزشى جامعه دگرگون مى شود و مردم ارزش هاى واقعى را رها كرده، به دنبال ارزش هاى كاذب مى روند. مثلا در دوران جاهلیت که ارزش انسان ها را ثروت و فزونى فرزندانشان تعیین مى کرد هنگامى که قرآن بر مردى نازل شد تهى دست و فاقد پشتیبان هاى انسانى، تعجب کردند و گفتند: (لَوْلا نُزِّلَ هذا الْقُرْآنُ عَلى رَجُل مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٌ; چرا این قرآن بر یکى از ثروتمندان با شخصیت مکه و طائف نازل نشده است(2) یا فرعون هنگامى که موسى را در لباس چوپانى دید تعجب کرده گفت: «(فَلَوْلاَ أُلْقِىَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّنْ ذَهَب); چرا موسى دستبندهاى طلا ندارد».(3) بر این اساس مهم ترین کارى که پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) انجام داد همان انقلاب ارزشى بود; ثروت را تحقیر کرد و تقوا را نشانه ارزش انسانى شمرد و شعار (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ) جاى شعارهاى جاهلى را گرفت و همین امر همه چیز را منقلب و دگرگون ساخت و انسان ها را از بیراهه ها به مسیرهاى واقعى هدایت فرمود. پی نوشت: (1). توبه، آیه 98. (2). زخرف، آیه 31. (3). زخرف، آیه 53 . شماره ۱۰۲ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
شماره ۱۰۲ 🌴 شرح و تفسیر در کانال 👇 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
🔰امیرالمؤمنین علیه السلام 🔷غم فردا را امروز به خود راه مده كه غم امروز، براى خود كافى است و چون فردا شود، بدان خواهى پرداخت 🔶ولا تُدخِل عَلَيكَ اليَومَ هَمَّ غَدٍ، يَكفِي اليَومَ هَمُّهُ، وغَداً إذا حَلَّ لَتَشغُلَهُ 📙عيون الحكم والمواعظ، ص 42 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
ترجمه و شرح حکمت 103 نهج البلاغه: تضاد حب دنیا و آخرت طلبی وَ [وَ قَدْ] رُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ، فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ (علیه السلام): يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ. إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا؛ وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ، وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ.    روش برخورد با دنيا (اخلاقى): و درود خدا بر او، (پيراهن وصله دارى بر اندام امام بود شخصى پرسيد چرا پيراهن وصله دار مى پوشى؟ فرمود:) دل با آن فروتن، و نفس رام مى شود، و مؤمنان از آن سر مشق مى گيرند. دنياى (حرام) و آخرت، دو دشمن متفاوت، و دو راه جداى از يكديگرند، پس كسى كه دنيا پرست باشد و به آن عشق ورزد، به آخرت كينه ورزد و با آن دشمنى خواهد كرد. و آن دو همانند شرق و غرب از هم دورند، و رونده به سوى آن دو، هر گاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى گردد، و آن دو همواره به يكديگر زيان رسانند.   تضاد دنياپرستى و علاقه به آخرت: امام(عليه السلام) اين گفتار حكيمانه را زمانى فرمود كه «لباس كهنه و وصله دارى بر اندام آن حضرت ديدند كسى درباره آن سؤال كرد (كه چرا امام(عليه السلام) با داشتن امكانات چنين لباسى را براى خود انتخاب كرده است) امام(عليه السلام) فرمود: «قلب به سبب آن خاضع مى شود و نفس سركش با آن رام مى گردد و مؤمنان به آن اقتدا مى كنند (و از آن سرمشق مى گيرند)»; (وَ رُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ: يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَيَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ). مى دانيم در عصر خلفا دامنه فتوحات اسلامى به شرق و غرب و شمال و جنوب كشيده شد و كشورهاى مهمى همچون ايران و روم و مصر زير پرچم اسلام قرار گرفتند و غنائم فراوان و اموال خراجى بسيارى نصيب مسلمين شد. اين امر آثار زيان بار فراوانى داشت; گروهى به مسابقه در ثروت روى آوردند، خانه هاى مجلل، لباس هاى گرانبها، سفره هاى رنگارنگ و مركب هاى زيبا براى خود انتخاب نمودند و گروه عظيمى از مردم در دنيا و ارزش هاى مادى فرو رفتند و نظام ارزشى جامعه اسلامى ـ همان گونه كه در كلام حكمت آميز قبل به آن اشاره شد ـ دگرگون شد. در اينجا امام(عليه السلام) براى اين كه مسلمانان منحرف را به صراط مستقيم اسلام و سنت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) باز گرداند مظاهر زهد خويش را كاملاً آشكار ساخت كه از جمله آن پوشيدن لباس هاى ساده و كم ارزش و وصله دار بود و همين امر موجب شگفتى بينندگان گشت تا آنجا كه به حضرت ايراد گرفتند; ولى امام(عليه السلام) پاسخى فرمود كه درس بزرگى براى همگان بود، فرمود: هنگامى كه اين لباس را مى پوشم سه فايده مهم دارد: نخست اين كه قلب و روح من در برابر آن خضوع مى كند و تكبر و خودبرتربينى كه سرچشمه گناهان بزرگ است از من دور مى شود و ديگر اين كه نفس سركش به سبب آن رام مى شود و وسوسه هاى آن كه انسان را به راه هاى شيطانى مى كشاند فرو نشيند. و سوم اين كه مؤمنان به آن اقتدا مى كنند و از زندگانى پر زرق و برق و تجملاتى كه انسان را از خدا غافل مى سازد دور مى شوند. هيچ كس از پوشيدن لباس هاى ساده و داشتن وسايل زندگى ساده احساس حقارت نمى كند. آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به اصلى كلى درباره دنيا و آخرت اشاره مى كند كه انتخاب نوع لباس گوشه اى از گوشه هاى آن است، مى فرمايد: «دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف اند، لذا كسى كه دنيا را دوست بدارد و به آن عشق بورزد آخرت را دشمن مى دارد و با آن عداوت دارد»; (إِنَّ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَسَبِيلاَنِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلاَّهَا أَبْغَضَ الاْخِرَةَ وَعَادَاهَا). منظور از دنيا در اينجا يكى از سه چيز و يا هر سه چيز است: نخست اين كه منظور دنيايى است كه از طريق حرام و اموال نامشروع و مقامات غاصبانه به دست آيد كه مسير آن از مسير آخرت قطعاً جداست. ديگر اين كه منظور دنيايى است كه هدف باشد نه وسيله براى آخرت، زيرا اگر دنيا هدف اصلى انسان شد، آخرت به فراموشى سپرده مى شود و ديگر هدف نهايى نخواهد بود; اما اگر به دنيا به گونه مزرعه يا پل و گذرگاه و خلاصه وسيله اى براى رسيدن به آخرت نگاه شود نه تنها دشمنى با آن ندارد، بلكه به يقين آن را تقويت خواهد كرد، همان گونه كه در روايات اسلامى آمده است. سوم اینکه .... ادامه در کانال زیر 👇👇👇👇 شماره ۱۰۳ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
ادامه شرح و تفسیر : حکمت ۱۰۳ نهج البلاغه سوم اين كه منظور دنياى پر زرق و برق و تجملاتى است كه وقتى انسان در آن غرق شد، هرچند از طريق حلال به دست آمده باشد آخرت به دست فراموشى سپرده خواهد شد; هر روز در فكر زينت تازه و تجملات بيشتر و خانه ها و لباس ها و مركب هاى پر زرق و برق تر است و چنين كسى هرچند دنبال حرام هم نباشد هم خدا را فراموش مى كند و هم معاد را. تعبير به «عَدُوّان» و «سَبيلانِ» در واقع شبيه به تنزل از چيزى به چيز ديگر است، زيرا نخست مى فرمايد: دو دشمن اند كه يكديگر را تخريب مى كنند سپس مى فرمايد: حد اقل دو مسير مختلف اند كه به دو مقصد منتهى مى شوند; خواه عداوتى با هم داشته باشند يا نه. آنچه در جمله «فَمَنْ أحَبَّ الدُّنْيا» آمده در واقع به منزله نتيجه گيرى از سخنان گذشته است. در پايان امام(عليه السلام) دو تشبيه جالب و به تعبير ديگر دو مثال واضح براى دنيا و آخرت بيان مى كند و مى فرمايد: «اين دو به منزله مشرق و مغرب اند و انسان همچون كسى است كه در ميان اين دو در حركت است هر زمان به يكى نزديك مى شود از ديگرى دور مى گردد و اين دو همچون دو همسر يك مردند (كه معمولاً با هم رقابت شديد دارند)»; (وَهُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَمَاش بَيْنَهُمَا; كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِد بَعُدَ مِنَ الاْخَرِ، وَهُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ). گفتنى است دو مثالى را كه امام(عليه السلام) بيان فرموده نسبت به دو تعبيرى كه درباره دنيا در عبارت بالا آمد (عَدُوّان و سَبيلانِ) به اصطلاح از قبيل لف و نشر مشوش است; تعبير به «ضَرَّتانِ» (دو هوو) مثالى است براى «عَدُوّان مُتَفاوِتان» و تعبير به «مشرق و مغرب» مثالى است براى «سَبيلانِ مُخْتَلِفان». اين احتمال نيز هست كه تعبير به «مشرق و مغرب» نسبت به دنيا و آخرت نيز از قبيل لف و نشر مشوش باشد; مشرق كه خاستگاه نور آفتاب است به منزله آخرت و مغرب كه رو به سوى ظلمت مى رود اشاره به دنياست. آرى اگر دنيا از حرام فراهم شود، يا هدف نهايى انسان باشد و يا انسان در تجملات و زر و زيورهاى آن غرق شود هرگز به آخرت نمى پردازد، بلكه روز به روز از سعادت جاويدان دورتر مى گردد. روايات ديگرى كه از رسول خدا يا ائمه معصومين(عليهم السلام) رسيده است نيز اين سخن را تاييد مى كند; از جمله در حديثى كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از رسول الله(صلى الله عليه وآله) نقل كرده مى خوانيم: «إِنَّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا إِضْرَاراً بِالاْخِرَةِ وَفِي طَلَبِ الاْخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْيَا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَحَقُّ بِالاِْضْرَارِ; طلب دنيا به آخرت انسان زيان مى رساند و طلب آخرت به دنيا ضرر مى زند، بنابراين ضرر دنيا را بپذيريد كه سزاوارتر به زيان است».(1) در حدیث دیگرى که از حضرت مسیح در کتب اسلامى نقل شده مى خوانیم: «لاَ یَسْتَقِیمُ حُبُّ الدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ فِی قَلْبِ مُؤْمِن کَمَا لاَ یَسْتَقِیمُ الْمَاءُ وَالنَّارُ فِی إِنَاء وَاحِد; محبت دنیا و آخرت در قلب فرد با ایمان جمع نمى شود همان گونه که آب و آتش در یک ظرف جمع نمى گردند».(2) ناگفته پیداست که تمام این روایات ناظر به کسى است که دنیا را هدف خود قرار داده و بدون در نظر گرفتن حلال و حرام و حق و ناحق پیوسته به دنبال آن مى دود; اما کسى که دنیا را از طریق حلال مى خواهد و وسیله نیل به آخرت قرار مى دهد نه تنها مذموم نیست، بلکه در روایات از چنین کسى ستایش نیز شده است. از این رو در حدیثى از امیر مؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «إنْ جَعَلْتَ دینَکَ تَبَعاً لِدُنْیاکَ أهْلَکْتَ دینَکَ وَدُنْیاکَ وَکُنْتَ فِی الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ; اگر دین خود را تابع دنیاى خود قرار دهى، دین دنیایت را تباه کرده و در آخرت از زیان کاران خواهى بود و اگر دنیاى خود را تابع دینت قرار دهى هم دینت را به دست آورده اى و هم دنیایت را و در آخرت از رستگاران هستى»(3). پی نوشت: (1). بحارالانوار، ج 70، ص 61، ح 30. (2). همان، ج 14، ص 327، ح 50. (3). غررالحکم، ح 2220. ‌ شماره ۱۰۳ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
شماره ۱۰۳ 🌴 متن عربی و شرح و تفسیر در کانال 👇 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
هم علی حق است و هم حق با علی است های نهج البلاغه 🌴 نهج البلاغه @nahj97
همراه با نهج البلاغه 📚
هم علی حق است و هم حق با علی است #حکمت های نهج البلاغه 🌴 نهج البلاغه @nahj97
پرسش: نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر، عمر و عثمان چگونه بوده ، از طرف چه کسی انتخاب شده‌اند و آیا در قرآن و حدیث دلیلی که به خلافت ایشان اشاره بکند وجود دارد یا نه؟ پاسخ: نحوه به خلافت رسیدن سه خلیفه اول 🔴الف. خلافت ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در‌حالی‌که حضرت علی علیه‌السلام هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر پیغمبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ فارغ نشده بود، عده‌ای از مسلمانان در سقیفه بنی‌ساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه شدند. پس از نزاع و درگیری شدید بین مهاجر و انصار سرانجام امر خلافت خاتمه یافت و کار خلافت بر ابوبکر قرار گرفت. 🔵ب. خلافت عمر ابوبکر پس از دوسال و چند ماه خلافت، رنجور و بیمار شد و به پاس زحماتی که عمر در مورد تثبیت خلافت او متحمل شده بود، او نیز زمینه را برای خلافت عمر بعد از خود آماده کرد و مخالفان را نیز قانع نمود؛ جمعی از صحابه را به حضور طلبید و عمر را در حضور آنها به جانشینی خود منصوب نمود و در روز وفات ابوبکر عمر به مسند خلافت نشست یعنی در سال ۱۳ هجری قمری و پس از دفن ابوبکر عمر به مسجد رفت و مردم را از خلافت خود آگاه ساخته و از آنها بیعت گرفت. خلافت عمر ده سال و شش ماه طول کشید و در این مدت دائماً با دو کشور بزرگ ایران و روم در حال جنگ بود. ⚫️ج. خلافت عثمان عمر پس از زخمی شدن و در لحظات آخر زندگی خود، برای انتخاب خلیفه بعد از خود شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را به‌صورت شورا میان آنها محدود نمود. ⚪️اعضای شورا این شش نفر عبارت بودند از: علی علیه‌السلام، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، عثمان و سعد وقاص. آن‌گاه ابوطلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار دستور داد که پشت در خانه‌ای که در آن‌جا اعضای شورا بحث و گفت‌وگو می‌کنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشد، اگر پس از خاتمه سه روز، پنج نفر به انتخاب یکی از آن شش تن موافق شدند و یکی مخالفت کرد گردن نفر مخالف را بزند و اگر چهار نفر از آنها به یک نفر رأی موافق دهند و دو نفر مخالفت کنند، سر آن دو نفر را با شمشیر جدا کنند و اگر برای انتخاب یکی از آنان هر دو طرف ( موافق و مخالف ) مساوی شدند، نظر آن سه نفر که عبد‌الرحمن بن عوف جزو آنهاست، صائب بوده و سه نفر دیگر را در صورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس از خاتمه سه روز، رأی آنها به چیزی تعلق نگرفت و همه با یک‌دیگر مخالفت کردند، هر شش تن را گردن بزنند و سپس مسلمین برای خود خلیفه‌ای انتخاب نمایند. 🔴علت انتخاب اعضای شورا عمر علت انتخاب شش تن اعضای شورا را چنین اظهار نمود که چون رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله موقع رحلت از این شش نفر راضی بود، من هم خلافت را میان آنها به‌صورت شورا قرار می‌دهم که یکی را از میان خود برای این کار انتخاب کنند. پس از سه روز از قتل عمر هر شش نفر در منزل عایشه جمع شده و به بحث پرداختند. در این میان طلحه حق خود را به عثمان واگذار کرد و زبیر نیز رأی خود را به علی ـ علیه‌السلام ـ داد و سعد وقاص هم حق خود را به عبد‌الرحمن واگذار نمود. 🔵رأی نهایی عبدالرحمن مردم را در مسجد پیغمبر جمع نمود تا در حضور مهاجر و انصار رأی خود را اعلام کند. او اول به طرف علی ـ علیه‌السلام ـ رفت و برای حضرت شرط گذاشت که طبق دستور خدا و سنت پیغمبر و روش شیخین حکومت کند؛ ولی حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ شرط او را نپذیرفت و فرمود: من به دستور الهی و سنت پیغمبر و روش خودم که همان رضای خدا و سنت پیغمبر است رفتار می‌کنم نه به روش دیگران. بعد همان جمله را عبدالرحمن به عثمان گفت و او قبول کرد و بانگ زد: سوگند می‌خورم که جز طریق شیخین به راهی نروم و از روش آنها منحرف نشوم. عبدالرحمن دست بیعت به دست عثمان داد و او را به خلافت تبریک گفت و بنی امیه هم دسته دسته بیعت کردند. ⚫️شیوه حکومت عثمان عثمان پس از خلافت، دارایی بیت‌المال را میان خویشاوندان خود به مصرف رسانید و حکام و فرمان‌داران را بدون توجه به صلاحیت آنان از خاندان خویش انتخاب نمود. مردم شهرستان‌ها از دست حکام عثمان به ستوه آمده و چندین بار شکایت آنها را به اصحاب پیغمبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و حتی به خود عثمان نمودند ولی این شکایت‌ها مؤثر نبود. سرانجام مردم و اصحاب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خشمگین شده و تصمیم گرفتند که اول او را نصیحت کنند و سپس اگر مؤثر واقع نشد او را برکنار نمایند و چون به سخن آنان ترتیب اثر نداد، شورش و انقلاب بر ضد حکومت وی به وجود آمد و منجر به قتل او در سال ۳۵ هجری قمری شد و سپس مردم با علی ـ علیه‌السلام ـ به‌عنوان خلافت بیعت کردند. ⚪️خلافت خلفا در قرآن آیه و حدیثی که دلالت و اشاره به بر حق بودن خلافت این سه خلیفه داشته باشد، وجود ندارد. البته چون خلافت در نظر اهل سنت به معنای جانشینی پیامبر در امور زمام‌داری سیاسی و دنیوی، منحصر می‌شود، به همین جهت برای خلافت این سه خلیفه به آیه و حدیثی استدلال نمی‌کنند. @nahj97
ترجمه و شرح حکمت 104 نهج البلاغه: سیره اهل زهد در دنیا وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَّائِيِّ [الْبَكَالِيِّ] قَالَ: رَأَيْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ [إِلَى] فِي النُّجُومِ، فَقَالَ لِي يَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ [يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ]. قَالَ: يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ، أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ. يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ (علیه السلام) قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ، فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ، إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ شُرْطِيّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ [كُوبَةٍ] كَوْبَةٍ وَ هِيَ الطَّبْلُ.  (وَ قَدْ قِيلَ أَيْضاً إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَ [الْكُوبَةَ] الْكَوْبَةَ الطُّنْبُور). نوف بكالى گويد: شبى امير المؤمنين را ديدم كه از بستر برخاست و به ستارگان نگريست و مرا فرمود: اى نوف، خواب هستى يا بيدار؟ گفتم: يا امير المؤمنين، بيدارم. و فرمود (ع): اى نوف، خوشا به حال كسانى كه از دنيا بريده اند و به آخرت روى آورده اند. اينان مردمانى هستند كه زمين را فرش خود كرده اند و خاكش را بستر و آبش را عطر خوشبوى خود. درون خود را به قرآن آراسته اند و برون را به دعا. چون مسيح، دنيا را از خود دور ساخته اند. اى نوف، داود (ع) در چنين ساعتى از شب، برخاست و فرمود: اين ساعتى است كه هيچ بنده اى به درگاه خداوند دست به دعا برندارد، مگر آنكه، دعايش مستجاب شود، مگر عشريّه بگير (باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت گزارش كند يا شرطه، يا صاحب عرطبه «طنبور» باشد و يا صاحب كوبه «طبل». سید رضى گويد: بعضى گويند عرطبه طبل است و و كوبه طنبور. تفسیر در لینک زیر 👇👇 http://balaq.ir/post/400/حکمت-104-نهج-البلاغه-وصف-زاهدان-،-ارزش-سحر-خیزى-اخلاقى-،-تربیتى   شماره ۱۰۴ 🌴 همراه با 🌸🌼🍀 @nahj97
#حکمت شماره ۱۰۴ 🌴 شرح و تفسیر در کانال 👇 همراه با #نهج_البلاغه 🌸🌼🍀 @nahj97