eitaa logo
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
4.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
133 ویدیو
71 فایل
روزگار؛ روزگـار #نــهــج_الــبلاغــه است . تـــــاریــــخ #تــــکــــرار می شود... ارتباط با ما @infooPmeraj . .
مشاهده در ایتا
دانلود
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
〰🔶〰🔸🌹🔸〰🔶〰🔸🌹🔸〰🔶〰 #ماندگار_ی_انقلاب_اسلامی #تمدن_نوین_اسلامی #نهج_البلاغه_کتاب_تدوین_شده_انقلاب #قسم
〰🔶〰🔸🌹🔸〰🔶〰🔸🌹🔸〰🔶〰 در موارد دیگری از نهج البلاغه نیز این اصل کلی مورد توجه است: «هشیار باشید! که- بوقلمون گونه، در آئین خدا رنگ به رنگ نگردید، که و اتحاد در راه حق هر چند ناخوشآیند شما باشد، از اختلاف کلمه و جدائی طلبی در مسیر باطل که مورد پسند شما است، بهتر است و به طور قطع خداوند در گذشته و آینده ی جهان هیچ ملتی را با تفرقه، و نداده و نخواهد داد. ↩️ ادامه دارد .... کانال نهج البلاغه ای ها @nahjolbalagheiha 〰🔶〰🔸🌹🔸〰🔶〰🔸🌹🔸〰🔶〰
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
📛😳📃😢📛 #آقانجفی_قوچانی #سیاحت_غرب #قسمت_ششم ....و تقلید در گفتار بدون اعتقاد قلبی، مفید فایده نخوا
📛😳📃😢📛 چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشسته‌اند. 😧 😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو می‌کشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و نیز قوطی‌هایی کوچک و بزرگ آورده‌اند و در آنها هم چیزهایی داخل می‌کنند و سر آنها را لاک می‌کنند و مهر می‌زنند. و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوه‌ی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو می‌کشند و با هم نجوا می‌کنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو می‌کشند، پس از آن می‌نویسند و در آن قوطی‌ها مضبوط می‌سازند. 🤕و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر می‌شود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد می‌شود) من. اجمالاً فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت و ضبط می‌نمایند. و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم ‌داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمی‌گذاشت بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر آن‌که توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم. 😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطی‌های سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند. پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند. کم کم آن قفسه تنگ می‌شد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهره‌ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪 پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش! حالی ندارم که برخیزم و در این بی‌ادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمی‌شود و سخنم بریده بریده بیرون می‌شود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گله‌مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. 🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردن‌گیر است و اختصاص به تو ندارد و گفته‌اند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا می‌شود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد. 👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ... @nahj_balaq 💀🔥🔥👹🔥🔥💀