1_1161434734.mp3
1.6M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۳۴۵ تا ۳۵۴
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_سی_و_هفتم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣3⃣
✅ #فصل_دهم
💥 سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یکدفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم میخواست صمد خودش پیش مهمانهایش بود و از آنها پذیرایی میکرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.
💥 وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشقها که به بشقابهای چینی میخورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: « خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید. » مهمانها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زنداداشهایم رفتند و ظرفها را شستند. اما صمد نیامد. عصر شد. مهمانها میوه و شیرینیشان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاجآقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد.
💥 هوا کمکم داشت تاریک میشد، مهمانها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند. شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد. خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آنها نبود. با نگرانی پرسیدم: « پس صمد کو؟! »
خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: « ظهر از اینجا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چندتا آمپول و قرص، خونِ دماغِ گرچی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: « شما ماشین را بردارید و بروید. من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنجشنبهی هفتهی بعد برمیگردم. »
💥 پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم میترکیدم. بعد از شام همه رفتند. شیرین جان میخواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: « حاجآقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری. »
وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم.
💥 حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار میشدم، یا کارهای خانه بود یا شستوشو و رُفتوروب و آشپزی یا کارهای بچهها. زنداداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دستتنها نمیگذاشت. یا او خانهی ما بود، یا من خانهی آنها. خیلی روزها هم میرفتم خانهی حاجآقایم میماندم.
💥 اما پنجشنبهها حسابش با بقیهی روزها فرق میکرد. صبح زود که از خواب بیدار میشدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبهشبها زود میخوابیدم تا زودتر پنجشنبه شود. از صبح زود میرُفتم و میشستم و همه جا را برق میانداختم. بچهها را ترو تمیز میکردم. همه چیز را دستمال میکشیدم. هر کس میدید، فکر میکرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقهاش را بار میگذاشتم. آنقدر به آن غذا میرسیدم که خودم حوصلهام سر میرفت. گاهی عصر که میشد، زنداداشم میآمد و بچهها را با خودش میبرد و میگفت: « کمی به سر و وضع خودت برس. »
💥 اینطوری روزها و هفتهها را میگذراندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: « میخواهم امروز بروم. »
بهانه آوردم: « چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو. »
گفت: « نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم. »
گفتم: « من دستتنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چهکار کنم؟ »
گفت: « تو هم بیا برویم. »
جا خوردم. گفتم: « شب خانهی کی برویم؟ مگر جایی داری؟! »
گفت: « یک خانهی کوچک برای خودم اجاره کردهام. بد نیست. بیا ببین خوشت میآید. »
گفتم: « برای همیشه؟ »
خندید و با خونسردی گفت: « آره. اینطوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سختتر میشود و آمد و رفت هم مشکلتر. بیا جمع کنیم برویم همدان. »
🔰ادامه دارد...🔰
@nahjamira
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌿
🎥تحمل کن عزیزم دردهاتو
علی دورت بگرده خوب میشی...💔😭
حامد عسکری
#فاطمیهخطمقدمماست
#شرح_حکمت ۸۶
❣امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميزش، مقايسه اى ميان رأى و تدبير پيران و چالاكى و دلاورى جوانان مى كند و مى فرمايد: «راى و تدبير پير نزد من بهتر از چالاكى جوان (در ميدان نبرد) است.
🔹بديهى است براى پيروزى در نبرد با دشمن در درجه نخست نقشه هاى صحيح لازم است و در درجه بعد دلاورى و چالاكى جنگجويان و به يقين تا نقشه صحيحى نباشد دلاورى ها به نتيجه اى نمى رسد، ازاين رو امام(عليه السلام) مى فرمايد: تدبير پيران نزد من از شجاعت و چالاكى جوانان بهتر است،
🔹 زيرا مردان بزرگسالى كه سال ها ميدان هاى نبرد را ديده اند و تجربه ها آموخته اند بر اساس آن تجربه ها قادر به تنظيم برنامه صحيح هستند در حالى كه جوانان، چنين توانى را ندارند; ولى به عكس پيران، داراى قدرت و توانايى جسمى كافى و دلاورى و چالاكى هستند، گرچه هر يك امتيازى دارند; ولى پايه اصلى را رأى و تدبير پيران تشكيل مى دهد.
🔹تاريخ نيز اين كلام حكيمانه را كاملاً تأييد مى كند مثلا در جنگ خندق تدبيرى كه سلمان فارسى در پيشنهاد حفر خندق انديشيد توانست مدينه را از سقوط در چنگال دشمن حفظ كند
═══✙❆♡❆✙═══
💝
═══✙❆♡❆✙═══
#نهج_البلاغه
🔸امیرالمؤمنین علیهالسلام:
⚪️وَتَلاَفِيکَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِکَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ
🌗جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثرسخن گفتن از دست رفته.
📘 #نامه_31
🔴از تعصّب و تفرقه بپرهيزيد
══💝══════ ✾ ✾ ✾
#نهج_البلاغه
💥وَ إِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ الْکُفْرِ، ثُمَّ لاَ جَبْرَائِيلُ وَلاَ مِيکائِيلُ وَ لاَ مُهَاجِرُونَ وَ لاَ أَنْصَارٌيَنْصُرُونَکُمْ إِلاَّ الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْکُمَ اللّهُ بَيْنَکُمْ
🌔شما اگر به غير اسلام پناه بريد کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئيل و ميکائيل به يارى شما مى آيند و نه مهاجرين و انصار و راهى جز پيکار با شمشير نخواهيد داشت تا خداوند ميان شما حکم کند (و شکست و زبونى شما فرا رسد)
✍اشاره به اينکه آن روز که متمسّک به اسلام بوديد، خداوند فرشتگان آسمان را به يارى شما فرستاد و امدادهاى غيبى شامل حال مهاجران و انصار شد; دشمنان را عقب رانديد و پيروزى و امنيت و عزّت را براى خود فراهم ساختيد; ولى اگر به اسلام پشت کنيد همه اينها از شما گرفته خواهد شد; شما مى مانيد و دشمنان خون آشام و به يقين بدون يارى خداوند راه به جايى نخواهيد برد، بنابراين به اسلام راستين بازگرديد، باد کِبر و غرور از سر به در کنيد و تعصّبهاى جاهليّت را کنار بگذاريد و آتش اختلاف را فرو بنشانيد تا دست لطف الهى بر سر شما باشد.
📘#خطبه_192
══💝══════ ✾ ✾ ✾
،
🌹سهم #روز_سی_و_هشتم : از حکمت ۳۵۵ تا حکمت ۳۶۶ #نهج_البلاغه
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت355 : (وقتی يكی از كارگزاران امام خانهٔ با شكوهی ساخت به او فرمود: ) سكّه های طلا و نقره سر برآورده خود را آشكار ساختند، همانا ساختمان مجلل بی نيازی و ثروتمندی تو را می رساند.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت356 : (از امام پرسيدند اگر در خانهٔ مردی را به رويش ببندند، روزی او از كجا خواهد آمد؟ فرمود) از آن جایی كه مرگ او می آيد.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت357 : (مردی را در مرگ يكی از خويشاندانش چنین تسليت گفت:) مردن از شما آغازنشده و به شما نيز پايان نخواهد يافت، اين دوست شما به سفر می رفت، اكنون پنداريد كه به يكی از سفرها رفته؛ اگر او بازنگردد شما به سوی او خواهيد رفت.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت358 : ای مردم! بايد خدا شما را به هنگام نعمت همانند هنگامه كيفر ترسان بنگرد، زيرا كسی كه رفاه و گشايش را زمينه گرفتار شدن خويش نداند، پس خود را از حوادث ترسناك ايمن می پندارد و آن كس كه تنگدستی را آزمايش الهی نداند پاداشی را که اميدی به آن بود از دست خواهد داد.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت359 : ای اسيران آرزوها بس كنيد، زيرا صاحبان مقامات دنيا را تنها دندان حوادث روزگار به هراس افكند، ای مردم كار تربيت خود را خود بر عهده گيريد، و نفس را از عادتهایی كه به آن حرص دارد باز گردانيد.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت360 : شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد گمان بد ببری، چرا که برای آن برداشت نیکویی می توان داشت.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت361 : هرگاه از خدای سبحان درخواستی داری، ابتدا بر پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) درود بفرست، سپس حاجت خود را بخواه، زيرا خدا بزرگوارتر از آن است كه از دو حاجت درخواست شده، يكی را برآورد و ديگری را باز دارد.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت362 : هركس كه از آبروی خود بيمناك است از جدال بپرهيزد.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت363 : شتاب پيش از توانایی بر كار و سستی پس از به دست آوردن فرصت، از بی خردی است.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت364 : از آنچه پديد نيامده نپرس، كه آنچه پديد آمده برای سرگرمی تو كافی است.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت365 : انديشه آيينه ای شفاف و عبرت از حوادث بيم دهنده ای خيرانديش است و تو را در ادب كردن نفس همان بس كه از آنچه انجام دادنش را برای ديگران نمی پسندی بپرهيزی.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
📒 #حکمت366 : علم و عمل پيوندی نزديك دارند و كسی كه دانست بايد به آن عمل كند، چرا كه علم، عمل را فرا خواند، اگر پاسخش داد می ماند وگرنه كوچ می كند.
┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira