1_1164447585.mp3
7.91M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷سهم #روز_سی_و_نهم : از حکمت ۳۶۷ تا ۳۷۲
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌹 سهم #روز_سی_و_نهم از حکمت ۳۶۷ تا حکمت ۳۷۲ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت367 : ای مردم، كالای دنيای حرام چون برگهای خشكيده وباخيز است، پس از چراگاه آن دوری كنيد، كه دل كندن از آن لذت بخش تر از اطمينان داشتن به آن است و به قدر ضرورت از دنيا برداشتن بهتر از جمع آوری سرمايه فراوان است آن كس كه از دنيا زياد برداشت به فقر محكوم است و آن كس كه خود را بی نياز دانست در آسايش است. و آن كس كه زيور دنيا ديدگانش را خيره سازد دچار كوردلی گردد، و آن كس كه به دنيای حرام عشق ورزيد، درونش پر از اندوه شد و غم و اندوه ها در خانه دلش رقصان گشت، كه از سویی سرگرمش سازند و از سویی ديگر رهايش نمايند، تا آنجا كه گلويش را گرفته در گوشه ای بميرد، رگهای حيات او قطع شده و نابود ساختن او بر خدا آسان و به گور انداختن او به دست دوستان است. اما مؤمن با چشم عبرت به دنيا می نگرد و از دنيا به اندازه ضرورت برمی دارد و سخن دنيا را از روی دشمنی می شنود، دنيایی كه تا گويند سرمايه دار شد، گويند تهيدست گرديد و تا در زندگی شاد می شوند، با مرگ غمگين می گردند و اين اندوه چيزی نيست كه روز پريشانی و نوميدی هنوز نيامده است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت368 : همانا خداوند پاداش را بر اطاعت و كيفر را بر نافرمانی قرار داد، تا بندگان را از عذابش برهاند و به سوی بهشت كشاند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت369 : روزگاری بر مردم خواهد آمد كه از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی، باقی نخواهد ماند، مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدايت ويران است. مسجدنشينان و سازندگان بناهای شكوهمند مساجد، بدترين مردم زمين می باشند، كه كانون هر فتنه و جايگاه هر گونه خطاكاری اند، هر كس از فتنه بركنار است او را به فتنه باز گردانند و هر كس كه از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها كشانند، كه خدای بزرگ فرمايد: (به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم كه انسان شكيبا در آن سرگردان ماند.) و چنين كرده است و ما از خدا می خواهيم كه از لغزش غفلت ها درگذرد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت370 : (نقل كردند كه امیرالمؤمنین (علیه السلام ) كمتر بر منبری می نشست كه پيش از سخن اين عبارت را نگويد:) ای مردم! از خدا بترسيد، هيچ كس بيهوده آفريده نشده تا به بازی پردازد و او را به حال خود وانگذاشته اند تا خود را سرگرم كارهای بی ارزش نمايد و دنيایی كه در ديده ها زيباست، جايگزين آخرتی نشود كه آن را زشت می انگارند و مغروری كه در دنيا به بالاترين مقام رسيده، چون كسی نيست كه در آخرت به كمترين نصيبی رسيده است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت371 : هيچ شرافتی برتر از اسلام و هيچ عزتی گرامی تر از تقوا و هيچ سنگری نيكوتر از پارسایی و هيچ شفاعت كننده ای كارسازتر از توبه و هيچ گنجی بی نيازكننده تر از قناعت و هيچ مالی در فقرزدایی، از بين برنده تر از رضايت دادن به روزی نيست. و كسی كه به اندازه كفايت زندگی از دنيا بردارد به آسايش دست يابد و آسوده خاطر گردد، در حالیكه دنياپرستی كليد دشواری و مركب رنج و گرفتاری است، و حرص ورزی و خود بزرگ بينی و حسادت، عامل بی پروایی در گناهان است و بدی جامع تمام عيبها است.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت372 : (حضرت به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:) ای جابر! استواری دنيا به چهار چيز است، عالمی كه به علم خود عمل كند و جاهلی كه از آموختن سر باز نزند و بخشنده ای كه در بخشش بخل نورزد و فقيری كه آخرت خود را به دنيا نفروشد، پس هرگاه عالم علم خود را تباه كند، نادان به آموختن روی نياورد، هرگاه بی نياز در بخشش بخل ورزد، تهيدست آخرت خويش را به دنيا فروشد. ای جابر! كسی كه نعمتهای فراوان خدا به او روی آورد، نيازهای فراوان مردم نيز به او روی آورد، پس اگر صاحب نعمتی حقوق واجب الهی را بپردازد، خداوند نعمتها را بر او جاودانه سازد. و آن كس كه حقوق واجب الهی در نعمتها را نپردازد، خداوند آن را به زوال و نابودی كشاند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@nahjamira
1_1164450884.mp3
1.7M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۳۶۷ تا ۳۷۲
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#ندای_نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روز_سی_و_نهم
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
@nahjamira
🌷 #دختر_شینا – قسمت 9⃣3⃣
✅ #فصل_یازدهم
💥 مجبور بودم برای مهمانهایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا میپختم و اشک میریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشکی که داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم میبرد! منتظر صمد بودم. از دلآشوبه و نگرانی خوابم نمیبرد. تا صدای تقّهای میآمد، از جا میپریدم و چشم میدوختم به تاریکیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار.
💥 نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خوابهای آشفته و ناجور میدیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آمادهی رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سر کردم و گفتم: « من هم میآیم. »
💥 پدرشوهرم با عصبانیت گفت: « نه نمیشود. تو کجا میخواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچههایت. »
گریهام گرفت. مینالیدم و میگفتم: « تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که میدانم صمد طوری شده. راستش را بگویید. »
پدرشوهرم دوباره گفت: « تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار میشوند، صبحانه میخواهند. »
💥 زارزار گریه میکردم و به پهنای صورتم اشک میریختم، گفتم: « شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان میروم دادگاه انقلاب. »
این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: « ما هم درست و حسابی خبر نداریم. میگویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است. »
این را که شنیدم، پاهایم سست شد. اینکه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازهی صمد میگشتم که دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش.
💥 من و مادرشوهرم هم دنبالشان میدویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را که افتاده بود برای پدرش تعریف می کرد و ما هم میشنیدیم که دیروز صمد و یکی از همکارانش چند تا منافق را دستگیر میکنند.
💥 یکی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی، زن را بازرسی بدنی نمیکنند و میگویند: « راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم میخورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همکارش هم آنها را سوار ماشین میکنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یکدفعه ضامن نارنجکش را میکشد و میاندازد وسط ماشین. آقای مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی میشود.
💥 جلوی در بخش که رسیدیم، تیمور به نگهبانی که جلوی در نشسته بود گفت: « میخواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم. »
نگهبان مخالفت کرد و گفت: « ایشان ممنوعالملاقات هستند. »
دست خودم نبود. شروع کردم به گریه و التماس کردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: « فقط تو میتوانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد. »
پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم که زمین نیفتم. با چشم تمام تختها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرکت میایستاد. نفسم بالا نمیآمد. پس صمد من کجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟!
💥 یکدفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یکی از دوستان صمد. روی تخت کنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: « سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی اینجا خوابیدهاند و اشاره کرد به تخت کناری. »
باورم نمیشد. یعنی آن مردی که روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونههایش تو رفته بود و استخوانهای زیر چشمهایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یک لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، که از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشک شده بود. با خودم فکر کردم، نکند خدای نکرده...
💥 رفتم کنارش ایستادم. متوجهام شد. به آرامی چشمهایش را باز کرد و به سختی گفت: « بچهها کجا هستند؟! »
بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی میتوانستم حرف بزنم؛ اما به هر جانکندنی بود گفتم: « پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟! »
نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانهی تأیید تکان داد و چشم هایش را بست. این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم ..
🔰ادامه دارد...🔰
@nahjamira
Hamed Zamani - Be In Aksha Khire Sho.mp3
3.24M
به این #عکس ها
خیره شو خیره شو
🎤 #حامد_زمانی
📷 به این عکسها خیرهشو، خیرهشو...
🇮🇷گلچینی از تصاویر شهدای مدافع امنیت اغتشاشات ۱۴۰۱
✍چقدر در رسانه ضعیف هستیم که نتوانستیم #مظلومیت این شهدا🌷 و خباثت زامبیهای مقابلشان را بهدرستی تبیین کنیم...
اما در نقطهی مقابل ببینید که چگونه رسانههای معاند میتوانند روی اعدام یک #محارب، پروپاگاندا به راه بیاندازند و بهراحتی جای #جلاد و #شهید را عوض کنند
🖌 محمد جوانی