هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
🤫ارزش سکوت در نهج البلاغه (۱)
🦋 وچه زیباست سکوت‼️
💠 چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت۷۱
با اینکه سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن ثواب است
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
🔺خواص بی خاصیت‼️
💠 همانا زمامداران را خواص و نزديكانی است كه خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمينی را واگذار مكن و به گونه ای با آنان رفتار كن كه قرار دادی به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند...
📜 #نهج_البلاغه ،بخشی از نامه ۵۳
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
b6a143a0-335b-4585-85fb-d646dcd00689.mp3
6.09M
🌹سلسله جلسات درسهای نهج البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت2 /قسمت اول
⭕️ طمع ورزی 1⃣
🔺سه عامل از عوامل خفت و خواری در نهج البلاغه
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💠 آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست كرده، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.
📒 نهج البلاغه، حکمت2
🌹شرح حکمت2 (۱)
🔻امیر المومنین سه عامل از عوامل خفت و ذلت در نهج البلاغه را بیان فرمودند.
1⃣ اول طمع: تفاوت طمع با حرص در این است که طمع کار به آنچه که از مال و قدرت و احترام و شهرت متعلق به دیگران است چشم دوخته است اما حریص دوست دارد مال و مقام بیشتری داشته باشه ، چه در دست دیگران باشه چه نباشد.
🔻شش اثر برای طمع ورزی در نهج البلاغه بیان شده است:
1. خواری و ذلت:
1.1 در حکمت 2
1.2 درحمکت226 که فرمودند: « طمع کار همواره زبون و خوار است».
1.3 درانتهای بند 4 خطبه 160 که امیرالمومنین در مورد حضرت عیسی (ع) فرمودند: «آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذلیل نماید».
2. بردگی که بالاترین مصداق خفت و ذلت است: در حکمت 180 میفرمایند:«طمع ورزی بردگی همیشگی است»
3. آفت تفکر و بی اثر کردن عقلانیت :درحکمت 219 میفرمایند :« قربانگاه اندیشه ها زیربرق طمع ورزی ها است».
4.هلاکت :
4.1 در حکمت 275 می فرمایند: «طمع به هلاكت مى كشاند و نجات نمى دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نيست، و بسا نوشنده آبى كه پيش از سيراب شدن گلو گيرش شد، و ارزش آنچه كه بر سر آن رقابت مى كنند، هر چه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود».
4.2 در بند 14 نامه 31خطاب به فرزند عزیزشان فرمودند: «بپرهيز از آن كه مركب طمع ورزى، تو را به سوى هلاكت به پيش راند، اگر توانستى كه بين تو و خدا هیچ صاحب نعمتى قرار نگيرد، (یعنی امید و طمع به غیر خدا نداشته باشی) چنين باش، زيرا تو، روزى خود را دريافت مى كنى، و سهم خودت را بر مى دارى، و مقدار اندكى كه از طرف خداى سبحان به دست مى آورى، بزرگتر و با ارزش تر ازمال فراوانى است كه از دست بندگان دريافت مى کنی».
5. مقدم کردن دنیا بر آخرت یا به تعبیر قران کریم (فروختن آخرت باقی به دنیای فانی است): در بند 7 خطبه 91 در صفات والای فرشتگان می فرمایند: «طمع ها به آنان شبيخون نزده تا تلاش دنيا را بر كار آخرت مقدّم دارند».
6. ایجاد ناامیدی و یاس : در حکمت 108 در حالات قلب می فرمایند: «پس اگر در دل اميدى پديد آيد، طمع آن را از بین خواهد برد».
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
🔷🔷✨🔹🌿🌹🌿🔹✨🔷🔷
هدایت شده از ادمین یار نهضت(هر محب علی یک کانال)
🔺راهکاری برای افزایش مال و طول عمر
⚜ صله رحم ، مایه فزونی مال و طول عمر است.
#نهج_البلاغه ، خطبه ۱۱۰
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
#کلام_امیر
❀ ﴾﷽﴿ ❀
📓فراز هفتم از خطبه160نهج البلاغه
🔻معرفی حضرت موسی
💠 اگر بخواهى موساى کلیم(علیه السلام) به تو معرفى مى کنم، آن گاه که عرضه داشت: پروردگارا! به آن چه به من از نیکى عطا کنى نیازمندم
💠 به خدا سوگند! موسى(علیه السلام)غیر از قرص نانى که بخورد از خدا نخواست;
💠 زیرا وى (از زمانى که از مصر فرار کرد و به سوى مدین آمد) از گیاهان زمین تغذیه مى کرد تا آن جا که بر اثر لاغرى شدید و تحلیل رفتن گوشت بدن او رنگ سبز گیاه از پشت پرده شکمش آشکار بود.
🗓سه شنبه 23اسفند 1401
اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇
🆔 @Rahianenoor_News
هدایت شده از من نهج البلاغه میخوانم
خطبۀ هشتم:
خطبه در بیعت شکنی طلحه و زبیر
اشاره:
و من کلام له علیه السّلام یعنی به الزّبیر فی حال اقتضت ذلک و یدعوه فی الدّخول فی البیعة، ثانیا مقصود امام از این سخن زبیر است در جایی که اقتضای چنین سخنی داشت و هدف امام این است که با این سخن او را به بیعت خود بازگرداند. خطبه در یک نگاه گوشه ای از داستان«طلحه و زبیر»و پیمان شکنی آنها را در شرح خطبههای سابق خواندید، آنها با امام به میل و اختیار خود بیعت کردند و حتّی هنگامی که خدمتش رسیدند و اجازه رفتن به«عمره»را خواستند، امام فرمود: شما قصد «عمره»ندارید. سوگند یاد کردند که هدفی جز این ندارند! امام به آنها پیشنهاد کرد که بار دیگر بیعت خود را تجدید کنید، آنها نیز با تعبیرات مؤکّد، بیعت را تجدید کردند. امام به آنها اجازه داد که برای«عمره»بروند، هنگامی که خارج شدند، به حاضران فرمود: «به خدا سوگند آنها را در فتنه ای مشاهده خواهید کرد که (جنگ و خونریزی به راه میاندازند و خودشان) در آن کشته میشوند». [۱] ص: ۴۴۳ «زبیر»برای توجیه پیمان شکنی خود بهانه ای درست کرد، و آن این که تنها با دستش بیعت کرده و مجبور بوده و با قلب بیعت نکرده است! امام در پاسخ او این خطبه را ایراد فرمود (این نکته قابل توجّه است که بعضی این سخن را به امام «حسن مجتبی (علیه السلام) »نسبت داده اند که به امر پدرش علی (علیه السلام) پس از خطبه«عبد اللّه بن زبیر»در روز«جمل»فرمود، ولی بعید به نظر نمی رسد که علی (علیه السلام) این سخن را قبلا در پاسخ ادّعاهای«زبیر»بیان فرموده بود و امام حسن (علیه السلام) از آن در خطبه اش در روز جمل بهره گیری کرد): [۱] یزعم انّه قد بایع بیده، و لم یبایع بقلبه، فقد اقرّ بالبیعة، و ادّعی الولیجة. فلیأت علیها بامر یعرف، و الاّ فلیدخل فیما خرج منه.
ترجمه:
او ادّعا میکند که بیعتش تنها با دست بود نه با دل، پس اقرار به بیعت کرده، ولی مدّعی یک امر پنهانی است (که نیّتش بر خلاف آن بوده) بنا بر این بر او لازم است که دلیل روشنی بر این ادّعای خود بیاورد و گرنه باید در آن چیزی که از آن خارج شده، داخل شود و به بیعت خود باز گردد و نسبت به آن وفادار باشد.
----------
[۱]: ۱) «ابن ابی الحدید»، جلد ۱، صفحه ۲۳۲.
[۱]: ۱) به کتاب مصادر نهج البلاغه، جلد ۱، صفحه ۳۳۴ تا ۳۳۵ مراجعه شود.
هدایت شده از من نهج البلاغه میخوانم
شرح و تفسیر:
عذرهای بدتر از گناه
با توجّه به آنچه در بالا گفته شد، امام (علیه السلام) این سخن را در پاسخ«زبیر»مطرح ص: ۴۴۴ فرمود که میخواست برای پیمان شکنی خود توجیهی دست و پا کند، زیرا«معاویه» او را تحریک به خروج و سلطه بر«کوفه»و«بصره»کرد و آنها را فریب داد که میخواهد تمام«شام»را در اختیارشان گذارد. [۱] «طلحه و زبیر»به خاطر جاه طلبی که داشتند پیمان مؤکّد خود را با امام شکستند و«زبیر»در توجیه این کار گفت: «من تنها با دست خود بیعت کردم، نه با دل»! امام در این سخن پاسخ دندان شکنی به او میدهد پاسخی که در تمام محافل حقوقی دنیای دیروز و امروز مورد قبول است و یک اصل اساسی در مسائل قضایی محسوب میشود، میفرماید: «او ادّعا میکند که با دست خود بیعت کرد و هرگز با قلبش بیعت ننموده است» (یزعم انّه قد بایع بیده، و لم یبایع بقلبه). سپس میافزاید: «او با این سخنش اقرار به بیعت میکند و ادّعای یک امر باطنی بر خلاف ظاهر بیعت دارد» (فقد اقرّ بالبیعة، و ادّعی الولیجة [۲] ). در واقع این سخن او ترکیبی است از اقرار و ادّعا، اقرارش مسموع و مقبول است و امّا در مورد ادّعا باید اقامه دلیل کند. لذا به دنبال آن امام میفرماید: «او باید قرینه قابل قبولی که بر این امر گواهی دهد اقامه کند (و اثبات نماید در شرایطی بوده که از روی اجبار و اکراه، این بیعت انجام شده و قلب او با دست و زبانش هماهنگی نداشته) در غیر این صورت باید دوباره به آنچه از آن خارج شده باز گردد و نسبت به بیعتش وفادار باشد» (فلیأت علیها بامر یعرف، و الاّ فلیدخل فیما خرج منه). بسیاری از مردم دیده بودند که«طلحه»و«زبیر»با میل خود نزد امام آمدند و بیعت کردند، آنها جزء نخستین افراد بودند و این امر در مسجد انجام گرفت، این بیعت از هر نظر قابل قبول است و اگر کسی میخواهد غیر آن را ادّعا کند باید دلیل ص: ۴۴۵ محکم و قرینه آشکاری بر ادّعای خود بیاورد. علاوه بر این همه میدانستند که در مورد بیعت با علی (علیه السلام) اکراه و اجباری وجود نداشت، گروه اندکی از سرشناسان بیعت نکردند، امام هم مزاحمتی برای آنها ایجاد نکرد. با توجّه به این، ادّعای عدم هماهنگی باطن و ظاهر چیزی نبود که به این سادگی قابل پذیرش باشد. [۱] همان گونه که گفته شد این یک اصل اساسی در تمام محافل حقوقی و قضایی است که هر کس ظاهرا با میل خود قراردادی را ببندد، باید به آن وفادار باشد و ادّعای اکراه و اجبار و جدایی دل از زبان، و باطن از ظاهر پذیرفته نیست و الاّ هر کس میتواند قرارداد خود را با دیگران به راحتی به هم بزند. خریدار و فروشنده و ازدواج کننده و واقف و... هر وقت قرارداد را به مصلحت خود ندیدند، بگویند ما تنها با زبان یا دست، قرارداد بستیم و قلب ما همراه نبود! در این صورت به اصطلاح، سنگ روی سنگ بند نمی شود و تمام قراردادهای افراد و دولتها و ملّتها از ارزش و اعتبار سقوط میکند و این چیزی است که هیچ عاقلی نمی پذیرد، حتّی به یقین«زبیر»هم این معنی را میدانست ولی برای اغفال عوام که سیل اعتراض را به روی او گشوده بودند که چرا بیعت خود را شکسته؟ تشبّث به این حشیش و توسّل به این دلیل واهی جست. اینها همه به خاطر آن است که مردم آن زمان مخصوصا عرب برای بیعت اهمیّت فوق العاده ای قائل بودند و شکستن آن را گناه بزرگ و تخلّف غیر قابل قبولی میدانستند. ص: ۴۴۶
----------
[۱]: ۱) شرح ابن ابی الحدید، جلد ۱، صفحه ۲۳۱.
[۲]: ۲) «ولیجة»از ماده«ولوج»به معنای دخول است، و گاه به ورود مخفیانه اطلاق میشود و به کسی که محرم اسرار است ولیجه میگویند و در خطبه بالا به معنای یک امر پنهانی و درونی آمده است.
[۱]: ۱) به کامل ابن اثیر، جلد ۳، صفحه ۱۹۱ مراجعه شود (چاپ بیروت).
هدایت شده از من نهج البلاغه میخوانم
خطبۀ نهم:
توصیف خود حضرت و دشمنان ایشان و منظور اصحاب جمل بوده است
اشاره :
و من کلام له علیه السّلام فی صفته و صفة خصومه و یقال انها فی اصحاب الجمل بخشی از سخنان علی (علیه السلام) که در توصیف خودش و توصیف دشمنان است و گفته میشود منظور امام در این جملهها مخالفان او در جنگ جمل هستند. و قد ارعدوا و ابرقوا، و مع هذین الامرین الفشل، و لسنا نرعد حتّی نوقع، و لا نسیل حتّی نمطر. [۱]
----------
[۱]: ۱) به گفته نویسنده«مصادر نهج البلاغه»این سخن را علاوه بر«سیّد رضی»در «نهج البلاغه»، «واقدی»نیز آن را ضمن خطبه ای از حضرت در روز جنگ«جمل»نقل کرده است. مرحوم«شیخ مفید»نیز در کتاب«الجمل» (صفحه ۱۷۷) از کتاب«الجمل واقدی» نقل کرده است. «ابن اعثم کوفی»نیز آن را در کتاب«فتوحات»خود ذکر کرده است.
هدایت شده از من نهج البلاغه میخوانم
شرح و تفسیر:
هیاهوی تو خالی
از تعبیراتی که در کلام بالا آمده، چنین استفاده میشود که امام (علیه السلام) این سخنان را بعد از پایان جنگ جمل بیان فرموده و اشاره به سخنانی است که طلحه و زبیر و یاران آنها در آغاز جنگ بیان کرده بودند و قال و غوغایی به راه انداختند ولی سرانجام، کاری از پیش نبرده و مفتضحانه شکست خوردند و«طلحه و زبیر»جان خود را در این راه باختند. امام (علیه السلام) میفرماید: «آنها رعد و برقی نشان دادند ولی با این همه کارشان به سستی و شکست انجامید» (و قد ارعدوا و ابرقوا، و مع هذین الامرین الفشل). این تشبیه زیبا اشاره به ابرهایی میکند که رعد و برق فراوانی ظاهر میکنند و به مردم نوید باران پربرکتی میدهند امّا سرانجام بی آن که قطره ای ببارد متلاشی و پراکنده میشوند. سپس امام (علیه السلام) میافزاید: «ولی ما رعد (و برقی) نشان نمی دهیم تا بباریم و سیلی جاری نمی کنیم مگر این که بارانی به راه بیندازیم» (و لسنا نرعد حتّی نوقع، و لا نسیل حتّی نمطر). اشاره به این که ما تا ضربات کاری بر پیکر دشمن وارد نکنیم نمی خروشیم و تا در میدان مبارزه کار دشمن را نسازیم سر و صدایی به راه نمی اندازیم! در واقع این دو جمله کوتاه بیانگر دو مکتب مختلف در فعالیتهای اجتماعی و نظامی و سیاسی است. گروهی مردم سخنند و اهل حرف، در این میدان که وارد میشوند غوغا میکنند، ولی به هنگام عمل جز سستی و ناتوانی و ناکامی بهره ای ندارند. گروهی دیگر اهل کردار و عملند، سخن کم میگویند امّا عمل بسیار دارند. ساکت و خاموشند امّا کارآمد و قهرمان. پیامبران الهی و مردان خدا و مجاهدان راه حق از گروه دوّم بوده اند ولی اهل باطل و لشکریان شیطان غالبا در گروه اوّل جای دارند. ص: ۴۴۸ در این جا نکته ظریفی است که باید به آن توجّه داشت و آن این که رعد و برق قبل از باریدن است و سیلاب بعد از آن، گروهی هستند که رعد و برقی نشان میدهند، امّا بعدا بارانی ندارند و بدتر از آنها گروهی هستند که سیلابی راه میاندازند بی آن که قبل از آن بارانی داشته باشند یعنی حتّی بعد از شکست و ناکامی ادّعای پیروزی و موفّقیّت و کامیابی دارند و این هر دو از روشهای افراد نادرست و بی منطق است. گروه اوّل مدّعیان دروغین و گروه دوّم دروغپردازان بی شرم و حیا هستند! از بعضی روایات استفاده میشود هنگامی که رسولان علی (علیه السلام)، که برای دعوت آنها به انجام وظایف الهی و بازگشت به سوی جامعه مسلمین و عمل به پیمان بیعت رفته بودند، باز گشتند و حامل خبر اعلان جنگ آنها نسبت به امام (علیه السلام) بودند که با نهایت بی شرمی، با صراحت پیام داده بودند: آماده جنگ و مهیّای نبرد باش! و صریحا امام (علیه السلام) را تهدید کرده بودند. امام (علیه السلام) از این پیام برآشفت و همان گونه که در خطبه ۲۲ و ۱۷۴ خواهد آمد به این تهدیدهای نابخردانه آنان پاسخ فرمود که هیچ کس تاکنون جرأت نداشته است مرا تهدید به جنگ و ضربات در میدان جنگ کند و تعبیر به رعد و برق خالی از باران در کلام مبارک امام (علیه السلام) اشاره به همین تهدیدهای تو خالی و مبارزطلبیهای بی محتواست
هدایت شده از من نهج البلاغه میخوانم
نکته ها:
۱-مرد عمل
آنچه در گفتار بالا از امام (علیه السلام) آمده است-همان گونه که اشاره شد-یکی از اصول اساسی مدیریت«اولیاء اللّه»است. هرگز اهل جار و جنجال و سر و صدا نبوده اند، ص: ۴۴۹ بلکه به عکس، همیشه عمل نشان میدادند. آنها این ویژگی اخلاقی را به اصحاب و یاران خود نیز منتقل میکردند که به جای قال و غوغا، جهاد و تلاش از خود نشان دهند. نمونه این معنی چیزی است که در داستان جنگ«بدر»آمده که وقتی لشکر«ابو سفیان»کمی نفرات مسلمین را مشاهده کردند باور نکردند که پیامبر اسلام با این عدد کم به مقابله آنها برخاسته و احتمال میدادند که نفرات بیشتری همراه او به میدان آمده باشند و در گوشه ای از میدان و در پستیها و پشت بلندیها پنهان شده باشند، به همین دلیل«ابو سفیان»به یکی از سربازانش به نام«عمیر»دستور داد که در اطراف میدان دقیقا گردش کند و ببیند آیا تعداد مسلمین همان است که دیده میشود؟ «عمیر»سوار بر مرکب شد و اطراف میدان گردش کرد و همه جا را به دقّت بررسی نمود و نگاهی نیز به قیافه اصحاب و یاران پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) انداخت، سپس نزد«ابو سفیان»آمد و با او چنین گفت: «ما لهم کمین و لا مدد و لکن نواضح یثرب قد حملت الموت النّاقع اما ترونهم خرسا لا یتکلّمون، یتلمّظون تلمّظ الافاعی، ما لهم ملجأ الاّ سیوفهم، ما اراهم یولّون حتّی یقتلوا و لا یقتلون حتّی یقتلوا بعددهم فارتأوا رأیکم فقال له ابو جهل: کذبت و جبنت، آنها نه کمینی دارند و نه نیروی کمک کننده دیگری (من فکر میکنم) شترهای مدینه مرگ برای شما (سوغات) آورده اند! آیا نمی بینید سپاه محمّد خاموشند و سخن نمی گویند و همچون مارهای خطرناک زبانشان را در اطراف دهان به گردش در میآوردند! آنها هیچ پناهگاهی جز شمشیرهایشان ندارند و من باور نمیکنم که آنان به میدان جنگ پشت کنند بلکه میایستند تا کشته شوند و کشته نمی شوند مگر این که به تعداد خود از شما بکشند! این عقیده من است و شما تصمیم خود را بگیرید! «ابو جهل» (از این پیام تکان خورد ولی برای حفظ ظاهر) گفت: تو دروغ میگویی و ترسیده ای مطلب چنین نیست»! [۱] ص: ۴۵۰ سرانجام جنگ«بدر»نشان داد که آنچه«عمیر»از وضع مسلمانان استنباط کرده بود واقعیّت داشت نه آنچه«ابو جهل»گفت. این سخن هرگز منافات با این ندارد که انسان برای استفاده از جنبههای روانی در میدان جنگ رجز بخواند و با کلمات کوبنده، دشمن را بمباران کند. مشکل آن جاست که تمام همّت، رجزخوانی و خلاصه کردن همه چیز در حرف و سخن باشد. همیشه باید اساس کار را عمل تشکیل دهد و سخن جنبه فرعی داشته باشد و به عنوان پشتوانه ای برای عمل مورد استفاده قرار گیرد. نمونه گروه اوّل، «طلحه» و«زبیر»و همدستان آنها بودند و نمونه بارز گروه دوّم، امام (علیه السلام) و یارانش. در خطبه ۱۲۴«نهج البلاغه»، تعبیر روشنی در این باره دیده میشود و آن این که امام (علیه السلام) ضمن دستورات جنگی به نیروهایش فرمود: «امیتوا الاصوات فانّه اطرد للفشل، به هنگام نبرد صداها را خاموش کنید که سستی را بهتر دور میسازد». [۱]
----------
[۱]: ۱) «بحار الانوار»، جلد ۱۹، صفحه ۲۲۴.
[۱]: ۲) یکی از شعرای معاصر، این مسأله را در قالب مثال زیبایی بیان میکند که ملّتهایی که اهل سخن هستند نه اهل عمل، چگونه دائما اسیر چنگال دشمنانند و آنهایی که اهل کارند نه حرف، چگونه آزاد و سعادتمند و خوشبختند میگوید: دوش میگفت بلبلی با باز کز چه حال تو خوشتر است از من؟! تو که زشتی و بد، عبوس و مهیب! تو که لالی و گنگ و بسته دهن! مست و آزاد روی دست شهان با دو صد ناز میکنی مسکن من بدین ناطقی و خوش خوانی با خوش اندامی و ظریفی تن قفسم مسکن است و روزم شب بهرهام غصّه است و رنج و محن باز گفتا که راست میگویی لیک سرّش بود بسی روشن دأب تو گفتن است و ناکردن خوی من کردن است و ناگفتن!
هدایت شده از من نهج البلاغه میخوانم
۲-فرق میان غوغا سالاری و تبلیغات مفید و مؤثر
ممکن است مرز میان این دو عنوان برای بعضی مشکل و پیچیده باشد که از یکسو از گفتار بی عمل نهی شده و خاموش بودن و عمل نشان دادن به عنوان یک ص: ۴۵۱
و پیروان آنها و افراد بی منطق است. امّا تشویق و تهدیدهایی که به دنبال آن برنامه و کار و عمل است و از دایره سخن به دایره عمل منتقل میشود و نشانههای واقعیّت در آن آشکار است، در گروه دوّم جای دارد که نه تنها مذموم نیست بلکه بخشی از جنگ روانی با دشمنان محسوب میشود و کاربرد وسیع و گسترده و مؤثّری دارد. البته به این نکته نیز باید توجّه داشت که به هنگام درگیری در جنگ، پرداختن به رجزخوانی و سخن گفتن و امثال آن بخشی از نیروهای فعّال انسان را به خود اختصاص میدهد و از تأثیر حملات و قدرت آن میکاهد و به همین دلیل از آن نهی شده است. ص: ۴۵۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا