eitaa logo
من نهج البلاغه میخوانم
2.9هزار دنبال‌کننده
191 عکس
8 ویدیو
1 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان لینک کانال eitaa.com/banoyealam پل ارتباطی بامدیرکانال @Ashnagharib20 ادمین روابط عمومی @Elham1397 ادمین تبلیغات کانال @Yas_313_b
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح و تفسیر: تو بی نظیر و بی همتایی! در این فراز، بار دیگر امام علیه السّلام به بیان صفات پروردگار باز می‌گردد و نسبت به قرار گرفتن در پرتگاه تشبیه هشدار می‌دهد؛شاید به این دلیل که ممکن است گرفتن دلایل وجود خداوند از جهان خلقت و جستجوی آثار عظمت او در جای جای جهان آفرینش، انسان را وسوسه کند که برای او صفاتی همچون صفات مخلوقات قائل شود و تا سر حدّ قبول جسمیّت برای خداوند، سقوط کند. لذا امام علیه السّلام روی به درگاه خدا آورده، چنین عرض می‌کند: « (خداوندا) گواهی می‌دهم آن کس که تو را به مخلوقاتت تشبیه کرده، و برای تو همانند آنها اعضای مختلف، و مفاصل به هم پیوسته-که به حکمتت در لابلای عضلات پنهان گشته است-قائل شود، هرگز در اعماق ضمیر خود تو را نشناخته، و یقین به این حقیقت که برای تو شبیه و نظیری نیست در درون جانش قرار نگرفته است؛و گویا سخن تابعان را که از رهبران گمراه خود (در قیامت) بیزاری می‌جویند، نشنیده است! آن روز که می‌گویند: به خدا سوگند! ما در گمراهی آشکار بودیم که شما را با پروردگار جهانیان برابر می‌شمردیم». [۱] (فأشهد أنّ من شبّهک بتباین أعضاء خلقک، و تلاحم [۲] حقاق [۳] مفاصلهم المحتجبة لتدبیر حکمتک، لم یعقد غیب ضمیره ص: ۵۶ علی معرفتک، و لم یباشر قلبه الیقین بأنّه لا ندّلک، و کأنّه لم یسمع تبرّؤ التّابعین من المتبوعین إذ یقولون: «تَاللّهِ إِنْ کُنّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ»). این جمله‌ها اشاره روشنی به گمراهی گروه«مجسّمه»یا«مشبّهه»و شرک و کفر آنهاست، که برای خدا جسم و اعضای پیکر و دست و پا و چشم و گوش قایل بودند و به خاطر گرفتار شدن در وادی تشبیه، ذات پاک پروردگار را تا سر حدّ یک مخلوق ضعیف و ناتوان و فانی و ناپایدار تنزّل داده بودند، که قرآن از آن-در همان آیه بالا که در لابه لای کلام امام آمده است-به«ضلال مبین» (گمراهی آشکار) تعبیر کرده است. جمله «من شبّهک بتباین أعضاء خلقک» اشاره به این است که آن کس که دارای جسم است، جسم او ترکیبی از اعضای مختلف است، که هر کدام ابزار کاری محسوب می‌شود. و تعبیر به: «تلاحم حقاق مفاصلهم»اشاره به پیوندهایی است که در میان اعضا وجود دارد. بنابر این، اعضای یک پیکر، هم از یکدیگر جدا هستند و هم به هم پیوسته اند. و این یکی از حکمت‌های خداوند در آفرینش مخلوقات است؛ که اگر اعضای مختلف نداشته باشند، کارایی آنها محدود می‌شود و اگر از هم گسسته باشند، همکاری آنها غیر ممکن می‌شود. در ضمن خداوند منّان به حکمت خود، ارتباط اعضا را در زیر طبقات گوشت پنهان ساخته، تا در برابر حوادث مختلف آسیب پذیر نباشند. و این، جز در عالم مخلوقات، تصوّر نمی شود و خداوند منزّه از اجزا و اعضا و نیاز به جسم است. امام علیه السّلام می‌فرماید: این گونه افراد نادان، در واقع گرفتار سه انحرافند: نخست اینکه، خدا را به درستی نشناختند و دیگر اینکه: به توحید او قائل نیستند و سوم اینکه به آیات صریح قرآن گوش فرا نداده و از ص: ۵۷ تعلیمات این کتاب آسمانی بیگانه اند و به همین دلیل در«ضلال مبین»گرفتارند. ولی در قیامت که حجابها کنار می‌رود و حقایق، آفتابی می‌شود؛به زودی به اشتباه خود، پی می‌برند و رهبران گمراه و پیروانشان از یکدیگر بیزاری می‌جویند و اظهار ندامت و پشیمانی و شرمساری می‌کنند؛امّا چه سود که وقت آن گذشته است. این همان چیزی است که در فراز بالا به روشنی به آن اشاره شده است. قابل توجّه اینکه، امام علیه السّلام در فرازهای گذشته روی سخن را به مردم کرده بود، ولی در اینجا روی سخن به درگاه پروردگار نموده؛و این به خاطر آن است که اهمیّت مطلب را گوشزد کند! زیرا مخاطب هر قدر بزرگتر باشد، سخن را سنجیده تر باید گفت. آن هم سخنی که از سوز دل برخاسته است. سپس در ادامه این سخن به گروه دیگری از منحرفین-یعنی مشرکان و بت پرستان، که آنها نیز گروهی از«مشبّهه»محسوب می‌شوند-اشاره کرده، می‌فرماید: «دروغ گفتند! آنان که برای تو همتایی قائل شدند و تو را به بت‌های خود تشبیه نمودند، و لباس و زینت مخلوقین را با اوهام و خیالات خود بر تو پوشانیدند، و تو را همچون اجسام با پندارهای خود تجزیه کردند، (و اجزایی همچون دست و پا و چشم و گوش برای تو قائل شدند؛) و با سلیقه‌های منحط خود، تو را به مخلوقی که قوای گوناگون دارد، مقایسه کردند». (کذب العادلون [۱]، بک، إذ شبّهوک بأصنامهم، و نحلوک [۲] ص: ۵۸ حلیة المخلوقین بأوهامهم، و جزّأوک تجزئة المجسّمات، بخواطرهم، و قدّروک علی الخلقة المختلفة القوی بقرائح [۱] عقولهم). امام علیه السّلام با این تعبیرات محکم و قاطع-که در چهار صورت بیان شده-انواع و اقسام شرک و تشبیه خداوند متعال به مخلوقات را نفی می‌کند و همگان را از گرفتار شدن در وادی شرک، بر حذر می‌دارد! و مرز توحید موحّدان را با شرک مشرکان مشخّص می‌سازد: در جمله اوّل، تشبیه به بت‌ها را نفی می‌کند.
در جمله دوّم، زینت و آرایشی همچون زینت مخلوقات را برای خدا باطل می‌شمرد (مثل تعبیری که بعضی از افراد بسیار نادان و ساده لوح درباره خدا داشتند، که او را به صورت نوجوانی زیبا روی، با موهای مجعّد می‌پنداشتند). و در جمله سوم، وجود اجزا و اعضایی همچون دست و پا را برای او منتفی می‌داند. و در جمله چهارم، اعتقاد به نیروهای مختلف، مانند بینایی و شنوایی و بویایی (همچون مخلوقات) را بی اساس معرّفی می‌کند و به این ترتیب، از زوایای مختلف، پندارهای شرک آلود را در هم می‌کوبد. ---------- [۱]: ۱) اشاره به آیه ۹۷ و ۹۸ سوره شعراء است. [۲]: ۲) «تلاحم»از مادّه«لحم» (گوشت) در اینجا به معنای پیوستگی است؛شبیه به عضلاتی که در بدن انسان به هم پیوسته است. [۳]: ۳) «حقاق»جمع«حقّه»به معنای استخوانی است (گوی مانند) که در سر بازو، یا بالای ران قرار دارد. [۱]: ۱) «عادل»از مادّه«عدل» (بر وزن قشر) به معنای معادل و شبیه و نظیر است؛بنابر این«عادل»، مطابق این مفهوم به معنای کسی است که برای خداوند شبیه و شریک و مانندی قائل می‌شود. [۲]: ۲) «نحلوا»از مادّه«نحله»در اصل به معنای بخشش و عطیّه است و به گفته«راغب»در کتاب«مفردات»، این واژه از ریشه«نحل»به معنای زنبور عسل گرفته شده؛چرا که بخشش و عطیّه شباهتی به کار زنبوران عسل در دادن عسل دارد. و در عبارت بالا منظور این است که بت پرستان با اوهام خود زیور مخلوقین را بر ذات پاک خالق پوشانده اند و او را از مقام خالقیّت به مقام مخلوق بودن تنزّل داده اند. [۱]: ۳) «قرائح»جمع«قریحه»در اصل به معنای نخستین آبی است که از چاه کشیده می‌شود؛سپس به آثار فکری و ذوقی انسان اطلاق شده است.
نکته: مجسّمه کیانند؟ ص: ۵۹ «مجسّمه» (به کسر سین) به کسانی گفته می‌شود که برای خدا جسم قائل هستند و حتّی تصریح می‌کنند دست و پا و گوش و چشم دارد و گاه به آنها«مشبّهه» (به کسر باء) نیز گفته می‌شود؛به جهت اینکه خدا را به مخلوقات مادّی تشبیه می‌کنند. این اعتقاد از دیر ایّام در میان افراد بشر بوده و انسانهایی که بر اثر کوتاهی فکر نمی توانستند چیزی را ماورای طبیعت مادی تصوّر کنند و تمام انسشان با مادّیات و اجسام بوده است خدا را همچون اجسام مادّی و یا همچون خودشان می‌پنداشتند. اعتقاد به معبودهایی همچون: ماه و خورشید و ستارگان و اجسام دیگری مانند آنها نیز، از همین جا سر چشمه می‌گرفت. تاریخ یهود نشان می‌دهد که آنها سخت به مسأله جسمیّت خدا معتقد بودند؛تا آنجا که پیامبرشان حضرت موسی علیه السّلام را سخت در فشار قرار دادند، که خدا را به آنها نشان دهد! و داستان کوه«طور»و صاعقه و از میان رفتن جمعی از«بنی اسرائیل»در این زمینه معروف است. قبل از این ماجرا یعنی بعد از آن که بنی اسرائیل از نیل نجات یافتند نزد موسی آمدند و تقاضای ساختن بت برای پرستش کردند! و حتّی بعد از داستان صاعقه نیز بیدار نشدند و هنگامی که«سامری»گوساله را به عنوان«معبود»برای آنها ساخت، به سرعت جذب بسوی آن شدند و اکثریّت«بنی اسرائیل»به پرستش آن تن در دادند که موسی بعد از بازگشت از کوه«طور»سخت بر آشفت و آنها را کیفر سختی داد. در تاریخ مسیحیّت نیز، اعتقاد به تثلیث (خدایان سه گانه: اب و ابن و روح القدس) نشانه روشنی از اعتقاد به جسمیّت پروردگار است زیرا با صراحت حضرت مسیح را فرزند خدا و یکی از خدایان سه گانه می‌دانند، در حالی که مسیح انسانی بود مانند سایر انسانها. ص: ۶۰ هنگامی که قرآن مجید بر قلب پاک پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نازل شد، خط بطلان بر عقائد باطل از جمله اعتقاد به تجسّم و تشبیه کشید و آیاتی همچون: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» ؛هیچ چیز مانند خدا نیست» [۱] و «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ» ؛چشم‌ها او را نمی بیند» [۲] و آیه «لَنْ تَرانِی» [۳] خطاب به موسی«هرگز مرا نخواهی دید»و آیاتی همچون: «وَ هُوَ مَعَکُمْ» «أَیْنَ ما کُنْتُمْ» ؛او با شماست هر جا باشید» [۴] و آیه «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» ؛ما به انسانها از رگ گردن (یا رگ قلب) او نزدیکتریم» [۵] و آیه «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» ؛به هر سو بنگرید خدا در آنجاست» [۶] شواهد گویایی بر نفی جسمیّت از خدا است. ولی متأسّفانه افکار التقاطی از سوی ملّت‌های بت پرست و یهود و نصاری و مجوس که وارد اسلام شد، به داخل عقاید گروهی از مسلمین ساده لوح و ناآگاه نفوذ کرد و جمعیّتی به نام«مجسّمه»یا«مشبّهه»پیدا شدند. شاید تعبیرات کنایی که در بعضی از آیات قرآن آمده مانند: «یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» ؛ دست خدا بالای دست‌های آنهاست» [۷] و «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» ؛خداوند بر عرش، سلطه دارد» [۸] بهانه ای به افراد منحرف و کوته فکر داد که به سوی این مذهب شرک آلود گام بردارند؛در حالی که مسلّم است«ید»در این گونه موارد به معنای قدرت و«إستوی»به معنای سلطه و سیطره ص: ۶۱ است، نه به معنای جلوس و استقرار بر چیزی؛و این تعبیرات کنایی قبل از قرآن و بعد از نزول آن نیز همیشه در ادبیّات اقوام مختلف وجود داشت، مثلا می‌گوئیم: «از دست فلان کس کاری ساخته نیست! » یعنی قدرت بر این کار ندارد و یا واژه«إستوی»را در مورد سلطه یک پادشاه بر یک کشور به کار می‌برند. دلایل عقلی و منطقی نیز به روشنی هر گونه جسمیّت را از خداوند نفی می‌کند؛ چرا که هر جسمی محدود است و زمان و مکان و اجزائی دارد؛بنابر این، از جهات مختلف نیازمند است و می‌دانیم نیاز و محدودیّت در ذات پاک خدا راه ندارد. از آن مهم تر اینکه همه اجسام در معرض تغییرات و حتّی زوال هستند و معلوم است که گرد و غبار تغییر و زوال بر دامان کبریایی اش نمی نشیند. با این مدارک روشن، باز متأسّفانه-همان گونه که در بالا اشاره شد-عقیده منحطّ به جسمیت، دامان جمعی از مسلمانان نادان و بی خبر را گرفت و آنقدر در این مسیر ظلمانی پیش رفتند که مطابق نقل«محقّق دوانی»گروهی از آنها عقیده دارند که خداوند ترکیبی از گوشت و خون است و بعضی از آنها معتقدند که نوری نقره گون و شفّاف از او می‌درخشد و قامت او هفت وجب با وجب‌های خود اوست و بعضی از آنها معتقدند که او به صورت انسان نوجوان زیبا و دارای مویی مجعّد است. «علاّمه حلّی»در کتاب«منهاج الکرامه»داستانی از بعضی از«مجسّمه»نقل می‌کند که شنیدنی است؛می گوید: «یکی از بزرگان آنها، روزی از کنار مرد نفت فروشی می‌گذشت که نوجوان زیبارویی با موهای مجعّد و پیچ خورده از آنجا عبور کرد، آن عالم سخت به قیافه نوجوان خیره شد و پیوسته به او نگاه می‌کرد! مرد نفت فروش که آدم بی بند و باری بود.
تصوّر کرد آن مرد نظر سویی نسبت به نوجوان دارد، شب هنگام نزد او آمد ص: ۶۲ و گفت: من امروز دیدم که تو سخت به او نگاه می‌کنی اگر بخواهی می‌توانم او را در اختیار تو قرار دهم! آن مرد برآشفت و با تندی به او گفت: من کرارا به این نوجوان نگاه کردم چون مذهب من بر این است که خداوند گاه از آسمان به همین صورت به زمین نازل می‌شود. گفتم: نکند او خدای من باشد! مرد نفت فروش نخست ناراحت شد و گفت: من با این شغلی که دارم بسیار بر تو-با آن زهدی که داری و این عقیده کثیف-ترجیح دارم! [۱] ص: ۶۳ ---------- [۱]: ۱) سوره شوری، آیه ۱۱. [۲]: ۲) سوره انعام، آیه ۱۰۳. [۳]: ۳) سوره اعراف، آیه ۱۴۳. [۴]: ۱) سوره حدید، آیه ۴. [۵]: ۲) سوره ق، آیه ۱۶. [۶]: ۳) سوره بقره، آیه ۱۱۵. [۷]: ۴) سوره فتح، آیه ۱۰. [۸]: ۵) سوره طه، آیه ۵. [۱]: ۱) شرح نهج البلاغه علاّمه تستری، جلد ۱، صفحه ۲۳۳.
بخش ششم اشاره و أشهد أنّ من ساواک بشیء من خلقک فقد عدل بک، و العادل بک کافر بما تنزّلت به محکمات آیاتک، و نطقت عنه شواهد حجج بیّناتک، و إنّک أنت اللّه الّذی لم تتناه فی العقول، فتکون فی مهبّ فکرها مکیّفا، و لا فی رویّات خواطرها فتکون محدودا مصرّفا. ترجمه و گواهی می‌دهم آنانکه تو را با چیزی از مخلوقات مساوی شمردند همتایی برای تو قائل شده اند، و آن کس که برای تو همتایی قائل شود، نسبت به آنچه آیات محکمات تو آورده و شواهد«دلایل آشکار»تو از آن سخن می‌گوید: کافر شده است! تو همان خدایی هستی که عقل‌ها به تو احاطه نمی یابد، تا در مسیر وزش افکار در کیفیّت خاصی قرار گیری! و در خاطره‌ها و اندیشه‌ها جای نمی گیری، تا محدود و قابل تغییر باشی!
شرح و تفسیر فراتر از احاطه عقلها امام علیه السّلام در این فراز بار دیگر به مسأله انحراف مشرکان و اهل تشبیه باز می‌گردد و شهادتی دیگر در پیشگاه خداوند نسبت به انحراف آنها می‌دهد، تا مخاطبین بشنوند و در دام تشبیه گرفتار نشوند. می فرماید: «و گواهی می‌دهم آنان که تو را با چیزی از مخلوقاتت مساوی شمردند، همتایی برای تو قائل شده اند و آن کس که برای تو ص: ۶۴ همتایی قائل شود نسبت به آنچه«آیات محکمات»تو آورده و شواهد«دلائل آشکار»تو از آن سخن می‌گوید، کافر شده است! ». (و أشهد أنّ من ساواک بشیء من خلقک فقد عدل بک، و العادل بک کافر بما تنزّلت به محکمات آیاتک، و نطقت عنه شواهد حجج بیّناتک). به نظر می‌رسد این شهادتی که امام علیه السّلام در این فراز، درباره انحراف مشرکان داده، با شهادتی که در فراز قبل بود، متفاوت و ناظر به دو گروه باشد؛ شهادت جمله‌های پیشین مربوط به بت پرستانی است که خدا را تشبیه به بت‌ها می‌کردند و بت‌ها را در مقام ربوبیّت قرار می‌دادند یعنی حاجات خود را از آنها می‌طلبیدند و به همین دلیل، آنها را پرستش می‌کردند؛ولی آنچه در این فراز آمده، ناظر به کسانی است که برای خدا همتایی در جمیع جهات قرار می‌دادند؛همچون«وثنیّین» (دو گانه پرستان)، که معتقد به خدای خیر و خدای شرّ بودند و مسیحیان که قائل به«تثلیث» (خدایان سه گانه) بودند و آنها را«اب»و«ابن»و«روح القدس»می نامیدند. امام علیه السّلام آنها را کافر به محکمات آیات و حجّتهای بیّنات دانسته است. ممکن است تعبیر به«آیات محکمات»و«حجج بیّنات»هر دو اشاره به آیاتی بوده باشد که به صراحت، هر گونه همتایی را برای خداوند نفی می‌کند، مانند «قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً»، بگو آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز (دو دوران) آفرید، کافر می‌شوید و برای او همتایانی قرار می‌دهید! ». [۱] و آیه «فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ؛برای خداوند همتایانی قرار ندهید در حالی که می‌دانید (این سخن اشتباه محض است) ». [۲] ص: ۶۵ این احتمال نیز وجود دارد که«آیات محکمات»اشاره به آیات توحیدی صریح قرآن مجید باشد و«حجج بیّنات»اشاره باشد به دلائل عقلی که هر گونه شبیه و مانند و همتایی را برای خدا نفی می‌کند. جمله‌های بعد گواه بر همین احتمال است؛آنجا که می‌گوید: «تو همان خدایی هستی که عقل‌ها به تو احاطه نمی یابد، تا در مسیر وزش افکار، در کیفیت خاصّی قرار گیری! و در خاطره‌ها و اندیشه ها، جای نمی گیری، تا محدود و قابل تغییر باشی! » (و أنّک أنت اللّه الّذی لم تتناه فی العقول، فتکون فی مهبّ [۱] فکرها مکیّفا، و لا فی رویّات خواطرها فتکون محدودا مصرّفا). امام علیه السّلام در جمله اوّل، اشاره به عدم درک عقل‌ها نسبت به کنه ذات و صفات خدا می‌کند که در آغاز این خطبه نیز، با عبارات دیگری به آن اشاره شده بود و می‌فرماید: اگر عقل قادر به درک تو بود، باید کیفیّت خاصّی در ذات پاک تو باشد؛ ولی از آنجا که بالاتر از کیفیّت می‌باشی و هستی محض و خالصی؛ عقل قادر به درک کنه ذات و صفاتت نیست. در جمله دوم، به عدم احاطه اندیشه‌ها به ذات پاک او اشاره می‌کند، چرا که اگر اندیشه به او احاطه یابد، حتما باید محدود باشد که هر چیز که محدود باشد، در معرض تغییرات زمانی و مکانی و جهات دیگر قرار می‌گیرد. ص: ۶۶ ---------- [۱]: ۱) سوره فصّلت، آیه ۹. [۲]: ۲) سوره بقره، آیه ۲۲. [۱]: ۱) «مهبّ»اسم مکان از مادّه«هبوب»به معنای محل وزش باد است و در عبارت بالا فکر، به نسیمی تشبیه شده که از گذرگاهی می‌گذرد؛ولی کنه ذات و صفات خدا از این گذرگاه بیرون است.
بخش هفتم اشاره منها: قدّر ما خلق فأحکم تقدیره، و دبّره فألطف تدبیره، و وجّهه لوجهته فلم یتعدّ حدود منزلته، و لم یقصر دون الإنتهاء إلی غایته، و لم یستصعب إذ أمر بالمضیّ علی إرادته، فکیف و إنّما صدرت الأمور عن مشیئته؟ ترجمه آنچه را آفریده به درستی اندازه گیری نموده، و به خوبی تدبیر کرده، و در مسیر خودش قرار داده است. لذا هیچ موجودی از حدّ خود تجاوز نکرده، و پیش از رسیدن به هدف، باز نمی ایستد، و به هنگامی که به آن فرمان داده شد، که مطابق اراده پروردگار حرکت کن سرپیچی ننمود؛چگونه ممکن است سرپیچی کند، حال آنکه همه چیز از اراده او سرچشمه گرفته است؟!
شرح و تفسیر: همه چیز از اراده او سرچشمه می‌گیرد! در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام بار دیگر به جهان آفرینش و تدبیر الهی در خلقت و نظم و ادامه آن باز می‌گردد و از این نظم و تدبیر به عنوان آینه ای برای نشان دادن جلال و جمال پروردگار بهره می‌گیرد. می‌فرماید: «آنچه آفریده به درستی اندازه گیری نموده است و به خوبی تدبیر کرده و در مسیر ص: ۶۷ سرپیچی نمود؛چگونه ممکن است سرپیچی کند، حال آن که همه چیز از اراده او سرچشمه گرفته است؟! ». (فلم یتعدّ حدود منزلته، و لم یقصر دون الإنتهاء إلی غایته، و لم یستصعب إذ أمر بالمضیّ علی إرادته، فکیف و إنّما صدرت الأمور عن مشیئته؟ ) در حقیقت این سخن، اشاره به آن است که تصوّر نشود حرکات موجودات زمینی و آسمانی و پیمودن مراحل وجود در جهان گیاهان و حیوانات و انسان و کواکب آسمان بی حساب است. همه در حرکات خود سر بر فرمان او دارند و برنامه ای را که از پیش برای آنها تعیین کرده، اجرا می‌کنند و هیچ تخلّفی از برنامه‌های تعیین شده ندارند و به این ترتیب، جهان هستی مجموعه ای است از نظم دقیق و حرکات و جریان‌های برنامه ریزی شده. ص: ۶۸ در آیات قرآن مجید نیز، به این مراتب و مراحل سه گانه اشاره شده است. در سوره یس آیات ۳۸ تا ۴۰ می‌فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ» «تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» ؛و خورشید که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است، (آیتی دیگر از آیات خدا است) این تقدیر و اندازه گیری خداوند قادر دانا است. و برای ماه منزلگاه‌هایی قرار دادیم (هنگامی که این منازل را طی کرد) سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما در می‌آید. نه خورشید را سزاست که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی می‌گیرد و هر کدام در مسیر خود شناورند». آیات فراوان دیگری نیز در قرآن است که به این حقیقت اشاره می‌کند. در اینجا به دو نکته باید توجّه داشت: نخست این که، آنچه در جمله‌های بالا درباره امر و فرمان و پیروی موجودات از فرمان الهی آمده، همه اشاره به اوامر تکوینیّه الهی، یا به تعبیری دیگر: اشاره به قوانینی است که خداوند برای جهان هستی تعیین کرده و همه موجودات را در چنبر این قوانین قرار داده است به گونه ای که تخلّف از این قوانین برای آنها غیر ممکن است. دیگر این که، این سخن هرگز به معنای مجبور بودن انسان در افعال خویش نیست! چرا که خداوند صفت اختیار و آزادی اراده را به عنوان یک قانون از قوانین عالم هستی برای انسان قرار داده است و هرگز انسان نمی تواند این صفت را از خود سلب کند و به تعبیر دیگر: آزادی او هم به فرمان خدا است. ص: ۶۹
بخش هشتم اشاره المنشیء أصناف الأشیاء بلا رویّة فکر آل إلیها، و لا قریحة غریزة أضمر علیها، و لا تجربه أفادها من حوادث الدّهور، و لا شریک أعانه علی ابتداع عجائب الأمور، فتمّ خلقه بأمره، و أذعن لطاعته، و أجاب إلی دعوته، لم یعترض دونه ریث المبطیء، و لا أناة المتلکّیء، فأقام من الأشیاء أودها، و نهج حدودها، و لاءم بقدرته بین متضادّها، و وصل أسباب قرائنها، و فرّقها أجناسا مختلفات فی الحدود و الأقدار، و الغرائز و الهیئات، بدایا خلائق أحکم صنعها، و فطرها علی ما أراد و ابتدعها! ترجمه او کسی است که موجودات مختلف را بدون نیاز به تفکّر و اندیشه ای که به دست آورده باشد و بدون غریزه ای که در درون نهان کند و بی نیاز از تجربه حوادث زمان‌های گذشته، و بدون کمک شریک و همتایی که او را در آفرینش موجودات شگفت انگیز یاری دهد، آفرید. و این سان آفرینش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر بر فرمانش نهادند و دعوتش را اجابت کردند، بی آن که در برابرش سستی کنند یا در اطاعت امرش درنگ نمایند؛بدین گونه، موجودات را بی هیچ کژی بر پا داشت و راهی را که باید بپیمایند معیّن فرمود. با قدرت خویش در میان اشیای متضاد الفت ایجاد کرد و آنها را که با یکدیگر همگون بودند، پیوند داد، و موجودات جهان را به انواع مختلف از نظر حدود و اندازه ها، و غرایز و اشکال و هیأت‌های گوناگون تقسیم نمود. اینها مخلوقات شگفت انگیزی ص: ۷۰ است که آفرینش آنها را استوار نمود، و با حکمت قرین ساخت و آن سان که می‌خواست ایجاد و ابداع فرمود.
شرح و تفسیر: راز و رمز آفرینش امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، به چگونگی آفرینش موجودات می‌پردازد و می‌فرماید: «خداوند کسی است که موجودات مختلف را بدون نیاز به تفکّر و اندیشه ای که به دست آورده باشد، و بدون غریزه ای که در درون، نهان داشته باشد، و بی نیاز از تجربه حوادث زمانهای گذشته، و بدون کمک شریک و همتایی که او را در آفرینش موجودات شگفت انگیز یاری کرده باشد، آفرید». (المنشیء أصناف الأشیاء بلا رویّة فکر آل إلیها، و لا قریحة غریزة أضمر علیها، و لا تجربة أفادها من [۱] حوادث الدّهور، و لا شریک أعانه علی ابتداع عجائب الأمور). در واقع، مبدأ علم و دانش و آگاهی به حقایق برای ما انسان‌ها یکی از چهار چیز است: یا تفکّر و اندیشه است، یا الهام‌های درونی است که غریزه نامیده می‌شود. یا تجربه ای است که از تکرار کاری برای انسان حاصل می‌شود و یا کمکی است از همفکر و همتایی از برون که با آگاهی‌های خود انسان را یاری می‌دهد و بر انجام کار بدیعی کمک می‌کند. ص: ۷۱ از آنجا که خداوند عالم، بر همه چیز آگاه و همه حقایق نزد او حاضر است و چیزی از دایره علم بی پایان او خارج نیست، در آفرینش خود هیچ گاه نیازی به این امور چهارگانه ندارد. فکر و اندیشه برای کسی سودمند است که معلوماتی دارد و مجهولاتی؛و می‌خواهد از معلومات به مجهولات پی برد و الهام غریزی، از آن کسانی است که حقیقتی از نظر آنها پنهان است و به یاری این الهام آشکار می‌شود. تجربه و تکرار عمل برای پی بردن به نتیجه کارها، مربوط به کسی است که از نتایج بی خبر است و کمک گرفتن از افکار دیگران مخصوص کسانی است که نارسایی و ناتوانی دارند؛ولی آن ذات پاکی که از همه این امور مبرّا است، چه نیازی به اینها دارد؟ این تعبیرات در ضمن می‌تواند، ما بندگان ناآگاه را برای پیدا کردن منابع شناخت و معرفت کمک کند و بدانیم از این منابع چهارگانه، می‌توانیم برای حلّ مشکلات کمک بگیریم، که سخت در زندگی به همه آنها نیازمندیم. سپس امام علیه السّلام به نکته دیگری در همین مورد اشاره کرده، حاکمیّت قوانین آفرینش را بر همه موجودات قطعی می‌شمرد و همه را سر بر فرمانش معرّفی می‌کند؛می فرماید: «به این ترتیب، آفرینش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر بر فرمانش نهادند، و دعوتش را (طبق قوانین تکوین) اجابت کردند، بی آن که در برابرش سستی کنند یا در اطاعت امرش درنگ نمایند». (فتمّ خلقه بأمره و أذعن لطاعته، و أجاب إلی دعوته، لم یعترض دونه ریث [۱] المبطیء، و لا أناة [۲] المتلکّیء [۳] ). ص: ۷۲ این موضوع، هم اشاره ای است به قدرت پروردگار و هم نظام متین و دقیق آفرینش، که همه موجودات از قوانین معیّنی پیروی می‌کنند و سر بر فرمان آن هستند. نه بر این قوانین پیشی می‌گیرند و نه از آن عقب می‌افتند. قرآن مجید در این باره می‌گوید: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» ؛سپس به آفرینش آسمان پرداخت در حالی که به صورت دود بود به آن و به زمین دستور داد: به وجود آیید (و شکل گیرید) خواه از روی اطاعت و خواه اکراه، آنها گفتند ما از روی اطاعت می‌آییم (و شکل می‌گیریم) » [۱] . اضافه بر این، پیامی برای همه انسانها دارد، که هماهنگ با جهان آفرینش، پیرو قوانین الهی باشند؛ نه بر آن پیشی بگیرند و نه از آن عقب بمانند، تا به سر منزل مقصود برسند و سعادت را در آغوش گیرند. در آخرین بخش از این فراز، به پنج نکته درباره نظام آفرینش و اسرار جهان خلقت، اشاره می‌کند که شایان دقّت و تأمّل است. نخست می‌فرماید: «بدین گونه، موجودات را بی هیچ کژی بر پا داشت». (فأقام من الأشیاء أودها) [۲] . سپس می‌افزاید: «و راهی را که باید بپیمایند، معیّن فرمود». (و نهج حدودها). آنگاه می‌گوید: «با قدرتش در میان اشیای متضادّ، الفت ایجاد کرد». (و لاءم بقدرته بین متضادّها). ص: ۷۳ سپس می‌فرماید: «و آنها را که با یکدیگر همگون بودند، پیوند داد». (و وصل أسباب قرائنها). و سرانجام می‌فرماید: «و موجودات جهان را به انواع مختلف، از نظر حدود، اندازه ها، غرائز، و اشکال و هیئت‌های گوناگون تقسیم نمود». (و فرّقها أجناسا مختلفات فی الحدود و الأقدار، و الغرائز و الهیئات). بدین ترتیب، نظام آفرینش از هر نظر کامل شد و با تنوّع و کثرتی که در انواع و اجناس آن است همه با هم، تحت یک برنامه و قانون واحد، انجام وظیفه می‌کنند. حتّی اشیای متضاد، با یکدیگر همکاری دارند و از جمع میان ضدّین نتایج عالی برمی خیزند! اشباه و نظایر به هم می‌پیوندند و مجموعه کاملی را به وجود می‌آورند و تنوّع عجیبی که در میان موجودات از نظر حدود و اندازه‌ها و غرایز و هیئت‌ها وجود دارد، مجموعه بدیع و شگفت انگیزی ایجاد کرده، که عالی ترین دلیل بر قدرت خالق و علم بی پایان اوست.
جمعی از«مفسّران نهج البلاغه»«قرائن»را در عبارت فوق به معنای نفوس آدمی گرفته اند، که خداوند آنها را با بدن‌ها که در ظاهر با هم متضادّند-یکی از عالم مادّه و دیگری از عالم مجرّدات است-پیوند داده است. گرچه یکی از معانی«قرینه» (که جمع آن قرائن است)، در لغت، «نفس انسانی» شمرده شده؛ولی دلیلی ندارد که جمله فوق را محدود به نفوس انسانی کنیم؛بلکه هدف، بیان جمع میان اضداد و وصل قرینه‌ها و همگون‌ها در سرتاسر جهان آفرینش است که وجود انسان یکی از مصادیق آن می‌باشد و اصولا اطلاق«قرینه»به نفس انسان، به خاطر مقرون بودن آن با بدن انسان است. ص: ۷۴ امام علیه السّلام در پایان این سخن، در یک نتیجه گیری روشن می‌فرماید: «اینها مخلوقات شگفت انگیزی است که خداوند آفرینش آنها را استوار و توأم با حکمت ساخت و آن سان که می‌خواست ایجاد و ابداع فرمود». (بدایا خلائق أحکم صنعها، و فطرها علی ما أراد و ابتدعها)! [۱] . ---------- [۱]: ۱) «قریحه»همان طور که قبلا گفته شد، در اصل به معنای اوّلین آبی است که از چاه کشیده می‌شود؛ سپس به آنچه انسان از اعماق فکر و ذوق خویش را در می‌یابد، اطلاق شده و انضمام آن به غریزه-که به معنای طبیعت است-که چیزی را انسان به کمک ذوق و طبیعت خود دریابد. در مورد غیر انسان نیز این معنا ثابت است؛مثلا غالب پرندگان ساختن لانه‌ها و تربیت فرزندان و مهاجرت‌های طولانی دسته جمعی و امثال آن را با الهام از قریحه و غریزه انجام می‌دهند. [۱]: ۱) «ریث»به معنای کندی کردن و سستی و کوتاهی نمودن در انجام کاری است. [۲]: ۲). «أناة»به معنای وقار آمیخته با تفکّر به هنگام انجام کاری است. [۳]: ۳) «متلکّیء»از مادّه«لکأ» (بر وزن هدف) به معنای توقّف کردن در مکانی است؛سپس«متلکّیء»بر کسانی که در کار یا مسأله ای توقّف می‌کنند و روی آن می‌اندیشند، اطلاق شده است. [۱]: ۱) سوره فصّلت، آیه ۱۱. [۲]: ۲) «اود»به معنای کجی و کج شدن است. [۱]: ۱) جمله بالا از نظر ترکیب نحوی چنین است: «بدایا»خبر است برای مبتدای محذوفی که«هذه»باشد و اضافه«بدایا»به«خلائق»از قبیل اضافه صفت به موصوف است که در اصل به معنای«خلائق بدایا»است، «بدایا»جمع«بدیئه»به معنای موجود بدیع و شگفت انگیز است.
نکته: روشن ترین راه خداشناسی تاکید امام بر این نکته که به کنه ذات خدا نیندیشید! بلکه در جهان آفرینش و خلقت او تفکّر کنید، یک اصل اساسی در بحث‌های مربوط به معرفة اللّه است. چرا که اوّلی انسان را به سوی شرک و تشبیه می‌برد و دومی به سوی ایمان و توحید؛ توحیدی آمیخته با عشق و محبت و اخلاص. دلایل و براهین دیگر خداشناسی، مانند: برهان وجوب و امکان، غنا و فقر که بر محور دور و تسلسل و مانند آن دور می‌زند، دلایل خشکی هستند که معرفت می‌آورند، ولی عشق و محبّت و اخلاص در آن نیست؛ ولی دقّت در نظام آفرینش موجودات، سرچشمه فیّاض عشق و محبّت است. هنگامی که به عظمت آسمان ها، و ستاره ها، که تنها در کهکشان ما میلیاردها از آن وجود دارد-در حالی که به گفته دانشمندان بیش از یک میلیارد کهکشان در این جهان موجودات است-می اندیشیم. ص: ۷۵ و هنگامی که در جهان فوق العاده کوچک سلول‌های بدن انسان، که ساختمان هر کدام به اندازه یک شهر صنعتی اسرار آمیز است، دقّت می‌کنیم؛ و هنگامی که در تنوّع عجیب گیاهان و حیوانات، فکر می‌کنیم و در گفته دانشمندان که می‌گویند: هنوز میلیون‌ها نوع گیاه و حیوان در اعماق جنگل‌ها و دریاها وجود دارد که بشر آنها را ندیده و نشناخته است، باریک می‌شویم و می‌دانیم که این تنوع و تکثّر عجیب، همه و همه به دو موجود ساده به نام«آب»و«خاک»باز می‌گردد. و هنگامی که ظرافت گل ها، لطافت گلبرگها، نظم بی نظیر گردش خون در مویرگ ها، جهان اسرارآمیز روح و فکر و مغز و اعصاب، فکر می‌کنیم و می‌دانیم اینها تنها گوشه ای از شگفتی‌های جهان آفرینش است، بی اختیار با قافله جهان هستی که همه تسبیح گویان به سوی ذات پاکش در حرکتند، همصدا می‌شویم و زمزمه « «سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا» » [۱] و نغمه« «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» » [۲] سر می‌دهیم؛ در حالی که قلب ما سرشار از عشق و محبّت به خداوند و ایمان، به قدرت و عظمت او می‌باشد. تعبیراتی که امام علیه السّلام در خطبه بالا ذکر فرموده، اشارات بر معنایی به این حقایق است. ص: ۷۶ ---------- [۱]: ۱) سوره بقره، آیه ۳۲. [۲]: ۲) سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.