درسهایی از نهج البلاغه
جلسه نهج البلاغه استاد حسینیان تاریخ ۱۴ فروردین ۹۹ بوی سیب حسینی #حکمت_۱۴۷ فایل۲۳
بسمه تعالي و بهي نستعين
پنج شنبه 14 فروردين 99
نماز جماعت زودتر از وقت شرعي بوي سيب، به وقت شرعي كشور و اول وقت خوانده شد، اين نشان مي دهد كه تلاش هاي آقاي هاشمي براي هماهنگي بوي سيب با عموم افراد در اوقات شرعي بي اثر نبوده و لذا امشب نماز با چايي اش از 8 و نيم تجاوز نگرد، ساعت 8 و 25 دقيه هم شد ولي بچه ها به تعدادي نرسيده بودند كه بتوان به حاج آقا گفت شروع كنيم.
بنده ي خدا حاج آقا از پنج دقيقه قبلش نهج البلاغه، متكا و عينكش را آورده بود و منتظر دوستان چايي مي خورد و با آقاي هاشمي امام جماعت و آقاي شكر اللهي مشغول صحبت بود، اندكي بعد آخوند جواني به نام سرافراز از مربيان كانون ميثم تمار رسيد، برايش چايي آوردم، تا چايي اش را بخورد حاج آقا صحبت هايش را به جايي رساند، خاطراتي از دايي اش (ع.ص) و استادشان محسن بغدادي. تا نام بغدادي را شنيدم گوشي را روي ضبط گذاشتم، اين ها صحبت هايي بود كه حاج آقا معمولا كم از آن صحبت مي كرد و در خصوص و عموم درباره اش فقط سكوت مي كرد.
9 شده بود كه اخوان حسني آمدند و اندكي بعد سيد حيدر هم رسيد، ولي افسوس كه قبل رسيدنشان حاج آقا با شيخ سرافراز به كناري رفته و صحبت خود را شروع كرد.
بچه ها چايي خوردند و به دور همي پرداختند، استكان ها را شستم كه حاج آقا آمد. جلسه ساعت 9:30 با 45 دقيقه تأخير شروع شد. من، برادران حسني، سيد حيدر حسيني و علي رضا گل باقي عزيز كه از نماز حضور داشت تنها افراد حاضر بودند.
حاج آقا از حكمت 147 شروع كرد، اين سومين جلسه مرتبط با اين حكمت است، البته دو هفته اي جلسه نبود و همين فاصله باعث شد كه حاج آقا از اول حكمت خلاصه وار بگويد.
• اميرالمؤمنين دست كميل را گرفته و صحرا برده و نفس عميقي از ته جان و آهي پر درد كشيده، با حالتي خاص رو به كميل فرمودند: « اين قلب ها ظرف هايي هستند، بهترين آنها نگه دارنده ترين آنهاست، پس آنچه را مي گويم نگه دار.» اين سينه پر از علم است ولي كسي نيست كه اين علم را بستاند. آن حال و هواي احساسي را فقط بيان حاج آقا مي توانست بگويد. آن حس و حال تماشا كردن داشت، تا حدي كه قبلا يك جلسه فقط از اين حس گفته شد. حاج آقا مي خواست كه ما خودمان را جاي كميل بگذاريم و اميرالمومنين را درك كنيم.
• «اي كميل اين قلب ها ظرف هايي هستند...»
از ظرف ها مي گويد، حاج آقا داستان هايي دارد، مختصر مسئله را مي شكافد.
• «مردم سه دسته اند، 1- عالم رباني 2- متعلم علي سبيل نجات 3- همج رعاع (پشه هاي دست خوش باد)»
• «علم بهتر از ثروت است، علم تو را نگهبان است ولي مال را تو نگهباني..»
• «مال با بخشش كم ولي علم زياد مي شود»
• الان دوره زمانه اي شده است كه ما نه علم داريم و نه ثروت.
• كسي پسرش در حال مرگ مضطرب نزد علامه امینی مي آيد و دعا مي خواهد، آقاي امینی كاغذ و خودكار بر مي دارد و چيزي مي نويسد و مي دهد، كسي كه شاهد قضيه بوده با تعجب به آقاي امینی مي گويد:
- آن مضطرب نمي دانست شما دعا نويس نيستيد، خودتان كه مي دانستيد!
- من دعا ننوشتم، فقط بسم الله الرحمان الرحيم نوشتم و دادم ولي از اميرالمومنين خواستم تا به حق اين همه سال خدمت همين يه خواسته را برآورده كند.
• علم همچين قدرتي دارد، كساني كه علم داشته باشند چه جايگاه بالايي مي توانند داشته باشند و چه ارتباط هايي با مولاي متقيان بگيرند...
در آخر 5 دقيقه ي آخر حاج آقا كم بودن شركت كننده ها را غنيمت مي شمارد و خطاب با تك تك افراد صحبت هايي مناسب با شخصيتشان مي كند. من كه مي بينم صحبت ها شخصي مي شود ضبط صدا را متوقف كرده و به صورت جدا به روي ضبط گذاشتم. جلسه با جمله اي خطاب به سيد حيدر تمام مي شود:
• سيد حيدر روي صندلي بالا تر از همه (با كمي مكث) «نشسته» ان شاء الله جوري بشه تو بهشت كنار اميرالمومنين (ع) بالا تر از همه بشيند. ما فقط سربلندي و سرافرازي شما رو مي خواهيم.
زحمت چايي ريختن را آقاي گل باغي مي كشد تا به همراه شيريني نارنجكي (نان خامه اي) بر بدن زده شود. ساعت 9:15 اينجا بوي سيب حسيني عليه السلام
#گزارش
@NAHJOLBALAGH
درسهایی از نهج البلاغه
بسمه تعالي و به نستعين
مناجات شعبانيه بوي سيب حسيني عليه السلام
يكشنبه 17 فروردين 99 9:30
ساعت 8:20 يعني ده دقيقه زود تر از موعد مقرر رسيدم بوي سيب. حاج آقا را ديدم اذان و اقامه مي گفت، تنها حاج علي خليليان پشتش بود. پرسيدم:
- نماز اوله؟
- آره
با لبخندي زير لب فهميدم كه قضيه از چه قرار است: نماز، چاي، چاي، چاي... دوستان به فاصله ي پنج دقيقه به پنج دقيقه پشت هم مي رسيدند تا سلسه ي تدريجي چايي ها شروع جلسه را به 9:20 بياندازد.
حاج علي بسم الله را گفت و مناجات را شروع كرد، مستمعين پشت سرش رو به قبله مفاتيح هاي خود را نگاه مي كردند، مناجات شعبانيه و سوز صداي حاج علي كار را به كربلا و روضه ي علي اكبر رساند. ساعت 10 نشده بود كه حاج آقا صحبت را با فراز هاي مناجات شعبانيه آغاز كرد...
• و اسمع دعائي اذا دَعوتُك، و اسمع ندائي اذا ناديتُك ...
اگر يك بزرگي را صدا مي زنيم چرا صورتمان را اين طرف و آن طرف مي كنيم؟ چشمانمان را مي گردانيم؟ دنبال چه مي گرديم؟ اگر بزرگي را صدا مي زنيم با تمام حواس رو به او داشته باشيم و واقعا با او حرف بزنيم...
سلسله ي صحبت هاي حاج آقا از داستان حضرت موسي و حضرت عيسي و معجزاتي متناسب زمانه يشان يعني سِحر و طب، به تخصص زمان ما يعني عقل و فكر رسيد:
«مناجات ها را بايد با تدبر خواند نه اينكه فقط خوب است و يا فلاني گفته بخوانيد ، نه!
اين مناجاتي است كه تمام ائمه مي خواندند، ارزش و تعابير بالايي دارد، بفهميم كه بايد بخوانيم و براي چه بايد بخوانيم؟ اين شب ها فرصت خوبي است كه هر كس در خلوت خودش فراز هايي از اين مناجات را بخواند و فكر كند.
بعضي از دوستان در پيام رسان ها مطالبي فرستادند كه خيلي خوب بود ولي جواب سوالي كه ما داشتيم نميشد، ترجمه و نوشته اي از فراز هاي مناجات آورده بودند، خيلي قشنگ و زنده ولي من بهشون گفتم در باره ي اين سوال هم كار كنند و ببينند به چه نتيجه اي مي رسند. اون چه ما روش عنايت خاصي داريم اينه كه چگونه خدا را مثل مناجات ها و ائمه بفهميم و به عبارتي در باره ي خدا توي خال بزنيم؟
#گزارش
@NAHJOLBALAGH