فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُخَالِفِينَ الْجُفَاةِوَ الْمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ 👈ولى شما مانند مخالفان جفاکار و عصيانگرانِ پيمان شکن (از قبول سخنان) من امتناع کرديد،
تعبير به «اَلْمُخالِفينَ الْجُفاةِ»، اشاره به اين است که مخالفت شما با من، تنها به خاطر سوء تشخيص نبود، بلکه آميخته با نوعى جفاکارى و عصيان و گردنکشى بود.
تعبير به «اَلْمُنابِذينَ الْعُصاةِ» تأکيدى بر همين معنا است که مخالفتهاى شما از روح عصيانگرى و پيمان شکنى شما سرچشمه مى گرفت.
حَتَّى ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ👈تا آنجا که گويى نصيحت کننده در پند خويش به ترديد افتاد،
وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ. 👈و از ادامه اندرز خوددارى کرد.
حضرت مى فرمايد که: اين مخالفتها چنان پرجوش و شديد بود که من چاره اى جز اين نديدم که سکوت اختيار کنم، سکوتى که شايد در نظر بعضى به عنوان ترديد در نصايح و پيشنهادهايم تلقّى مى شد!
جمله (ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ)، در اصل، به اين معنا است که «آتش زنه از آتش دادن بخل ورزيد»; يعنى هر چه سنگ آتش زنه را به هم زدند، جرقّه اى نداد.
اين جمله نيز ضرب المثل است، و در مورد کسى گفته مى شود که از روشنگرى باز مى ايستد به خاطر اين که گوش شنوايى پيدا نمى کند.
فَكُنْتُ أَنَا وَ إِيَّاكُمْ كَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ:👈مثال من و شما (در مورد حکميت و پيامدهاى شوم آن)، مانند گفتار اخوهوازن (مردى از قبيله بنى هوازن) است که گفت:
أَمَرْتُكُمْ أَمْرِي بِمُنْعَرَجِ اللِّوَى 👈 «من در سرزمين منعرج اللّوى دستور خود را دادم،
فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إِلَّا ضُحَى الْغَدِ👈ولى شما (گوش نداديد و) اثر آن را فردا صبح درک کرديد.»
(هنگامى که کار از کار گذشته بود و پشيمانى سودى نداشت);
منظور از «اخو هوازن»، چنانکه گفتيم ـ مردى از قبيله بنى هوازن است که نام او «دريد» بود. قصه اش چنين است که او با برادرش عبدالله، به جنگ با بنى بکربن هوازن رفت و غنيمت بسيارى به چنگ آورد.
در راه بازگشت عبدالله تصميم گرفت که يک شب در «منعرج اللوى» توقّف کند، دريد از باب نصيحت به او گفت که: اينجا نزديک منطقه دشمن و ماندن در آن دور از احتياط است و ممکن است که قبيله شکست خورده نيروى خود را گردآورى کنند و از ديگران کمک بگيرند و بر ما حمله ور شوند.
عبدالله از غرورى که داشت پند او را گوش نداد و شب را در آن منزل درنگ کرد.
فردا صبح قبيله دشمن با جمعيّت زيادى بر او هجوم آوردند و عبدالله را کشتند و دريد با زخم بسيار از دست آنها نجات يافت و پس از آن قصيده اى گفت که يکى از ابياتش همين بيتى است که اميرمؤمنان على (عليه السلام)در اين خطبه به آن اشاره فرموده است.
مقصود امام اين است که، من به موقع به شما نصيحت کردم و گفتم: کار جنگ را يکسره کنيد که چيزى به پيروزى نهايى باقى نمانده و اگر کوتاهى کنيد، معاويه و يارانش در صدد حيله و تزوير برمى آيند، ولى شما به گفتار من گوش دل فرا نداديد و فريب بلند کردن قرآنها بر سر نيزه ها را خورديد و تن به حکميّت داديد و آن قدر اصرار کرديد که من بناچار رضايت دادم، و حالا که کار از کار گذشته و به هوش آمده و پشيمان شده ايد، بدانيد که اين پشيمانى سودى ندارد.
نهروان در كنار نهرى نزديك كوفه، در سمت صحراى «حروراء» قرار دارد. همين گروه بودند كه مسئله حكميت را مطرح كردند و در نهايت، بيعت خود را شكسته و دشمنى خويش را با حضرت على (ع) آشكار نمودند و در همين مكان (صحراى حروراء) جنگى را بر عليه او بر پا كردند و چون محل جنگ حروراء نام داشت اين گروه بنام «حروريَّة» معروف شدند. رئيس اين جمعيت «حرقوص بن زهير السّعدى» ملقب به «ذى الثديّة» است. حضرت امير ابتدا به سوى آنها رفت و آنها را موعظه نمود و از آنها خواست كه به بيعت خود باز گردند ولى آنها جواب حضرت را با تير دادند و آن حضرت نيز به جنگ با ايشان برخاست و قبل شروع نبرد اين خطبه را قرائت فرمود.
من خطبة له (علیه السلام) في تخويف أهل النهروان:
خطبه اى از آن حضرت (ع) در بيم دادن نهروانيان:
فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى👈«من شما را از اين برحذر مى دارم که اجساد بى جانتان بیفتد
صرعى» جمع «صريع» از مادّه «صرع» در اصل به معناى «افکندن چيزى بر زمين» است،
بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ👈 در کنار اين نهر
وَ بِأَهْضَامِ هَذَا الْغَائِطِ👈 ودر وسط
این گودال
اهضام» جمع «هضم» به معناى «وسط درّه» است و در اصل به معناى «شکستن و فشار دادن و در هم کوبيدن» است.
غائط» به معناى «زمين پست» است،
عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ 👈 بدون بینه ودلیل از طرف پرودگارتان
وَ لَا سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ.👈 وبدون سلطان مبینی وحجت درستی که با شما باشد
توضیح : یعنی اینکه برای هرکاری جتی جنگیدن باید دلیل و ججت درست والهی داشته باشیم
نکته اخلاقی: حتی برای عصبانیت وخشم ونافرمانی وحتی بروز اخلاق ناهنجار وتند باید دلیل وبرهان الهی نه غرض شخصی داشته باشیم
قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ👈دنيا و (دنياپرستى) شما را در اين پرتگاه (بدبختى) پرتاب کرده
طوّحت» از مادّه «طوح» به معناى «سقوط و هلاکت» است و هنگامى که در باب تفعيل قرار مى گيرد (مانند خطبه بالا) به معناى «پرتاب کردن در پرتگاه» مى آيد که در معرض هلاکت واقع مى شود.
وَ احْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ. 👈و افکار نادرستتان شما را گرفتار اين دام خطرناک کرده است.
احتبل» از مادّه «حبل» به معناى «طناب» گرفته شده و حِباله به معناى «دام»، و احتبال، به معناى «در دام افکندن» است.
توضیح : مقدار یعنی قدر ومنزلت یعنی این جایگاهی که برای خود قائل شده اید و خود را از امام زمان خود بالاتر میدانید باعث شده که به این دام خطرناک گرفتار شوید
نکته : باید مواظب باشیم که هیچگاه فکر نکنیم از رهبر بهتر میدانیم ودر همه امور چشم وگوش بسته باید مطیع رهبر باشیم
وَ قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُكُومَةِ👈من شما را از اين حکميت نهى مى کردم،
فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ [الْمُخَالِفِينَ] الْمُنَابِذِينَ 👈ولى شما با سرسختى مخالفت کرديد و فرمان مرا دور افکنديد
حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ. 👈تا آنجا که ناچار به پذيرش شدم و به دلخواه شما تن در دادم.
وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ👈اينها همه به خاطر آن است که شما گروهى سبک سر هستيد و کوتاه فکر
«هام» جمع «هامة» به معناى سر انسان يا ساير موجودات ذى روح است و با توجه به اين که اَخفّاء، جمع خفيف است، تعبير به «اخفّاء الهامِ» به معناى «افراد سبک سر و نادان و غافل» است.
وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً👈 ای بی پدران من کار خلافى انجام ندادم
بُجر»، به معناى «کار مهم يا حادثه زشت و۰ دردناک» است.
وَ لَا أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً.👈 و نمى خواستم به شما زيانى برسانم.
من كلام له (عليه السلام) و فيه يذكر فضائله، قاله بعد وقعة النهروان:
سخنى است از امام عليه السّلام كه در حكم خطبه است و بعد از واقعه نهروان بيان فرموده و در آن روحيات خود را شرح مى دهد.
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا👈آن زمان که ديگران به سستى گراييده بودند، من (براى دفاع از اسلام) قيام کردم
وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا👈و آنگاه که همگى خود را پنهان کرده بودند، من آشکارا به ميدان آمدم
«تَقَبَّعوُا» از مادّه «قبع» به معناى «داخل کردن سر در چيزى مانند لباس و پيراهن» آمده و در اصل از «قُبوع» گرفته شده است و در اينجا به معناى «سر در لاک خود فروبردن و خويشتن را از صحنه حوادث دور داشتن» است
وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا 👈و آن روز که ديگران لب فرو بسته بودند وبه لکنت افتاده بودند، من سخن گفتم;
«تعتعوا» از مادّه «عتع» گرفته شده که به معناى «لکنت زبان» است
وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِينَ وَقَفُوا، 👈 و هنگامى که همگان از ترس ایستاده بودند و حرکتی نمی کردند ، من با نور الهى، به راه افتادم،
وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً👈 وصدايم، از همه، آهسته تر بود، (یعنی فرياد نمى زدم و جنجال به راه نمى انداختم)
وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً،👈ولى از همه، پيشگام تر بودم
«فوت» در اصل به معناى «از دست رفتن چيزى» است، اما وقتی برای دو چیز که باهم متفاوت هستند بکار میرود به این معناست که يکى آن ديگرى را درک نمی کند، و از همين رو اين واژه در مورد کسى که بر ديگرى سبقت بگيرد و او را پشت سر بگذارد، به کار مى رود، و در جمله بالا منظور همين معنا است.
فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا 👈من در آن زمان( بر مرکب پيروزى سوار شدم، )زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه به پرواز درآمدم
«رهان» از مادّه «رهن» به معناى «گذاشتن چيزى نزد ديگرى» است و به همين جهت وثيقه بدهکارى را رهن مى گويند. و از همين رو به جوائز مسابقات و برد و باخت ها نيز «رهان» گفته مى شود. و در جمله بالا نيز «اِسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها» منظور اين است که جايزه اين مسابقه الهى را من به تنهايى بردم.
كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ 👈من مانند کوهى که تند بادها قدرت شکستن آن را ندارد
وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ، 👈و طوفانها نمى تواند آن را از جاى برکند پابرجا ايستادم
القواصف» و «عواصف» جمع «قاصف و عاصف»، هر دو به معناى «تندباد» است، ولى در مفهوم کلمه نخست، شکنندگى افتاده است و در مفهوم دومى «تکان دادن و بردن اشياء» را همراه خود راه يافته. بنابراين به تندبادهايى که شاخه هاى درختان را بشکند، قاصف، گويند. و به بادهاى سريعترى که درخت را از جاى بکند و با خود ببرد، عاصف گويند.
لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ 👈اين در حالى بود که هيچ کس نمى توانست عيبى بر من بگيرد
«مهمز» از مادّه «همز» در اصل به معناى «فشردن و فشار دادن» است و در مورد عيب جويى که طرف را تحت فشار قرار مى دهد، به کار رفته است. و منظور از اين کلمه، در جمله بالا نيز همين معنا است، يعنى جايى براى عيب جويى در من نبود.
وَ لَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ.👈و هيچ سخنْ چينى جاى طعنه در من نمى يافت
«مغمز» از مادّه «غمز» به معناى «فشردن و يا گاز گرفتن» است. اين واژه در مورد فشارى که با شىء نوک تيزى بر مرکب سوارى براى حرکت سريعتر وارد مى شود، اطلاق مى گردد، و به همين مناسبت در بسيارى از موارد به معناى «عيب جويى» به کار رفته است و «غمّاز» به معناى «شخص عيبجو و غيبت کننده» است و در کلام امام منظور همين معنا است.
از اینجا به بعد آقا امیرالمومنین اشاره به این دارد که دلیل بد شدن مردم با حضرت چیست ؟
الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ👈 ناتوان ستمديده در نظر من عزيز است
حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ،👈تا حقّش را بگيرم
وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ👈و زورمند ستمگر نزد من حقير و ضعيف است
حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.👈تا حقّ ديگران را از او بستانم
رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ 👈ما در برابر فرمان خدا راضى هستيم
وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ.👈و در مقابل امر او تسليم مى باشيم
أَتَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)،👈آيا گمان مى کنيد که ممکن است من بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دروغ ببندم (یعنی ممکن است اخبار غيبى و پيشگويى هايى را که از آن حضرت نقل مى کنم، خلاف واقع باشد)؟
وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، 👈به خدا سوگند! من نخستين کسى هستم که او را تصديق کردم،
فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ.👈بنابراين نخستين کسى نخواهم بود که او را تکذيب مى کند;
فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي،👈من در کار خود انديشه کردم،
فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي👈ديدم لزوم اطاعت (فرمان پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)) بر بيعتم (با خلفا) پيشى گرفته است
وَ إِذَا الْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي.👈و در اين حال (براى حفظ موجوديت اسلام) پيمان بيعت با ديگران بر گردن من است;
گرچه در تفسير جمله بالا ـ که از جمله هاى پيچيده نهج البلاغه است ـ نظرات مختلفى از سوى شارحان نهج البلاغه ابراز شده،، اما آنچه از همه مناسب تر به نظر مى رسد اینست که گويا اين جمله جواب سؤالى است که در اذهان مطرح مى شده که اگر امام خود را از همه لايق تر براى خلافت مى داند و حتّى با صراحت مى گويد: «از سوى پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) براى اين مقام منصوب شده ام.» چرا در زمان خلفاى سه گانه تسليم آنان شد و با آنان بيعت کرد؟!
امام در جواب مى گويد که پيغمبر اکرم به من دستور داده بود که اگر با من مخالفت کنند به خاطر حفظ اسلام با آنها درگير نشوم، بلکه براى مصالح مهمترى که حفظ آنها بر من واجب است، تن به بيعت بدهم. بنابراين پيش از بيعتم اطاعت فرمان پيامبر را مدّ نظر داشتم
من كلام له (علیه السلام) و فيها علة تسمية الشبهة شبهة ثم بيان حال الناس فيها:
در اين خطبه، علت نامگذارى شبهه، به شبهه آمده و سپس حال مردم به هنگام گرفتارى در شبهات، تبيين شده است
وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً👈شبهه تنها از اين جهت شبهه ناميده شده
لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ،👈 برای این که شباهتى به حق دارد (هر چند در واقع باطل است).
فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ👈امّا دوستان خدا «در برابر شبهات (و براى زودن ظلمات آنها) نور و چراغ راهشان يقين است
وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى، 👈و دليل و راهنمايى آنان سَمت و مسير هدايت
توضیح چون آنها درمسیر هدایت قرار دارند بنابراین از راهنمایی های افراد مومن و دلسوز بهره مند میشوند و به سمت افراد باطل نمیروند
وازطرف دیگرنیز خود خداوندآنها را به سمت حق راهنمایی میکند
پس خیلی مهم است که ببینیم از چه سایتها و کانالهایی مطلب میگیریم
وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ👈امّا دشمنان خدا،
فَدُعَاؤُهُمْ فِيهَا الضَّلَالُ👈دعوت کننده آنان در شبهات همان ضلالت،
وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى، 👈و راهنماى آنان، کوردلى است
کسی که چشمش حق را در تمام جهات زندگیش نبیند دچار کور دلی میشود
فَمَا يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ👈آن کس که از مرگ بترسد، (هرگز به خاطر اين ترس) از مرگ رهايى نمى يابد
وَ لَا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه.👈و آن کس که بقا را دوست دارد، بقا به او نمى دهند
توضیح ؛ نه زندگی جاودانه ونه رهایی از مرگ به کسی داده نمیشود و همه مجبورن از این دنیا به دنیای دیگر کوچ نمایند
بنابراین بهترین کار در این دنیا آن است که در مسیر هدایت قرار بگیریم و از هر نوع گمراهی دوری کنیم
بسيارى از شارحان نهج البلاغه بر اين عقيده اند که دوجمله آخر پيوند خاصى با فراز قبل ندارد و هر يک از جايى گرفته شده و مرحوم سيّد رضى آنها را به عنوان برگزيده هايى از يک خطبه يا از دو خطبه در اينجا آورده است.
البتّه مى توان با تکلّف پيوندى در ميان اين جمله ها به وجود آورد. و آن اين که کسانى که در چنگال شبهات گرفتار و تسليم مى شوند، ممکن است که از ترس مرگ باشد. امام در اين جمله هاى اخير مى فرمايد که ترس از مرگ باعث نجات از مرگ نخواهد شد.
من خطبة له (علیه السلام) خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشير صاحب معاوية لعين التمر، و فيها يبدي عذره، و يستنهض الناس لنصرته:
اين خطبه را امام هنگامى ايراد كرد كه از حمله «نعمان بن شبير» (از ياران معاويه) به «عين التمر»، (يكى از مناطق شمالى عراق) آگاه شد. امام در اين خطبه، عذر خويش را (از عدم مقابله سريع با دشمن) بيان و مردم را براى يارى و همكارى بسيج مى كند.
مُنِيتُ بِمَنْ لَا يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ👈من گرفتار مردمى شده ام که هر گاه به آنها فرمان مى دهم، اطاعت نمى کنند
وَ لَا يُجِيبُ إِذَا دَعَوْتُ. 👈 و هر زمان که آنان را فرا مى خوانم اجابت نمى کنند
لَا أَبَا لَكُمْ،👈اى بى اصلها! ای بی پدرها
مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُمْ،👈 براى يارى آيين پروردگارتان منتظر چه هستيد
أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ👈آيا دينى نداريد که شما را دور خود جمع کند
توضیح: آقا امیرالمومنین علی علیه لسلام به نکته مهمی اشاره می فرمایند وآن این که دین باعث میشود که رفتارها و سلائق شیه به شده واین امر باعث جمع شدن مدم به دور یکدیگر میشود
انا در جوامع لائیک وبی دین هرکس هر طور که بخواهد عمل میکند وهرگز مردم نمیتوانند باهم اتحاد داشته باشند
وَ لَا حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ؟👈و يا غيرتى که شما را به خشم آورد؟
توضیح: عامل دفاع از هرچیزی از ناموس گرفته تا میهن تا دفاع از مظلوم داشتن روحیه خشم وناراحتی استد و عامل داشتن خشم ؛ غیرت است
«تحمش» از مادّه «حمش» به گفته مقاييس، دو معنا دارد يکى به معناى «به غضب در آمدن» و ديگر به معناى «باريکى» در اينجا، همان معناى نخست است; چرا که امام مى فرمايد: «اگر جمعيّت و غيرتى داشتيد و از شنيدن اين واقعه اسفناک به خشم و غضب در مى آمديد.
أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً👈من در ميان شما به پا مى خيزم و فرياد مى کشم
«مستصرخ» از مادّه «صرخ» به معناى «صداى بلند و فرياد کشيدن» است و بعضى از ارباب لغت گفته اند که به معناى «فريادى بلند»، است که به هنگام ترس و وحشت يا مصيبت سر داده مى شود و به وسيله آن طلب يارى و کمک مى شود.
وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً👈و دردمندانه از شما يارى مى طلبم،
متغوّث» از مادّه «غوث» به معناى «يارى کردن به هنگام شدائد» است. بنابراين «متغوّث» به کسى مى گويند که در شدائد از ديگران يارى مى طلبد. اين تعبير و تعبير مستصرخ، به خوبى نشان مى دهد که امام تا چه اندازه در برابر سستى و زبونى اهل کوفه به هنگام بروز مشکلات ناراحت بوده است.
فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا 👈اما نه سخن مرا مى شنويد
وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً👈و نه از دستورم اطاعت مى کنيد،
حَتَّى [تَكْشِفَ] تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ،👈 تا زمانى که عواقب اعمالِ سوء شما ظاهر شود و (پشيمان گرديد در زمانى که کار از کار گذشته و پشيمانى سودى ندارد).
«المساءة» مصدر از مادّه «سوء» به معناى «بدى و از دست دادن نعمت هاى مادّى يا معنوى دنيوى يا اخروى، بدنى يا غير بدنى» است.
فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ👈 بنابراين، نه با شما انتقام خون بى گناهى گرفته مى شود
وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ. 👈و نه با کمک شما هدف مطلوب، به دست مى آيد
توضیح: در اینجا آقا امیرالمومنین علی ع به حقیقتی اشاره میفرماید که امام برای تحقق اهداف درستش به یاری مردم نیاز دارد واگر مردم امام راتنها بگذارند دین اجرا نمیشود
دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ👈من شما را به يارى برادرانتان (اشاره به مالک بن کعب و ياران او است که در سرزمين «عين التمر» مورد تهاجم غارتگران شام قرار گرفت) دعوت کردم،
فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ 👈ولى شما همانند شترى که از درد سينه مى نالد، آه و ناله سر داديد
(جَرْجَرْتُمْ) مانند شتر خسته صدا كرديد، «جرْجرْة»: صدايى كه شتر در گلو مى پيچاند.
الَاسَرّ: مبتلاء به بيمارى، «سرر» و آن زخمى است كه در سينه شتر پديد مى آيد، شتر كه كركره آن مجروح باشد.
وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ،👈و همانند حيوان لاغرى که پشتش زخم باشد، کُندى کرديد
(النِّضْو: شتر لاغر
الَادْبَر: مجروح، شترى كه بواسطه پالان، پشتش زخم شده است. )
توضیح : آقا امیرالمومنین ترس از جنگ وتنبلی وکندی در آمدن واطاعت نکردن از حضرت و راحت طلبی مردم را عامل اطاعت نکردن از امام میداند
ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ 👈سپس گروه اندکى به سوى من آمدند،
جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ،👈گروهى مضطرب و ناتوان
متذائب یعنی رفتار مضطرب و به این علت به گرگ ذئب گفته میشود چون در رفتارش اضطراب وجود دارد
جنید یعنی سپاه کوچک
كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ 👈که گويى آنها را به سوى مرگ مى برند
وَ هُمْ يَنْظُرُونَ.👈در حالى که گویی مرگ را با چشم خود نظاره مى کنند،
یاران همراه امام باید گروهی شجاع باشند واز مرگ نترسند
قال السيد الشريف أقول قوله (علیه السلام) متذائب أي مضطرب من قولهم تذاءبت الريح أي اضطرب هبوبها و منه سمي الذئب ذئبا لاضطراب مشيته].
من (سید رضی) مى گويم: «متذائب» در سخن امام (ع) به معنى مضطرب است. از «تذائبت الريح» يعنى وزش باد مضطرب شد و «ذئب» (گرگ) را ذئب گويند به سبب اضطرابى كه در رفتار دارد
معاويه براى تضعيف روحيه سپاه کوفه و عراق پيوسته برنامه ريزى مى کرد و يکى از عمده ترين برنامه هاى او کارهاى ايذايى بود. او گروهى را بسيج مى کرد که غافلگيرانه به يکى از بخشهاى تحت حکومت على (عليه السلام) حمله کنند و ضربه اى به هر کس که دم تيغ آنها مى آيد، خواه مرد باشد يا زن يا کودک، بزنند و گروهى را به خاک و خون کشند و اموالى را غارت کنند و سريعاً به پايگاه خود برگردند.
اين مسأله چندين بار در حکومت على (عليه السلام) روى داد و هر زمان که مولا برآشفته مى شد و لشکريان را به تعقيب سريع دشمن و دادن پاسخ قاطع به آنها دعوت مى کرد، جمعيّت با کمال خونسردى و سستى با اين گونه مسائل روبرو مى شدند و هر قدر که مولا فرياد مى کشيد و آنها را به واکنش سريع دعوت مى کرد، آن افراد ضعيف و زبون به حرکت در نمى آمدند. گويا حملات دشمن متوجه آنها نيست، بلکه متوجه ديگران است!
همين امر سبب شد که غارتگران شام روز به روز جسورتر شوند و سرانجام بعد از شهادت على (عليه السلام)، عراق به آسانى در مقابل معاويه تسليم گردد و امام حسن (عليه السلام) با آن موقعيت و مقام، نتواند جلوى آن مرد ظالم را بگيرد، چرا که نيروى کار آمد و شجاعى که بتواند دشمن را بر سر جا بنشاند در اختيار نداشت.
سلام علیکم
ان شاءالله بزودی باز کلاسهای نهج البلاغه در بروجرد برگزتر خواهد شد 😘
سلام عزیزان یه خبر خوش کلاس نهج البلاغه شروع شد
از شنبه ۳۱شهریور
شنبه ها ساعت ۸:۳۰ الی ۱۰صبح
سلام عزیزان فردا کلاس نهج البلاغه از ساعت 8 ونیم تا ده در موسسه برگزار میباشد
سبک تدریس نهج البلاغه بسیار خاص است