eitaa logo
نهج البلاغه و زندگی
4هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
12.4هزار ویدیو
373 فایل
💌اجتماعی که علی (علیه السلام) را کنار گذاشت، علی (علیه السلام) را از علی(علیه السلام)بودن منع نکرد، بلکه خود را از علی(علیه السلام) داشتن محروم کرد. اینجا کلاسی است برای مرور تفکرات امیرالمومنین (علیه السلام) باشد که مقبول حضرتش افتد. ساجدی نسب
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهج البلاغه ۱۴۷- وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ( عليه السلام ) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ( عليه السلام ) فَأَخْرَجَنِي إِلَي الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ :يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ : إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَي سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَي رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَي الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَي صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَي أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَي أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَي لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ ، أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّي يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَي حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَي أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَي دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَي رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ .
نهج البلاغه و درود خدا بر او فرمود: (كميل بن زياد مي گويد: امام دست مرا گرفت و به سوي قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردي كشيد و فرمود):اي كميل بن زياد! اين قلبها ظرفهايي هستند، كه بهترين آنها نگاهدارنده ترين آنهاست، پس آنچه را مي گويم نگاهدار. ۱- اقسام مردم (مردم شناسي) مردم سه دسته اند، دانشمند الهي و آموزنده اي بر راه رستگاري و پشه هاي دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايي مي روند، و با وزش هر بادي حركت مي كنند، نه از روشنايي دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استواري شتافتند. ۲- ارزشهاي والاي دانش اي كميل: دانش بهتر از مال است، زيرا علم تو را نگهبان است، و مال را تو بايد نگهبان باشي، مال با بخشش كاستي پذيرد اما علم با بخشش فزوني گيرد، و مقام و شخصيتي كه با مال به دست آمده با نابودي مال، نابود مي گردد. اي كميل بن زياد! شناخت علم راستين (علم الهي) آييني است كه با آن پاداش داده مي شود، و انسان در دوران زندگي با آن خدا را اطاعت مي كند، و پس از مرگ، نام نيكو به يادگار گذارد، دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است. ۳- ارزش دانشمندان اي كميل! ثروت اندوزان بي تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده اند، اما دانشمندان! تا دنيا برقرار است زنده اند، بدنهايشان گرچه در زمين پنهان اما ياد آنان در دلها هميشه زنده است. ۴- اقسام دانش پژوهان بدان، كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراواني انباشته است، اي كاش كساني را مي يافتم كه مي توانستند آن را بياموزند، آري تيزهوشاني مي يابم اما مورد اعتماد نمي باشند، دين را وسيله دنيا قرار داده، و با نعمتهاي خدا بر بندگان، و با برهانهاي الهي بر دوستان خدا فخر مي فروشند. يا گروهي كه تسليم حاملان حق مي باشند اما ژرف انديشي لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اول شبهه اي، شك و ترديد در دلشان ريشه مي زند، پس نه آنها، و نه اينها، سزاوار آموختن دانشهاي فراوان من نيستند. يا ديگري كه سخت در پي لذت بوده، و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت اندوزي حرص مي ورزد، هيچكدام از آنان نمي توانند از دين پاسداري كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش مي ميرد. ۵- ويژگيهاي رهبران الهي آري! خداوندا! زمين هيچگاه از حجت الهي تهي نيست، كه براي خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود، و نشانه هايش از ميان نرود، تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند! كه تعدادشان اندك ولي نزد خدا بزرگ مقدارند، كه خدا به وسيله آنان حجتها و نشانه هاي خود را نگاه مي دارد، تا به كساني كه همانندشان هستنند بسپارند، و در دلهاي آنان بكارند، آنان كه دانش، نور حقيقت بيني را بر قلبشان تاييده، و روح يقين را دريافته اند، كه آن چه را خوشگذران ها دشوار مي شمردند، آسان گرفتند، و با آنچه كه ناآگاهانه از آن هراس داشتند انس گرفتند در دنيا با بدنهايي زندگي مي كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است، آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم؟ كميل! هرگاه خواستي بازگرد.
نهج البلاغه Kumayl ibn Ziyad has related : Amir al-Mu'minin, peace be upon him, caught hold of my hand and took me to the graveyard. When he had passed through the graveyard and left they city behind, he breathed a deep sigh and said : O Kumayl! These hearts are containers. The best of them is that which preserves " its contents ". So, preserve what I say to you. Peopleof three types : One is the scholar and divine. Then, the seeker of knowledge who is also on the way to deliverance. Then (lastly) the common rot who run after every caller and bend in the direction of every wind. They seek no light from the effulgence of knowledge and do not take protection of any reliable support. O Kumayl! Knowledge is better than wealth. Knowledge guards you, while you have to guard the wealth. Wealth decreases by spending, while knowledge multiplies by spending, and the results of wealth die as wealth decays. O Kumayl! Knowledge is belief which is acted upon. With it man acquires obedience during his life and a good name after his death. Knowledge is the ruler while wealth is ruled upon. O Kumayl! Those who amass wealth are dead even though they may be living while those endowed with knowledge will remain as long as the world lives. Their bodies are not available but their figures exist in the hearts. Look, here is a heap of knowledge (and Amir al-Mu'minin pointed to his bosom). I wish I could get someone to bear it. Yes, I did find (such a one); but either he was one who could not be relied upon. He would exploit the religion for worldly gains, and by virtue of Allah's favours on him he would domineer over the people and through Allah's pleas he would lord over His devotees. Or he was one who was obedient to the hearers of truth but there was no intelligence in his bosom. At the first appearance of doubt he would entertain misgivings in his heart. So, neither this nor that was good enough. Either the man is eager for pleasures easily led away by passions, or is covetous for collecting and hoarding wealth. Neither of them has any regard for religion in any matter. The nearest example of these is the loose cattle. This is the way that knowledge dies away with the death of its bearers. O My Allah! Yes; but the earth is never devoid of those who maintain Allah's plea either openly and reputedly or, being afraid, as hidden in order that Allah's pleas and proofs should not be rebutted. How many are they and where are they ? By Allah, they are few in number, but they are great in esteem before Allah. Through them Allah guards His pleas and proofs till they entrust them to others like themselves and sow the seeds thereof in the hearts of those who are similar to them. Knowledge has led them to real understanding and so they have associated themselves with the spirit of conviction. They take easy what the easy-going regard as hard. They endear what the ignorant take as strange. They live in this world with their bodies here but their spirits resting in the high above. They are the vicegerents of Allah on His earth and callers to His religion. Oh! Oh! How I yearn to see them ! O Kumayl! Go away now wherever you wish.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح و تفسير برترى علم بر ثروت امام(عليه السلام) در اين كلام بسيار شريف و پربار و پرمعنا نخست براى آماده كردن مخاطب خود كميل او را به مكانى مى برد كه خالى از اغيار و نامحرمان است تا بتواند آزادتر و پربارتر حقايق را براى او بيان كند. كميل بن زياد مى گويد: «اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) دست مرا گرفت و به سوى صحرا (خارج شهر كوفه) برد هنگامى كه به صحرا رسيد آه پردردى كشيد و فرمود»; (قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَاد: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب(عليه السلام)، فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ، فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ، ثُمَّ قَالَ:). «جبّان» به معناى صحراست و گاه به قبرستان «جبان» و «جبانة» اطلاق شده چون معمولاً قبرستان ها در بيرون شهر بود. «صعداء» (بر وزن علماء) به معناى تنفسى است كه كشيده و طولانى و ناشى از درد و رنج باشد. امام(عليه السلام) در آن فضاى آزاد و آرام و خالى از بيگانه و اغيار زبان به سخن گشود و مخاطب با ايمان و با معرفتش را چنين خطاب كرد: «اى كميل بن زياد! دل ها همانند ظرف هاست پس بهترين آنها ظرفى است كه مقدار بيشترى را بتواند نگهدارى كند»; (يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَاد: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا). «اَوْعِيَة» جمع (وِعاء) به معناى ظرف در اصل از ريشه وعى (بر وزن سعى) گرفته شده است كه به گفته «ابن منظور» در لسان العرب و «راغب» در كتاب مفردات در اصل به معناى نگهدارى چيزى در قلب است يعنى به حافظه سپردن و ياد گرفتن. سپس به هر ظرفى «وعاء» گفته شده به گونه اى كه بر معناى اصلى پيشى گرفته و هر زمان «وعاء» گفته مى شود معناى ظرف هاى معمولى به ذهن انسان سبقت مى گيرد. اين ماده به معناى حفظ و نگهدارى نيز آمده است، بنابراين منظور امام(عليه السلام)تأكيد بر اين است كه كميل اين سخنان حكيمانه و گرانقدر را حفظ كند و به ديگران نيز برساند تا نفع آن عام باشد. كميل نيز به اين دستور عمل كرد. به هر حال، تشبيه زيبا و پرمعناى كلام امام(عليه السلام) اشاره به اين است كه در مبدأ فيض الهى هيچ محدوديتى نيست و اگر استفاده انسان ها از آن مبدأ متفاوت است به سبب تفاوت ظرفيت هاى آنهاست; درست به اين مى ماند كه گروهى ظرف هاى مختلفى را با خود بردارند و به سوى چشمه زلال پرآبى حركت كنند. پيداست هر يك به اندازه پيمانه اى كه به همراه دارد از آن چشمه آب بر مى گيرد; يكى به اندازه آشاميدن يك مرتبه انسان و ديگرى به اندازه دفعات زياد. به بيان ديگر، باران فيض الهى بر صحرا و دشت و دره ها و گودال ها مى بارد، هر زمينى وسعت بيشترى داشته باشد بهره اش از آن باران بيشتر است. اين سخن اشاره به آن است كه اى كميل! تا مى توانى ظرفيت خود را گسترش ده. از اين رو امام مى فرمايد: «بنا بر اين، آنچه را به تو مى گويم حفظ كن و در خاطر خود بسپار»; (فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن گاه امام(عليه السلام) جامعه انسانى را به سه گروه تقسيم مى كند كه چهارمى ندارد، مى فرمايد: «مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند; آنهايى كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند»; (النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاة، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِق، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْن وَثِيق). منظور از «عالمان ربانى» انسان هايى هستند كه علم و تقوا و معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مى گويند از سخنان پروردگار و اوليائش مى گويند و همواره در اين مسير سير مى كنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست. «ربانى» ممكن است از ريشه «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است; مانند «روحانى» و شايد از ماده «تربيت» گرفته شده باشد; يعنى علمايى كه مربى انسان ها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژه «عالم ربانى» بعيد به نظر نمى رسد. اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاة» به كسى گفته مى شود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسه هاى او و انسان هاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايه رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مى دهد. در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالم تاب و «متعلّمان عَلى سَبيلِ النَّجاة» همچون كره ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند; ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مى كنند و به همين دليل چراغ شب هاى تار محسوب مى شوند. اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند; اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است: نخست از آنها به «همج» ياد مى كند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بى ارزشى آنهاست. سپس از آنها به «رعاع» اسم مى برد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است. در سومين يادكرد آنها را افرادى بى هدف نام مى برد كه دنبال هر صدايى مى روند; امروز پاى پرچم زيد سينه مى زنند فردا پاى پرچم دشمنش. «ناعق» از «نعيق» به معناى صدايى است كه چوپان براى راندن و نهيب زدن گوسفندان سر مى دهد. بعضى گفته اند كه در اصل به معناى صداى كلاغ است، سپس توسعه يافته و به صداى چوپان در برابر گوسفندان نيز اطلاق شده است. در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مى كند كه دنبال هر صدايى حركت مى كنند. در چهارمين توصيف ايشان را به موجودات سبك و بى ريشه اى مانند برگ هاى خشكيده، پشه ها وامثال آن تشبيه مى كند كه همراه باد به هر سويى مى روند و اين نيز دليل بر بىوزنى و بى هدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مى رود. در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختى هاى آنهاست مى فرمايد: آنها به نور علم روشن نشده اند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيه گاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيم ها و حتى طوفان ها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان. در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق(عليه السلام)همين تقسيم سه گانه به شكل ديگرى بيان شده است: «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: عَالِمٌ وَمُتَعَلِّمٌ وَغُثَاءٌ; مردم سه دسته اند: يا عالم و يا كسب كننده علم از شخص عالم اند و يا غثاء». (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيده اى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مى گيرد. همچنين به كف هايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مى شود غثاء گفته شده است). در واقع امام(عليه السلام) روى نقطه اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات از ناحيه گروه سوم است; گروهى نادان، بى خبر، بى برنامه كه دنبال هر كسى بدون مطالعه حركت مى كنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيه گاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مى كنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نا بسامانى كنند. به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوه هاى استوارند و به مضمون «المُؤمِنُ كَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِف; مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمى آورد»، در برابر تمام طوفان ها ايستادگى مى كنند و «مُتَعَلِّمانِ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيده اند; آنان نيز از طوفان حوادث در امانند; ولى «هِمَج رَعاء» به منزله گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مى شوند
. وظيفه دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان خواهد بود. قرآن مجيد نيز درباره اين گروه گاهى چنين تعبيرى از آنها دارد: «آنها دل ها (= عقل ها)يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند،) نمى فهمند، و چشمانى كه با آن نمى بينند; و گوش هايى كه با آن نمى شنوند; آنها همچون چهارپايانند; بلكه گمراه تر! اينان همان غافلانند (چون امكان هدايت دارند و بهره نمى گيرند)»; (لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ). گاه نيز درباره كفار نادان و بى خبر خطاب به پيغمبر مى گويد: «مَثَل (تو در دعوت) كسانى كه كافر شدند، بسان كسى است كه حيوانات را (براى نجات از خطر،) صدا مى زند; ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى شنوند; (كافران) كر و لال و كورند; ازاين رو چيزى نمى فهمند»; (وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام(عليه السلام) سپس در مقايسه اى بسيار جالب برترى علم را بر اموال دنيا از شش جهت، در سه گزاره از كلامش ثابت مى كند: نخست در اولين امتياز علم بر مال مى فرمايد: «اى كميل! علم از مال بهتر است (چرا كه) علم، تو را پاسدارى مى كند ولى تو بايد مال را پاسدارى كنى»; (يَا كُمَيْلُ: الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ). بديهى است كه علم هم ايمان انسان را حفظ مى كند و هم جسم و جان او را، زيرا دفع آفات در جهات مختلف به وسيله علم صورت مى گيرد در حالى كه مال به عكس آن است; صاحب مال بايد پيوسته از اموال خويش مراقبت كند مبادا دزدان آن را بربايند يا آفات و بلاهايى آن را از ميان بردارد. بايد مراقبينى بر آن بگمارد، وسايل اطفاى حريق در كنارش قرار دهد، به موقع به آن سركشى كند مبادا آفتى در آن پيدا شده باشد و اين يك برترى بزرگ براى علم در برابر مال است. در دومين برترى مى فرمايد: «مال با هزينه كردن كاستى مى گيرد در حالى كه علم، با انفاق افزون مى گردد»; (وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الاِْنْفَاقِ). «يَزْكُوا» (از ريشه «زكاء») به معناى نو و رشد است. دليل آن روشن است; هنگامى كه عالم تدريس مى كند و شاگردانى پرورش مى دهد علم و دانش او درون فكرش راسخ تر و قوى تر مى شود و اى بسا شاگردان سؤال و اشكالى كنند و در پرتو آن بر علم او افزوده گردد و ما تجربه كرده ايم براى پرورش علم هيچ چيز بهتر از تدريس نيست. مطالعه، درس خواندن و مباحثه كردن خوب است ولى تدريس اثر قوى ترى دارد. اضافه بر اين علم از طريق شاگردان گسترش پيدا مى كند و اين نيز نوعى ديگر از نمو است. در سومين تفاوت مى فرمايد: «دست پروردگانِ مال، به زوال آن از بين مى روند (ولى دست پروردگان علوم پايدارند)»; (وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ). بسيار ديده ايم ثروتمندانى را كه در زمان ثروت، دوستان بى شمار و مخلصان فراوانى دارند; اما آن روز كه ورشكست گردند و اموال شان از بين برود همه از اطراف آنها پراكنده مى شوند گويى نه مالى بود و نه ثروتى و نه دست پروردگانى; اما عالم اگر روزى بيمار شود و نتواند افاضه علم كند و يا از دنيا برود شاگردانش جاى او را مى گيرند و خلأ ناشى از بيمارى يا فقدانش را پر مى كنند و اين امر همچنان در نسل هاى متعدد ادامه مى يابد. امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به چهارمين امتياز علم بر مال پرداخته، مى فرمايد: «اى كميل بن زياد! آشنايى با علم و دانش آيينى است كه انسان به آن جزا داده مى شود و بايد به آن گردن نهد، به وسيله آن در دوران حيات، كسب طاعت فرمان خدا مى كند و بعد از وفات نام نيك از او مى ماند (در حالى كه مال به تنهايى نه وسيله طاعت است نه سبب نيك نامى بعد از مرگ)»; (يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَاد: مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الاِْنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ، وَجَمِيلَ الاُْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ). «أُحْدُوثه» به معناى چيزى است كه مردم درباره آن سخن مى گويند و در اينجا به معناى نام و نشان و «جَميلَ الاُْحْدُوثَة» به معناى نام نيك است. تعبير به «مَعْرِفَةُ الْعِلْم» به معناى آشنايى با علوم و دانش هاست نه آشنايى به اهميت علم آن گونه كه بعضى از شارحان پنداشته اند، زيرا جمله هاى بعد از آن شاهد بر تفسيرى است كه بيان كرديم. در حديثى كه در كتاب كافى از اميرمؤمنان(عليه السلام)نقل شده است مى خوانيم كه فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَاتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَطَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَجَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ; بدانيد همنشينى عالم و پيروى از دانشمند آيينى است كه خدا با آن پرستش مى شود و پيروى از عالم سبب كسب حسنات و محو سيئات و ذخيره مؤمنان و مايه برترى و افتخار در حياتشان و نام نيك بعد از وفاتشان خواهد بود». در پنجمين مقايسه حضرت مى فرمايد: «علم حاكم است و مال محكوم عليه (علم فرمانده است و مال فرمان بردار)»; (وَالْعِلْمُ حَاكِمٌ، وَالْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ). بديهى است مال و ثروت در سايه علم و دانش پديد مى آيد; مديريت هاى شايسته، آگاهى به فنون زراعت و تجارت و صنعت و به ويژه در عصر ما آگاهى به انواع تكنولوژى ها و فناورى ها سرچشمه پيدايش و گسترش اموال و ثروت هاست و آنچه مايه برترى بخشى از كشورها بر ساير كشورهاى جهان و حاكميت آنها بر مسائل سياسى و فرهنگى جهان شده همان پيشرفت علمى آنهاست كه هم اقتصادشان را شكوفا كرده و هم پايه هاى حاكميت شان را بر مسائل سياسى تقويت نموده است. به گفته مرحوم مغينه در شرح نهج البلاغه خود، مسلمانان روى گنج هاى بزرگى نشسته اند گنج هايى كه غربى ها فاقد آنند; ولى داراى علوم و دانش هايى هستند كه سبب برترى آنها در م
سائل سياسى و اقتصادى شده است. ما مالك گنج و ثروتيم و آنها مالك علم و خبرويت و به همين دليل آنها حتى بر گنج ها و ثروت هاى ما حكومت مى كنند آنها به زبان عمل مى گويند: (رَّبِّ زِدْنِي عِلْماً)و ما به زبان كسالت عكس آن را مى گوييم. بحمدالله در اين اواخر بسيارى از مسلمانان بيدار شده و بازگشت به هويت اصلى خود را آغاز كرده اند. دانشمندان ماهرى در ميان آنها پيدا شده كه اگر به نهضت علمى خود شتاب دهند اميد مى رود خود را در تمام جهات از حاكميت غربِ ظالم و ستمگر آزاد سازند. روشن است كه علم در كلام امام(عليه السلام) همه علوم مفيد را شامل مى شود; اعم از علوم الهى و معنوى و علوم مفيد مادى، هرچند بيشتر سخن از علوم الهى است. آن گاه امام(عليه السلام) در ششمين و آخرين برترى علم و دانش بر مال و ثروت چنين مى فرمايد: «اى كميل! ثروت اندوزان هلاك شده اند در حالى كه ظاهراً در صف زندگانند; ولى دانشمندان تا جهان برقرار است زنده اند خود آنها گرچه از ميان مردم بيرون رفته اند; ولى چهره و آثارشان در دل ها ثبت است»; (يَا كُمَيْلُ: هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَهُمْ أَحْيَاءٌ، وَالْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَأَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ). مى دانيم فرق موجود زنده و مرده در تأثيرگذارى آن است، بنابراين ثروت اندوزانى كه نه خود از اموالشان استفاده مى كنند و نه ديگران بهره مند مى شوند در حكم مردگانند، زيرا هيچ اثرى از آنها ديده نمى شود; ولى دانشمندانى كه سال ها و قرن ها چشم از جهان فرو بسته و شاگردان و كتاب ها و آثارشان در همه جا به چشم مى خورد در واقع زنده اند. مگر يك عالم زنده چه مى كند؟ شاگرد پرورش مى دهد، مردم را هدايت و از آيين حق دفاع مى كند. هرگاه پس از وفات آثار علمى آنها همين كارها را انجام دهد گويى آنها زنده اند. آرى، دانشمندانى كه وفات كرده با بدن هاى مادى در ميان ما نيستند; اما به قلب هر كس مراجعه كنيد وجود آنها را با آثارشان حاضر مى بينيد. درست مانند حياتشان پيام مى دهند و تربيت مى كنند. قرآن مجيد نيز درباره افراد فاقد هر گونه اثر به «مردگان» تعبير كرده و مى فرمايد: «(إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ); مسلّماً تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند و دور شوند». اميرمؤمنان على(عليه السلام) از كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر را با قلب و زبان و دست ترك مى كنند به «ميت الاحياء» (مرده زندگان) تعبير كرده و مى فرمايد: «وَمِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاء». در خطبه ۸۷ نيز همين تعبير (ميت الاحياء) درباره كسانى كه نصيحت نمى پذيرند و گوش به اندرزهاى اولياء الله نمى دهند، آمده است. از سويى ديگر در حديثى از همان حضرت كه در غررالحكم آمده مى خوانيم: «العالِمُ حَىٌّ وَإنْ كانَ مَيِّتاً، الْجاهِلُ مَيِّتٌ وَإنْ كانَ حَيّاً; عالم زنده است، هرچند از دنيا رفته باشد و جاهل مرده، هرچند در زمره زندگان باشد». نيز از همان حضرت در همان كتاب نقل شده است كه فرمود: «ما ماتَ مَنْ أحْيى عِلْماً; كسى كه علم و دانشى را زنده كند هرگز نمرده است». خلاصه اين كه امام(عليه السلام) براى اثبات برترى علم و دانش در مقابل مال و ثروت تمام جهات اين دو را در نظر گرفته و حق سخن را ادا فرموده است به گونه اى كه چون انسان آن را مطالعه مى كند هيچ گونه كمبود و كاستى در آن نمى بيند. در ضمن روشن مى شود كه در فرهنگ اسلام علم و عالم و دانشمند حرف اول را مى زنند و ساير مواهب الهى تحت سلطه و سيطره آنهاست. (امام(عليه السلام) فرمود: بدان اى كميل) در اينجا علم فراوانى است ـ و با دست اشاره به سينه مباركش كرد ـ اى كاش افراد لايقى را براى آن مى يافتم (تا به آنها تعليم دهم) آرى كسى را مى يابم كه زود درك مى كند ولى (از نظر تقوا) قابل اطمينان و اعتماد نيست و دين را وسيله دنيا قرار مى دهد و از نعمت خدا بر ضد بندگانش استفاده مى كند و از دلائل الهى بر ضد اوليائش كمك مى گيرد. يا كسى كه مطيع حاملان حق است اما چون بصيرتى به پيچ و خم هاى علم و شبهات ندارد با نخستين شبهه و ايراد، شك در دل او پيدا مى شود. آگاه باش (اى كميل!) نه اين به درد مى خورد و نه آن. يا كسى كه اسير لذت است و در چنگال شهوات گرفتار. (و به همين دليل دين و ايمانش را در پاى لذات و شهواتش قربانى مى كند). يا كسى كه حريص به جمع مال و اندوختن آن است اين دو (اين گروه و گروه پيشين) به هيچ وجه از دين داران نيستند و شبيه ترين موجودات به چهارپايانى هستند كه براى چَرا رها شده اند.