eitaa logo
نهج البلاغه و زندگی
4هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
12.3هزار ویدیو
370 فایل
💌اجتماعی که علی (علیه السلام) را کنار گذاشت، علی (علیه السلام) را از علی(علیه السلام)بودن منع نکرد، بلکه خود را از علی(علیه السلام) داشتن محروم کرد. اینجا کلاسی است برای مرور تفکرات امیرالمومنین (علیه السلام) باشد که مقبول حضرتش افتد. ساجدی نسب
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴هم صحبت شدن آیة اللّه با امام زمان علیه‌السلام و و راهنمائی گرانبهای آن حضرت🌴 آیة اللّه نجفی می گوید: «در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان اللّه الاعظم -عجّل اللّه فرجه الشریف - داشتم. با خود عهد کردم که شب چهارشنبه پیاده به مسجد بروم به این نیّت که جمال آقا صاحب الامر (ع) را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم براثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. به عقب برگشتم، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: «ای سیّد! سلامٌ علیکم.» ترس و وحشت به کلّی از وجودم رفت و و نفس پیدا کردم و تعجّب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجّه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم. از من سؤال کرد: «قصد کجا داری؟» گفتم: «مسجد .» فرمود: «به چه جهت؟» گفتم: «به قصد زیارت ولیّ عصر (ع).» مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم. داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سیّد خواند که کَاَنّ با او و آن دعا را می خواندند،احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سیّد فرمود: «سیّد تو گرسنه ای، چه خوبست شام بخوری.» پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورده و در آن مثل اینکه سه قرص و دو یا سه سبز تازه بود، کَاَنَّ تازه از باغ چیده و آن وقت چهلّه ، و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده است، طبق دستور آقا، شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم.» داخل مسجد شدیم، آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجّه نبودم که این آقا کیست. بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟» گفتم: «می مانم.» در وسط مسجد در مقام امام (ع) نشستیم، به سیّد گفتم: «آیا یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟» در جواب، کلام جامعی را فرمود: «این امور از زندگیست و ما از این دوریم.» این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد. ادامه دارد......🚶‍♂ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴هم صحبت شدن آیة اللّه با امام زمان علیه‌السلام و و راهنمائی گرانبهای آن حضرت🌴 آیة اللّه نجفی می گوید: «در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت (ع) در اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان اللّه الاعظم -عجّل اللّه فرجه الشریف - داشتم. با خود عهد کردم که شب چهارشنبه پیاده به مسجد بروم به این نیّت که جمال آقا صاحب الامر (ع) را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم براثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. به عقب برگشتم، سیّد عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: «ای سیّد! سلامٌ علیکم.» ترس و وحشت به کلّی از وجودم رفت و و نفس پیدا کردم و تعجّب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجّه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم. از من سؤال کرد: «قصد کجا داری؟» گفتم: «مسجد .» فرمود: «به چه جهت؟» گفتم: «به قصد زیارت ولیّ عصر (ع).» مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم. داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سیّد خواند که کَاَنّ با او و آن دعا را می خواندند،احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سیّد فرمود: «سیّد تو گرسنه ای، چه خوبست شام بخوری.» پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورده و در آن مثل اینکه سه قرص و دو یا سه سبز تازه بود، کَاَنَّ تازه از باغ چیده و آن وقت چهلّه ، و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده است، طبق دستور آقا، شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم.» داخل مسجد شدیم، آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجّه نبودم که این آقا کیست. بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟» گفتم: «می مانم.» در وسط مسجد در مقام امام (ع) نشستیم، به سیّد گفتم: «آیا یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟» در جواب، کلام جامعی را فرمود: «این امور از زندگیست و ما از این دوریم.» این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد. ادامه دارد......🚶‍♂ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از تربیت معنوی
🌸حافظ معمولا در اشعار خود اسم خاص نمی آورد ولی ارادتی که به امیرالمومنین حضرت امام علی علیه السلام دارد؛ از حضرت یاد می‌کند. 🔰 همچنین حافظ گروه‌های مختلف رو نفی می کند و سپس تنها راه را مسیر ولایت ذکر می نماید: 🔸طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف 🔸گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف 🔸طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من 🔸گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف 🔸از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد 🔸وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف 🔸ابروی دوست کی شود دستکش خیال من 🔸کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف 🔸چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل 🔸یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف 🔸من به خیال زاهدی گوشه‌نشین و طرفه آنک 🔸مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف 🔸بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل 🔸مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف 🔸صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد 🔸پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف 🔸حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق 🔸بدرقه رهت شود همت شحنه @TarbiateManavi
📜 روایت هشتم : حواله‌ات دادم به فرزندم حسین علامه امینی می‌فرمایند : روزی به کتاب «ربیع الابرار» زمخشری نیاز پیدا کردم ، در آن موقع این کتاب به چاپ نرسیده بود ، فقط سه نسخه از آن سراغ داشتم : یکی در کتابخانه امام یحیی در ، دیگری در کتابخانه ظاهریّه در و سومی در کتابخانه یکی از مراجع اشرف که پس از فوتش به پسرش به ارث رسیده بود . علامه امینی به در خانه‌ی آن شخص می‌رود و از او می‌طلبد که این کتاب را به مدت سه روز به او امانت بدهد ؛ قبول نمی‌کند . به مدت دو روز ؛ قبول نمیکند . به مدت یک روز ؛ باز هم قبول نمی‌کند . به مدت سه ساعت ؛ باز هم قبول نمی‌کند . در پایان می‌فرماید : اجازه دهید بیایم در کتابخانه‌تان مطالعه کنم ، باز هم نمی‌پذیرد . علامه امینی به خدمت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی می‌رود ، ایشان را واسطه قرار می‌دهد ، صاحب نسخه باز هم نمی‌پذیرد . سپس آیت الله کاشف الغطاء را واسطه قرار می‌دهد ، باز هم نمی‌پذیرد ! پس از ناامیدی به حرم مولای متقیان «ع» مشرف می‌شود و از این رویداد شکایت می‌کند . با غم و اندوه فراوان به خانه بر میگردد ، مدتی خوابش نمی‌برد ، تا در اواخر شب در میان خواب و بیداری به محضر می‌رسد و عرضه می‌دارد :«مولا جان ! می‌بینید که برای دسترسی به یک کتاب چه مشکلاتی پیش روی من قرار می‌گیرد . مولا «ع» می‌فرمایند : پاسخ خواسته‌ی شما در نزد فرزندم حسین (ع) است .» از خواب بیدار شده ، وضو گرفته ، به مشرف شده ، نماز صبح را در حرم سالار شهیدان می‌خواند ، شکایاتش را به آن حضرت عرضه می‌کند . از حرم امام حسین «ع» به حرم حضرت ابوالفضل «ع» روی می‌آورد . پس از زیارت آن حضرت به خداوند متوسل می‌شود و عرضه می‌دارد :«بار خدایا ، تو را به مقام و منزلت این دو برادر مشکل مرا آسان بگردان .» در حدود طلوع آفتاب از حرم بیرون آمده و در یکی از ایوان ها می‌نشیند و در مورد مشکل خود به اندیشه فرو می‌رود . در آن هنگام خطیب توانا شیخ محسن ابوالحبّ می‌رسد و تقاضا می‌کند که برای صرف صبحانه به منزل ایشان تشریف ببرند . هوا گرم بوده ، در باغچه‌ی خانه می‌نشینند و صبحانه را صرف می‌کنند و بعد از دقایقی می‌فرماید : کتابخانه‌ات را به من نشان بده . با هم به کتابخانه می‌روند ، کتابخانه‌اش را بسیار غنی و پربار می‌بیند . وقتی قفسه‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد ، چشمش به نسخه‌ای از کتاب «ربیع الأبرار» زمخشری می‌افتد ، که برای آن به امیرالمومنین «ع» شکایت کرده بود و حضرت فرموده بود : پاسخ این خواسته در نزد فرزندم حسین «ع» می‌باشد . یک مرتبه اشک در دیدگانش حلقه می‌زند . آرام آرام صدایش به گریه بلند می‌شود . صاحب خانه از راز گریه‌اش می‌پرسد و داستان را نقل می‌کند . او نیز اشک می‌ریزد و عرضه می‌دارد : این نسخه یکی از نسخه‌های نادر است و بسیار پر ارزش و آقای قاسم محمد رجب ، صاحب انتشارات «المثنّی» بزرگ‌ترین مرکز انتشاراتی آن را به یک هزار دینار از من خواست که چاپ و منتشر کند ، ولی من ندادم . آنگاه قلم خود را از جیبش در آورد و بر روی نسخه نوشت :«تقدیم به علامه‌ی امینیسپس گفت :«این بود معنای حواله‌ی امیرمومنان (ع) شما را ، به محضر حضرت سیدالشهداء (ع).» منابع : ✓ موسوعة الغدیر ، ج۱ ، ص۴۴ 🆔@heyat_rahpoyan_velayat
هدایت شده از مَحـــرَمــــانه (secret_ir)
🚨دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب: رگه‌هایی از جریان ، در حوزه‌های و فعال است. ❌️سازمان جاسوسی بریتانیا که سازمان اطلاعات کویت با آن سازمان لینک هستند، اینها پول هنگفتی در اختیار این جریان (تشیع انگلیسی) قرار دادند. 🔴 به اینها این ماموریت را دادند که این جریان را بزرگ کنند و ترویج دهند تا شبکه دینی در سراسر جهان ایجاد کند، مراکزی را تاسیس کند. ـــــــــــــــــــــــ 🌍 بالمس لینک‌زیر، به‌ کانال‌تخصصیِ‌ بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/1652883456C53c3afee19
✔️ دعایی که حضرت آقا - حفظه الله - در دیدارِ خانواده‌ی رییسِ جمهورِ آسمانی، خواندنِ آن را توصیه کردند: اَللَّهُمَّ لاَ بُدَّ مِنْ أَمْرِكَ وَ لاَ بُدَّ مِنْ قَدَرِكَ وَ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِكَ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِكَ اَللَّهُمَّ فَمَا قَضَيْتَ عَلَيْنَا مِنْ قَضَاءٍ أَوْ قَدَّرْتَ عَلَيْنَا مِنْ قَدَرٍ فَأَعْطِنَا مَعَهُ صَبْراً يَقْهَرُهُ وَ يَدْفَعُهُ وَ اِجْعَلْهُ لَنَا صَاعِداً فِي رِضْوَانِكَ يُنْمِي فِي حَسَنَاتِنَا وَ تَفْضِيلِنَا وَ سُؤْدُدِنَا وَ شَرَفِنَا وَ مَجْدِنَا وَ نَعْمَائِنَا وَ كَرَامَتِنَا فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَنْقُصْ مِنْ حَسَنَاتِنَا اَللَّهُمَّ وَ مَا أَعْطَيْتَنَا مِنْ عَطَاءٍ أَوْ فَضَّلْتَنَا بِهِ مِنْ فَضِيلَةٍ أَوْ أَكْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ كَرَامَةٍ فَأَعْطِنَا مَعَهُ شُكْراً يَقْهَرُهُ وَ يَدْفَعُهُ وَ اِجْعَلْهُ لَنَا صَاعِداً فِي رِضْوَانِكَ وَ حَسَنَاتِنَا وَ سُؤْدُدِنَا وَ شَرَفِنَا وَ نَعْمَائِكَ وَ كَرَامَتِكَ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَجْعَلْهُ لَنَا أَشَراً وَ لاَ بَطَراً وَ لاَ فِتْنَةً وَ لاَ مَقْتاً وَ لاَ عَذَاباً وَ لاَ خِزْياً فِي اَلدُّنْيَا وَ لاَ فِي اَلْآخِرَةِ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ عَثْرَةِ اَللِّسَانِ وَ سُوءِ اَلْمَقَامِ وَ خِفَّةِ اَلْمِيزَانِ اَللَّهُمَّ لَقِّنَا حَسَنَاتِنَا فِي اَلْمَمَاتِ وَ لاَ تُرِنَا أَعْمَالَنَا عَلَيْنَا حَسَرَاتٍ وَ لاَ تُخْزِنَا عِنْدَ قَضَائِكَ وَ لاَ تَفْضَحْنَا بِسَيِّئَاتِنَا يَوْمَ نَلْقَاكَ وَ اِجْعَلْ قُلُوبَنَا تَذْكُرُكَ وَ لاَ تَنْسَاكَ وَ تَخْشَاكَ كَأَنَّهَا تَرَاكَ حِينَ تَلْقَاكَ وَ بَدِّلْ سَيِّئَاتِنَا حَسَنَاتٍ وَ اِجْعَلْ حَسَنَاتِنَا دَرَجَاتٍ وَ اِجْعَلْ دَرَجَاتِنَا غُرُفَاتٍ وَ اِجْعَلْ غُرُفَاتِنَا عَالِيَاتٍ اَللَّهُمَّ وَ أَوْسِعْ لِفَقِيرِنَا مِنْ سَعَتِكَ مَا قَضَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ اَلْهُدَى مَا أَبْقَيْتَنَا وَ اَلْكَرَامَةَ مَا أَحْيَيْتَنَا وَ اَلْكَرَامَةَ إِذَا تَوَفَّيْتَنَا وَ اَلْحِفْظَ فِيمَا يَبْقَى مِنْ عُمُرِنَا وَ اَلْبَرَكَةَ فِيمَا رَزَقْتَنَا وَ اَلْعَوْنَ عَلَى مَا حَمَّلْتَنَا وَ اَلثَّبَاتَ عَلَى مَا طَوَّقْتَنَا وَ لاَ تُؤَاخِذْنَا بِظُلْمِنَا وَ لاَ تُعَاقِبْنَا بِجَهْلِنَا وَ لاَ تَسْتَدْرِجْنَا بِخَطِيئَتِنَا وَ اِجْعَلْ أَحْسَنَ مَا نَقُولُ ثَابِتاً فِي قُلُوبِنَا وَ اِجْعَلْنَا عُظَمَاءَ عِنْدَكَ أَذِلَّةً فِي أَنْفُسِنَا وَ اِنْفَعْنَا بِمَا عَلَّمْتَنَا وَ زِدْنَا عِلْماً نَافِعاً اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ قَلْبٍ لاَ يَخْشَعُ وَ عَيْنٍ لاَ تَدْمَعُ وَ صَلاَةٍ لاَ تُقْبَلُ أَجِرْنَا مِنْ سُوءِ اَلْفِتَنِ يَا وَلِيَّ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ. 📚 مصدرِ دعا کتابِ «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی - علیه الرحمة - ج ۶، ص ۳۵ (کتاب المزار) ضمنِ اعمال و ادعیه‌ی و است؛ از «فرحة الغری»، «الوافی» و «بحار» هم به عنوانِ مصادرِ دسته دوم این دعا می‌توان نام برد. در «مفاتیح الجنان» هم این نقل از دعا مورد توجهِ مرحوم شیخ عباس قمی - اعلی الله درجته - قرار گرفته است. نقلِ دیگرِ این دعا در «تهذیب الاحکام» ج ۳، ص ۹۳ (کتاب الصلاة) آمده است؛ این نقل در «الاقبال»، «الوافی» و «بحار» هم تکرار شده است. نقلِ سوم مرحوم شیخ طوسی از این دعا ضمنِ نوافلِ شب‌های ماه مبارک رمضان در «مصباح المتهجد» ج ۲، ص ۵۵۴ است. هم‌چنین این دعای شریف در «المصباح» مرحوم کفعمی، ص ۵۶۴، «المصباح الکبیر» مرحوم ابن مشهدی، ص ۲۲۵، «مصباح الزائر» مرحوم سید بن طاووس، ص ۱۲۸، «المزار» شهید اول ص ۴۸ و... نقل شده است.