-دلمانمیگیرد ؛ازاینبیمهریِاجباری!
دلمانتنگمیشود ؛
درایندوریِمداوم...
میشکنیم،میترسیم،زمینمیخوریم ؛
کممیآوریم!وتنهاخداستکهغمِاین
روزهایمانرامیبیند
وبهخاطرمیسپارد :)!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌻تو دعوت شده شهدا هستی🌻
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
۞« ڪانال سربلند بی سر»۞
❤️@shahid_hojaji1 ♥️
1_970170648.mp3
3.08M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای حسین حقیقی
لینک متن و ترجمه دعای عهد 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/12886
64Bit🚀3MB⏰Time=6:18
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🔴ویژگیهای بندگان مخلَص
🎤استادمحمدعلی انصاری
⏱زمان: ۳:٠۹
🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
✿:
دختران این خاک
برای این خاک پدر میدهند
نه روسری .... ✨💛
#روز_کودک_گرامی_باد 🌷
#زن_عفت_افتخار #ایران #حجاب
بیقراری یعنی.mp3
9.33M
🔴 «بیقراری یعنی...»
👤 استاد #شجاعی و استاد #رائفی_پور
🌄 به این فکر کردی که من برای برطرف کردن موانع ظهور چه نقشی دارم؟
⭕️ ما داریم در بدترین عذاب الهی زندگی میکنیم.
🌸التماس دعای فرج ان شاءالله🌸
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
1_970170648.mp3
3.08M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای حسین حقیقی
لینک متن و ترجمه دعای عهد 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #انتقام_سخت
🔸شبکه بی بی سی توسط ارتش سایبری سربازان امام زمان هک شد!
🔸اونا بیست ثانیه مزخرف خودشون پخش کردن
ما یک دقیقه:)
با آل علی هرکه در افتاد!
ور افتاد!
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
این قوم ، مرامش علوی بوده همیشه
از بسکه علی گفته ، قوی بوده همیشه
دعوا سر بنزین و حجاب و صف نان نیست
دعوا سر #ایران_قوی بوده همیشه
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین بوسه فرزند شهید مدافع امنیت سلمان امیرحمدی بر صورت پدر
🔹شهید امیراحمدی در آشوبهای اخیر به دست اغتشاشگران با شلیک مستقیم سلاح گرم به شهادت رسید.
🎴 اخبار #بخش_خبری_2030 👇
http://eitaa.com/joinchat/2853175299Cb2c5125cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا برای هدایت
سخنرانی استاد رفیعی
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#بهار_مهدوی
🌷@Excerpt🌷
لباسش رو پوشید کہ بره خونہ نامزدش اما دیدم توے حیاط راه میره و روے کفشش خاڪ پاشیده
گفتم : چرا نمیرے؟ واسہ چی رو کفشت خاک پاشیدے؟
گفت : میخوام از نو بودن در بیاد
شاید کسی نداشتہ باشہ و چشمش بہ من بیفتہ و برنجہ!!!
-شھید نوبخت♥!
هدایت شده از کانال سید مجید موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بعد از این که یک بسیجی را میزنند انگشترش را هم می دزدند
اینان یزیدیان این زمانه اند..!
چرا انگشت و انگشتر نداری...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
هدایت شده از 💚🌦 حسنات 🌦💚
🎵📚کتب صوتی رایگان ارائه شده در سایت نمکتاب (خانهی کتابهای خوب)
۱- کتاب صوتی «طِیّب» در ۶ قسمت
۲- کتاب صوتی «شُنام» در ۷ قسمت
۳- کتاب صوتی «سایهی شوم» در ۱۲ قسمت
۴- کتاب صوتی «راز درخت کاج» در ۵ قسمت
۵- کتاب صوتی «پدر، عشق، پسر» در ۷ قسمت
۶- کتاب صوتی «کوچک اما پهلوان» در ۶ قسمت
۷- کتاب صوتی «استاد عشق» در ۷ قسمت
۸- کتاب صوتی «نورالدین پسر ایران» در ۲۰ قسمت
۹- کتاب صوتی «خاطرات مستر همفر» در ۱۰ قسمت
۱۰- کتاب صوتی «مسیح کردستان» در ۷ قسمت
۱۱- کتاب صوتی «خط مقدّم» در ۵ قسمت
۱۲- کتاب صوتی «خاکهای نرم کوشک» در ۵ قسمت
۱۳- کتاب صوتی «پسرک فلافلفروش» در ۱۰ قسمت
۱۴- کتاب صوتی «پایی که جا ماند» در ۱۵ قسمت
۱۵- کتاب صوتی «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی» در ۵ قسمت
۱۶- کتاب صوتی «حماسهی حسینی» در ۱۴ قسمت
۱۷- کتاب صوتی «همرزمان حسین» در ۱۰ قسمت
۱۸- کتاب صوتی «من زندهام» در ۱۱ قسمت
۱۹- کتاب صوتی «صلح امام حسن علیهالسلام» در ۳۹ قسمت
۲۰- کتاب صوتی «فطرت الهی» در ۶ قسمت
۲۱- کتاب صوتی «فرنگیس» در ۵ قسمت
۲۲- کتاب صوتی «خاطرات عزتشاهی» در ۱۴ قسمت
۲۳- کتاب صوتی «اعتراف غلامان» در ۶ قسمت
۲۴- کتاب صوتی «سه دقیقه در قیامت» در ۱۴ بخش
۲۵- کتاب صوتی «انسان ۲۵۰ ساله» در ۱۵ قسمت
۲۶- کتاب صوتی «عبد صالح خدا» در ۱۱ قسمت
۲۷- کتاب صوتی «عباس دست طلا» در ۹ قسمت
۲۸- کتاب صوتی «مهاجر مهربان (شهید دقایقی)» در ۴ قسمت
۲۹- کتاب صوتی «چُغک» در ۹ قسمت
۳۰- کتاب صوتی «عدل الٰهی» در ۱۷ قسمت
۳۱- کتاب صوتی «کیمیاگر» در ۱۱ قسمت
۳۲- کتاب صوتی «داستان بشارت» در ۵ قسمت
۳۳- کتاب صوتی «آزادی معنوی ۱ و ۲» در ۲۳ قسمت
۳۴- کتاب صوتی «خون دلی که لعل شد» در ۱۵ بخش
۳۵- کتاب صوتی «علی از زبان علی» در ۲۷ قسمت
۳۶- کتاب صوتی «داستانهای برگزیده و جذاب از کتاب سلام بر ابراهیم» در ۱۸ قسمت
۳۷- کتاب صوتی «سلام بر ابراهیم ۲» در ۵ قسمت
۳۸- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید ناصر کاملی)» در ۲ قسمت
۳۹- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید عبدالحسین برونسی)» در ۲ قسمت
۴۰- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید ابراهیم امیر عباسی)» در ۲ قسمت
۴۱- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید آبشناسان)» در ۲ قسمت
۴۲- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید محمدابراهیم همت)» در ۲ قسمت
۴۳- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید سیدکمال قریشی)» در ۲ قسمت
۴۴- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید حمید باکری)» در ۲ قسمت
۴۵- کتاب صوتی «نیمهی پنهان ماه (شهید مهدی باکری)» در ۲ قسمت
۴۶- کتاب صوتی «بینوایان» در ۱۳ قسمت
۴۷- کتاب صوتی «شازده کوچولو: روایت عشق و جستجو برای درک حقیقت» در ۲ قسمت
🔻ممکن است برای بارگیری (دانلود) برخی از قسمتها به مشکل بربخورید که پیشنهاد بنده استفاده از برنامههای مخصوص بارگیری (مانند آیدیام) است.
✅ کتابهای خوب را که نمیخوانید لااقل گوش دهید😅
💎 کتب فوق جزء بهترین کتابهای سالهای اخیر است و با گوش دادن یا مطالعهی آنها میتوانیم معلومات مفید خود را افزایش دهیم.
#کتاب_صوتی #دفاع_مقدس #شهید_مطهری #امام_خامنه_ای
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
#تلنگرانه⛔️
میدونیرفیق
بیایهکوچولوتغییربدیمخودمونو
بیاگناهنڪنیمـ..
ببینمخداچجورۍحالمونوجامیاره🌱
زندگیمونوپرازوجودخودشمیڪنہ(:
- عصبےشدیم؟!😠
+نفسعمیقیبکشیمبگیم:
بیخیال،اگهچیزیبگم ؛
امامزمانناراحتمیشه...☝🏻
- دلخورمونکردن؟!😢
+بگیم:خدامیبخشهمنممیبخشم
پسولشکن😌❤️
- تهمتزدن؟😬
+آرومباشیموتوضیحبدیمـ
باخودمونبگیم:بہائمههمخیلیتهمتازدنا❗️
ماکهکسینیستیم💔
- کلیپوعکسنامربوطخواستیمببینیم؟!😱
+بزنیمبیرونازصفحهبهنفسمونبگیم:
مولامهمترهـ💔
- نامحرمنزدیکمونبود؟🤕
+بگیم:مهدیزهرا(عج)خیݪےخوشگلتره
بیخیالبقیه ... !
قبولداری #زندگےقشنگترمیشہنه؟!🤗
بیاینباهمبسماللهبگیموشروعکنیمـ😍✌️🏼
توشھبرگیرید ؛
قرارنیستاینجابمانیم !
مقصدجایِدیگریستـ♡
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼:
هر چی دارم از نماز اول وقت و امام حسین دارم!
🔺نوجوان ۱۳ سالهای که حرف و عملش عقلای جهان را مات و مبهوت خود کرده!!
#فرزند_صالح
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
««قسمت اول»»
منطقه کوهستانی مرز ماکو
هر کس فقط یک بار به منطقه کوهستانی مرز ماکو رفته باشه، غیر ممکنه که بتونه از لابه لای درختان جنگلی و فراوانی که آنجاست، کوه را به طور معمولی ببیند. انگار پشت سرِ جمعیت زیادی ایستادی و هر چه روی نوک پاهات میایستی، نمیتونی بفهمی که چقدر راه مونده و کِی میرسی به پایین کوه!
کلی راه میری و وقتی بیش از چهار ساعت در نوار جنگلی مرز راه رفتی، بدون اینکه بدونی کم کم داری میری بالا، متوجه میشی که نفس کم آوردی و ترجیح میدی که همین راهو برگردی. اما دیگه نمیشه. باید یکی دو ساعت دیگه ادامه بدی تا برسی به جایی که بتونی یکیو پیدا کنی که برسونتت به راهِ ماشین رو.
اینا همش در حالتی هست که در نوار مرزیِ خودمون پرسه بزنی و نخوای بری اون طرف. اگه مثل بابک بخوای بری اون طرف، باید یکی باشه که قبل از عبور از کوه بیاد دنبالت و با راه بلد بری. وگرنه میشه چیزی که نباید بشه.
از بس دویده بود، پاهاش دیگه جون نداشت. پهن شد رو زمین و یکی دو تا غلت خورد. دیگه نمیتونست جُم بخوره و پیش خودش ناله میکرد.
چند دقیقه که گذشت، برگشت و رو به آسمون خوابید. نفسش هنوز جا نیومده بود. دستش بُرد طرفِ قفسه سینه اش و یه کم آروم ماساژ داد و تلاش کرد نفس های عمیق بیشتری بکشه. اما نور خورشید داشت اذیتش میکرد و به خاطر همین، با بدبختی بلند شد نشست. یه نگاه به سمتی کرد که از اون طرف اومده بود. یه نگاه هم به طرفی کرد که باید ادامه میداد. فقط دوست داشت از اون منطقه بزنه بیرون. گوشیش درآورد و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «12:33» دستپاچه شد. فورا جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و با همه توانش شروع به دویدن کرد.
یه کم که رفت، صدای چند تا سگ را از راه دور شنید. وایساد و نگاهی به اطرافش انداخت. یادش اومد وقتی که نشسته بود رو صندلی و داشت با دقت به صحبت های سعید گوش میداد. سعید که همیشه کت شلوار خاکستری میپوشه، یه دستش تو جیبش بود و با یه دست دیگه اش، در حالی که نقاطی روی نقشه و پرده پاورپوینت نشون میداد میگفت: وقتی به این نقطه رسیدی و صدای سگ شنیدی، باید بری سمت چپ. فقط 45 درجه. دو یا سه بار بیشتر صدای این گونه سگ ها را نمیشنوی.
یادش اومد که سعید با فشاردادن دکمه ای، صدای دو سه نمونه سگ خاص را براش پخش کرد و ادامه داد: بابک خوب دقت کن! اگه گرفتارِ این سگ ها شدی، تیکه بزرگت گوشِت هستا. دیگه کارِت به پلیس و مرزداری و این چیزا نمیکشه. تکرار میکنم؛ فقط دو سه بار میشنوی و هر بار باید بری سمت چپ! حله؟ حواست پیش منه؟
بابک تو اون جنگل، وقتی صدای سگ ها را شنید، مسیرش را به سمت چپ کج کرد. یه کم هول شده بود. ترس را از چشماش میشد فهمید. بعضی جاها میدوید و بعضی جاها تند تند راه میرفت و هر از گاهی به اطرافش نگاه میکرد. تا اینکه به تپه ای رسید که بالاش یه آنتن بزرگ مخابراتی بود.
ایستاد و عرقش پاک کرد. به تنه بزرگ یکی از درخت ها تکیه داد. صدای سگ ها کمتر شده بود. قمقه اش درآورد و گلویی تازه کرد. دوباره گوشیش آورد بیرون و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «13:46»
انگار خیالش یه کم راحت شده بود. همونجا نشست. کیف کوچک کمری را باز کرد و دو تا شکلات انداخت تو دهنش. در حال جویدن شکلات ها بود که یه قوطی کوچیک پلاستیکی از جیبش درآورد و به همراه اون، همه محتویات جیبش رو هم بیرون ریخت. همشو گذاشت روبروش. حتی گوشی ساده ای که داشت. بعدش سر اون قوطی را باز کرد و روی همش ریخت. کبریت درآورد و با اولین چوب کبریت، همشو آتیش زد.
همین جور که داشت اونارو میسوزوند، مرتب به این طرف و اون طرف نگاه میکرد و همه جا را میپایید. نگران شده بود که یه وقت دود این چیزا که داره میسوزونه، جلب توجه نکنه. به خاطر همین مدام وسایل رو این ور و اون ور میکرد که زودتر بسوزن و از شر همش راحت بشه.
وقتی خیالش از سوختن وسایلش راحت شد، سرش را آروم گذاشت کنار تنه درخت و برای چند ثانیه چشماشو بست که یهو با شنیدن صدای وحشتناکِ سگی که فاصله زیادی باهاش نداشت به خودش اومد و وحشت کرد. متوجه شد که صدای سگی که داره میشنوه، مثل یکی از صداهایی هست که سعید بهش معرفی کرده بود و گفته بود ازش بترس!
پاشد و شروع به دویدن کرد. فقط و فقط میدوید. اما متاسفانه صدای سگ به صدای سگ ها تبدیل شد و مرتب داشتن بهش نزدیک و نزدیک تر میشدند. تا اینکه همین جور که داشت تند تند میدوید و مثل عزرائیل دیده ها فرار میکرد، یه لحظه برگشت تا ببینه فاصله اش با سگ ها چقدره؟
تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید و از هوش رفت.