eitaa logo
°°|••نَـحـنُ الْـحُـسَـیـنـیـون°°|••
384 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
554 ویدیو
35 فایل
🌱بِـسـمِـ رّبِـِ الـحُـسَـیـنــ♡ +مـا ایـن دلِ عـاشـق را؛ در راهِ تُـو آمـاجِ بـلـا ڪـردیـمـ...! #حُـبُـ‌الـحُـسَـیـنـ‌هُـویَـتُـنـا❣
مشاهده در ایتا
دانلود
(📚) روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند ؛ هر روز و گاه نيز شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند...مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست ؛ -عارف گفت: شايد اقوام باشند -گفت: نه ؛ من هر روز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت مي آيند بعد از ساعتى ميروند ؛ عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفر يک سنگ درکيسه انداز ... چند ماه ديگر با کيسه نزد من بیا تا ميزان گناه ايشان بسنجم ... مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چند ماه نزد عارف آمد و گفت: من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است ؛ شما براى شمارش بیایید. عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه من نمی توانی بیاوری، چگونه میخواهی با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟ [حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفار کن ...] چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعداز مرگ وصيت کرد شاگردان و دوستدارانش در کتابخانه او به مطالعه بپردازند . ✗ اى مرد آنچه ديدى داشت اما نداشت ✗ همانند تو که در واقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...(🔥) http://eitaa.com/joinchat/129761293C18ecdf27ee