༻﷽༺
#یا_اباعبدالله_ع🌷
تا قلب من از غم تو ردّے دارد
دریاچہ ے اشڪ جزر و مدّے دارد
جان مےدهم آخر از #فراق حَرَمٺ
صبر من #دلشڪستہ حدّے دارد
#بطلب_دلتنگم_اربابم❤️
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا
#صلےالله_علیڪ_یاسیـدالشهدا
#صباحڪم_حسینے
══════°✦ ❃ ✦°══════
🌸 @nahnoll_hosseineun
#آسیدمرتضےآوینے✨
شیـطآن...↷•°
در ݒـنآه آهـن...••|😈🔥|••
مـــــــآ...↷•°
در ݒنآه ایمان...••|😇🌈|••
#پهپاد✌️🏻
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ @nahnoll_hosseineun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی طوفانی سید حسن نصرالله خصاب به یاوه گوییهای ترامپ:
اگر حملهای به ایران صورت گیرد این جنگ ابتدا دامن عربستان و اسرائیل را خواهد گرفت و آنها نابود میشوند.
#نَحنُالجَّیشُالمَهدی💪
#نَحنُعُشاقُالحُسَین💖
@nahnoll_hosseineun
#بیو 🙂🍀
بـاز مَنـو ...
بارونِ چـشام 😭
حــــســــــیــــــن🌹
@nahnoll_hosseieun
خدایا🙌
ما که میدانیم
دنیا را مجالی نیست😿
برای عاشِقی ...💕
ما در اصل در آدمها ،
عاشقِ ( توُ ) می شویم !😏
هر قدر
به تو شبیه ترند🙈
بیشتر گرفتارشان می شویم !😉
و مگر نه این است
که تو
در ( بنده های مخلصت )
تجلی می یابی !😄
پس خرده ای نیست بر ما
اگر گرفتارِ بنده هایت شویم...😍
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ @nahnoll_hosseineun
💫
😍یا کافـیَ مَن اسـتَکفاه
🚶همه میروند.
🙆همه پشت میکنند،
😈 همه نامهربان میشوند.
تو بمان.
تو باش.
تو نرو.
تو پشت نکن.
تو مهربان باش.
تو برای من کافی بودی.
تو برای من کافی هستی!
#فقطخدا :)
🌸 @nahnoll_hosseineun
#رهبرانہ{💛🌱}
بے دلیل نیست ڪہ اینقدر عاشقت شدم 😍
تو براے من تڪیہ گاهےو براےقلب من قوتے😊
پس باش همیشہ سایہات مستدام حضرت دلبر🌸
#دلبرانه{😌❣}
@nahnoll_hosseineun
#شهید_آوینے🌈
بار دیگر صداے « هـل من ناصـر » امام عشق در دل تاریخ بلند است .
هر آن ڪس ڪہ در هر زمان و در هرجا بہ این صدا لبیڪ مےگوید ڪربلایـے است و ڪربلا میزان عشق است.❤️✌️
#نَحنُعُشاقُالحُسَین💖
@nahnoll_hosseineun
°°|••نَـحـنُ الْـحُـسَـیـنـیـون°°|••
🌌🌠🌌🌠🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #رمان😍 #دلداده_او😇 #قسمت_ششم☺️ -وااااااااااای😨😱😨😱ببخشییییییییدددد😥😓بخدانمیدونستم اینطو
🌌🌠🌌🌠🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#رمان😍
#دلداده_او😇
#قسمت_هفتم☺️
ادامه میدهد:
-و الانم دیگه قطعی شده.اینکه من...من...😅بزار راحت بگم🙈دوسِت دارم در حد بینهایت😁
آن لحظه شیرین ترین لحظه عمرم تا آن موقع بود.(اگرچهخودم خیلی وقت بود که میدانستم دوستش دارم)اما وقتی اوهم اعتراف کرد دیوانهتر شدم...
گفتم:خوشحالم از اینکه توهم بالاخره بهش پی بردی🙃
با سوال نگاهم کرد😳
اینبار من به آبشار خیره شدم🤓
-خب آخه خیلی وقته من به این حسه پی بردمو دیوونت شدم🙈
فقط کمی میخندد و هردو به روبرو مینگریم.به هرحال توانسته بودیم بعد از دوسال به عشقمان اقرار کنیم.
درفاصلهی کوتاهِ بین آن گفتوگو تا رسیدن به خانه فقط نگاهش میکردم.اوهم مشغول رانندگی گاهی با کنار چشمی نگاهم میکرد و میخندید.😁
مرا به خانه رساند و دم در منتظر ماند تا بالا بروم و از داخل خانه مرا ببیند و خیالش که راحت شد برود.از پنجره دستی تکان دادم،خداحافظی کردو رفت.
با چشمانم تا انتهای خیابان دنبالش کردم.
😪آن اوقات چه حال خوبی داشتم😏...
برگشتم که لباس هایم را عوض کنم که کیانا زنگ در را زد.در را باز کردم،آمد داخلی و نشست.
کیانا:راستی لعیا امشب مامانت زنگید.
من:عه چی میگفت؟!
-گفتش که هفته دیگه انگار چند تا مراسم باهم دارین واسه همین فردا میخواد بیاد ایران.
ابرویی بالا انداختمو گفتم:
مراسم؟!😐😏منکه یادم نمیاد مراسمی داشته باشیم🙁شاید همون مراسمای کاری خودش باشه.به هر حال بیاد،خوش اومد😕
ظهر فردایش مادر برگشت،ماجرای مراسم ها هم عروسی دایی آرش و تولد بابا بود...
مامان:لعیا،این دوهفته خیلی سرمون شلوغه تمام این مراسماهم که گفتم میفتن آخرای هفته دیگه.پس باید خیلی بجنبیم
اول از خریدا شروع کنیم یا تمیز کردن خونه🤔
-بنظرم خریدا بهترن😋
-آره فکر خوبیه امروز یکم خستم،استراحت میکنم از فردا شروع میکنیم.با خاله سوگندو سحرم هماهنگ کردم بیان باهم بریم.(😍چه شووووود😉)
-راستی بابا کِی میاد؟؟
-گفته هفته دیگه،خوبه وقت داریم این هفته رو.
صبح روز بعد با خاله ها رفتیم خرید.😍آنروز مقداری از خرید هایم را انجام دادم و بقیه را گذاشتم برای دفعه بعد،چون هم خسته بودیم هم با یکبار بازار رفتن نمیشود کل چیزهارا خرید و لذتش به چند بار رفتن است😋
بعد از ظهر وقتی به خانه برگشتیم مادر حالش بدشد.😰
اول فکر کردیم از خستگی است،اما وقتی حالت تهوع و لرزش شدید گرفت به اورژانس رفتیم😥😓...
نویسنده:#ز_سین_میم
🌈ادامه دارد...😉🙃
🚫کپی با ذکر نام نویسنده مجاز است😊
@nahnoll_hosseineun