eitaa logo
°°|••نَـحـنُ الْـحُـسَـیـنـیـون°°|••
382 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
554 ویدیو
35 فایل
🌱بِـسـمِـ رّبِـِ الـحُـسَـیـنــ♡ +مـا ایـن دلِ عـاشـق را؛ در راهِ تُـو آمـاجِ بـلـا ڪـردیـمـ...! #حُـبُـ‌الـحُـسَـیـنـ‌هُـویَـتُـنـا❣
مشاهده در ایتا
دانلود
گــــاهے در نــبــود تـنــهــا یـــڪ نـــفـــر گـــویــے جـــهـــان بہ تمامے خــاݪلے اسـتـــ ... اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّکَ الْفَرَجْ #صبحتون_مهدوی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @nahnoll_hosseineun 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌟 ‼️ |•هیچڪس نزد خدا محبوب تر از جوانِ توبه ڪار نیست...🌸🌱 +اے‌ جوان!! به سنگ مزارها دقّت ڪرده اے⁉️ [“اڪثرشان جوان هایے بوده اند ڪه میگفتند حالا زود است براے توبه...!!]→ 🌺 ══════°✦ ❃ ✦°══════ @nahnoll_hosseineun
🌸🍃﷽🍃🌸 🔻 🔻 ✍ اینکه آدم ۳ روز پشت سر هم روزه بگیره، و هر ۳ روز افطار خودش رو به سائل بده (مسکین و یتیم و اسیر)،😩 و خودش با آب افطار کنه💧 ❗️خیلی کار بزرگیه..😲 ❗️کلاسِ این کار خیلی بالاست..😳 ☝️ کاری که کردند و آیات سوره انسان (هل اتی) نازل شد:↶ 🕋 وَ یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. (انسان/۸) 💢 و غذای خود را، با آن که دوستش دارند و به آن احتیاج دارند، به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند. ✔ امّا قرآنِ کریم در آیه بعدی، یه درسِ بالاتر و مهم‌تری رو به ماها یاد میده، و اون اینکه: 👈 اهلبیت بعد از این ایثار و از خودگذشتگیِ بزرگ، گفتند:↶ 🕋 إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ، لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً. (انسان/۹) 💢 گفتند: «ما برای رضایِ خدا به شما طعام می‌دهیم، و از شما پاداش و تشکّری نمی‌خواهیم.» اوج محبّت به خدا اینجاست که میگن:👈 إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ. ما این کار رو خالص برای رضای انجام دادیم، اصلاً هم به فکر تمجید و تشکّر نیستیم.✔ دقیقاً برعکس ما، که اگر یه کارِ خوبی کردیم و ازمون تشکّر نکردند، بهمون برمیخوره🙁، حتّی ممکنه دعوا هم بکنیم😡. و بعد هم گفتند:↶ 🕋 إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً. (انسان/۱۰) 💢 ما از خداوند خائف و ترسانیم، برای روزی که عبوس و سخت است. ❗️ ماها تا یه کارِ خوبی انجام میدیم، دیگه فکر میکنیم خیلی هنر کردیم!!😊 ❗️ کلّی سرِ خدا منّت میذاریم که خدایا ما رو ببین چکار کردیم؟؟!☺️ 📛 گرفتار عُجب و میشیم. ❌ خیلی خودمون رو تحویل می‌گیریم. ⚠️ فکر میکنیم دیگه کارمون خیلی درسته. ولی اهلبیت این نکته‌‌ی مهم رو به ما یاد دادند که:↶ ☝️ اگر بهترین کارها رو هم انجام دادیم، ❌ نه تنها گرفتار و نشیم، ✅ بلکه خائف و ترسان باشیم،😱 و نگران باشیم که اگر خداوند این کارِ ما رو قبول نکنه، چه خاکی به سرمون بریزیم.😰 ⚠️ تا یه کارِ خوبی انجام دادیم، زودی از خدا طلبکار نشیم... ⁉️ بلکه نگران باشیم، و دغدغه داشته باشیم که آیا این عملِ ما رو خدا قبول کرده یا نه؟؟!😢😰 ☝️ خیلی از ماها که خودمون رو میدونیم، تا دو تا هیأت میریم و، برای اشکی میریزیم و سینه‌ای میزنیم، دیگه هیچ ترسی از نداریم و میگیم با عشق می‌پریم تو بهشت...😳 ✅ جالبه که خودِ میگن ما از قیامت میترسیم: 👈 إنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً... ❌ ولی ما نمی‌ترسیم. میگیم امام حسین میکنه، ما میریم تو بهشت..😇 درسته.☝️ شفاعت میکنه، ولی حساب کتاب داره. بانک هم پول زیاد داره،💵 ولی حساب کتاب داره. ✅ درسته كه كشتىِ نجات امّتِ اسلامه... ❌ امّا این کشتی، براى كسانى كه مثل پسر نوح، یك عمر و نافرمانى كردند، جایی نداره. ❌ اولیاى الهى، چراغ سبز براى انجام نیست.🚥 😳 بعضی از عزادارنِ امام حسین (ع) با تکیه بر ، ترسی از قیامت ندارند، در حالیکه خودِ (ع) فرمودند: ⚡️ لا یأمَنُ یومَ القیامَةِ، إلاّ مَن خافَ اللهُ فِی الدُّنیا. 😱 در قیامت در امان نیست، مگر کسی که در دنیا از بترسد. 🌺🌺🍃🍃🌺🌺🍃🍃🌺🌺🍃🍃 @nahnoll_hosseineun
الآن خود تاریخم یادش نیست ملکه ی انگلیس کجاش به دنیا اومده، بعد اینا چجوری واسش جشن تولد میگیرن؟🙄 محمد رضا رضایی @nahnoll_hosseineun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ بحث کردن با کسی که به دلایل و استدلال اعتقادی ندارد ، ❌ مانندِ خوراندن دارو به یک مُرده است❗️ #عاقلان_را_اشاره‌ای_کافیست👌 @nahnoll_hosseineun
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ جامع و کامل استاد ازغدی به یک سوال مهم و رایج : چرا ژاپن ، ژاپن شد و این همه پیشرفت کرد ولی ایران با اقتصاد این کشور سال‌ها فاصله دارد؟ نکاتی مثبت و منفی از ژاپن که باید بدانید #پیشنهاد_ویژه👌👌 @nahnoll_hosseineun
اگه اینجا ژاپن یا آمریکا بود پدر رسانه در میومد که خود تحقیری کنن ولی خب متاسفانه اینجا ارومیه است و چه اهمیتی داره که بقیه بدونن؟! #فرهنگ_اصیل_ایرانی😌 #ترویج_فرهنگ_بالا😌👌 @nahnoll_hosseineun
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 آنگاه كه گروهى امام علی علیه‌السلام را ستايش كردند فرمود: بار خدايا تو مرا از خودم بهتر مى‌شناسى، و من خود را بيشتر از آنان مى‌شناسم، خدايا مرا از آنچه اينان مى‌پندارند، نيكوتر قرار ده، و آنچه را كه نمى‌دانند بيامرز. 📒 @nahnoll_hosseineun
سلام و عرض ادب🖐🏻 ان‌شاءالله امشب قسمت اول رمانمون رو توی کانال قرار میدیم البته با کمی تاخیر😅 عذر خواهی مارو بپذیرید🌺 هرشب یک قسمت رو به اشتراک میزاریم😇 از دوستانتون دعوت کنید حتما تشریف بیارند برای خوندنش☺️ و یک نکته اینکه کپی کردن با ذکر نام نویسنده مجاز هستش😇
🌌🌠🌌🌠🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 😍 😇 شیشه پنجره را پایین می آورم و دستم را تا آرنج درخلاف جهت باد نگه میدارم،باز به خودم فکر میکنم...به آنچه زندگی در این سال های کم به سرم آورد فکر میکنم...چه شد؟چرا اینطورشد؟وبی حوصله تر از همیشه بی خیال سوال های تکراری بی جوابم میشوم... سرم را کمی جلوتر میبرم تا برخورد باد با صورتم را بیشتر احساس کنم چشمانم را میبندم و نفس عمیقی میکشم وقتی چشمانم را باز میکنم اشعه آفتابِ غروب مستقیم صورت مرا هدف گرفته و باعث میشود سرم را به داخل ماشین بیاورم. برمیگردم و نگاهی به بچه ها میکنم،از فرط خستگی هرکدام به طرفی افتاده و سرش روی شانه دیگری‌ست. رویا که جلو نشسته و سرش را به صندلی تکیه داده و در خوابی خوش به سر میبرد،مهشید هم سرش روی شانه کیانا و کیانا هم روی شانه من خوابیده اند،فقط من و روناک-خواهر بزرگتر رویا-بودیم ک نخوابیده بودیم،البته اوهم چون پشت فرمان بود نباید خوابش میگرفت. صدای نسبتا بلند آهنگ خیلی روی اعصابم راه میرود و نمیگذارد کمی آرام بودن فضا مرا هم آرام کند😑برای همین به روناک میگویم: -روناک جان آبجی +جونم لعیا جان -میشه صدا اینو ببندی میخوام یکم سرمو بزارم. +باشه عزیزم و آهنگ را قطع میکند😪 هوا تقریبا رو به تاریکی‌ست که به در خانه ما میرسیم و منو کیانا با خداحافظی پیاده میشویم.فاصله خانه رویا و مهشید با ما یک خیابان است.کیاناهم همسایه طبقه بالای ماست. داخل آسانسور به کیانا گفتم:میری خونتون؟! کیانا:آره دیگ این سواله تو میکنی🙄 من:نمیای پیشم امشب؟ کیانا:کسی خونه نیست؟ من با خستگی دستی به صورت میکشم و با صدایی که از ته چاه در می‌آید آرام و شاکی میگویم: ای بابا توهم!!تاحالا کی خونه ما بوده که الان باشه:/ کیانا هم حالم را بهتر میفهمد و آرامتر میگوید:باشه ببخشید،خیلی خوب بزار لباسامو عوض کنم غذا رو که خوردم آخرشب میام. من:باشه پس منتظرم... به طبقه سوم میرسیم و از آسانسور بیرون می‌آیم. وارد خانه که میشوم مستقیم به سمت اتاقم میروم،از روی خستگی حوصله عوض کردن لباس هایم را هم ندارم😕روی تخت دراز میکشم و به خوابی عمیق میروم. یکدفعه با صدای زنگ گوشی از خواب میپرم،نمیدانم چند ساعت گذشته اما انگار کمی بوده چون حتی چشمانم را نمیتوانم باز کنم😴😴 نویسنده:‌ 😇 ادامه دارد...😉 🚫کپی با ذکر نام نویسنده مجاز است😊 @nahnoll_hosseineun