#مناجات_امام_زمان
( عجل الله تعالی فرجه )
بر درد تنهایی دچارم
ای نگارم
پایان ندارد انتظارم
ای نگارم ...
پاییزی ام ،
هجران ، امانم را بریده
برگرد ای باغ و بهارم
ای نگارم
خواب مرا
فکر وصال از من گرفته
هر شب به یادت بی قرارم
ای نگارم
آواره ای بودم
مرا نوکر نوشتی
نوکر شدن شد افتخارم
ای نگارم
با تو که باشم
قدر یک دنیا می ارزم
( دیدی یک بزرگی رو میخواهی ببینی اما دستت بهش نمیرسه ، میگن اینجا مجلس پدرشه حتما میاد ، برو اونجا می بینیش ، ... اینجا هم صاحب عزا ، خود امام زمانه ، درسته چشم های من لیاقت نداره ، آقارو ببینه اما دلم خوشه آقا منو می بینه ... )
با تو که باشم
قدر یک دنیا می ارزم
منهای تو ، بی اعتبارم
ای نگارم
این آبرو ، این اشک ها
این مِهرِ زهرا
من هر چه دارم
از تو دارم ، ای نگارم
#آقا_جان
بخشید اگر ما را خدا
لطف خودت بود
ای رحمت پروردگارم
ای نگارم ...
#آقا_جان
می ترسم از جان کَندنم ،
پیشم میآیی ؟
در وقت سختِ احتضارم
ای نگارم
مثل همیشه آخر کارم ،
خودم را
دست #رقیه می سپارم
ای نگارم
دست باباشو بگیره بگه بابا بیا بریم ، این گریه کن ما بوده ،... بابا بابا بابا ... اون نوکری که شصت سال نوکری کرده بود ، رو تخت بیمارستان بود ، گفت متوسل به خانم رقیه شدم ، خیلی التماس کردم ، گفتم بی بی ، سالها نوکر بابات بودم ، خیلی دلم شکست ، نیمه شب یه مرتبه دیدم در اتاق وا شد ، یه خانم کوچولو دیدم دست یه آقایی رو گرفته ، میگه بابا همین آقاست ، همین نوکر شماست ... آخه دختری که مادر نداره ، هر کجا بره با باباش میره ، ... بی بی جانم ...
کُنج خرابه ناله زد
فخر دو عالَم
بابا بیا امشب کنارم
ای نگارم ...
دیگر نمی بینم سرت را
روی نیزه
کم سو شده چشمان تارم
ای نگارم ...
( هر جوری میتونی عرض ادب کن ، میتونی ناله بزنی کمش نزار ، یه روزی حسرت میخوری میگی نفس داشتم ، ناله نزدم ... حسییین ...)
بر ما اسیرانِ زمین خورده
نظر کن
بالانشینِ نی سوارم
ای نگارم ...