🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
#دلنوشته0⃣1⃣
«راز داستان سعید»
سعید، مُدل زندگیش جوری بود که یه جورایی آدم ازش میترسید
حتی یه بار توی همون کوچه که سعید زندگی میکنه، یه خونه رو دزد زد،
ذهنِ بعضیا سمت سعید رفت
که نکنه این دزدی کار اون بوده
شاید خلافهای دیگر هم درباره ش احتمال میرفت...
همین مدلی بود تا اینکه ....
معلوم نیست چی شد
یه باره همه دیدن، کلیدِ مسجدِ نزدیکِ خونه شون دست همین جوون هست، یعنی آقا سعید.
بله، مدتیه، خادمِ مسجد شده!
زودتر از همه میاد، درِ مسجد رو باز میکنه، اذان میگه، و کارها همه ردیف میشن برا نمازِ جماعت.
ظاهر سازی هم نیست، کاملا معلومه که این سعید، سعیدِ قبلی نیست.
یه بار دیدم، به آقا سید، روحانی پیرِ مسجد هم خیلی احترام میذاره
واقعا آیا ميشه از کارِ این دل، سر در بیاریم که توش چه خبره؟
یا مقلب القلوب، دلهامون رو به خودت میسپاریم، هوای دل ما رو داشته باش،
عیوبِ دلای ما رو ندید بگیر، نزار سقوط کنیم
بعدها شنیدم سعید، مادری دارد که مریض شده، و سعید مثل پروانه داره دورش میچرخه
فک کنم، راز داستانِ سعید، پیدا شد👌
✍ناصر جعفری پور
--------------------------
«#نهج_البلاغه در ۳ دقیقه»🔻
🆔https://eitaa.com/najalblage
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
#دلنوشته0⃣2⃣
«ادامه ماجرا»
قبلا هم در این باره نوشتم...
حتما شما هم یادتون هست.
بنظر میاد این قِصه، خیلی مهمه
و بعضی جاها داره قِصۂ پُر غُصه میشه...
و اون، ماجرای دلِ ما آدماست..
من هر قدر فک میکنم اسرار این دل،
خیلی رازآلوده...
نمونه هاش، آدم رو به فکر میاندازه...
بازم یه نمونه یادم افتاد که بهتون بگم..
اهل بیت رو البته دوس داشت اما هنوز اون طوری که باید، دلش قرص نشده بود که بیاد و کاملا بپذیره و به اصطلاحِ خودمون، شیعه بشه....
از خودش شنیدم میگفت: داشتم وارد حرم میشدم، دیدم خطیبِ بالای منبر، داستان تحولِ حُر ریاحی رو بیان میکنه که هممون شنیدیم....
میگفت: همین که این رو شنیدم، یه لحظه احساس کردم، گویا دریچه های دلم، به سمتِ نور حقیقت، باز شد، جذبش شدم، به فکر فرو رفتم، و بالاخره رفتم و کاملا تحقیق کردم و کار رو یکسره کردم...
همون شد که ایشون شیعه شد و البته یه شیعۂ دو آتیشه...
تا حالا عده زیادی رو با راه اهلبیت آشنا کرده، دشمناشم خیلی تلاش کردن جلوش رو بگیرن اما نتونستن...
اگه خواستی بیشتر بدونی، کتاب «سفرها و خاطره ها»ی ایشون رو بخون....
بله او کسی نیست جز دکتر تیجانی سماوی...
بنظرت، واقعا چرا باید توی اون لحظه، ایشان وارد حرم بشه، اون قصه رو بشنوه، بعد، نتونه بی تفاوت بمونه و آخرش، دلش رو زیر و رو کنه...
چرا برای خیلیایِ دیگه اینجور نمیشه...؟
بله قصۂ دل، واقعا پیچیده است...
دل بعضیا هم که دیگه گِل شده...
خدا کنه بتونیم این دل رو، خوب نگهش داریم..
خدای مهربون، اونایی رو دوس داره که با دلِ خوب بِرَن پیشش...
«...إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»
✍ناصر جعفری پور
--------------------------
«#نهج_البلاغه در ۳ دقیقه»🔻
🆔https://eitaa.com/najalblage