آیت الله جوادی آملی:
🔻عدهای منتظر بودند #امام (ره) از دنیا برود تا زمینه را تغییر دهند. حتی نزدیکان و دلسوزان هم میترسیدند که بعد از امام (ره)، چه خواهد شد؟ اما باز هم خداوند بر #مردم مستضعف منت گذاشته و امامی برای آنها قرار داد.
🔻بر اساس آنچه از ایشان سراغ دارم، زندگی ایشان در عالم اسلام، نمونه است؛ والله العلی العظیم در عالم اسلام نظیری برای #مقام_معظم_رهبری، سراغ ندارم.
🔻از علم، تقوا، فراست، دوراندیشی، تدبیر، حلم، سماحت، صبر، شجاعت که اگر یکی از آنها در هر فردی باشد، او را در عالم ممتاز میکند و مجموع اینها در رهبری وجود دارد.
🔻اگر بیش از این بگویم، متهم به اغراق گویی میشوم، اما اگر میشد که آنچه از ایشان میدانم را بگویم، متوجه میشدید که این سخنان، اغراق نیست.
🔻حتی دشمنان ناچار به اعتراف نسبت به عظمت چنین #رهبری هستند؛ البته خداوند هم هر نعمتی را به هر کسی نمیدهد؛ لیاقت مردم سبب شده تا چنین رهبری نصیبشان شود. ۹۷/۱۲/۴
@Najmolhoda_ir
آیت الله جوادی آملی:
🔻عدهای منتظر بودند #امام (ره) از دنیا برود تا زمینه را تغییر دهند. حتی نزدیکان و دلسوزان هم میترسیدند که بعد از امام (ره)، چه خواهد شد؟ اما باز هم خداوند بر #مردم مستضعف منت گذاشته و امامی برای آنها قرار داد.
🔻بر اساس آنچه از ایشان سراغ دارم، زندگی ایشان در عالم اسلام، نمونه است؛ والله العلی العظیم در عالم اسلام نظیری برای #مقام_معظم_رهبری، سراغ ندارم.
🔻از علم، تقوا، فراست، دوراندیشی، تدبیر، حلم، سماحت، صبر، شجاعت که اگر یکی از آنها در هر فردی باشد، او را در عالم ممتاز میکند و مجموع اینها در رهبری وجود دارد.
🔻اگر بیش از این بگویم، متهم به اغراق گویی میشوم، اما اگر میشد که آنچه از ایشان میدانم را بگویم، متوجه میشدید که این سخنان، اغراق نیست.
🔻حتی دشمنان ناچار به اعتراف نسبت به عظمت چنین #رهبری هستند؛ البته خداوند هم هر نعمتی را به هر کسی نمیدهد؛ لیاقت مردم سبب شده تا چنین رهبری نصیبشان شود. ۹۷/۱۲/۴
@Najmolhoda_ir
💠 گریههای فرمانده...
📆 به مناسبت سالروز شهادت شهید بروجردی
🔸وقتی بنیصدر فرار کرد و رفت، قرار شد تغییراتی در سپاه انجام بشود. سیداحمدآقا از طرف #امام به من پیغام دادند که در شورای فرماندهی برادرهای سپاه فرماندهای انتخاب و به ایشان معرفی کنند.
🔹من قبل از اینکه این موضوع را به شورای فرماندهی سپاه بگویم و روی آن در شورا بحث بشود، مرحوم #شهید_محمد_بروجردی را مناسب این سمت میدیدم. تلفنی تماس گرفتم و سربسته به او گفتم: «کار مهمی است. میتوانی بیایی تهران؟» خندید و گفت: «موضوع فرماندهی سپاه است؟» گفتم: «از کجا میدانی؟» گفت: «اگر موضوع دیگری بود، به من زنگ نمیزدی.» گفتم: «بیا تهران.» گفت: «نمیآیم.»
🔸به سرعت خودم را به سنندج رساندم. حدود ده شب بروجردی را پیدا کردم. تا نزدیک ۲:۳۰ بامداد با او صحبت کردم، که اگر موافقت کند، حتما در شورا رأی میآورد؛ اما هرچه اصرار کردم، قبول نکرد.
🔹گفتم دو سه ساعتی بخوابم و بعد از نماز صبح به تهران برگردم. تازه خوابم برده بود که با صدای هقهق محمد بیدار شدم؛ ولی تظاهر به بیداری نکردم. شنیدم که میگفت: «خدایا! چگونه شکرت را بکنم، که دنیا را در دل من قرار ندادی؛ هرچند این پیشنهاد دنیا نبود.» نشستم و گفتم: «این خدمت است و دنیایی در کار نیست.» گفت: «حاج محسن! اینجا بیشتر میتوانم خدمت کنم.»
📚خاطرات محسن رفیقدوست، انتشارات سوره مهر، ص ۳۳۱.
✳️ @Najmolhoda_ir