سلامِ به چهره ی کبودِ تو.mp3
12.22M
سلامِ ما سلامِ ما
به پهلوی شکسته ات
سلام ما به قامت خمیده ات
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه..
یکبار برای خودت روایت کن:
مثل هر روز مادرم برخواست تا نماز و نوافلش را خواند نگهی سوی همسرش انداخت با نگاهی غم دلش را خواند پدرم مرد لحظه های خطر پدرم مرد روزهای نبرد ولی این روزها شکسته شده وای اگر بشکند غرور مرد فاطمه یک تنه سپاه علی است تا نگوید کسی علی تنهاست حیدری بود کار زهراییش مادر امروز جلوه باباست زخم ها را خرید با جانش چون برای علی است می ارزد و ستون های مسجد شهر از ترس نفرین هنوز میلرزد همه پیکرش سیاه شده در عوض شد سپید گیسویش پهلو و بازو چه میگویم که فقط مانده روی و ابرویش از سر صبح صورت او را خیره خیره نگاه میکردم چشمم از اشک تار و چشمش را تیره تیره نگاه میکردم بهر احقاق حق خود امروز در سر خود خیال دیگر داشت زیر لب ذکر یا علی میگفت چادرش را که از زمین بر داشت چادرش را سرش که کرد انگار آسمان در حصار ماه افتاده گفت برخیز دیر شد حسنم دست من را گرفت و راه افتاد بر سرش ابر سایه می انداخت از رهش باد خار را پس زد راه کوتاه و ما هم آهسته مادر اما نفس نفس میزد تا رسیدیم حق خود را خواست با روایات و تکیه بر آیات شیر زن مثل همسر شیرش زیر بار ستم رود هیهات حق خود را گرفت آخر سر دلم اما نمی گرفت آرام سوی خانه روانه شدیم اما رمقی که نبود در پا ها شور و آشوب و دلهره یک ریز در تب کوچه هر قدم میریخت هر قدم سمت خانه میرفتیم قلب من میزد و دلم میریخت در سکوتی غریب و شوم از دور ناگهان یک صدای پا آمد گِرد بادی از آن سر کوچه بی محابا به سمت ما آمد آمد و آمد و رسید به ما او که از هر کسی است بی دین تر سایه او چه سرد و سنگین بود دستش اما ز سایه سنگین تر دست او مثل باد بالا رفت مثل یک صائقه فرود آمد در حوالی چشم و گونه ی ماه ابر بارانی و کبود آمد من شدم گوشه ای زمین گیر و مادرم یک کنار افتاده حرکتی در تنش نمیبینم حالت احتضار افتاده آفتابا بیا ز گوشه ماه بر زمین یک ستاره افتاده با دو دستش پی چه می گردد نکند گوشواره افتاده گِل دیوار هم ترک برداشت عرض کوچه چقدر وا شده بود گویی از ضربه ای که مادر خورد جای دیوار جا به جا شده بود کمکی نیست بین این کوچه چقدر او کمک به مردم کرد دو قدم مانده بود تا خانه دو قدم راه مانده را گم کرد درد بازوش رفت از یادش دست خود را گرفت بر دیوار جلوی پای خود نمی دیدم چشم من اشک و چشم مادر تار
4_6046371233216336140.mp3
21.19M
🎤 سید رضا نریمانی
#حضرت_زهرا
#ایام_فاطمیه
چادرت را بتکان...
روزی ما را بفرست...
چادرِ فاطمه رو سرِ رو سرِ خواهرا تاجِ افتخاره.
رفیق جان
برامون از ولایت مداری فاطمه ی زهرا گفتن
از دینداری و قناعتش گفتن
از بخشش و بزرگواری ایشون گفتن
اما... نگفتن برامون فاطمه چقدر عاشقِ شوهرش بود که میگفت: الهی داغت رو نبینم علی.. و ندید
و علی داغ زهراشو دید...
سلامِ بی جواب میدونی یعنی چی؟
یعنی یه شهر مدینه به اون بزرگی یکی جواب سلام دختر پیغمبر رو نمیده..
برامون نگفتن مدینه ی زمان شهادت زهرا سادات به چه صورت بود؟ که تنها یادگار خاتم پیامبران مظلومانه پشت درب خانه...
چی شد که امیرالمومنین همدمی جز چاه نداشت...
چند سالته؟
چقدر عمر کردی؟
چقدره دیگه هستی؟
بشناس علی را قبل از اینکه مرگ را درک کنی...
علی جانم علی جان شاهِ نجف نگاهم نمیکنی؟😭
حزب بعث؟
مسئول رسانه ی حزب الله توی دفتر حزب بعث چیکار داشته؟
مگه توی ۸ سال جنگ ایران و عراق نمیگفتیم صدام و حزب بعث عامل جنگ و شهادت هزاران جوان ایرانی شد؟
دیدید راست میگن شما با دشمنان خونی این ملت ریختید روی هم...
یه مکث یه توقف.
این اطلاعات کامل:
این حزب تا سال ۱۹۶۶ زیرمجموعه حزب بعث اصلی بود که دفتر مرکزی آن در دمشق قرار داشت و حکومت سوریه را نیز در اختیار خود گرفته بود. در این سال انشعابی در این حزب رخ داد و شاخههای عراقی و سوری آن از یکدیگر جدا شدند و هر یک خود را وارث حقیقی ایدئولوژی بعثی دانسته و دیگری را به انحراف متهم کردند. از آن پس هر دو حزب با نام دقیقاً مشابه به فعالیت خود ادامه داد و شعبههای هوادار خود را در کشورهای عربی دیگر سازماندهی میکردند. با این حال عداوت آنها در حدی بود که حکومت بعثی سوریه تنها حکومتی بود که در جنگ ایران و عراق بهطور رسمی جانب ایران را گرفت به این دلیل که با حزب بعث عراق دشمنی داشت....
پس هر گردی گردو نیست👌