نشد ای دوست! که پهلوی تو باشم؛ افسوس!
ساعتی گرم هیاهوی تو باشم؛ افسوس!
آه! در دام تو هفتاد و دو آهو دیدم
سهمم اما نشد آهوی تو باشم؛ افسوس!
مثل گیسوی، تو یک عمر پریشان هستم
که نشد شانه به گیسوی تو باشم؛ افسوس!
دشت دل پر شده از نغمهء "هل من ناصر"
نتوانستم نیروی تو باشم؛ افسوس!
ای طبیب همه! از روی تو میبارد درد
نشد اقبال که داروی تو باشم؛ افسوس!
"لیتنی کنت معک" ورد زبانم شده است
نشد ای دوست! که پهلوی تو باشم؛ افسوس!
#زینبنجفی
#راجی
@najvaye_deltangi
تا عشق زد به پیکر من تازیانهای
باقی گذاشت بر دلم از خود نشانهای
در ورطهء محبت اگر غرق شد دلم
شادم که این سراب ندارد کرانهای
از چلچله نخواه که برگردد از سفر
از زلزله به جای نماندهاست خانهای
یک گل برای باغچه باقی نمانده است
دیگر نمانده بر لب بلبل ترانهای
لب باز کن، دوباره بگو دوست داریام
تا بشکفد دوباره ز قلبم جوانهای
هربار حرف عشق بیاید وسط، تو باز
فکر فرار هستی و داری بهانهای
بااینکه بیشمار به من ظلم کردهای
اما هنوز در دل تنگم یگانهای
#راجی
@najvaye_deltangi