6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
آه من الفراق😢خودم ایرانم دلم عراق❤نگرفتی از من یه سراغ 😢یه تعارف بهم نکردی آه😢آه من الحرم مگه چی میشه منم برم؟به همه گفتم مسافرم مگه جا کم بود تو کربلا😢😢آه من الحرم😢
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
۲ شهریور ۱۴۰۳
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 کیمیا... پارت اول 🍃🍃🍂🍃
دوستان عزیزم خواهرایای گلم از امروز با داستان کیمیا در خدمتتون هستیم
داستان راجع به یکی از دکترهای حاذق کشورمون که از دوستان صمیمی ایلای هستش
بعدا متوجه چگونگی رابطه ایلای و خانم دکتر کیمیا خواهیدشد
داستانی بس زیبا با قلمی ساده و جذاب و پر از عبرت برا خانواده هاست
به قلم پاک یاس(فاطمه دادبخش)
خوندن این داستان زیبارو برای همه رده های سنی پیشنهاد میکنم🙏👌
کپی برداری حرام است و پیگرد الهی و قانونی دارد.
ممنون که همراه من هستین🙏🙏🌺❤️
۲ شهریور ۱۴۰۳
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 کیمیا... پارت اول 🍃🍃🍂🍃
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
#پارت1
کیمیا سوم دبیرستان است
ولی روحیاتش هنوز هم مثل بچه هاس
زود عصبانی میشه زود هیجانی میشه و زود تصمیم میگیره و خیلی زود هم پشیمون میشه
از قیافش بگم یه دختر با پوستی که روزنه های باز و جوش های فراوانی داره
دماغش گوشتی چشمای کشیده به رنگ آبی داره لب پایینش گوشتی لبه بالاش نازکه
برای همین هم آدم فکر میکنه همیشه اخم کرده
ابروهای پر و نامنظمی داره با پیوندی زیاد
کیمیا وقتی جلوی آیینه میره همیشه خودش بدون اون پیوندی ها میبینه
دوست داره دانشگاه که بره صددرصد اصلاحشون کنه
ولی خانواده و فامیلش کلا آدم های بسته هستند
که این جور چیز ها رو برای دختر خانم ها بد میدونن
درهرحال زیادم مهم نیست
برای کیمیا بازی و خوشگذرانی مهمترین چیز در زندگی هستش
مامان با صدای آروم کیمیا رو صدا زد
_کیمیا کیمیا پاشو
ساعت رو نگاه کن داره دیر میشه
کیمیا کش و قوسی به بدنش داد و برعکس همه اهل خانواده که از خواب پا شدنی حوصله هیچی ندارن کیمیا همیشه سرحال و پر انرژی از خواب بیدار میشه
چون اصلاً شخصیت شاد و شنگولی هستش
_ کیمیا پاشو دیگه
_ باشه ماما بیدارم
مادر کیمیا زینب خانوم یه آدم خیلی ساده و مهربون هستش
کیمیایی یه خواهر داره که از خودش چهار سال کوچک تره و یک خواهر دیگه که هنوز بچه است و حدود چهار سالشه
کیمیا دو برادر بزرگتر از خودش هم داره که هر دو پشت کنکوری هستند
مادر کیمیا هر روز صبح پا میشه برای کوثر خواهر کوچکترشون شیرگرم میکنه
چون کوثر عادت داره یه لیوان شیر خوابیدنی بخوره به یک لیوان شیر هم صبح زود ناشتا
برای همین هم هست که بچه سفید و تپولی هستش که آدم وقتی میبینه دلش میخواد از لپای بزرگ سفیدش یه بوس بزرگ آبدار برداره
کیمیا پا شد و طبق معمول یادش نمیاد جوراباشو آخرین بار کجا در آورده
_ خدای من... من نمیفهمم چرا اهالی این خونه یاد نمیگیرن به چیزهایی که مال اونا نیست دست بزنن
واسه چی دست میزنی آخه
من دوست دارم جورابم وسط اتاقم باشه
چرا جابجاش میکنین که من الان ویلون و سیلون یه جوراب بد بو باشم
همش تقصیر این زهراست
حسن آقا پدر کیمیا مغازه تعویض روغنی داره
از صبح تا شب توی روغن گازوئیل و اینجور چیزها ست
و شب خسته و معمولاً بد اخلاق به خونه برمیگرده
با این حال راضی هستش و خداروشکر میکنه که نون حلال برای خانوادهاش در میاره
کیمیا دو برادر داره به اسم های رضا و حسین
حسین بزرگترین برادر و رضا از حسین کوچک تر هستش
البته به فاصله یک سال
هر دو پشت کنکوری هستند
کیمیا همچنان به دنبال جوراب هستش و قبول نداره این همه دردسر به خاطرش شلختگی خودشه
پاش گیر کرد به پای خواهرش زهرا که خواب بود
خاست بیفته دستشو جلو آورد که مثلاً تکیه گاه کنه نیافته و لی با کف هر دستش محکم افتاد روی شکم خواهرش زهرا
زهرا که خواب بود با احساس یک جسم سنگین روی شکمش که هم دردش اومده بود و هم وحشت کرده بودند محکم و با صدای بلند جیغ کشید
حالا زهرا هی جیغ میکشه دست و پا میزنه کیمیا هم دستشو گذاشته رودهن خواهرش که مثلاً نزاره با جیغاش کسی رو بیدار کنه😂
حسن آقا وحشت زده از خواب بیدار شد و خودشو به اتاق دخترا رسوند کوثر کوچولو از خواب بیدار شد وحشت زده به گریه افتاد و بدتر از همه زهرا بود که فقط جیغ میکشید
رضا با عصبانیت پتو رو روی سرش کشید و گفت
_ اح بابا خفه شید دیگه میخوایم بخوابیم سر صبحی چه مرگ تونه
ولی حسین خودشوبه اتاق خواهرش رسوند
کیمیا با موهای شلخته وزوزی روی زهرا افتاده بود و دستشو محکم رودهن زهرا گذاشته بود
زهرا همش دست و پا میزد و سعی میکرد دست کیمیا را از روی دهنش برداره
خلاصه که اوضاع بود
زینب خانم کمیارو بلند کرد
کیمیا با عصبانیت گفت
_چته وحشی
چرا انقدر داد میزنی
زهرا با گریه رو به باباش گفت
_ بابا کیمیا مثل دیوونه ها رو شکمم شیرجه رفت من ترسیدم🕊
◍⃟🍃ꕥ࿐❤️
◍⃟🍃ꕥ࿐❤️◍⃟🍃ꕥ࿐❤️
◍⃟🍃ꕥ࿐❤️◍⃟🍃ꕥ࿐❤️◍⃟🍃ꕥ࿐❤️
۲ شهریور ۱۴۰۳
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👹جنیان از چه مواردی دوری میکنند؟
🎤 استاد علی اکبر رافئی پور
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿دستورالعمل امام صادق علیهالسلام هنگام خوابیدن!
🎤استاد مسعود عالی
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| کریم 7 ساله از نوار غزه مانند بسیاری از کودکان نام خود را بر روی دست خود می نویسد تا در صورت بمباران توسط رژیم صهیونیستی او را بشناسند. کریم وقتی به یاد خواهر خود در غزه افتاد گریه کرد. او اکنون با خانواده اش در رفح آواره است.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی سختی که داریم
نتیجه دوری ما از خداست
برگرد به ســـوی خدا
حتی اگر هزاران بار گناه کرده باشی.
•
سورة طه آیه ۱۲۴
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ
و کسی که از یاد من روی گردان شود، پس بی گمان زندگانی (سخت و) تنگی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا بر انگیزیم
•
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
🔴 به این میگن مذاکره کننده!
✅ براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد.
✍ حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد :
🔥 " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على!
☘ اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش!
🌹 حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت :
از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم.
به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
🔶 سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟
كسى جواب نداد.
✅ دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم .
☘ حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح !
به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش...
🌹طرماح گفت : سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد
🍂 معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند.
🔥 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد .
🌿 طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت!
🌱 سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!
🌑 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن!
اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد!
⚡عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند.
🔥 معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟
🍀 طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان!
⛔ معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم!
🍀 طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.
🔥 معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
🍀 طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم.
🔥 معاويه گفت : نامه را به يزيد بده
🍀طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش!
بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند.
⚡ بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد :
على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش "
🍀 طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت.
🌼 سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "
🌹 اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.
🔥 معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند!
🔥 عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!!
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجوری میتونی از خدا دریافت کنی!
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام صادق تورو میگه ها ...😯💔
بسم الله شما هم با انتشار اینپست ارباب رو یاری کنید...
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
۲ شهریور ۱۴۰۳
۲ شهریور ۱۴۰۳