eitaa logo
نمکدون شعبه ایتا
200 دنبال‌کننده
113 عکس
19 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برای آرامش روح گلدونهام فاتحه بخونید.
بفرمایید خبر خند سیاسی https://btid.org/fa/tags/%D8%B1%D8%B5%D8%AF @namakdooon
تعبیر خواب یلدایی در کتاب تعبیر خواب قیلوله بن چُرتیه، ابن ابی‌الکابوس آمده است خواب دیدن انار نشان مال است و اگر بازنشسته‌ای باشد مستمری بگیر، خدا وی را صبر دهد، کل خاندان قصد اموال وی کنند در یلدا. اگر انارسیاه بود، وام سنگین بستاند و به خاک سیاه بنشیند تا کام دیگران شیرین شود.اگر انار سرخ و ملس باشد وام را بستاند اما قدرت بازپرداخت در وی نباشد، حرفهای ترش و شیرین بشنود از اقوام عزیزتر از جان، اگر انار سفید بود جمله معبران سکوت کنند و توصیه فرمایند به هم زدن پای مسافر. خواب دیدن پسته بر چند وجه است: اول آجیل، دوم مغز آجیل، سوم تنقلات لاکچری، چهارم خشکبار، پنجم بسته پستی که در خواب اشتباه تایپی رخ داده و نوشته‌شده پسته، ششم اسم مخفف پهپاد‌پست‌هوایی که بیشترین لایک را گرفته و جمله معبران نمی‌دانند چیست اما زرد رنگی است که می‌پرد اما پر ندارد. اگر درخواب ببیند پسته در بسته را با دندان می شکند آجیل بی‌مغز به وی برسد و به باجناقش آجیل پرمغز. میرزا کپیده لحاف دوز می‌گوید: پسته در بسته وعده انتخاباتی است که عملی نشود همون دسته چک بی محل. اگر پسته با تبسم ملیح ببیند که نتوان به مغزپسته دست یابد؛ در آجیلش بادام زمینی به فور بیابد با نخودچی عید گذشته و اگر پسته خندان بود؛ در آجیل وی پوست پسته فراوان باشد، بداند از این شانس ها ندارد و آن کس که پسته ها را میل نموده ایشان را ریش‌خند نماید چون پسته خندان. اگر پسته بر وی نیشخند زند؛ دور و بر خوابش بگردد پاره آجری پیدا کند و فی‌الفور بکوبد بر مغز پسته، عبرت بقیه پسته باشد تا نیششان را ببندند. @namakdooon
و اگر چغندر قند در خواب ببیند نشان آن است که وی بسیار خامی کرده و در محافل نقش شکرپاش خالی را ایفا نموده به قاعده چغندر نیز به حساب نیاورندش و هیچ کس او را نه مهمان کند و نه مهمان شود پس باید که مانند لبو پخته‌تر گردد.
تعبیر خواب یلدایی قسمت دوم خواب دیدن هندوانه بر چند وجه است: اول: رامبد جوان. دوم: خربزه گرمسار. سوم: نوعی زن هندویی که مهریه‌اش گاو حسن آقا ایناست، مهریه را پرداخت کند، آن زن هندو را می‌سوند. چهارم: قارپوز مشهدی که نوعی طالبی دراز است مثل خیار و به آن خربزه هم می‌گویند. خواب دیدن هندوانه در غیر فصلش بدیمن و شوم است مخصوصاً نزدیک شب‌چله. خواب را دانلود نکند بگذارد در آرشیوش به فصلش خواب ببیند. اگر از دستش دررفت و دانلود کرد؛ بزرگ‌تر فامیل باشد که جمله فامیل نسبی و سببی بر وی مهمان شوند، پوست، گوشت و ریشه‌اش را بجوند و به زیور هضم بیارایند. اگر از چتربازان قوم خویش باشد و در خواب ببیند پوست هندوانه می‌خورد، در گروه فامیلی قرار گذاشته‌اند شب‌چله، منزلش جمع شوند تا پوستش یکدست و بدون سرسوزنی زدگی برکنند، جبران تمام چتربازی‌هایش. اگر سفیدی هندوانه سق‌ بزند؛ نشان کچلی است که یا کچل می‌شود یا شده است یا بنر kachlaing soon بر ناصیه‌‌اش نصب‌کرده‌اند پس بر او باد شامپو سیر که بوعلی نیز بر آن مداومت می‌نمود. اگر در خواب گوشت هندوانه می‌خورد و تخمه‌هایش را نمی‌بیند و می‌بلعد و آب هندوانه از لب‌ولوچه‌اش چون آبشار روان باشد، سوروسات یلدایش به پاست و میزبان وی را در دل ناسزا گوید و او نشنود. خُرناس خورپفیان در کتاب «خواب مرگی» تعبیر صدای هندوانه در خواب را چنین ذکر کرده: ۱- اگر بر هندوانه کوبید و صدای خودپرداز برخاست؛ تمام هزینه‌های شب یلدا برای اوست و چنان بسوزد که زغال کبابی شود، سیاهی زمستان بر روی وی خواهد ماند. ۲- صدای پیامک واریز حقوق درکند؛ نشان ادای تمام و کمال آداب و سنن شب یلدا است تا به آخر که نیوشیدن لیوانی آب داغ نبات با عرق نعناع، بشورد و ببرد. ۳- ببیند هندوانه صدای چند سکه بهار آزادی در قلک سفالین بدهد؛ چه خواب مبارکی است که باجناق در یلدا مهمانش کند، سزاوار است حتماً قبل مهمانی رمان جنایات و مکافات بخواند و پلن A و B داشته باشد برای رفع کدورت‌های سابق، جبران مافات و جمع‌کردن غنائم در صلح و صفا. ۴- هندوانه صدای تراول صدتومانی بدهد؛ بازهم در منزل باجناق مهمان شود اما یقین بداند یا فرش نو کرده‌اند یا مبل. مهمانی تله است تا مبل ‌و فرش‌ است در عمق عنبیه چشمش فروکنند، چندان‌که بزم یلدا کوفتش شود به‌غایت. دم به تله ندهد، در منزل باجناق عینک دودی بزند خودش را با اشربه و اطعمه مغزهای آجیل سرگرم کند، تخمه نخورد که وجودش برای انحراف ذهن از مغزهای آجیل است. ۵- هندوانه صدای چِک برگشتی مچاله بدهد یا صدای کاغذ سفته پاره بشنود؛ دوست و همکاری او را تعارف کند به مهمانی و بعداً پیام بدهد «شرمنده داداش! کاری پیش‌ اومد، نمی‌تونم در خدمت باشم» بداند که وی را اسکل نموده و پیچانده باشد. سزاست که وی را دشنام آب‌نکشیده سِند کند و بلاک نماید که تعارفش توخالی بود همچون طَبله غازی. @namakdooon
اردو نگاشت سمیه رستمی نوجوانی‌ام عجین شده بود با اردوهای قم جمکران مسجدمان و حالا اردوی جمکران خالی می‌رفتیم برای بازدید از نمایشگاه مسجد جامعه پرداز. قرار شد با اسنپی برویم که هزینه‌اش را بانی تقبل کرده بود. پنج نفری به معنای اصح کلمه چپیدیم داخل خودرو. در کل تاریخ خدمات رسانی خودروهای اینترنتی هیچ گاه، هیچ ماشینی چنین جمع فرهیخته‌ای را جابه جا نکرده بود. جوری کج و کوله نشسته بودم که امید نداشتم تا چند روز چین و چروک ناشی از آن باز بشود. دوستان سراغ دخترک جسور درونم را می‌گرفتند که گفتم قهر کرده و ساکت است‌. به مسجد که رسیدیم یکی از همراهان با ذکر تنها یک صلوات می‌خواست هزینه اسنپ را پرداخت کند که خانم میری گفت نفری پنج صلوات بفرستید من لپ تاپ مو رد کنم. گفتم خواهر من! ایشون داره با یه صلوات هزینه اسنپ دو نفر رو میده شما توقع پنج صلوات داری؟! انتظامات مسجد متوجه فرهیختگی جمع شدند و گیر سه پیچ به لپ تاپها ندادند. حالا وارد حیاط شده بودیم اما نمی‌دانستیم باید از کدام سمت برویم. دریغ از یک تابلو راهنما. از دور بنر نمایشگاه مسجد جامعه پرداز را دیدیم و به سمتش رفتیم. اما هرچی نزدیکتر می‌رفتیم در ورودی خاصی نمی‌دیدیم. با خودم فکر کردم لابد مثل غار علی‌بابا وِرد خاصی باید بخوانیم. روحانی جوانی، هم مسیر ما بود. همین را موید صحت مسیر گرفتیم و رسیدیم به راهرویی که با داربست فلزی و تور پلاستیکی سبز، مثل دست شکسته باندپیچی‌شده‌ای، تزیین شده بود. آه از نهادم بلند شد که رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون و من اینجا کاسب نیستم. کاش می‌ماندم خانه و کارهایم را می‌نوشتم. راهرو با چمن مصنوعی مفروش بود و سیستم آبیاری قطره‌ای از سقف در حال آب‌فشانی چمن مصنوعی. قطره‌ها رو دریبل کردیم، خیس نشویم اما هنوز مطمئن نبودیم درست آمده باشیم که صدای آقای اسفندیار را شنیدیم و دلگرم شدیم. هدایت شدیم به فضای تاریکی که اختلاف سطح داشت و بنده همان ابتدا یک سکندری خوردم اما خدا کمک کرد، پهن نشدم وسط جمع. راهنمایی شدیم به فضای دیگری که روشن بود و یک پرده آویزان مرا می‌خواند. با یکی از دوستان حس کریستف کلمبی‌امان برانگیخته شده بود. در پی اکتشاف فضای پشت پرده برآمدیم. راهرویی بود پر از تصاویر زیبای تاریخ ائمه با دیوارهای کاهگلی. در انتهایش پرده‌ای دیگر. برای کنار زدن پرده تعلل نکردیم و وارد راهروی دیگری شدیم. دیوار یک سمت تاریخچه و زندگانی علمای اسلام بود که در قالب معماری اسلامی ارائه شده بود سمت دیگر با ستونهای قصرها تاریخ حاکمان همزمان با علما را بیان می‌کرد. طراحی صحنه جالبی بود. دست از اکتشاف برداشتیم و به محل استقرار برگشتیم. بالاخره بازدید از نمایشگاه با صحبت‌های راهنما و نمایش فیلم آغاز شد. خود نمایشگاه حلوای تَن‌تَنانی است و باید دیدش که شنیدن کی بود مانند دیدن. دوستان تند تند یادداشت بر می‌داشتند یا عکس می‌گرفتند. اولش حسرت خوردم که چقدر مشتاق علمند ما کجا و آنها کجا که دوستی گفت: میون این همه بحث جدی چطوری می‌خوای طنز بنویسی؟ تازه آنجا بود که یادم افتاد باید بعد نمایشگاه یادداشت بنویسیم و من شنیده‌ها و دیدهایم را حواله داده بودم به حافظه‌ام نصفه و نیمه ام. فقط چندتایی عکس از چند تابلو گرفتم که فکر می‌کردم شاید بتوان درباره آنها طنز نوشت. مثل نقش سیاسی مسجد، نقش مسجد در خانواده و اینکه فعالیت صحیح مسجد باعث کم شدن بسیاری از هزینه‌های مادی و معنوی در جامعه می‌شود. من حیث المجموع؛ نقش مسجد در جامعه ولایی و حکومت اسلامی و جایگاه امام جماعت مساجد به عنوان حلقه رابط بین مردم و امام عصر بود. سعی شده بود مسیر نمایشگاه متنوع باشد و از فیلم و پوستر و تصاویر به درستی بهره برده بودند. در پایان مسیر بازدید به سالنی رسیدیم که بساط پذیرایی مهیا بود. نشستیم به یادداشت خوانی و نقد و نظر استاد کاویانی.‌ مسلم بود که هیچ یادداشت طنزی را نمی‌توانستم بنویسم درباره این نمایشگاه، اما زاویه دید جالبی نسبت به جایگاه مسجد پیدا کرده بودم. @namakdooon
بفرمایید خبرخند ۷۴ خبرخند| عقبگرد اروپایی؟! https://btid.org/fa/video/229513 @namakdooon
رازهایی درباره بحث کردن سمیه رستمی بعد از خیس کردن دمپایی دستشویی هیچ چیز مثل بحث‌های فرسایشی در زندگی مشترک، عذاب‌آور نیست. برای پایان دادن به بحث‌ها چند راهکار وجود دارد که هرکه برده به نتیجه رسیده. راهکارهایی که هیچ روانشناسی آن را به شما نمی‌گوید: نخست، هرگز تن به ذلت بحث کردن ندهید.حتی اگر شد، تارهای صوتی‌تان را از حلقتان بیرون بکشید. با آنها طنابِ دار درست کنید تا خود را حلق‌آویز کنید اما در این موقعیت چالشی قرار نگیرید.اگر امکانش بود حتماً قهر کنید. قهر مقتدرانه. یادتان باشد اینکه دارید از زیر بحث کردن فرار می‌کنید، فقط و فقط به این جهت است که خیلی نگرانید طرف مقابلتان ناراحت بشود و ربطی به بلد نبودن قواعد درست بحث ندارد. چون ما داریم آن را آموزش می‌دهیم. اصلاً از قدیم گفته‌اند:«ماهی لب بسته را اندیشه قلاب نیست». شاید فکر کنید در اینجا منظور صائب تبریزی کم گویی است که میل خودتان است از شعر شاعر چه برداشتی کنید. در واقع انسانهای اولیه هم هرگز بحث و گفتگو نمی‌کردند. البته آنها به کوفت‌وکوب معتقد بودند که ربطی به این مطلب ندارد، چون ما متمدن شده‌ایم و راههای دیگری را باید برگزینیم. اگر در آمپاس اخلاقی قرار گرفتید و چاره‌ای جز بحث نداشتید، مثلاً طرف مقابل دلش بحث می‌خواست شما هم که بخشنده و بزرگوار، می‌خواهید این موقعیت را به او بدهید؛ فراموش نکنید مهمترین راهکار برای نتیجه بخش بودن بحث این است که پابرهنه توی حرفش بدوید. البته دقت دارید که این یک اصطلاح است و حداقل پوشش برای پا که شلوارک تا بالای زانو است را رعایت کنید. مخصوصا اگر خانواده نشسته باشد. در واقع این راهکار نیست بلکه شاهکار است. مدام توی حرفش بزنید. جوری که انگار آنتن ندارید و حرفهایش را نمی‌شنوید و او بالاخره خسته می‌شود. اگر باز هم ادامه داد حتماً فحش بدهید و توهین کنید. لامصب معجزه می‌کند. همه اجدادش تا قبل دوره ژوراسیک را از گور بیرون بکشید و دانه دانه با صبر و حوصله جوری با فحشهای آب نکشیده، بشورید روی طناب پهن کنید تا ابد خشک نشوند. اگر باز هم از رو نرفت و حتی به احترام اجدادش سکوت نکرد، بلکه او هم در حرکتی متقابل، توهین کرد به ازای هر فحشی که می‌دهد، سخاوتمندانه دو برابر جبران کنید. خلاقیت یگانه راه برون رفت بشر از بحران‌ها ست. پس خلاقانه فحش جدید و آبدار بسازید. اینطوری به او نشان می‌دهید چقدر برایش ارزش قائل هستید که حتی در زمینه فحش هم کم نمی‌گذارید و حتی بیشتر از حقش را می‌گذارید کف دستش حالش را ببرد. این نشانه گشادگی دهان، نه! چیز، گشاده دستی شماست. اگر این لطف شما او را تحت تاثیر قرار نداد و همچنان به ضرس قاطع به دنبال بحث بود. از گزینه تهدید به رفتن و ترک کردنش بهره ببرید. جوری بگویید که خوتان باورتان بشود چه تحفه‌ای نایابی هستید و در کل کائنات، گنجی مثل شما یافت نمی‌شود به این ترتیب می‌ترسد و بحث را کش نمی‌دهد. یادتان باشد اگر خیلی کم آوردید حتماً از بچه‌ها کمک بگیرید. این همه خرج آب و نانشان را داده‌اید، حالا وقتش از سود این سپرده گذاری نهایت استفاده را کنید. اصلاً برای آینده خودشان هم خوب است. آبدیده می‌شوند. آنها هم به عنوان عضوی از خانواده باید در کار جمعی حضور داشته باشند.هرگز و هرگز و حتی هیچگاه در مورد احساساتتان و یا نیازهایتان صحبتی به میان نیاورید. به معجزه عشق ایمان داشته باشد. در واقع او اگر عاشق شما باشد لازم نیست چیزی بگویید چون حتی حافظ هم گفته:«رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون» و یا دیگر از شعرا گفته:«عشق را طی لسانی است که صدساله سخن، یار با یار به یک چشم زدن می‌گوید» اگر او از رنگ رخساره‌تان چیزی تشخیص نداد یا فکر می کند چیزی در چشمتان رفته که مدام چشم بر هم می‌زنید، بدانید عشقش دروغی بیش نیست. اگر همچنان بحث ادامه داشت و شما دیگر کم آورده بودید و چاره‌ای جز بحث نداشتید؛ حواستان باشید برای اینکه دست بالاتر داشته باشید، مطلقاً به موضوع اصلی اشاره نکنید. اینطوری انگار بحث کردن برای شما مهم است. ولی وقتی از در و دیوار و آفتابه لگن خانه ایراد بگیرید و حواشی را شاخ برگ بدهید، بحث اصلی لابلای بحث‌های فرعی گم و گور می‌شود. اگر این روش هم جواب نداد شاید فکر کنید وقت آن است که پرچم سفید بالا ببرید. ولی هنوز یک گزینه روی میز است و آن پیش کشیدن بحث‌های نیمه تمام و قدیمی است که دارد گوشه گنجه ذهنتان خاک می‌خورد. آنها را بیرون کشیده، ابتدا خاکش‌را فوت محکم کنید. بعد ولش بدهید تا برود پاچه طرف مقابلتان را بگیرد. از آنجا که آدمی فراموشکار است ممکن است بحث‌ها و خاطرات چالش برانگیز گذشته را از یاد ببرد، پس لازم است برای آنها روی گوشیتان یادآور تنظیم کنید. تضمین می‌کنیم با استفاده از این راهکارها بالاخره جان طرف مقابلتان به لب و حتی دماغ و بناگوشش می‌رسد و @namakdooon
برای همیشه زندگی و در پی آن بحث کردن با شما را کنار می‌گذارد با این راهکارها تنها پایان یافتن بحثها را تضمین می‌کنیم نه به نتیجه رسیدن آن را. اگر خواهان آرامش در زندگی مشترکتان هستید فقط جمله اول متن را جدی بگیرید:" بعد از خیس کردن دمپایی دستشویی، هیچ چیز مثل بحث‌های فرسایشی در زندگی مشترک، عذاب‌آور نیست." منتشر شده در نشریه خانه خوبان
بچه‌های تولیدمون بصورت جهادی کارمیکنن 💪 تا بتونیم با حمایتها و خرید شما از محصولات متنوع و محجبه ‌مون فعالیت‌های فرهنگی انجام بدیم و به رواج حجاب در جامعه از کودکی ... کمک کنیم💕 https://eitaa.com/labbaykyaeshgh_313 ارتباط با ما👆✌️ https://eitaa.com/goll_bano
دو قدم مانده که اخلاق به یغما برود. سمیه رستمی تقریباً هرسال حول حوش دو قدم مانده که پاییز به یغما برود و هجوم استوری باران روی شیشه، چغندر پخته و باقالی داغ با گلپر؛ وارونگی هوا هم رخی نشان می‌دهد، نشان دادنی. این‌جور که به نظر می‌رسد هوای گرم برای هوای سرد شاخ می‌شود و می‌رود بالاتر از او می‌ایستد. هم‌زمان با این پدیده است که غول بی‌شاخ‌ودم آلودگی ظاهر می‌شود و مردم را با یک فن اِشگل گربه، خفت می‌کند. البته جای شکرش باقی است که وارونگی هوا و غول آلودگی هوا ته تهش دو ماه از سال سروکله‌شان پیدا می‌شود. اما وارونگی‌هایی هم هستند که کل یوم شرف حضور دارند، صبح تا غروب مشغول کار خفت‌گیری‌اند. مثلاً وارونگی جیب که اغلبِ مردم را در می‌نوردد. واقعش این است که سابق‌براین دخل‌وخرج مردم با هم می‌خواند. خوب هم می‌خواند. گاهی در دستگاه شور گاهی همایون. بلکه یک چیزی هم آن ته‌م‍َه‌ها می‌ماند، اسمش پس‌انداز بود. البته مدتی هست که منقرض شده. الان میزان خرج با اینکه کمتر از قبل است، اما بالاتر از میزان درآمد می‌ایستد. اتفاقاً این وارونگی جیب هم تولید غول فقر می‌کند لاکردار که این یکی به‌مراتب از آلودگی هوا بدپیله‌تر بوده و دارای تعداد قابل‌توجهی دم و شاخ است. کلاً جوری است که شاعر می‌فرماید: «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود، زنهار از این مخارج، این غول پرشاخ و دم» خاندان وارونگی یک عضو جدیدالورود هم دارد و آن وارونگی اخلاق و رفتار است. در شرایط اقتصادی فعلی که غول فقر دارد در جامعه حرکات موزون زومباطور از خودش در می‌دهد. @namakdooon ادامه متن👇