eitaa logo
نمکدون شعبه ایتا
194 دنبال‌کننده
99 عکس
19 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آینه اگر مرد ببیند آینه دستش را زخمی می‌کند، هنگامخرید در بیان عباراتی که برای منصرف کردن عیالش به کار می‌برد دقت کند. مثلاً نگوید: اون مانتو تو رو چاق‌تر می‌کند! یا پرهیز کند ازجمله‌ی؛ این لباس پیرتر نشونت می‌ده! یا نگوید: با این لباس سبزه شبیه عمه شِرِک میشی! و اِلا خونش پای خودش خواهد بود. زن اگر آینه را در دست شوهر خواب ببیند؛ بداند که شوهرش خیرش را می‌خواهد، آینه شکستن خطاست. ابن دیرین هم گفته: انصافاً با آن لباس سبزه می‌تواند اسکار بگیرد برای ایفای نقش عمه شِرِک! منتشر شده در نشریه خانه خوبان البته سال ۹۶یا ۹۷😅 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
الهی اگر احسن المالم دهی احسن الحالم داده‌ای! https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عیدتون مبارک این پست بر اساس تکنیک تشخیص و یا جانبخشی نوشته شده... پست بعدی نیز بر اساس این تکنیک نوشته شده...
یک ماه مرخصی استعلاجی سمیه رستمی با عرض سلام خدمت رییس الاعضاء، مغزعزیز! اینجانب معده هستم. به نمایندگی دیگر اعضا سیستم گوارشی برایتان نامه می نویسم. امیدورام حال هر دو نیم کره تان خوب باشد و در کمال صلح بسر برند مخچه ی نازنین را هم دیده بوسم. باری اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید گلاب به رویتان گفتنی نیست به همین دلیل مزاحم شدم تا نکاتی را یاد آورشوم: ای گرامی! چند روز دیگر ماه رمضان از راه می رسد و اعضا بدن مشغول انبارگردانی و رسیدگی به دارایی ها و خانه تکانی می شوند. این یک ماهه فرصتی تا از دست ذخیره ها بی ثمرِ پرضرر راحت شوند. سیستم گوارش می توانند بعد ۱۱ ماه سر و کله زدن با انواع مواد غذایی جور و ناجور یک مرخصی استعلاجی داشته باشند. چند وقتی است بيشتر شبیه کارخانه ی بازیافت شده ایم مدام دنبال یک تکه مواد غذایی مناسب می گردیم میان تلي از زباله مثل؛ پاستیل و پیتزا که خیلی هم چقر و بد بدن هستند و در مقابل تجزیه مقاومت سختي ازخود نشان مي دهند آن قدر مشت و لگد پرانی می کنند که یکی دو جای بنده زخم و خراش برداشته است. همین دیروز کبد شکایت می کرد: دیگر چربی نفرستید گفتیم دیگر دورشکم که جا ندارد، تحمل کن. قلب هم چند باری پیام داد چربی ها مزاحمش می شوند و دورش را گرفته اند، کاری از دستمان برنمی آمد، دلش شکست. کلیه می گوید معدن سنگ شده ام. نق نق روده ی کوچک و غرغر روده ی بزرگ درآمده، نگذاشتیم این صداها به بیرون درز کند باعث بی آبرویی می شد. همه را وعده داده ام به یک ماه مرخصی استعلاجی اما نگرانم که با شروع افطار در سیلی از غذا های جور واجور غرق شویم. هر چقدر هم اعلام تکمیل ظرفیت کنیم کسی جوابمان را ندهد. همین ماه رمضان گذشته مهمانی خاله جان که اصرار عجیبی دارد بر ریخت و پاش، وقتی آش دوغ و شله زرد را با ماست و خیار مخلوط کرده، فرستادند برایمان، حیران ماندیم از این ترکیب بی بدیل که دو نوع پلو و خورشت چرب و سنگین از راه رسیدند. مجبورشدیم همه را مرجوع کنیم خدمت همان دهان زبان نفهم! مهمانی زن دایی جان به چشم و همچشمی خاله جان مفصل تر برگزار شده بود. اصرار می کرد حیف است این همه غذا را دور بریزد، باید خورده شود . بنابراین جور سطل زباله را هم قرارشد ما بکشیم. آن سالاد اندونزی و خوراک چینی تا به هم رسیدند بنای ناسازگاری گذاشتند تمام فنون شرقی را پیاده کردند. کل سیستم ما از سرویس خارج شد نتوانستیم کنترلشان کنیم و آن افتضاحات به بار آمد. بدنامی اش برای بنده ماند که ضعیف هستم و از این بابت جگرم سوخت، دلخور شدم. گاهی شک می کنیم مراسم مهمانی است یا جام مسابقات افطاری دهنده ی برتر .با قصد ضربه ی مهلک به میزبان این چنین از جان گذشته و بی محابا به دل سفره ی افطار می زنند یا نیت انتقام چند ساعت تحمل گرسنگی است؟ در هر صورت ما متحمل تلفات سنگینی می شویم. امیدواریم امسال از گذشته درس بگیرید و نقص مدیریتیان را رفع کنید و حداقل غذاهایی را انتخاب کنید که باهم مهربانتر باشند، به پیام اعلام های ما هم توجه کنید. اگر افتضاحات سال پیش تکرار شود همه به وجود شما شک خواهند کرد که از قدیم گفته اند عقل سالم در بدن سالم است. منتشر شده در نشریه ی خانه ی خوبان. رمضان96 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوش وقت سحر از سفره نجاتش باید سمیه رستمی مجری: سحرخیزان عزیز! ما رو از دعای خیرتون در نماز شب‌ها محروم نکنید. هم‌اکنون به دعای پرفیض سحر گوش جان می‌سپاریم. سحرخیز اولی: آخ! دیر شد. من هنوز سیر نشدم. سحرخیز دومی از زیردست و پای بقیه بیرون می‌آید و بدون فوت وقت دیس و کفگیر را باهم برمی‌دارد. در این شرایط قاشق جوابگو نیست. پس با کفگیر از دیس پلو بار میزند و دردهان خالی می‌کند. بعد با ته دسته کفگیر غذا را از حلق به عمق معده می‌فرستد با همان دسته کفگیر معده را زیرکوبی می‌کند. بعد پارچ آب را سر می‌کشد، غذا نشست کند. بولدوزری کفگیر دوم را بار میزند. مجری وسط دعای سحر می‌پرد: سحرخیزان عزیز! ضمن حفظ خونسردی؛ نیم ساعتی به اذان مانده هل نکنیداا! لقمه می پره تو گلوتون. سحرخیز سومی درحالی‌که ریسک نمی‌کند گوشت و لیمو بشقاب خورشت را شلخته دِرو می‌کند، نعره می‌کشد: کاش وقت دعای سحر رو بیشتر کنن تا بیشتر فیض ببریم اما صدایش میان هیاهوی بشقاب و کفگیر و قاشق قابلمه گم می‌شود. مجری: سحرخیزان عزیز! این لالوهای خوردن‌ها تون به فرازهای دعای سحر توجه کنید. تا پایان لحظات ملکوتی سحر و اذان صبح 20 دقیقه مانده. سحرخیز چهارم سرش را از قابلمه بیرون می‌آورد: لامروتا ته‌دیگ سیب‌زمینی منو کی خورده؟ مگه خودتون دین و ایمون ندارید؟ روزه با سحری غصبی باطله! سحرخیز اول به سحرخیز پنجمی پس‌گردنی می‌زند و می‌گوید: خو بیشتر بخور! شدی پوست و استخوون و گوشت بدون چربی. سحرخیز دومی را نشانش می‌دهد و می‌گوید: ملخ به شهر ما حمله نکردن چون می‌ترسیدن توسط همین بزرگوار نپخته و نشسته خورده بشن جوری که پاک‌سازی قومی نژادی بشن. مجری: سحرخیزان عزیز! ببخشید، شکر میون کلامتون. قشنگ معلومه از سحرخیزی فقط خیزش رو شنیدین. باور بفرمایید فقط چند ساعت باید اندرون از طعام خالی کنید. این‌طوری انتقام کل گرسنگان آفریقا رو از ابتدای خلقت تاکنون گرفتید! سحرخیز دوم: صدای مجری رو میوت کنین؛ تمرکزم رو می‌گیره. بعد انگاری صدای سوت خمپاره شنیده باشد، خیز سه ثانیه می‌رود وسط سفره و یک تک نان بربری می‌گذارد وسط نان باگت دورش را سنگک می‌پیچد با لواش بقچه پیچش می‌کند و در کسری از ثانیه می‌بلعد. بعد همان‌طور با دهان پر می‌گوید: این‌طوری لایه‌لایه باز می‌شه دیرتر گرسنه میشم. از قدیم گفتن آدم گرسنه دین و ایمون نداره! مجری: سحرخیزان عزیز! تا اذان دو سه دقیقه مونده! دیگه سفره رو چرا لیس می‌زنید؟ برید مسواک بزنید. جماعت سحرخیز افتان‌وخیزان به سمت مسواک‌ها می‌روند. مجری: سحرخیزان عزیز خدا قوت دل آوران. اذان صبح شده به افق شهرتون. لطفاً پس از رفع خستگی پاشید نماز اول وقت بخونید. سحرخیزان گرامی باشمام حداقل اون سفره رو جمع کنید. یکی دو ساعت بعد...مجری: اُهوی سحرخیزانِ جان تا قضا شدن نمازتان ده دقیقه باقی است. لاقل تلویزیون رو خاموش کنین، می‌خوام برم پی زندگیم! پاشید دِ اُوووهَه! منتشر شده در سایت رسا رمضان قبل کرونا https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*ترفندهای عیدی گرفتن در اوضاع سخت اقتصادی* یکی از رسوم اصیل هر ایرانی آریایی؛ سنت حسنه عیدی دادن است. البته آن زمان که جمشید سوروسات عید نوروز را پایه‌گذاری کرد، مبادلات به‌صورت کالا به کالا بود. ولی این اواخر ترجیحاً خشکه حساب می‌کنند. ادامه در لینک زیر: http://dtnz.ir/?p=317783 https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
سلام یکی از قالبهای رایج داستانویسی و البته طنزنویسی «نامه‌نویسی» هست. نامه انواع مختلفی دارد. از همه انواع آن می‌توان برای طنزنویسی بهره گرفت. اداری، عاشقانه و... برای ساخت شوخی از شاخصه‌های هر نوع باید استفاده کرد تا آشنازدایی و غافلگیری اتفاق بیفتد. https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
چایی عزیزم! سمیه رستمی چایی عزیزم! اکنون که برایت نامه می‌نویسم، دلم هوایت را کرده اما حال ندارم بروم شعله زیر کتری را روشن کنم تا ببینمت. من هنوز عاشق تو هستم. همان‌قدر که آقای فراهانی عاشق فلافل بود. ها! چی؟ باز بهم زدن رفته با پیتزا؟! خب، چیز! اصلا زندگی و عاشقی بقیه چه ربطی دارد به عشقمان افلاطونی ما. من همیشه در راه رسیدن به تو ثابت قدم بودم. خودت می‌دانی در رگهای من به جای خون چایی در جریان است. بقیه کف و خون قاطی می‌کنند من کف و چایی! من از بدو تولد با تو دمخور بودم؛ مادر شیر نداشت پدرم شیرخشک. چه چیزی بهتر از تیلیت چای و نان برای یک نوزاد. تو مثل دوستانم نبودی که اگر سرد شدی قیدت را بزنم. گرمت می‌کردم و بی‌خیالت نمی‌شدم. اینقدر با تلخی‌ات ساختم که مرض قند گرفتم. صبحم را با تو شروع کردم و شب را با تو به پایان بردم. نیمه شب به یاد تو از بستر نرم و گرم جدا شدم. سرکوفت بقیه اهالی را به جان خریدم که گفتند: نمی‌میری اگه شب چایی کمتر بخوری و بقیه رو با صدای آب و آفتابه زابرا نکنی؟ حتی بی تو نمی میرم، عزراییل بارها آمده مرا ببرد آن دنیا. هربار دست رد به سینه‌اش زدم که بهشت چایخانه ندارد. به نام نامی‌ات قسم من هرچه که به نام تو بود مقدس پنداشتم و نوشیدم. چای لاهیجان بود یا چای سریلانکا، علف خشک شده‌های سومالی یا گرانول پشگل گوسفندهایی که در مزارع سرسبز شمال چریده باشد. اینها را گفتم بدانی من ذره‌ای از عشقم به تو کم نشده و تو عشق اول و آخرم خواهی بود. آن وسط مسط‌ها عاشق گل گاوزبان،آویشن، خارخاسک و....من با همه‌تان عادل بودم و از مدار خارج نشدم. قسم به شیر سماور، ای عشق! برای اینکه قدر تو را بیشتر بدانم می‌خواهم مدتی با قهوه سر کنم تا کلیه‌هایم هم استراحت کنند، ریست بشوند. تکرار آفت عشق است. این را نادر ابراهیمی گفته. به جان شکرپاش نمی‌دانی این هجران چقدر برایم سخت است؟ قهوه خیلی ناز و ادا دارد مثل تو خودمانی نیست. چطور باید قهوه را هورت کشید و یا دیشمله خورد. تا تمام شدن این بسته بزرگ قهوه که از برزیل سوغات رسیده و دارد کپک می‌زند، به چایی‌دان بزرگ می‌سپارمت. هرگز فکر نکن نو که آمد به دیجی کالا، کهنه را آگهی میکنند به دیوار. به سرانجام عشق آقای فراهانی و پیتزا و خیانتش به فلافل فکر نکن. از اول هم چشم و گوشش پی پیتزا می‌چرخید. ولی می‌خواست ادای نادر را دربیاورد هی نامه عاشقانه می‌نوشت برای فلافل تا کتابی منتشر کند با عنوان چهل نامه عاشقانه به فلافلم. نعلبکی بوس شما پست اینستاگرام https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
مهمترین نقدی که به این متن وارده اینه که شخصی سازی شده از فردی اسم بردم که تنها فالورهای اینستاگرامم باهاش آشنایی داشتن. در واقع دوتا شوخی متن عملا کارکرد نداشت و این متن رو نمیشه همیشه و همه جا استفاده کرد. متن نباید زمان دار باشه یا شخصی سازی شده باشه.... ولی بنده به دوستانی که نقدهاشونو گفتن جایزه میدم بد قول نشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امیدوارم تو روزهایی که مرگ و میر کرونایی رو به افزایش هست در کمال صحت و عافیت باشید. متن زیر هم نمونه نقیضه نامه دوستانه با شیوه انسان انگاری هست
عزرائیلیات سمیه رستمی به نام خدای جان‌آفرین سلام خدا جان! نمی‌دانم این چندمین نامه‌ای است که برایتان می‌نویسم. سپرده بودم به جبرائیل جان که چون دوران وحی و ارسال پیام تمام‌شده و بازنشسته است نامه را بیاورد. اما حاضرنشد نامه مرا بیاورد. اسرافیل هم سرش به صورش، گرم است، مدام آن وامانده را می‌سابد و می‌گوید وظیفه‌اش نیست. اگر از احوالات این‌جانب خواسته باشید ملالی نیست جز اینکه نمی‌دانم جانم کی درمی‌رود راحت شوم از بس جان کندم تا جان مردم را بگیرم. جوری به جانشان چسبیده‌اند انگاری قرار است راستی راستی به فنا بروند. خدایا باید حالی‌شان می‌کردند، عبور موقت هستند و اصل زندگی جای دیگری است. خدای خوبم! از زمان آغاز به کارم سعی کردم باوجدان کاری بسیار، جان همه آدم‌ها را بی‌کم‌وکاست بگیرم. خودتان شاهد هستید هیچ‌وقت گفته نشده فلانی به‌اندازه یک‌کف‌دست زنده است؟ یا یک‌ذره مرده! ما همیشه کیفیت را سرلوحه کار خود قرار داده‌ایم. گاهی یکی دو مورد از دستمان در می‌رود، می‌روند داخل تونل و برمی‌گردند، پِرتی کار است؛ اما خود آن‌ها هم می‌دانند که لایمکن الفرار. کار ما ضمانت دارد مرجوعی نداریم جان کسی را بگیریم دیگر پس نمی‌دهیم. بار الها! ما مثل داروخانه شبانه‌روزی همیشه خدمات داده‌ایم تازه آن‌هم در محل. زمستان و تابستان نداشته‌ایم. ما به اصول کارمان پایبند بودیم حتی بیشتر از بعضی دکترها که قسم سقراط، بقراط، افلاطون، ارسطو و حتی باقی این سروران را خورده‌اند، فرانشیز و زیرمیزی هم رویش. خدایا خودت به سر شاهدی مورد بوده به پزشک گفتیم این بینوا حالا، حالا وقت دارد؛ اما سر تکان داده گفته: ما همه تلاشمان را کردیم. نکبت! همه تلاش تو، صرف طبیعی بازی‌کردن نقش دکترهایی شد که تمام تلاششان را می‌کنند و الا بیمار فلک‌زده زکام گِرید یک داشت نه کرونا کووید ۱۹! خودم بشخصه بارها مریض‌ها را احیا کردم؛ اما بعضی دکترها حوصله‌شان سر رفته، گفته‌اند: مریض رفته دیگه. خدای من! دَبه نکرده‌ام؛ اما اوایل قراردادمان فقط وَبا و طاعون بود بعد سیل و زلزله و سونامی و آتش‌فشان اضافه شد، حرفی نزدیم سرطان و سکته هم زدید تَنگش صدایمان درنیامد؟ سر تولید پراید خدمتتان عارض شدم؛ کار ما زیاد می‌شود، التفاتی به این کمترین نداشتید. به قالپاق بوگاتی قسم دقتمان پایین می‌آید! کیفیت را فدای کمیت نکنیم! جان‌کندن از مردم مقوله‌ای بس تخصصی است. الآن با کرونا این‌قدر سرمان شلوغ شده که زن و مرد، پیر و جوان را شلخته درو می‌کنیم می‌رویم. اصلاً مریض و سالم یکهو قاتی می‌شوند می‌روند تو فهرست امواتی‌ها تا بخواهیم بجنبیم بینوا سینه قبرستان است. ما که کارمان قبض روح است قاتی کردیم، ببینید بعضی این دکترها که نمی‌دانند آمپول را می‌خورند یا شیاف می‌کنند چه حالی دارند. جوری فشار کار زیاد شده چندتایی‌شان بندری می‌رقصند وگرنه بیمارستان جای شلنگ‌تخته انداختن نیست. خدای توانا! این‌طور که بلا پشت بلا می‌فرستید گمان کنم برای اسرافیل و آن صورش جز ما سه چهارتا فرشته کسی باقی نماند. محض نمونه چند نفر برای اسرافیل باقی بگذارید. کار مهمی نمی‌خواهد انجام بدهد، دلش خوش است یک‌صدای نکره نخراشیده از صورش دربدهد آدم‌ها یک‌باره کپ کنند، بمیرند. اگر بفهمد آدم‌ها پول می‌دهند می‌روند کنسرت از این صداها بشنوند عرش را ول می‌کند می‌رود کنسرت می‌گذارد دو زار دربیاورد. جناب میکائیل، اگرچه فرشته رزق‌وروزی ست اما نه مساعده می‌دهد و نه حتی حاضر است دستی قرض بدهد، چک کارمندی می‌خواهد برای تضمین. حقوقمان برای ایاب ذهاب با مترو و اتوبوس هم کافی نیست. خدای مهربان! قانونی‌اش را بخواهیم حساب کنیم طبق ماده‌واحده «من لی غیرک» و تبصره «هل یرحم الفقیر الا الغنی» درخواست می‌کنیم ضمن پرداخت حق سختی کار، مأموریت برون‌مرزی، عائله‌مندی، لباس ورزشی برند خارجی، حق سختی پوشیدن کت‌شلوار به‌جای شلوارک (نمی‌دانم بعضی از این‌ها که گفتم چیست؛ اما در فیش حقوق نجومی بگیرها دیده‌ام)، پایه حقوقمان را هم افزایش دهید. به همین شراب طهورا قسم، دیگر سیلی جواب نمی‌دهد، با پنجه‌بوکس صورتمان را سرخ نگه می‌داریم. حقوق آبدارچی اسفل‌السافلین جهنم‌دره از حقوق ما که ملک‌الموتیم بیشتر است. راستی خدا جان! نمی‌خواهم مثل فرشته‌های شانه چپ و راست انسان‌ها آنتن بازی دربیاورم، راپورت بدهم اما انگاری فرشته‌های خط تولید انسان؛ بخش مغز، فهم کم‌کاری می‌کنند، سی‌پی‌یو و ای سی و باقی مدارهای انسان را درست اسمبل نمی‌کنند و الا این حجم از نفهمی توجیهی ندارد. بالاخره انسان‌ها باید تا الآن آدم می‌شدند و می‌فهمیدند وقتی از پس فسقل ویروس نمی‌توانند بربیایند در بیوی اینستایشان این‌قدر چاخان پاخان ننویسند. زیاده عرضی نیست قربان لطف و عطایتان. پ.ن. خدایا منظورم دکترهای خارج بود، دکترهای ایرانی همه نواده بوعلی سینا هستند. پسان‌فردا نروند از ما شکایت کنند گرفتار بشویم.
پسا پ.ن خدایا این گلبرگ‌ها را از باغچه وسط میدان چیدم. باغبانش سه تا خیابان دنبالم می‌دوید. برای چهار برگ گل پلاسیده جوری ما را ضربه‌فنی کرد انگاری از صندوق فرهنگیان اختلاس کرده‌ایم. نزدیک بود خودمان، خودمان را قبض روح کنیم. امضا: شیخ اجل، عزرائیل جان‌بَرکَن https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
این متن رو هیچ جا نتونستم منتشر کنم هیچ سردبیری دنبال دردسر نیست و شوخی با عزراییل خیلی عواقب خوبی نداره
امشب می‌خوام برا بی‌پولا و بی‌بچه‌ها دعا کنم 😄
لک‌لک‌ها برای که به پرواز درمی‌آیند؟ سمیه رستمی بلاشک و به ضرس قاطع وظیفه فرزندآوری از ابتدای بشریت تا کنون به عهده لک لک هاست. اما چرا این روزها کمتر شاهد فرزندآوری هستیم جوری که کشور از لحاظ جمعیتی دچار بحران شده است؟ آیا کریدورها و پلن‌های پروازی لک‌لک‌ها تغییر کرده؟! مشکل در مبدأ است یا در مقصد یا در طی مسیر؟ قبلاً جوری لک‌لک‌ها برای خانواده‌ها فرزند می‌آوردند و در رفت‌وآمد بودند که شمارشش از دست دررفته بود و اگر شب یک بچه در کوچه جا می‌ماند بعید بود والدینش متوجه بشوند حتی مورد بوده که برای دو بچه یک اسم انتخاب کرده بودند بعد مجبور شدند با شماره یک و دو اسم‌گذاری‌شان کنند که موقع حضور غیاب بفهمند بچه هست یا نیست. ا ما امروزه بیشتر خانواده‌ها با اینکه اغلب خواهان سه چهار سورتی پرواز لک‌لک‌ها به منزلشان هستند در نهایت به یکی دوتایش رضایت می‌دهند بقیه را مرجوعی می‌زنند. خوب لک‌لک‌ها مسخره پدر ما نیستند که مراحل سفارش ساخت یک فول آپشن پرومکس را تا ته تهش دریافت کنند بعد کنسل بشود مخصوصاً که طبق آمار رسمی سالانه حدود ۳۰۰ هزار کنسلی در حین زمان پرواز لک‌لک بخت‌برگشته ثبت می‌شود و بیچاره باید اولین دوربرگردان برگردد. همین کارها باعث شده لک‌لک‌ها به این راحتی‌ها به سفارش‌ها وقعی ننهند و بعضاً متقاضی برای ثبت یک سفارش مجبور به پرداخت هزینه کمرشکن بشود. مسئولین باید با لک‌لک‌ها وارد مذاکره بشوند تا.... ادامه در لینک زیر لطفا http://dtnz.ir/?p=317896 منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه پای یک باجناغ در میان است نویسنده: سمیه رستمی یک ضرب‌المثل باستانی هست که کرورکرور حکمت و پند تویش قیقاج می‌رود و بشر اگر همین ضرب‌المثل را سرلوحه خودش و زندگی‌اش قرار بدهد سعادتمند می‌شود. این ضرب‌المثل می‌گوید: «ژیان ماشین نمی‌شود؛ باجناق فامیل نمی‌شود». حالا گیر سه پیچ ندهید در زمان باستان ماشین نبوده که بخواهد ژیان باشد. لابد آن موقع ارابه تک‌چرخ را می‌گفته‌اند ژیان. در مثل که مناقشه نیست و بالاخره باجناق که از ابتدای خلقت شرف حضور داشته، پس لازم بوده یک چیزی را معادلش قرار بدهند دیگر. از لحاظ دستور زبان در این ضرب‌المثل باجناق مطلق آمده و مقید نیست پس هر نوع باجناقی را در برمی‌گیرد ملیت و جنس رنگ و سایزش مهم نیست. این اطلاق هر دو طرف را در برمی‌گیرد پس می‌تواند منظورش باجناق آدم معمولی باشد یا یک فقره سلبریتی. اصلاً مورد بوده یک سلبریتی ایرانی داشته برای خودش فیلمش را بازی می‌کرده؛ هم معروف می‌شده، هم پولش را به جیب می‌زده. گاهی نوازندگی هم می‌کرده، ته صدایی و آوازی و بالاخره روزگارش را فارغ از هر حرف و سخنی و استوری و پست اینستاگرامی می‌گذرانده، یک‌لقمه نون و بوقلمونش را می‌زده به بدن که یکهو سر از عروسی ساسی مانکن در‌می‌آورد. آنجا برایش خیلی خوب ساز می‌زنند، ایشان هم خیلی خوب‌تر شلنگ‌تخته و حرکات موزونی منطبق با همان سازوآواز از خودش در می‌دهد، نشان بدهد از همه اعضا و جوارحش هنر است که می‌بارد، جوری که جمعی انگشت‌به‌دهان .... ادامه در لینک زیر https://daftaretanz.ir/باجناق/ https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
تذکره حامد اسماعیلیون سمیه رستمی آن سرویس کننده فک و دهان؛ آن نویسنده داستان و رمان؛ آن سخنگو و دبیر انجمن هواپیمای اکراین؛ آن بیش‌فعال سیاسی ضد ایران؛ آن از گرد راه نرسیده رهبر اپوزیسیون؛ آن سرکرده نابالغ قشون؛ آن شبیه دسته سیفون؛ بچه زرنگ جمع، حامد اسماعیلیون _کَچَلَ الله کل ریش و پَشمُهُ_ بزرگِ کاسه لیسان بود به‌وقت شکستن تغار ماست. نقل است که چون زن و فرزند به هواپیمای اوکراینی از دست بداد غم و اندوه چنان بر وی چیره گشت که عقل و خردش از کف برفت و یکی که خواست نامش فاش نشود گفته باشد: «اوهوک بابا! وی را از ابتدا آپشن عقل و خرد بای دیفالت نصب نبود. الکی بر گردن غم و اندوه زن و فرزند می‌اندازید که این سخنی است بس ناصواب» گفتند: چون باشد؟ گفت: مگر کتاب وی را ندیدید که تصویر اردوگاه اشرف بدان نقش بسته؟! پس ناقلان را دوزاری‌ها جیرینگی صدا در نمود و بیفتاد و سرها همی تکان دادند و گفتند: هووووم! روزی وی را دیدند که از آب گل اغتشاشات زن، زندگی، آزادی، انواع شیلات از شاه‌میگو گرفته تا اختاپوس و نهنگ، شلخته صید همی‌کرده و فراخوان زده باشد و فریاد همی برآورده، گفتند: تو سخنگوی انجمن هواپیمای اوکراینی! کی وقت نمودی و سخنگوی جمله معترضان گشتی؟ مهسا امینی و آشوب آن به تو چه؟! گفت: «سرتان به بوق بچه» و محل نداد ایشان را و ناصحان گفته بودند که وی از جمیع عقل و خرد فکر و اندیشه و قس علی هذه راحت گشته بود من جمیع الامور به عون الله تعالی! نقل است روزی وی را گفتند آن پول‌ها که به تو دادیم برای هزینه انجمن هواپیمای اوکراینی چه شد؟ پی خر مرده همی‌گردی تا نعل وی برکنی و به نمکی محل بفروشی؟! شانه بالا انداخت و استعفا همی بداد که مرا تمرکز بر انقلاب ایران است و خرده‌کاری دون شأن من باشد و سری که از برای ما نجوشد، سر هاپو کومار بجوشد یا سر بوشوک! اصلاً مرا از این نمد کلاهی نباید؟! و گویند بسیار متواضع بود و هیچ طمع در قدرت و شهرت نداشت و سودای خدمت داشت و دیگر رضایت داده بود به معاون اولی خواهر مریم رجوی که پیوسته آدرس فراخوان‌های ضد ایران را می‌فرمود: «برلین، جنب تجمع خواهر مریم اینا!» https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263