عزرائیلیات
سمیه رستمی
به نام خدای جانآفرین
سلام خدا جان! نمیدانم این چندمین نامهای است که برایتان مینویسم. سپرده بودم به جبرائیل جان که چون دوران وحی و ارسال پیام تمامشده و بازنشسته است نامه را بیاورد. اما حاضرنشد نامه مرا بیاورد. اسرافیل هم سرش به صورش، گرم است، مدام آن وامانده را میسابد و میگوید وظیفهاش نیست. اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید ملالی نیست جز اینکه نمیدانم جانم کی درمیرود راحت شوم از بس جان کندم تا جان مردم را بگیرم. جوری به جانشان چسبیدهاند انگاری قرار است راستی راستی به فنا بروند. خدایا باید حالیشان میکردند، عبور موقت هستند و اصل زندگی جای دیگری است.
خدای خوبم! از زمان آغاز به کارم سعی کردم باوجدان کاری بسیار، جان همه آدمها را بیکموکاست بگیرم. خودتان شاهد هستید هیچوقت گفته نشده فلانی بهاندازه یککفدست زنده است؟ یا یکذره مرده! ما همیشه کیفیت را سرلوحه کار خود قرار دادهایم. گاهی یکی دو مورد از دستمان در میرود، میروند داخل تونل و برمیگردند، پِرتی کار است؛ اما خود آنها هم میدانند که لایمکن الفرار. کار ما ضمانت دارد مرجوعی نداریم جان کسی را بگیریم دیگر پس نمیدهیم.
بار الها! ما مثل داروخانه شبانهروزی همیشه خدمات دادهایم تازه آنهم در محل. زمستان و تابستان نداشتهایم. ما به اصول کارمان پایبند بودیم حتی بیشتر از بعضی دکترها که قسم سقراط، بقراط، افلاطون، ارسطو و حتی باقی این سروران را خوردهاند، فرانشیز و زیرمیزی هم رویش. خدایا خودت به سر شاهدی مورد بوده به پزشک گفتیم این بینوا حالا، حالا وقت دارد؛ اما سر تکان داده گفته: ما همه تلاشمان را کردیم. نکبت! همه تلاش تو، صرف طبیعی بازیکردن نقش دکترهایی شد که تمام تلاششان را میکنند و الا بیمار فلکزده زکام گِرید یک داشت نه کرونا کووید ۱۹! خودم بشخصه بارها مریضها را احیا کردم؛ اما بعضی دکترها حوصلهشان سر رفته، گفتهاند: مریض رفته دیگه.
خدای من! دَبه نکردهام؛ اما اوایل قراردادمان فقط وَبا و طاعون بود بعد سیل و زلزله و سونامی و آتشفشان اضافه شد، حرفی نزدیم سرطان و سکته هم زدید تَنگش صدایمان درنیامد؟ سر تولید پراید خدمتتان عارض شدم؛ کار ما زیاد میشود، التفاتی به این کمترین نداشتید. به قالپاق بوگاتی قسم دقتمان پایین میآید! کیفیت را فدای کمیت نکنیم! جانکندن از مردم مقولهای بس تخصصی است. الآن با کرونا اینقدر سرمان شلوغ شده که زن و مرد، پیر و جوان را شلخته درو میکنیم میرویم. اصلاً مریض و سالم یکهو قاتی میشوند میروند تو فهرست امواتیها تا بخواهیم بجنبیم بینوا سینه قبرستان است. ما که کارمان قبض روح است قاتی کردیم، ببینید بعضی این دکترها که نمیدانند آمپول را میخورند یا شیاف میکنند چه حالی دارند. جوری فشار کار زیاد شده چندتاییشان بندری میرقصند وگرنه بیمارستان جای شلنگتخته انداختن نیست.
خدای توانا! اینطور که بلا پشت بلا میفرستید گمان کنم برای اسرافیل و آن صورش جز ما سه چهارتا فرشته کسی باقی نماند. محض نمونه چند نفر برای اسرافیل باقی بگذارید. کار مهمی نمیخواهد انجام بدهد، دلش خوش است یکصدای نکره نخراشیده از صورش دربدهد آدمها یکباره کپ کنند، بمیرند. اگر بفهمد آدمها پول میدهند میروند کنسرت از این صداها بشنوند عرش را ول میکند میرود کنسرت میگذارد دو زار دربیاورد. جناب میکائیل، اگرچه فرشته رزقوروزی ست اما نه مساعده میدهد و نه حتی حاضر است دستی قرض بدهد، چک کارمندی میخواهد برای تضمین. حقوقمان برای ایاب ذهاب با مترو و اتوبوس هم کافی نیست.
خدای مهربان! قانونیاش را بخواهیم حساب کنیم طبق مادهواحده «من لی غیرک» و تبصره «هل یرحم الفقیر الا الغنی» درخواست میکنیم ضمن پرداخت حق سختی کار، مأموریت برونمرزی، عائلهمندی، لباس ورزشی برند خارجی، حق سختی پوشیدن کتشلوار بهجای شلوارک (نمیدانم بعضی از اینها که گفتم چیست؛ اما در فیش حقوق نجومی بگیرها دیدهام)، پایه حقوقمان را هم افزایش دهید. به همین شراب طهورا قسم، دیگر سیلی جواب نمیدهد، با پنجهبوکس صورتمان را سرخ نگه میداریم. حقوق آبدارچی اسفلالسافلین جهنمدره از حقوق ما که ملکالموتیم بیشتر است.
راستی خدا جان! نمیخواهم مثل فرشتههای شانه چپ و راست انسانها آنتن بازی دربیاورم، راپورت بدهم اما انگاری فرشتههای خط تولید انسان؛ بخش مغز، فهم کمکاری میکنند، سیپییو و ای سی و باقی مدارهای انسان را درست اسمبل نمیکنند و الا این حجم از نفهمی توجیهی ندارد. بالاخره انسانها باید تا الآن آدم میشدند و میفهمیدند وقتی از پس فسقل ویروس نمیتوانند بربیایند در بیوی اینستایشان اینقدر چاخان پاخان ننویسند. زیاده عرضی نیست قربان لطف و عطایتان.
پ.ن. خدایا منظورم دکترهای خارج بود، دکترهای ایرانی همه نواده بوعلی سینا هستند. پسانفردا نروند از ما شکایت کنند گرفتار بشویم.
پسا پ.ن خدایا این گلبرگها را از باغچه وسط میدان چیدم. باغبانش سه تا خیابان دنبالم میدوید. برای چهار برگ گل پلاسیده جوری ما را ضربهفنی کرد انگاری از صندوق فرهنگیان اختلاس کردهایم. نزدیک بود خودمان، خودمان را قبض روح کنیم.
امضا: شیخ اجل، عزرائیل جانبَرکَن
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
نمکدون شعبه ایتا
عزرائیلیات سمیه رستمی به نام خدای جانآفرین سلام خدا جان! نمیدانم این چندمین نامهای است که برایت
این متن رو هیچ جا نتونستم منتشر کنم
هیچ سردبیری دنبال دردسر نیست و شوخی با عزراییل خیلی عواقب خوبی نداره
نمکدون شعبه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
امشب میخوام برا بیپولا و بیبچهها دعا کنم 😄
لکلکها برای که به پرواز درمیآیند؟
سمیه رستمی
بلاشک و به ضرس قاطع وظیفه فرزندآوری از ابتدای بشریت تا کنون به عهده لک لک هاست. اما چرا این روزها کمتر شاهد فرزندآوری هستیم جوری که کشور از لحاظ جمعیتی دچار بحران شده است؟ آیا کریدورها و پلنهای پروازی لکلکها تغییر کرده؟! مشکل در مبدأ است یا در مقصد یا در طی مسیر؟
قبلاً جوری لکلکها برای خانوادهها فرزند میآوردند و در رفتوآمد بودند که شمارشش از دست دررفته بود و اگر شب یک بچه در کوچه جا میماند بعید بود والدینش متوجه بشوند حتی مورد بوده که برای دو بچه یک اسم انتخاب کرده بودند بعد مجبور شدند با شماره یک و دو اسمگذاریشان کنند که موقع حضور غیاب بفهمند بچه هست یا نیست. ا
ما امروزه بیشتر خانوادهها با اینکه اغلب خواهان سه چهار سورتی پرواز لکلکها به منزلشان هستند در نهایت به یکی دوتایش رضایت میدهند بقیه را مرجوعی میزنند.
خوب لکلکها مسخره پدر ما نیستند که مراحل سفارش ساخت یک فول آپشن پرومکس را تا ته تهش دریافت کنند بعد کنسل بشود مخصوصاً که طبق آمار رسمی سالانه حدود ۳۰۰ هزار کنسلی در حین زمان پرواز لکلک بختبرگشته ثبت میشود و بیچاره باید اولین دوربرگردان برگردد.
همین کارها باعث شده لکلکها به این راحتیها به سفارشها وقعی ننهند و بعضاً متقاضی برای ثبت یک سفارش مجبور به پرداخت هزینه کمرشکن بشود.
مسئولین باید با لکلکها وارد مذاکره بشوند تا....
ادامه در لینک زیر لطفا
http://dtnz.ir/?p=317896
منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
همیشه پای یک باجناغ در میان است
نویسنده: سمیه رستمی
یک ضربالمثل باستانی هست که کرورکرور حکمت و پند تویش قیقاج میرود و بشر اگر همین ضربالمثل را سرلوحه خودش و زندگیاش قرار بدهد سعادتمند میشود.
این ضربالمثل میگوید: «ژیان ماشین نمیشود؛ باجناق فامیل نمیشود». حالا گیر سه پیچ ندهید در زمان باستان ماشین نبوده که بخواهد ژیان باشد.
لابد آن موقع ارابه تکچرخ را میگفتهاند ژیان. در مثل که مناقشه نیست و بالاخره باجناق که از ابتدای خلقت شرف حضور داشته، پس لازم بوده یک چیزی را معادلش قرار بدهند دیگر.
از لحاظ دستور زبان در این ضربالمثل باجناق مطلق آمده و مقید نیست پس هر نوع باجناقی را در برمیگیرد ملیت و جنس رنگ و سایزش مهم نیست.
این اطلاق هر دو طرف را در برمیگیرد پس میتواند منظورش باجناق آدم معمولی باشد یا یک فقره سلبریتی.
اصلاً مورد بوده یک سلبریتی ایرانی داشته برای خودش فیلمش را بازی میکرده؛ هم معروف میشده، هم پولش را به جیب میزده.
گاهی نوازندگی هم میکرده، ته صدایی و آوازی و بالاخره روزگارش را فارغ از هر حرف و سخنی و استوری و پست اینستاگرامی میگذرانده، یکلقمه نون و بوقلمونش را میزده به بدن که یکهو سر از عروسی ساسی مانکن درمیآورد.
آنجا برایش خیلی خوب ساز میزنند، ایشان هم خیلی خوبتر شلنگتخته و حرکات موزونی منطبق با همان سازوآواز از خودش در میدهد، نشان بدهد از همه اعضا و جوارحش هنر است که میبارد، جوری که جمعی انگشتبهدهان ....
ادامه در لینک زیر
https://daftaretanz.ir/باجناق/
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
تذکره حامد اسماعیلیون
سمیه رستمی
آن سرویس کننده فک و دهان؛ آن نویسنده داستان و رمان؛ آن سخنگو و دبیر انجمن هواپیمای اکراین؛ آن بیشفعال سیاسی ضد ایران؛ آن از گرد راه نرسیده رهبر اپوزیسیون؛ آن سرکرده نابالغ قشون؛ آن شبیه دسته سیفون؛ بچه زرنگ جمع، حامد اسماعیلیون _کَچَلَ الله کل ریش و پَشمُهُ_ بزرگِ کاسه لیسان بود بهوقت شکستن تغار ماست.
نقل است که چون زن و فرزند به هواپیمای اوکراینی از دست بداد غم و اندوه چنان بر وی چیره گشت که عقل و خردش از کف برفت و یکی که خواست نامش فاش نشود گفته باشد: «اوهوک بابا! وی را از ابتدا آپشن عقل و خرد بای دیفالت نصب نبود. الکی بر گردن غم و اندوه زن و فرزند میاندازید که این سخنی است بس ناصواب» گفتند: چون باشد؟ گفت: مگر کتاب وی را ندیدید که تصویر اردوگاه اشرف بدان نقش بسته؟! پس ناقلان را دوزاریها جیرینگی صدا در نمود و بیفتاد و سرها همی تکان دادند و گفتند: هووووم!
روزی وی را دیدند که از آب گل اغتشاشات زن، زندگی، آزادی، انواع شیلات از شاهمیگو گرفته تا اختاپوس و نهنگ، شلخته صید همیکرده و فراخوان زده باشد و فریاد همی برآورده، گفتند: تو سخنگوی انجمن هواپیمای اوکراینی! کی وقت نمودی و سخنگوی جمله معترضان گشتی؟ مهسا امینی و آشوب آن به تو چه؟! گفت: «سرتان به بوق بچه» و محل نداد ایشان را و ناصحان گفته بودند که وی از جمیع عقل و خرد فکر و اندیشه و قس علی هذه راحت گشته بود من جمیع الامور به عون الله تعالی!
نقل است روزی وی را گفتند آن پولها که به تو دادیم برای هزینه انجمن هواپیمای اوکراینی چه شد؟ پی خر مرده همیگردی تا نعل وی برکنی و به نمکی محل بفروشی؟! شانه بالا انداخت و استعفا همی بداد که مرا تمرکز بر انقلاب ایران است و خردهکاری دون شأن من باشد و سری که از برای ما نجوشد، سر هاپو کومار بجوشد یا سر بوشوک! اصلاً مرا از این نمد کلاهی نباید؟!
و گویند بسیار متواضع بود و هیچ طمع در قدرت و شهرت نداشت و سودای خدمت داشت و دیگر رضایت داده بود به معاون اولی خواهر مریم رجوی که پیوسته آدرس فراخوانهای ضد ایران را میفرمود: «برلین، جنب تجمع خواهر مریم اینا!»
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263