#خاطرات_کتابخوانی
#خاطره_مادر_الکی
خیلی عشقولانه 💞بودن! شوهرش ازش دل نمی کند و خیلی نگران بود! اولین بار بود که خانومش رو تنها می فرستاد سفر!
منم هم خنده ام گرفته بود از دستشون هم حرصم،
ولش کن دیگه پسرجان…اخرش طاقت نیاوردم و رفتم جلو و گفتم آقا من تا قم میشم مامان خانومت، شما اصلا نگران نباش! اونم انگار تا حدی خیالش راحت شد خانومش رو به خدا سپرد و رفت!✋
🧕دختر محجبه و قشنگی بود! می خواست بره به مادرش سر بزنه، توی کوپه که جا گیر شدیم و از مشهد راه افتادیم شروع کردیم به صحبت، داستان جالبی داشت که خوندش خالی از لطف نیست.
«مامان من اصلا اهل دین و خدا و پیغمبر نیست، کلا بد حجابه! 👩من اون موقع ها می رفتم تهران سر کار، با مانتو و روسری! ولی اونقدر با ماشین رفتم و اومدم و کلاج و ترمز گرفتم، کاسه ی زانوم داغون شد، واسه همینم دیگه نرفتم تهران و قم کار پیدا کردم.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
خوب قم باید با چادر می رفتم سر کار، اونجا مادربزرگ شوهرم منو دید و پسندید.
هر کس زنگ می زد که بیاد خواستگاریم، مامانم سر همون تلفن بهشون می گفت:
که دختر ما باید بره سر کار،
ما مهمونی هامون مختلطه،
دخترم باید با مانتو و روسری باشه و از این حرفا…
ولی سر این یکی ازشون خواستم کوتاه بیان.
وقتی رفتیم تو اتاق که با شوهرم صحبت کنیم گفت:
من ۱۴ سکه بیشتر مهریه نمی دم،
جهزیه تونم باید کلا ایرانی باشه،
عروسی مختلط هم نمی گیرم!
منم دیدم هم خودش خوبه و هم خانواده اش قبول کردم شرط هاش رو. ولی به مامانم نگفتم و نذاشتم بفهمه، جهیزیه رو هم خودم گرفتم با ذخیره ی پولام، بجای عروسی هم ناهار دادیم.
البته از مامانم نپرس که این مدت چه ها گذشت بینمون! همینو بگم که متاسفانه اولاش قهر کرد باهام !!!
البته من از انتخابم راضی ام، شوهرم رو دوست دارم، زندگیم قشنگه، دوستش دارم!
حالا که رفتم گنبد کاووس دوستم و همدم تنهایی هام کتابه! خیلی هم دوست خوب و با وفاییه! شوهرم هم که واسم هیچ چیز کم نمی ذاره! خوشبختم! خدا رو شکر»
خیلی دختر با معلوماتی بود، می گفت خوشبختیش رو چمدیون کتاب خوندنه!
منم که آدم کتابخونی بودم اسم کتابای خیلی زیادی رو بردم که همه را خونده بود.
چقدر بخاطر اینکه تو این سفر کوتاه مادر الکی و هم صحبتش شدم خوشحال شدم و بهش غبطه خوردم.
م – از قم
از امام سجاد(ع) نقل شده است:
🙏«اَشْکَرُکم لِله اَشْکَرُکم للنّاس»
شکرگزارترین شما نسبت به خدا، کسی است که نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد.
عطش زائران را با لیوان آبی 🥛برطرف می کنند.
💦عطش فرهنگی کشور زخم خورده عراق را به توصیه امیرالمومنین با کتاب برطرف میکنیم.
شما هم می تونید در این امر خیر سهیم باشید.
۲۶ #روز_مانده_تا_اربعین
🔖شماره کارت نذورات اربعین:
۶۱۰۴۳۳۷۸۶۴۹۵۷۰۲۰
May 11
📚سایه ملخ:
#سایه_ملخ
#نوجوان
#نوجوان_رمان
#نوجوان_دفاع_مقدس
🏃درباره کتاب:
مجبور بود صبح زود هنوز هوا روشن نشده بزند
به جاده ،غروب هم به خاطر بازیگوشیاش در دل تاریکی از بیابان راهی خانه میشد و این دل شیر میخواست...
این رمان داستان نوجوان شجاعی است که دل نترسش یک منطقه را نجات میدهد و...
ماجرایش خواندنی و پرهیجان است..
برشی از کتاب:
بابا بلند شد و رفت کنار پنجره🌅 از پشت توری بیرون را نگاه کرد و برگشت . 🐶سگ دیگری به صدا درآمد . یک بند زوزه میکشید. انگار کسی افتاده بود دنبالش و کتکش می زد. بابا گفت: " یکیتان بلند شود ببیند چه شده" حکیمه فانوس را که از میخ دیوار آویزان بود، برداشت. فتیله اش را کشید باال و رفت طرف در . پرده را کنار زد جیغ کشید و خودش را پرت کرد عقب. چیزی خورده بود ". ...مَمَ ... مــ توی صورتش. مادرم گفت: " چه شد؟ چه بود؟" . نفسش بند آمده بود. بسختی گفت:"مـ... مـ...
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#ارسالی_مخاطبین👇
اومدم حرم با خودم امام رئوف اوردم گفتم امام رضاجان شما بگو این کتابو به کی بدم؟ داشتم همینطور با اقا صحبت میکردم، دختر خانمی رو دیدم که ظاهر درستی نداشت ولی معلوم بود دلش از من پاک تره
رفتم پیشش نشستم از شهرشو حالو هواش پرسیدم
گفتم: عزیز میخوای بدونی امام رضا دوست داره چطوری باشیم؟
گفت: اره
گفتم: این کتابو بهت میدم بخون و ازت میخوام بخونی و بهم بگی حستو
گفت: من خیلی تو زندگی زجر کشیدم پدر مادرمو از دست دادم با امیدی اومدم اینجا الان که کتابو دادی بهم دلم روشن شد...☺
کاش کاش کاش به تعداد همه ی دخترای تو حرم که دلشون صافو پاکه و فقط ظاهر درستی ندارن امام رئوف داشتمو بهشون میدادم...🌹
🌸 @namaktab_ir
Seyed Majid Banifatemeh - Moharram 98 10.5 (320).mp3
6.62M
دنبال یه جایی هستی که گلچینی از بهترین مداحی های باشه؟؟؟؟🇮🇷
+کلی مداحی عربی🇮🇶
+ کلی مداحی فارسی_عربی🤝🇮🇶🇮🇷
در ایتا منتظرتون هستیم
@amireman
و اگر دنبال مباحث معرفتی برای پیاده روی اربعین هستید با ما همراه باشید(در ایتا) :
@omatehoseini
May 11
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیر من :مهدی فاطمه زینب می خواهد و عباس!
من و شما اجازه نداریم خودمان را کم و حقیر ببینیم!
همین احساس عدم توانایی، همین گفتن من نمی توانم...
من به درد امام نمی خورم ... من گناهکارم...
ما را عقب می اندازد و به دنبال دنیای حقیر می کشاند...
باید یک فرد فعال و مؤثر باشی،
و نسبت به جامعه، به فرهنگش، به دشمنانش، به ظهور و تأخیرش،
به نقش خودت در فرج حساس باشی!
خدا تو را خلق کرده برای یاری منجی که جهان تشنه ی آمدنش است!
خودت را با سرگرمی ها، کوچک و پست نکن!
#امیر_من
#جوان
#کلیپ_معرفی_کتاب
#نمکتاب
📚موکب آمستردام : داستان هایی از جوانان اروپایی و اربعین حسینی
#موکب_آمستردام
#جوان
#کتب_محرم
معرفی: خرده روایت هایی از زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و… بلکه در قلب اروپا یافته اند،
زائران دور دست سید الشهدا،
زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده👣👣👣 امام حسین (ع) رهسپار شده اند.
زائرانی که دریافته اند که عشق❤ حسین، زمین و زمان و مکان نمی شناسد و چه بخواهیم و چه نخواهیم عالم گیر خواهد شد.
فقط باید خودت را به این دریای عظیم بسپری تا به ساحل آرامش برسی.
🖌📖بریده ای از کتاب:
وصف نمایشگاهمان دیگر از هلند و شهرهایش گذشته و به دیگر کشورها رسیده ما نه تنها توی دیگر کشورهای اروپایی هم درخواست برگزاری نمایشگاه را داشته ایم بلکه از بقیه کشورها مثل آرژانتین هم درخواست داده اند نمایشگاه را برایشان کپی کنیم و بفرستیم تا آن جا هم برگزار شود…
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir