4_5949723903436787030.mp3
3.96M
ایرانیها، مقابل کفار نفوذ ناپذیرند و مقابل مسلمانان متواضع👌♥️
#مادری_از_عرش
#منشور
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🌸 @namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾
نمکتاب
📣پویش بزرگ کتابخوانی نمکتاب📣 🎊سه مناسبت: مبعث، نیمه شعبان و عید نوروز🎊 ⏳تنها تا ۱۰ اسفندماه⌛️
26.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدمی اگر عاشق شود...❤️
متحمل بیابانها هم میشود...🤷🏻♂
زخم زبان یهودی را به جان میخَرَد...🙃
گرسنگی را نمیبیند و حتی به اسارت تن میدهد...❌
این معجزه عشق است!✨
🌱که عشق، “روزبه” را “سلمان” کرده است.🌱
📚🛒خرید کتاب رویای یک دیدار با پست رایگان از طریق ایتا:👇🏻
@ketab98_99
یا از طریق سایت:👇🏻
https://b2n.ir/w41286
#رویای_یک_دیدار
#پویش_اسفند
http://namaktab.ir
|@namaktab_ir|
✨🇮🇷✨
••مرد بودن به قد و هیکل و...نیست!
مرد بودن و مردونگی یعنی بتونی جون خودت رو نجات بدی، اما جون هموطنات برات مهمتر باشه:)
🌹شهید علیرضا حنیفه زاد
🌹شهید صادق فلاحی
#قهرمان
|@namaktab_ir|
نمکتاب
سلاااام به نمکتابیهای عزیز😍 حال و احوالتون چطوره؟✨ چند روزیه یه کتابِ داغ رسیده دستم♨️📓 به اسم "درگ
📝. قطعهایازڪتاب
🦋••لب روی لبهایش گذاشتم.
🥀••انگار یک تختهچوب زیر لبم آمد.
سخت و خشک. هیچ گوشتی به تن بچهام نمانده بود.
💔••یاد روضه اباعبدالله کنار پیکر علیاکبر دلم را چنگ زد.
😭••آقا کنار پیکر پسرشان چه کشیدند؟ بچههایم خاک پای علیاکبرش هم نبودند.
💗•• چشمهایم را بستم. صورت به صورت علی. نفس نفس میکشیدم تا بوی جانش در مشامم بماند.
😔••دیگر نه چیزی میدیدم، نه چیزی میشنیدم. از این دنیا جدا شده بودم، شناور در بیوزنی و خلسههای ذهنی، جایی میان زمین و آسمان؛ جایی در انتظار بهشت...
🌱•• دستم را زیر سرش بردم تا بغلش کنم؛ مثل وقتی به دنیا آمد...
خرید این کتابِ شیرین از طریق👇🏻:
@bakelas_ha
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
#بریده_کتاب
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
[@namaktab_ir]
نمکتاب
📣پویش بزرگ کتابخوانی نمکتاب📣 🎊سه مناسبت: مبعث، نیمه شعبان و عید نوروز🎊 ⏳تنها تا ۱۰ اسفندماه⌛️
🗣معرفی:
همه پیامبران پیش از “او” مژده آمدنش را دادهاند…😍
اهل کتاب اگر دقیق و درست و بدون تحریف کتابهایشان را میخواندند، حتما نشانههایی از ” او” مییافتند.✨
داستان این کتاب، داستانی از کودکی پیامبر اکرم است. قلم شیرین و روان کتاب داستان را برای شما دلچسبتر میکند.😇
📚بریده کتاب:
به دور دست خیره شد از دور غباری🌪 پیدا بود او کمی جلوتر آمد و با دقت نگاه کرد. گردن دراز چند شتر🐪 را دید لبخندی زد و با خود گفت: یک کاروان دیگر از راه میرسد، ای کاش همان کاروانی باشد که سال هاست منتظرش هستم ….🚶🏻♂🐪
خرید از طریق:😉👇🏻
@ketab98_99
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
#کتاب_کودک
#معرفی_کتاب
#خورشید_در_زمین
|@namaktab_ir|