eitaa logo
نمایشنامه
10.4هزار دنبال‌کننده
204 عکس
290 ویدیو
1.2هزار فایل
اولین و بزرگترین آرشیو نمایشنامه در یک سکوی ایرانی - نمایشنامه‌‌هاتون رو برای ما بفرستین. - با استفاده از #هشتک جستجو (سرچ) کنید. - تقریبا برای هر موضوع و مناسبتی متن داریم. - #تبلیغات پذیرفته می‌شود. @Babakzeynali
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات مجلس سوخته یک زن ..pdf
542.1K
🔸نمایشنامه «خاطرات مجلس سوخته ی زن» (آیینی - مذهبی) 🔹نویسنده: «حمیدرضا قاسمی» 🔹تماس: ۰۹۱۳۰۹۲۶۴۰۷ 🔹حق نویسنده محفوظ است. @namayeshnameh
🔸اولین و بزرگترین در ایتا 🔹اگه نویسنده هستی و نمایشنامه یا فیلمنامه می نویسی یا می تونی بنویسی... 🔹اگر می خوای سفارش بگیری یا آثارت رو بفروشی... 🔹اگه مربی هستی و با دانش آموزها نمایش کار می کنی... 🔹اگه با بچه های مسجد، هیئت، کانون، پایگاه و... نمایش کار می‌کنی یا می خوای نمایش کار کنی... 🔹اگر علاقه داری نمایشنامه بخونی... اگه به هنر، تئاتر یا نویسندگی علاقه داری... 🔹حتی اگه به بازیگری علاقه داری... 🔹خلاصه اگه به هر گرایش از هنرهای نمایشی علاقه داری... افتخار می‌کنیم در همسفر ما باشین: @namayeshnameh @namayeshnameh @namayeshnameh
یک انقلابی دو آتیشه! 🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بی‌محابا [علیه رژیم] حرف می‌زدم... با تعدادی از جوان‌های کرمان بر دیوارها شعارنویسی می‌کردیم... عمدهٔ شعارها «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بود. 🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدت‌ها امتحان برای گواهی‌نامه رانندگی می‌دادم. قبول شده‌بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهی‌نامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذری‌نسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات رو خمینی امضا کرده؛ آماده‌است تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آن‌ها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌روی دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ احشای درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که می‌کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم... سه روز از شدت درد تکان نمی‌توانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شده‌بود. 📚 | زندگینامه‌ی خودنوشت سردار شهید حاج 📖 صص ۶۴ تا ۶۷ @namayeshnameh
🔸اولین و بزرگترین در ایتا♨️ 🔹اگه نویسنده هستی 📝 و نمایشنامه یا فیلمنامه می نویسی یا می تونی بنویسی...📜 🔹اگر می خوای سفارش بگیری یا آثارت رو بفروشی...💰 🔹اگه مربی هستی و با دانش آموزها نمایش کار می کنی...🧮 🔹اگه با بچه های مسجد، هیئت، کانون، پایگاه و...🕌 نمایش کار می‌کنی یا می خوای نمایش کار کنی...🗣 🔹اگر علاقه داری نمایشنامه بخونی...📚 خلاصه اگه به هنر، تئاتر یا نویسندگی علاقه داری...🎯 🔹اگه به بازیگری علاقه داری...🎭 🔹اگه به هر گرایش از هنرهای نمایشی علاقه داری...✅ افتخار می‌کنیم در 🎬 همسفر ما باشین: @namayeshnameh @namayeshnameh @namayeshnameh
بازرس.pdf
1.85M
🔸نمایشنامه «بازرس» 🔹نویسنده: «نیکالای واسیلیویچ گوگول» 🔹مترجم: «آبتین گلکار» (کمدی در پنج پرده) 🔹تعداد صفحات: ۱۴۶ 🔹انتشارات: هرمس لطفا را به دوستان خود معرفی کنید. @namayeshnameh @namayeshnameh