بر روی قبرم این مطلب نوشته شود:
ای برادر، به کجا میروی؟ کمی درنگ کن! آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشتهایم از یاد خواهی برد؟
ما نظاره میکنیم که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد! و اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست و ...
#امام_زمان
#امام_رضا
#شهدا
‹🧡🍂›
یآیُّهَا الَّذینَ ءآمنو توبوٓا اِلَی اللّٰهِ تَوبَةً نَصحوحاً....
~ای کسانی که ایمان آوردهاید به درگاه خدا توبهٔ خالصانه کنید(:
••تحریم⁸
#آیه_گرافی...
@ba_shohada313
🌟🌼امام باقر (ع):
🎆 با #ذكر گفتنِ بسيار در تنهايى هايت، رقّت قلب بجوى...
📚 تحف العقول / ص ۲۸۵
#حدیث
#حدیث_نور
@ba_shohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «هفت مرحله ظهور»
🎤 سخنرانی کمتر شنیده شده استاد #رائفی_پور
⁉️ چند مرحله از مراحل ظهور را تا الان طی کردیم؟
@ba_shohada313
🌸 السلام علیک یاامام رئوف
#حدیث
#امام_رضا علیه السلام:
به خداوند خوش گمان باش
زیرا هر که به خدا خوش گمان است،
خدا با همان گمانی که به خدا دارد ، با اوست
📙بحار الانوار ج۷۰،ص۳۴۲
@ba_shohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
💥میگن فلانی انگار از چشم خدا افتاد !
بله درست میگن ...
یه عمل ساده هست، که برای خیلیها عادیه ... اما ما رو از چشم خدا میندازه...❗️
@ba_shohada313
ثواب اعمال امروزمون
هدیه به #امام_زمانمان و #شهدایی که امروز تو میدان ازشون یاد میشه
ان شاءالله شفاعتشون شامل حالمان گردد باذکر متبرک ومنور
صــــــــلــــــــــواتـــــــــــــ
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
الــــلــــهــــم صــــلــــی عــــــلـــــی مــــحــــمــــد والـــــــ مــــحــــمــــد وعــــجــــل ــفــــرجــــــهـــــم
@ba_shohada313
عشق، عاشق را به بیماری میکشاند. بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
شهید سید مرتضی آوینی🕊
#شهدایی 🌿
@ba_shohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهدایی
🌷خداوند شهادت را نصیب کسانی می کند که ...
شهید محمودرضا بیضایی 🕊
------------------------
@ba_shohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #شهدایی
🌹شهـــید علیرضا دریس:
زندگی سراسر آزمون است و...
------------------------
@ba_shohada313
#شهدایی💌
#شهید_حسین_معزغلامی🕊
✔️امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود.
✔️تا می توانید برای ظهور حضرت حجت«عج» دعا کنید که بهترین دعاهاست.
------------------------
@ba_shohada313
مگر میشود هم شمع بود ! هم پروانہ !
شھدا این چنین بودند
از آنھا آموختیم
باید بسوزیم براے پروانہ شدن
نہ پروانہ ای براے سوختن💔
#شهدا
#شهدایی
#حمایت_کنید
@ba_shohada313
بهش گفتن
آقـا ابراهیم...
چـرا جبهہ رو ول نمیکنے بیای دیدار #امام_خمینی؟
گفت ما امام رو برای #اطاعت میخوایم
نہ برای تماشا
#شهید_ابراهیم_هادی
🕊@ba_shohada313
‹🎙📻›
-
-
هَرکَسڪہدَراینراهدِلَشرَفت،سَرَشرَفت
بایِڪنَظردۅست،جَھـٰانازنَظَرَشرَفتジ
-
-
................................
ای جمعیت میلیونی عصر ظهور
او سیصد و سیزده نفر میخواهد
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#حاج_قاسم
#شهدایی
@ba_shohada313
‹✨💛›
•°
خوابدیدمکھفرجآمدهدردولتعشق
بازفرماندۀقدساستسلیمانےِما...☘️
•°
✨💛¦⇢ #حاجقاسـم
#شهدایی
@ba_shohada313
خاطراتی از همرزمان شهدای روحانی
شهرستان الشتر
(شهید محمد کرم دکامی، شهید عبدالوهاب فتح اللهی و شهید صحبت الله رضایی)
آخرین ملاقات با آسمانیان عملیات عاشورای 2
تابستان سال64همراه با عده ای از بچه بسیجی های الشتر به جبهه های جنوب اعزام شدیم . به اهواز که رسیدیم ما را به مرکز اعزام نیروی، شهید رجایی اهواز تحویل دادند. بعد ازتقسیم نیروها ما سهم تیپ 72 محرم شدیم . مسئولین مربوطه تیپ ابتدا ما را به اردوگاه والفجر که منطقه ای خاکی در اطراف اهواز بود بردند. چند روزی را در آنجا ماندیم، تا اینکه در نیمه شبی با اتوبوس و به صورت چراغ خاموش ما را به نزدیکیهای خط مقدم پاسگاه زید بردند. بارسیدن ما به مقر فرماندهی محور، گویا عراقی ها متوجه حضورما شده بودند، که با گلوله های توپ منطقه را زیر آتش گرفتنند. فرماندهان محور سراسیمه و به سرعت ما را از اتوبوس پیاده کرده و در دل تاریکی شب به جان پناه هدایت کردند حجم آتش توپخانه عراقیها آنقدرغافل کننده و سنگین بود، که عده ای از دوستان که از روز اول اعزام با هم بودیم همدیگر را گم کردیم . پذیرایی عراقیها آن هم با این شدت آتش برای سابقه دار های جبهه خیلی غافل گیر کننده نبود ، چرا که به این گونه مهمان نوازی عراقیها عادت کرده بودند.اما برای بار اولی ها غافل گیر کننده و حیرت آوربود.
صبح زود روز بعد با تویوتاهای گل مالی شده ما را یک خط جلوتربردند واز آنجا بین گروهانهای گردان علی بن ابی طالب(ع) تقسیم کردند. بنده همراه با سعید صالحی ، رحمان صالحی عبدالرضا فولادوند، مجتبی صادقی ،نادر حسنوند، سرتیپ یوسفوند ، نور محمد محسنی که چند روزبعد احمد مصدق وچندین روز بعد علی بزرگ امیری نیز به جمع ما پیوستند، سهم گروهان امام سجاد (ع) شدیم.
مدتی از حضور ما در پاسگاه زید گذشته بود که به علت منتقل شدن فرمانده گروهان بنده را بعنوان فرمانده گروهان، و رحمان صالحی را بعنوان فرمانده دسته معرفی کردند. در این مدت با سختی های زیادی مانند، طول زیاد خطی که به گروهان امام سجاد سپرده بودند ، نبود امکانات، کمبود غذا و تحمل گرسنگی به ویژه کمبود نیرو، مواجه شدیم؛ کمبود نیرو چنان بود که بچه ها مجبور بودند با تیم های دو نفره شب تا صبح طول خاکریز را گشت بزنند، تا یک وقت عراقیها نفوذ نکنند. لازم به ذکراینکه در جناح چپ گروهان ما یک گروهان از لشگر ثارالله کرمان حضور داشت. یک روز سعید صالحی ونادر حسنوند و یک نفر دیگر از برادران بدون اطلاع به آ ن گروهان رفته بودند و وقتی که فرمانده گروهان ازمشکل کمبود غذای گروهان ما مطلع شده بود پیشنهاد کرده بود که از این به بعد برای ما غذا نگهدارند.و همچنین مقدار زیادی هم خشک بار فرستاده بودنند که ازآن زمان به بعد مشکل غذای گروهان ما تا زمانیکه لشگر کرمان آنجا بود بر طرف شد.
قرب دو ماهی از حضور ما در پاسگاه زید گذشته بود، که زمزمه ی عملیات توسط تیپ 72محرم به گوش رسید. برای مطلع شدن از چند و چون عملیات و شرکت در عملیات همراه با رحمان صالحی به اهواز آمدیم. بعداز پرس وجو مطلع شدیم که شب، نیروها را از اردوگاه والفجربه منطقه عملیاتی چنگوله – مهران، اعزام خواهند کرد، لذا با عجله خود را به آنجا رساندیم. زمانی که رسیدیم پاسی از شب گذشته بود وجانشین تیپ برادر"سرخیلی " در نماز خانه برای نیروهای عازم به عملیات مشغول صحبت بود. ابتدا همراه رحمان نزد فرمانده گردان برادر "مکی یازع رفتیم تا شاید اجازه حضور در عملیات را از ایشان بگیریم ،اما هر چه اصرارکردیم به بهانه اینکه بنده فرمانده گروهان امام سجاد (ع)در پاسگاه زید بودم، قبول نکرد. برای خدا حافظی به سراغ برادران و دوستان الشتری رفتیم .ابتدا برادر آزاده حاج علی مدت یوسف وند را دیدیم بعداز احوالپرسی سراغ مابقی بچه ها ی الشتر را گرفتیم. ایشان هم بچه ها را یکی یکی صدا زد. از بین بچه ها محمد کرم دکامی ، صحبت الله رضایی، عبدالوهاب فتح الهی، عباس فقیرنژاد، هادی نورامیری، حمید یوسفوند، حمید ابراهیمی ، شاهمراد امیری و چند نفر دیگررا زیارت کردیم . وقتی که در آغوش عبدالوهاب فتح الهی بودم بغضی سنگین راه گلو و نفس را بر من بست و قادر به صحبت کردن در جمع آنان نبودم. لذا برای فرار از این بغض درد ناک وسوزنده مجبور شدم از آنان فاصله بگیرم و برای خاموش کردن آتش فشان درونم به گریه پناه ببرم، تا شاید با گشوده شدن دریچه ی چشمانم وبارش اشک بر روی این غم گداخته لحظاتی التیام یابم . اما چند لحظه بعد و در میان هق هق گریه هایم دستی را که بوی بهشت می داد وچون حلقه گل دور گردنم پیچید، احساس کردم . سر که بر گرداندم کسی نبود جز عبدالوهاب فتح الهی که تلاش می کرد با کلام روح بخشش ونوازش دستانش که بر سر و صورتم می کشید آرامم کند. خدایا چه در ذهن داشتم و اکنون چه می بینم! من با کمال پر رویی می خواستم به ایشان و هم پروازیانش روحیه بدهم ، اما اکنون من از پا فتاده ، دستگیرم کسانی هستند که بار س